قیام عاشورا و قیام 15 خرداد

 دکتر احمد علی افتخاری

 یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب

                                         کز هر زبان که می شنوم نامکرر است

حدیث عاشورا، حدیث عشق است. حدیث راه پرخونی که در آن هزاران هزار مجنون بی نام و نشان قصۀ اشتیاق و لهیب مجمر پر آتش قلوب خود را حکایت کرده اند. راه پرخونی که از آغاز تا به انجام بشریت در دشت پهناور تاریخ مبارزات خط سرخ کشیده است. حدیثی که با کملۀ «نه» به همۀ ذلت و ضلالت در سایۀ زلات و عثرات تحمیلی حکام جور پشت پا می زند. و عزت و سعادت را در ظل پذیرش «فناء فی الله» هدیۀ احرار عالم می کند. حدیثی که هر جا به میان آید دلهای پاک را غرقه به خون می سازد. آری!

راست گفتی عشق خوبان آتش است      سخت می سوزاند ام دلکشاست

ازخدا خواهیم که افزونش کند                  دل اگر دم زد پر از خونش کند

با فرا رسیدن عاشورا، میقات پاک باختۀ جمال و جلال معبود پاک، این قصۀ عشق که یادآور شکوه و عظمت روح بزرگوار و حماسه ساز رادمرد عرصۀ پیکار و ستم ستیز بشریت است، در خاطر عاشقان سرور شهیدان تجلی آتش عشق در درخت طور سینا را تداعی می کند.

داستان عشق حسین - علیه السلام - را در قالب هزاران دستان به شورانگیزترین الحان خوش روایت کرده و غزلها سروده اند.

ما نیز به این بهانه و تجدید خاطره و میثاق با این پاکترین عشقبازی اهورایی، سر بر آستان تغزلات امام خمینی - رضوان الله تعالی علیه - داستانسرای صدیق حدیث راه پرخون عاشقان لقاءالله می گذاریم، و از گلزار پرطراوت و شکوفه های افکار بلند و حدیث شیوای او که عشق به حسین - علیه السلام - را با نهضت حماسی خود حکایت نمود، دسته گلی نثار صاحبدلان خلوت انس عشاق می کنیم، دسته گلی با عطر روح پرور عشق، با عطر حیات بخش شهادت، تا شاید از این ارمغان و مشعلهای عشق فروزان و قلبهای عشق بی امان  و با ایمان، ره به سوی استمرار حرکت ظلم زدایی و ستم برانداز قهرمان عظیم مکتب عاشورا نهند، و تمهیدی بر تحقق و استقرار حکومت عدل در زمین، به زعامت آخرین سفیر انقلاب انسان ساز الهی (مهدی موعود - عجل الله تعالی فرجه الشّریف -) که همانا وعدۀ محتوم الهی است قرار بگیرد.

 

عوامل زمینه ساز قیام عاشورا

در این مبحث ما در جستجوی ریشه های اصلی و موجبات نهضت خونین کربلا به طور اختصار هستیم.

 

حکومتهای قبل از امامت حسین بن علی - علیه السّلام -

بعد از رحلت پیامبر عظیم الشّأن اسلام و تشکیل سقیفه و تضییع حق مسلم مظلومی گمشده در سقیفه را که پیامبر از اولین اقدام رسالت خود توصیه های مؤکد کرده بود، و تجسم اسلام راستین را در وجود او خلاصه می کرد، علی رَغم همۀ این وصایا انحراف از صراط مستقیم حق و قرآن آغاز می شود. چون عترت پیامبر از قرآن جدا شد و زمانی که مفسرین واقعی قرآن که همانا اهل بیت عصمت و طهارت هستند در صحنه نباشند ما نمی توانیم از قرآن پاسخ مسائل و مشکلات عدیدۀ خود را بدون راهنمایی اهل بیت(ع) بیابیم. و به اذعان می بینیم که اقدامات تدریجی که بعد از پیامبر انجام شد زمینه سازی انحراف از حدود و مقررات الهی را پایه ریزی کردند، و این سیاست گام به گام از رواج بیشتری برخوردار شد. در حالی که قادر نبودند آشکارا برخلاف سیره و سنت نبوی اقدام مؤثّری نمایند، اما ردپاهای آنها در جادۀ انحراف نقش راهنما را داشت، که با تحریف و گریز از اصل اسلام و تفسیر برای قرآن و تعطیل حدود الهی و... واقعیت عینی به خود گرفت.

تعدی به بیت المال مسلمین، استخدام عمال فاسد و متظاهر به فسق و فجور، به سقوط کشانیدن جامعه از نظر سیاسی، فرهنگی، دینی و اخلاقی و انحراف اساسی در بعد تبعیض نژادی بنی امیه، رفتار سوء با مردمان عجم به عنوان سنت، تبعیضات مالی، مسکونی و مقامها و منصبها در جامعۀ نو پای اسلامی مشهود بود. چشم پوشی و عفو و اغماض اقوام و خویشان در حکومت عثمان به اوج خود رسید. حدود الهی تعطیل شد، به طوری که حدّ زنا در مورد شخصی به نام «مغیره» به اجرا در نمی آید. بیت المال به غارت اطرافیان می رود، دشمنان خدا و پیامبر از احترام ویژه ای بهره مند می شوند. ابن مسعود و عمار یاسر مورد خشم قرار می گیرند. اباذر تبعید می شود. ولید بن عقبه به سمت استاندار منصوب می شود، که اکثر اوقات مست به مسجد می آید، و روزی نماز صبح را از روی مستی چهار رکعت می خواند، و زمانی که با اعتراض مردم مواجه می شود اعلام می کند، امروز با نشاط هستم، اگر مایلید بیشتر بخوانم! و در محراب عبادت قی می کند. انحرافات بی شمار اقتصادی، سیاسی، اجتماعی خلیفه در حد اعلا ظاهر می شود. بدعتهای گوناگون وضع می شود. اذان سوم در روز جمعه اضافه می شود. خواندن نماز در «منا» چهار رکعت می شود.

