حجت ‏الاسلام والمسلمین سراج ‏ الدین موسوی

 دوستی من با او به بیست سال قبل برمی ‏گردد که آن موقع به خاطر مسائل سیاسی از ایران فراری شدم و به پاکستان رفتم.

من بخاطر آشنایی به زبانهای اردو و عربی و نقش رابط بین حاج احمد آقا و شهید محمد منتظری یا دوستان خارج همکاری داشتم. زمانی که حضرت امام شرایط فوق ‏العاده ‏ای را در نجف پیدا کردند من به اتفاق شخصی به نام پاینده در حال عبور از مرز کویت حدود سال 57 با یک سری مدارک دستگیر شدیم. چند روزی در بصره زندانی بودیم که ما را به زندان بغداد منتقل کردند.

حدود دو هفته در زندان بغداد بودیم. یک روز دیدیم که حالت زندان تغییر یافت، آقای زهیر، معاون سازمان امنیت عراق که رئیس آن سعدون شاکر بود به زندان وارد شد و ما را خیلی احترام کرد و از زندان بیرون برد، دم در زندان آقای دعایی ایستاده با ماشینی که از آقای بروجردی (داماد حضرت امام) خریده بود، ایستاده بود. وقتی به نجف اشرف رسیدیم حاج احمد آقا آنجا بودند. اصل ماجرا را حاج احمد آقا تعریف کردند و گفتند زهیر معاون سازمان امنیت عراق به بیت امام آمدند، برای اینکه علت تعطیلی نماز جماعت توسط امام را بدانند. به ایشان گفته شد که امام چطور به نماز جماعت بروند درحالی که دوستان ما در زندان بغداد گرفتار شده ‏اند. و از آنجا بود که زهیر برای آزادی ما از زندان بغداد، آمده بود. و معاون سازمان امنیت عراق در آنجا به ما گفت که ما اینطور وانمود کنیم که در زندان به ما خوش گذشته است و برای اینکار آنها به ما 24 ساعت بیشتر وقت ندادند و سپس از آنجا ما را به کویت فرستادند. بدین ترتیب اگر زهیر پیش حاج احمد آقا نرفته بود شاید ما در زندان بغداد پوسیده بودیم و این در حالی بود که آن تعداد از عراقی ‏ها که در رابطه با آقای صدر بازداشت شده بودند (نظیر آقای شکوری) سرنوشت نامعلومی پیدا کردند. خاطره دیگری که از حاج احمد آقا به یادم می ‏آید این است که شبی از سال 63 یا 64 به اتفاق آقای صدوقی دعوت داشتیم به مردآباد (کرج). اما حاج احمد آقا گفت که به جماران برگردیم و خیلی از حال امام اظهار نگرانی کرد و افزود که احساس عجیبی به وی دست داده است و بشدت مایل است که به نزد امام برگردد. من گفتم نگرانی بیهوده ‏ای است ولی چون صحبت امام را کردی برمی ‏گردیم. بالاخره آمدیم جماران، دیدیم حال امام بد است و دکتر پورمقدّس مشغول ماساژ قلبی است.

برایم عجیب بود این ارتباط روحی ایشان با پدرش. من همواره تعجب می ‏کردم که در حین سفرهایی که داشتیم حاج احمد آقا همیشه نگران حال امام می ‏شدند. از کارهای عمده و مؤثر ایشان بعد از فوت امام مسأله مؤسسه نشر آثار امام بود که حاج احمد آقا نقش بسیار بزرگی در این رابطه داشتند. در زمان حیات امام یکی از کارهای مهم این بود که سید احمد آقا با حکم خود امام که وی را صاحبنظر می ‏دانست امور مربوط به نشر آثار ایشان را با جدیت کامل پیگیری کردند و برخی از آثار امام به چندین زبان ترجمه شد که حاج احمد آقا در این میان نقش عمده ‏ای داشت.

بهرحال عمدۀ فعالیت ‏های حاج احمد آقا از نظر من در سه دوره جمع بندی می ‏گردد:

 الف ـ پیش از انقلاب که بعد بارز زندگی ایشان، نقش ارتباطی بین گروههای مبارز مسلمان با یکدیگر و حضرت امام و همچنین تشکل بخشیدن به این گروهها بود.

ب ـ در حیات امام پس از انقلاب ایشان کاملاً مطیع و یار امام بودند و به بهترین نحو «پدر داری» می ‏کردند.

حضرت امام به نوۀ خود سیّد حسن آقا فرموده بودند: پدر داری را از پدرت یاد بگیر.

ج ـ پس از رحلت امام خمینی عمدۀ فعالیت حاج احمد آقا معطوف بر مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام بود. این مؤسسه نقش اساسی و اصلی در نشر، ترجمه و سازماندهی کلیه امور مربوط به امام و آثارشان را در تمام جهان، بعهده دارد. از فهرست موضوعی آثار او تا فهرست مقالات و کتب دربارۀ وی و ... تا برگزاری سمینارها و ارتباط علمی با اساتید و دانشگاههای جهان.

بعنوان آخرین خاطره باید اشاره کنم به یکی از لطیف ‏ترین حالت ‏های ایشان. چندی قبل زنگ زدند منزل ما (قم) و فرمودند می ‏خواهم بیایم و حالی از خانوادۀ شما بپرسم. آمدند و خیلی هم ملاطفت کردند. سپس به ما اشاره کردند که برویم بیرون. مبلغی به همسرم داده بودند که برای دخترم جهیزیه بخریم.

 و گفته بودند اگر کم بود تا نمرده ‏ام اطلاع دهید تا تکمیل کنم؛ البته ایشان همیشه به شوخی و رندی کنایه می ‏زدند که بعداً خواهید گفت که خودش هم می ‏گفت می ‏میرم. مثلاً روز افتتاح سد 15 خرداد آمدند منزل ما. عبایی بود که حاج شیخ علی خلخالی از سوریه توسط همسر مکرم ایشان فرستاده بود. گفت تو را به جدت آمدی تهران بگو من این عبا را تحویل دهم. می ‏میرم و می ‏ماند گردنم. بعداً می ‏گویید که خودش هم گفت که می ‏میرم!

 

 

منبع: حضور، ش 10، ص 218.

. انتهای پیام /*