از اسبها زکات گرفتن به قانون متعلقات زکات اضافه می شود. رأی خاص خود را در جنایت به اجرا درمی آورد و... مورد خشم و اعتراض ملت قرار می گیرد و مسلمین برای خاتمه دادن به این همه جنایت در قالب اسلام و در نقش خلیفۀ مسلمین خانه او را محاصره می نمایند و او را به دست قهر انتقام خویش گرفتار ساخته و به حیات پر از ذلت و  گمراهی توأم با انحراف و بدعتهای تعمدی او خاتمه می دهند. بخشی از موجبات قیام جاویدان کربلا در عصر خلافت عثمان پی ریزی می شود. بعد از خلافت عثمان دوران حکومت عدل امام علی - علیه السّلام - این راز ناشناختۀ جهان هستی می رسد. اما برنامه های عدل گستر او با طبع ددمنشان و دینارپرستان و... واقع نمی شود، و امام همام توفیق کامل را در اصلاح امور و احیای سنت پیامبر و کشف حقایق را با مخالفت و توطئه ناکثین و مارقین قاسطین و... به دست نمی آورد، و در پایان شهید عظمت خویش می گردد.

بعد از شهادت این رادمرد توحید و عدالت، دوران امامت سبط اکبر پیامبر، امام حسن مجتبی - علیه السّلام - فرا می رسد و با همۀ رشادتهایی که به کار می بندد، با سست پیمانی مردم مواجه می شود، و ناچار از در صلح وارد شده و برای حفظ اسلام مصالحه می کند، با آن شروطی که قید می کند.

به هر حال به طور عملی موفق به اصلاح و پیرایش انحرافات رایج در جامعه نمی شود و زنگار جهالت مردم نسبت به وضع احکام و واقعیت اسلام و قرآن همچنان باقی می ماند و با دست نفاق به شهادت می رسد. آنگاه معاویة بن ابی سفیان بدون رقیب یکه تاز میدان خلافت مسلمین می شود، و در قدم اوّل همت می گمارد تا نام پیامبر را از افواه و السنه مردم، و اذهان و قلوب مردم محو سازد. «مغیرة بن شعبه» می گوید: روزی معاویه به من گفت: با زنده بودن نام این مرد (محمد«ص») کدام عمل باقی است؟ بخدا قسم چاره ای نیست، مگر اینکه نام او دفن شود.

معاویه در اولین اقدام خود نقل گفتار پیامبر اسلام را ممنوع کرد، سخنان پیامبر را به استهزاء گرفت. مصداق شجرۀ ملعونه در قرآن همانا، اهل نفاق است که معاویه مظهر آن است، چون او با اختیار اسلام را قبول نکرد، بلکه از ترس شمشیر بود که به ظاهر پذیرفت و اکنون با تیشه عداوت خود جملات پی در پی را با پوشش فریب و نیرنگ به ریشه اسلام می زند. در پی جامۀ عمل پوشاندن به اهداف پلید خود دست به کشتن مردان خدا و پیروان راستین پیامبر و شیعیان علی می زند. حجر بن عدی و یاران او را به شهادت می رساند. به مبارزه با علی بر می خیزد. امام حسن را با خدعه و نیرنگ و زور و تزویر و اجیر کردن سپاه او وادار به صلح مصلحتی می نماید.

فرهنگ استعماری خویش را در جعل احادیث در مدح بنی امیه و ذم آل علی به اجرا درمی آورد. سبّ علی را در تعقیبات نمازهای یومیه رواج می دهد، اسلام معاویه پسند حاکم می شود، با تبلیغات شوم خود، اهلبیت عصمت و طهارت را مخالف و معاند با اسلام و «صَدّ عَن سَبیلِ الله» معرّفی می نماید. نماز جمعه در روز چهارشنبه خوانده می شود! علی رغم مواد صلح با امام حسن برای یزید بیعت می گیرد و ولیعهد معرّفی می کند و حکومت اسلامی را موروثی قرار می دهد.

امام حسین - علیه السلام - در خطبه ای که می خواند با اشاره به اوضاع حاکم بر جامعۀ مسلمین می فرماید:

«می ترسم که دین خدا محو گردد و نابود شود.»

اما شرایط حاکم بر جامعه در خلافت سراسر نیرنگ معاویه آنچنان حاد است که اجازۀ یک قیام را به امام حسین نمی دهد. علاوه بر اینکه به صلح برادر با دیدۀ احترام می نگریست. بعد از اینکه زادۀ معاویه، یزید پلید روی کار آمد، شرایط و موجبات نهضت به کمال خود رسید. یزید برخلاف اسلاف خرد علی رغم عداوتی که با اسلام و قرآن داشت در حفظ ظاهر نیز موفق نبود و آشکارا مرتکب قبایح و رذایل می شد.

حاصل همۀ عمر یزید در وجود زن، شراب و شعر و در ستایش این دو خلاصه می شد. او در جوانی علاقۀ خاصی به دختری به نام «اُرَینِبْ» پیدا می کند، که این دختر در کوفه از نظر زیبایی و لطافت شهرت بسزایی داشت. زیبایی او عشق هایی را پیرامونش افروخته بود. اشعار مختلف، غزلها، داستانها و.. ورد زبانها شده بود. از جمله یزید در ایام نوجوانی خویش برای او شعر می گفت: «او صدای داوود و زیبایی یوسف و حکمت لقمان و پاکدامنی مریم را دارد. و من حزن یعقوب،اندوه یوسف، رنجهای ایوب و بیم آدم را دارم، او اگر دامان پیراهنش به زمین نمی سایید، تیمم با خاک برایم جایز نمی شد. و..».

علاقۀ برخاسته از هوای نفس او نسبت به این دختر تا جایی است که بعد از شنیدن ازدواج او با پسر عمویش، یزید بی اختیار گریه می کند، و تا صبح به میگساری اشتغال می ورزد. می گفت: «اگر به آیین محمدی شُرب خمر حرام شده شراب را به آیین مسیح به من دهید! و شور و شیدایی یزید نسبت به ارینب به گوش معاویه می رسد، و او برای تحقق آمال و هوسهای شوم و نافرجام یزید، با حیله و نیرنگ عبدالله (همسر ارینب) را به کارهای حکومتی می گمارد تا پس از مسمومیت آن با نقشه های شیطانی، همسر او را به چنگ فرزند ناخلف خود درآورد، که پس از مدتی وادار به طلاق می نماید و با دخالت امام حسین(ع) این خدعه خنثی می شود، و هر دو به زندگی خویش مراجعت می نمایند.

«یزید کسی است که هرگز به مصالح عمومی نمی اندیشد، سرلوحه همه فعالیتهای او همانا عشقبازی، سگ بازی و رقصانیدن میمون، شعر، میگساری و... است»، شبهای «قبۀ خضراء» نقطه سیاهی است در تاریخ حکومت بنی امیه به عنوان خلفای اسلام. یزید در اشعارش الحاد می ورزد و تکفیر می شود. اعمال زشت او در کشور سرمشق می شود. او صریحاً می گوید: «بر محمد وحی نازل نشد بلکه می خواست با ادعای دروغ پیامبری به قدرت برسد». اعلام می کند به شهادت رساندن حسین برای انتقام خون کشته شدگان در جنگ بدر است. یزید برخلاف خلفای قبل از خود، تحت نقاب نفاق عمل نمی کند، بلکه پرده از روی اعمال و نیات ناپاک نیاکان خود در براندازی اسلام و محو اسم پیامبر بر می دارد. جنایات بی شمار او در مدت کوتاه حکومت نشان از روح پلید اوست. امام و یاران او را با فجیع ترین وضع به شهادت رسانده و اهل بیت او را به اسارت می برد. فاجعۀ کشتار مدینه و غارت اموال و نوامیس مردم و مباح کردن آنچه در مدینه است برای سپاهیان خود و به آتش کشیدن خانۀ کعبه و سنگباران آن از جمله اعمال زشت این حاکم ددمنش در چهرۀ خلیفۀ مسلمین است.

در این شرایط است که اسباب و علل برای نهضت عاشورا مهیا می شود، علاوه بر اینکه از دوران خلفای قبل از یزید نیز شرایط مساعد عدیده ای به وجود آمده بود، ولی جنایات و فسق و فجور یزید شدت بخشید و گذشتگان با استمداد از اسم دین و نقاب نفاق و توسل به زر و زور و تزویر بهانه ای جدی برای مبارزه به دست کسی ندادند. اما این جرثومۀ فساد و شجرۀ خبیثه با تمام توان سعی و اهتمام خود را در اشاعۀ فساد و فحشا و محو اسلام و قرآن به کار گرفت. در این موقعیت حساس، امام به محض اطلاع از خلافت یزید می فرماید: «وَ علیَ الاسلام وَ السَّلامْ» در جایی که یزید حاکم جامعۀ اسلامی شود فاتحه اسلام خوانده است.

تا اینجا به اختصار شرایط و مسببات نهضت خونین عاشورا و پایه ریزی آن پس از رحلت پیامبر(ص) و رونق آن اقدامات انحرافی در خلافت عثمان و ترویج فرهنگ استعماری معاویه در جعل احادیث و... و تحریف اسلام راستین و حاکم ساختن اسلام معاویه پسند و... و همچنان روی کار آمدن یزید این جرثومۀ تباهی و ذلت با لغزشهای بی شمار و آوازۀ فسق و فجور و کسی که تمام عمرش با سگ و میمون و زن و شراب و شب زنده داری و.. بود شرایط قیام بطور کامل محقق می شود.

 

ویژگیهای رهبر و قیام عاشورا

حسین علیه السّلام کیست؟

او تنها مولودی است که با ولادتش تهنیت و تعزیت را به همراه دارد. پیشوایی است که شهادت او پی در پی جهت آمادگی افکار عمومی گوشزد می شود. سبط پیامبر و پاره تن اوست. فوز و فلاح در دوستی و حبّ او خلاصه می شود. از ناحیۀ پروردگار در آیۀ تطهیر به مقام عصمت معرفی می شود. خون او خون خداست. مظهر آزادگی، شرف و عزت و عظمت است، کشتی نجات است.

حسین - علیه السّلام - روح حماسه است. بزرگترین شخصیت حماسی همۀ ادوار  تاریخ است. اما نه چون شخصیتهای حماسی دیگر جهان، او در حصار جنبۀ نژادی، قومی و... نیست، شخصیت او در قالب ملت و قوم و نژاد نمی گنجد. شخصیت حماسی امام شخصیتی است بشری و انسانی، همه چیز امام هیجان است و عشق است و القای نیرو است.

حماسه ای مانند حماسۀ حسین - علیه السلام - چه از نظر قدرت، چه از نظر قوّت و چه علو و چه شور و چه عشق و چه جذبه، در تمام تاریخ نظیر ندارد.

او عاشق پیکار و جهاد است، در برابر هیچ تجاوزی ساکت نمی نشیند، در عنفوان جوانی به خلیفۀ ثانی اعتراض می کند، در جنگ طبرستان وارد معرکه می شود، در جنگ عظیم طرابلس شرکت می جوید، و...

کلید شخصیت حسین - علیه السلام - حماسه و شور، عشق و عظمت، صلابت و ایستادگی و حق پرستی است.

شعر زیبای او در جوانی معروف است: «در ایمان و عقیده بی باک باش و در این راه رزم کنان پیش برو.» خطابه و وصایای او، عمل او، بیانات او، همگی حکایت از روح بزرگوار و حماسی او دارد. قهرمان حماسی می گوید:

«جمیع آنچه خورشید بر آن طلوع می کند، (دنیا و مافیها) دریا و خشکی آن، کوه و دشت آن، نزد کسی که با خدای خود آشنایی دارد، و عظمت الهی را درک کرده و در پیشگاه آن سر سپرده، مانند یک سایه است. ای مردم! بجز خدا چیزی یافت نمی شود که این ارزش را داشته باشد، که شما جان و مال خود را به او بفروشید، آزاد مرد باشید».

این امام همام با این عظمت روح و... حماسۀ جاویدان کربلا را (که رازی در دل پنهان دارد. و آن تجسم و تحقق اسلام در همۀ ابعاد است) بر پا می دارد به صورت یک قیام زنده و با روح. و سر اینکه ائمۀ اطهار - علیهم السلام - فرمودند: «حادثه کربلا فراموش نشود». همین است که اسلام فراموش نشود. از خصایص این حماسه این است که زن و مرد، کودک و شیرخوار، سیاه و سفید، عرب و غیرعرب در آن نقش دارند، محدود به قشر خاص، نژاد و ملیت و سایر انحصارات نیست. حماسۀ عاشورا صیقل روح است، که روح سلحشوری و مقاومت، و دفاع از عقیده را در انسان ایجاد می کند. شخصیت ممتاز حماسی امام - علیه السلام - در آدمی روحیۀ متموجی از عظمت و غیرت، حمیت،  شجاعت و عدالت و... بیدار می کند.

حماسۀ عاشورا سراسر فعّالیت است و جنبش، نمای گاه علو است و سربلندی و مکارم اخلاق، که قهرمانش حسین بن علی - علیه السلام - اسوۀ جوانمردیها و مردانگی هاست. قهرمان دیگرش حضرت زینب کبری - سلام الله علیها - شیر زنی که مظهر صبر و استقامت و رشادت است. و قهرمانان پاکباخته و آزادۀ دیگر از کوچک و بزرگ هر یک در افقهای اعلای شجاعت و رشادت، ایثار و اخلاص درخشیدند.

ذکر منشور این نهضت مقدس را بگشاییم، به اذعان در می یابیم که دو صفحه دارد: یکی سفید و نورانی و دیگری سیاه و ظلمانی، که هر دو در نوع خود بی نظیر یا کم نظیرند.

آنچه که این حادثۀ عظیم را در دنیا بی نظیر می کند، کیفیت حادثه است. فجایع در تاریخ بسیار رخ داده است و می دهد، ولی با گذشت بی بازگشت زمان از شکوه و عظمت آن کاسته و از یادها محو می شود. اما کیفیت جنایات حادثۀ عاشورا شبیه و نظیر ندارد، و برای همین، بعد از قرون متمادی بر شکوه و صلابت آن افزوده می شود، و در خاطره ها زنده تر می شود. چون صفحه جنایی این حادثه کشتن بیگناه از پیر و جوان تا طفل شیرخوار، اسب بر بدن شهدا تاختن، آب بروی انسان بستن، شلاق بر بدنهای نحیف زنان و کودکان نواختن، نشان دادن سربریده پدر به دخترک خردسالش است، که از مفارقت پدر بهانه می گرفت و با گریۀ خود راه خواب بر دیدگان جانیان این حادثه بسته بود. قهرمانان این صفحه، یزید، عبیدالله زیاد، عمر سعد و شمر بن ذی الجوشن، اما صفحه دیگر این حادثه، حماسه است. هرچه هست افتخار است و نورانیت و تجلی انسانیت و حق پرستی است. فرشتگانی که در مورد خلقت آدم اعتراض داشتند، صفحه سیاه بشریت را می شناختند و خداوند فرمود: «من از حقایق امور آگاهم که شما را به آن آگاهی نیست.»

این صفحه نمایشگر حماسۀ حسینی است، که برای رضای خدا، خود و خانواده اش را فدا می کند. برخلاف مردان حماسی تاریخ که دارای یک بعد حماسی هستند، ولی بعد دیگرشان جنایت است. این همه لشکرکشی هایی  که غداره بندان و تهی مغزان نامدار تاریخ انجام داده اند، حماسه ای جز خودپرستی و نفع طلبی نداشته اند. اما در حماسۀ مقدس، روح حماسه آفرین برای خود و ملت و کشور موج نمی زند. هدف در حماسۀ مقدس پاک کردن است، همچنان که خورشید پاک کننده است.

جهت دیگر تقدس این حماسه، انفجار ناگهانی آن، همچون انفجار نور در ظلمت ظلم و بیداد بود. شرایط خفقان آور آن زمان به گونه ای بود که راویان اهل بیت، روایات را در صندوق خانه ها برای هم نقل می کردند، و یکدیگر را سوگند می دادند، تنها برای کسانی بازگو نمایند که از جهت اطمینان و اعتماد، مانند خود به آنها مطمئن باشند.

بعد دیگر عظمت این حماسه رشد فکری و بینش فوق العاده رهبر آن بود. مرد حماسی، اموری را به صورت عین الیقین مشاهده می کند، که دیگران از این بصیرت برخوردار نیستند. برخی از یاران با خلوص، امام را از حرکت تاریخی به کربلا منع می کردند، و از نظر منطقی که خود می انگاشتند نیز ناحق نمی گفتند. در عین حالی که نه به اندازۀ امام - علیه السلام - خطر را احساس می کردند، و نه به ابعاد فاجعه آگاهی داشتند. طبیعتاً از ابعاد جهان شمول اثرات آن در طول تاریخ نیز به هیچ وجه اطلاعی نداشتند. بارها امام - علیه السلام - فرمود: «به خدا قسم اینها مرا خواهند کشت و به خدا قسم با کشته شدن من اوضاع اینها زیر و رو خواهد شد.»

امام می خواهد این حماسه به صورت حماسه باقی بماند، که از آن بتوان نمایشنامه های جاوید ساخت. بعد از رد تقاضای بیعت یزید، کاروان 21 نفرۀ اهل بیت خویش را بعنوان اعتراض عازم مکه می کند، و در وصیتنامۀ خویش هدف مقدس خود را بیان می کند و می فرماید:

 «هدف من از این سفر امر معروف و نهی از منکر، و خواسته ام از این حرکت چیزی جز اصلاح مفاسد، و زنده کردن سنت جدم رسول خدا - صلی الله و علیه و آله - نیست».

حرکت تاریخی امام به سوی مکه، خود ایجاد شور و هیجان در جامعه و تبلیغی مؤثر بود، زیرا بیعت نکردن امام همه جاگیر شد. امام - علیه السّلام - با حرکت دادن اهل بیت خویش به کار تبلیغی بی نظیری دست می زند. امام اهل بیت را به عنوان نیروهای فرهنگی - تبلیغی دل سوخته و صدیق طوری به کار می گمارد که پس از شهادت، تا قلب دشمن نفوذ می کنند، و در کاخ ظلم یزید، رسالت خویش را انجام دهند. امام در این حماسه به نسل خود و نسلهای آیندۀ تاریخ تعلیم می دهد، که انسانی شایسته است که در هیچ حال از مروت خودداری نکند. و امام در برخورد با لشکریان حر آب ذخیرۀ خود را در اختیار سپاه تشنه و اسبان آنها قرار می دهد، و این اقدام امام اوج عظیم دیگری از پروازهای بلند روح انسانی است. وقتی روح بزرگ شد تن به زحمت می افتد. زیرا باید به دنبال روح حرکت کند، روح که کوچک شد، در اختیار آسایش بدن قرار می گیرد. روح عظیم شب زنده داری می کند، و آرزوی شهادت دارد، فرق سرش که بشکافد خدا را شکر می گوید، قهرمان حماسۀ عاشورا سیصد زخم می بیند و بدن مبارکش زیر سم اسبان لگدمال می شود و او رضایت به رضای الهی می دهد.

امام روز سوّم شعبان، یعنی روز میلاد خویش وارد مکه می شود، و تولدی دیگر می یابد. و چهار ماه تمام در حریم حرم، شور و هیجان می آفریند، خطبه می خواند، توطئه یزید را برملا می کند، و مردم را از وضعیت حکومت و سونوشت اسلام آگاه می سازد، و تحولی عمیق در قلوب مردم پدید می آورد، و سیاست موفقی را برای بهره گیری از شدت انقلابات درونی مردم پس از شهادت اعمال می دارد، و تا هشتم ذی الحجّه در مکه اقامت می گزیند، و تمام دورۀ عمرۀ مستحب را که مردم از هر دیار به کعبه روی می آورند در خانۀ خدا می گذارند، تا همه اینها اعتراض امام را بشنوند. و ناگهان قبل از پایان مراسم حج با اطلاع از توطئۀ شوم یزید و غداره بندان زیر لباس احرام حکومت، به سوی کوفه حرکت حسابگرانۀ خویش را آغاز می کند. بسیاری از افراد، این عمل امام را غیر منطقی تلقی می کنند، امّا در پاسخ می فرماید: «من از شهادت خود آگاهم. اما اگر بنی امیّه مرا در مکۀ به قتل برسانند حرمت الهی شهر و ماه حرام نقض خواهد شد» و همچنین امام در پاسخ محمّد بن حنفیه که بی وفایی و پیمان شکنی مردم کوفه را نسبت به امام علی - علیه السلام - و امام حسن مجتبی - علیه السلام - یادآور می شود، می فرمایند: «رسول خدا را در خواب دیدم و به من دستور دادند، از مکۀ خارج شو یا حسین! (فَأنَ اللهَ شآء اَنْ یراکَ قَتیلاً)

امام در برپایی این نهضت ابعادی چون عدم تسلیم در مقابل قدرت جابر بنی امیه، امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح و پیرایش دین و سنت پیامبر اسلام از بدعتها و خرافات، ابداعی حکومتهای قبل از امام علی - علیه السلام - و امامت حسین - علیه السلام - - و طول دوران خلافت معاویه و یزید، و اتمام حجت و ابلاغ پیام توحید را تعقیب می کند و می داند اگر پیام عقلی و منطبق بر احساس بشری باشد موفّق است، و با شهادت خویش این بعد را ترسیم و به جهانیان تبلیغ کرد. در پی جامۀ عمل پوشاندن به این مهم و پاسخ به 18 هزار نفری که با سفیر عظیم الشأن وی در کوفه بیعت کرده بودند، راهی سرزمین خدعه و نیرنگ (کوفه) می شود، تا حجت را بر مردم تمام نموده و قضاوت تاریخ را عوض کند. در بین راه از فرزدق و بشر بن غالب اوضاع کوفه و عراق را جویا می شود، اظهار می دارند: «قلوب مردم با شما و شمشیرهایشان با بنی امیه است.» همچنین خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را در میان راه می شنود، اشک در دیدگان مبارکش جمع می شود استرجاع جاری - می کند و می فرماید: «مِنَ المؤمنینَ رجال صَدقُوا ما عاهدوُا الله...». و خللی در اراده اش حاصل نمی شود. دختر خردسال مسلم را روی زانو می نشاند و می فرماید: «من جای پدرت را می گیرم» و سپس به خیمه ها رو کرده می فرماید: «در خانوادۀ عقیل یک مسلم کافی است، شما اگر می خواهید برگردید.» عرض می کنند:

 «تا حال که مسلمی شهید نداده بودیم، در رکاب تو بودیم، حال که طلبکار خون مسلم هستیم تو را رها کنیم؟ ما در خدمت شما هستیم تا سرنوشت مسلم نصیب ما نیز بشود.»

 امام وارد کوفه می شود و کوفیان با ورود پسر زیاد از بیم جان خود می گریزند، و پیمان شکنی می نمایند. امام با وجودی که پایان کار را می دیدند، ماندن یاران را تحریم نکردند، و حبیب بن مظاهر را به میان بنی اسد اعزام می کنند تا جمعی از سپاه فریب خورده را جذب کند. در اینجا نیز به یکی از ابعاد عظیم روح پاک و ملکوتی امام معصوم بر می خوریم.

آیا امام نمی دانست که پایان کار قطعی است؟ و حضور چند تن بیشتر در صف مؤمنان تغییری در نهایت کار نمی دهد؟ هدف امام از این روش این بود حتی الامکان دستهای کمتری علیه حق به کار افتد، و در ضمن هر چه خون شهید بیشتر ریخته شود ندای این حماسه در جهان پر طنین تر خواهد بود. و تعهد امام بر این بود که رسالت خود را با رنگ زوال ناپذیر خون در تاریخ بشر به ثبت رساند. و امام مانند مکتبش بعد از شهادت جاودانه و زنده تر شد. همه اعمال و بیانات و حرکات و سکنات امام در طول نهضت تا آخرین لحظه، حق خواهی، حق پرستی و موجی از حماسه است. افسوس که و هزار افسوس که کارپذیری و حالت انفعالی، از امام و خاندان جلیل وحی چهره ای مظلوم و لایق همدردی و اشک و آه ساخته است.

چرا امام، تنها از جنبۀ مظلومیت و مورد جنایت جانیان قرار گرفته مطرح می شود؟ چرا برداشت ما از کربلا و نهضت خونین حسین - علیه السلام - از صفحۀ تاریک و سیاه آن است؟ در حالی که قدر مطلق نورانیت و حماسی بودن عاشورا صدها برابر بیش از جنایی بودن آن است.

سوگواری حسین - علیه السلام - خوب است، اما مرثیه باید حماسی باشد، اشک باید در رثای قهرمانی و حماسه آفرینی امام باشد نه مظلومیت وی. ابتدا باید مقام و منزلت والای این قهرمان حماسۀ پرخون را که به شرافت، شرف، و به جلالت، شکوه و جلال می بخشد شناخت، و بعد در رثایش گریست، تا این هیجان روحی و اشک شیعه، امام را در جهت قهرمانی و عدالتخواهی و... سوق دهد و عزت و کرامت نفس را به ارمغان آورد، و الاّ تا قیامت زاری کنی قادر نخواهی شد تا رفته به زاری باز آری.

باور کردنی نیست با وجود روح عظیمی که در همه دهور نمی گنجد، و با صراحت لهجه و قاطعیت با صدای بلند، امیر را نکوهش می کند و از پستی های او می گوید، در لحظه ای که تیر زهرآلود ستمکاری بر سینه اش اصابت می کند به خواهش بیفتد و دست به تمنا بردارد، یا تن به ذلت دهد! یا برای اطفای عطش، استدعای آب کرده باشد. بلکه امام در واپسین دقایق حیات سعادتمند و پربرکت خویش داغ تازه ای به دلشان می گذارد، و به درگاه پروردگار متعال عرض می کند:

 «خدایا راضی به رضای تو و تسلیم امر تو هستم و معبودی جز تو ندارم ای پناه دهنده پناه جویان»

این است حماسۀ الهی و این است حماسۀ انسانی.

 

شخصیت امام در کلام امام

در این گفتار قبل از تمسک به بیانات گُهربار امام، نکته ای از فضایل آن حضرت را در بعد مروت و مساوات یادآور می شویم: صبح عاشورا شمر به سوی خیمه گاه روان می شود.  وقتی خندقهای پشت خیمه را پر از آتش می بیند لب به ناسزا می گشاید. یکی از اصحاب رخصت می طلبد تا او را به سزای اعمال زشتش برساند. امام اجازه نمی دهد، چون میل ندارد که اولین تیر از اردوگاه حق رها شود. با این همه جوانمردی درس بزرگی به جهان بشریت دادی حسین جان. زنده و جاودانه باد آرمان متعالیت!

امام در بعد مساوات نیز شخصیتی بارز بود. نقل است یکی از یاران امام خدمتکار سیاهپوستی بود که تقاضای قتال می کند، امام می فرماید: «تو باید بعد از ما آزاد باشی.» عرض می کند: آری، سیاهپوستی چون من با بوی نامطبوع تن کجا و شهادت در رکاب شما کجا؟

امام اجازۀ پیکار می دهد و در لحظۀ شهادت بر بالین وی می آید و دعا می کند که خدایا او را با ابرار ما محشور فرما. امام بر بالین خدمتکار دیگری حاضر می شود، و با دست مبارک خویش خون از چهره اش می زداید و صورت بر صورتش می نهد. (امام تنها دو بار صورت بر چهره شهدا نهاد، یکبار بر چهرۀ فرزندش علی اکبر و بار دیگر بر چهره این خدمتکار غیر عرب تا جان بر جان آفرین در دامان حسین - علیه السلام - تسلیم می کند).

 غیر این از روح پرورش یافته به نیایش مستمر حسین - علیه السلام - انتظار نیست. حال بیانات امام را در بعد عرفانی و حماسی، دستاویز معرفت بیشتر اسوۀ کمال و فضیلت و... قرار می دهیم:

 

الف: کلام امام در چهرۀ حماسی

کلام آن حضرت بعد از تصمیم حرکت به مکه معظمه که می فرماید: «خروج من از برای راحت طلبی و نه از روی ترس و بیم است، بلکه برای مصلحت مردم و امر به معروف و نهی از منکر می باشد. من برای چنین شهادتی بزرگ با جان و مال آماده شده ام».

این کلام، نشان از درایت ویژه و آمادگی کامل روحی امام است. او در پاسخ به سخنان برادرش محمد حنفیه که پیشنهاد می کند؛ حال که قصد سفر داری، در یک جا رحل اقامت اختیار مکن تا گشایشی شود می فرماید: «یا اَخی وَ الله لَوْ لم یَکنْ فی الدُّنیا ملجَأً و لا مَأویٰ لَمٰا بٰایعَتُ یزید بن مُعٰاویه» - برادرم! به خدا سوگند. اگر در همۀ جهان هیچ پناهگاهی  برایم نباشد با یزید بیعت نمی کنم.

بیانات امام در طول مسیر حرکت توأم با اشکهای تفویض و شوق به خدا که از دیدگانش جاری بود و می فرمود: «اگر دنیا گرانبهاست، پاداش و ثواب او گرانبهاتر است. اگر بدنهای آدمی برای مرگ ساخته شده، پس کشته شدن او با شمشیر در راه خدا با ارج تر است. من می روم و مرگ برایم عار نیست. چون هدفم بر حق و اندیشه ام جهاد است. مردان نیک جان خود را فدا می کنند تا به همکاری با مجرمان و تبهکاران مبتلا نشوند. اگر کشته شوم پشیمان نخواهم شد، و اگر زندگی کنم ملامتی ندارم، زیرا مرگ را برای آدمی سعادت و بهتر از زندگی با خواری و بندگی می دانم.»

و یا در خطاب به مردم کوفه می فرماید: «اگر به عهد و پیمان خود وفا کنید خود را ثابت قدم نموده و به خوشبختی واقعی رسیده اید، زیرا من حسین بن علی فرزند فاطمه هستم. و اگر بیعت خود را دور افکنید، کار تازه ای نکرده  اید. شما با پدر، برادر، و پسر عمویم این چنین کرده اید. فریب خورده آن کسی است که به گفتار و رفتار شما مغرور و متکی شود».

یا اینکه امام بعد از تسلیم نامۀ گستاخانه ابن زیاد برای بیعت می فرماید «قومی که رضای مخلوق را با سخط و نارضایی خالق به دست آورد هرگز رستگار نمی شود.»

در میدان پیکار نیز خطاب به لشکریان سیاه دل می فرماید:

 «اِنْ لم یَکَنْ لکم دینٌ وَ.. فکونوا اَحراراً فی دُنیاکم»

 «ای پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید، و از روز جزا نمی هراسید، لااقل در  دنیای خود آزادمرد باشید، و شرف انسانی خود را حفظ کنید.

 «اَلٰا ترونَ انَّ الحقّ لٰایعمل به وَ انَّ البٰاطِل لٰا یتناهیٰ عنه...»

آیا نمی بینید، به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری نمی شود. در این شرایط من  مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمکاران را جز ملامت نمی نگرم».

«لیس شَأنی شَأنُ من اَخٰافَ الموت... اَفَبِالْموتِ تَخُوفنی...؟!»

 «شأن و مرتبه من شأن کسی نیست که از مرگ بترسد. چقدر مرگ در راه وصل به عزت و احیای حق سبک و راحت است. مرگ در راه عزت جز زندگی جاوید نیست، و زندگی با ذلت چیزی جز ملامت و خواری نیست. آیا مرا از مرگ می ترسانی؟ تیرت به خطا و  گمانت واهی است. من کسی نیستم که از مرگ بترسم. نفس من از این بزرگتر است، و  همت من عالی تر است از ترس مرگ بار ستم را بر دوش کشم. آیا شما بیش از کشتن من توانایی دارید؟!

مرحبا به کشته شدن در راه خدا، ولیکن شما نمی توانید مجد و کرامت مرا نابود، عزت و شرت مرا محو نمایید. پس در این صورت من باکی از کشته شدن ندارم».

موتٌ فی عز خیر مِنْ حیات فی ذلٍ»

مرگ در راه عزت و شرف بهتر از زندگی توأم با ذلت و خواری است.

قسم به خدا که چون ذلیلان دست ذلت به شما ندهم و مانند بردگان بار ظلم و ستم  شما رابه دوش نکشم.

 «هیهاتْ مِنّا الذّلِةْ وَ...» این نامرد نانجیب مرا بین دو چیز مخیر کرده است یا جنگ و  شهادت و یا خواری و ذلت. و چقدر ذلّت از ما دور است، خداوند ذلّت و زبونی را بر ما  نمی پسندد. و دامنهای پاک که ما را در خود پرورش داده نمی پسندند، و سرهای پرحمیت و نفسهای استواری که ابداً زیر بار ظلم و تعدی نمی روند بر ما نمی پسندند، که اطاعت می فرومایگان و زشت سیرتان را بر قتلگاه کریمان و شرافتمندان ترجیح دهیم.

اِنْ کٰانَ دینُ مُحمْدٍ لَمْ یستَقِم الاّ بِقتلی فَیٰا سُیُوف خُذیْنی» اگر دین محمّد - صلی الله  علیه و آله - جز با قتل من پایدار نمی ماند پس از شمشیرها مرا دریابید. در همۀ این بیانات  روح حماسه ساز امام متبلور است، و چون خورشید در آسمان قلوب آزادگان جهان  می درخشد، گرما می دهد، نورانیت می بخشد، رشد و تعالی را به ارمغان می آورد، پاک  می کند، حیات را معنا می دهد، و طریق سیر الی الله را روشن می کند و...

 

ب: بیان امام در چهرۀ عرفانی آن حضرت

در این مجال برای جلوگیری از تطاول کلام فرازهایی از دعای عرفۀ امام را که اوج راز و نیاز به درگاه بی نیاز معبود است جهت تیمن نقل می نماییم.

 «خدایا! به من آن مقام خشیت از جلال و عظمتت را عنایت فرما که گویی تو را می بینم... و قضا و قدرت را بر من خیر و مبارک گردان تا در مقدراتت آنچه بر من دیرتر  می خواهی زودتر نخواهم و آنچه زودتر می طلبی دیرتر متمایل نباشم... تویی که به انوار  تجلی دل اولیا و خاصانت اشراق کردی تا به مقام معرفتت نایل شدند، و تو را به یکتایی شناختند. تویی که از دل دوستانت و مشتاقان خود توجه اغیار را محو کردی تا غیر تو را دوست نداشته باشند، و جز به درگاهت به جایی پناه نبرند...

تو یاد کنی بندگانت را قبل از آنکه بندگان به یاد تو باشند، و تو ابتدا به احسان کنی پیش از آنکه عابدان به تو روی آورند...

ای خدا! چگونه نومید باشم در حالی که تو امید و آرزوی منی؟ یا چگونه کسی خوارم  تواند کرد؟ با آنکه توکل و اعتمادم بر تو است؟

ای آنکه به رحمت واسعه و تجلی نور جمال، بر همه عالم احاطه کردی، ای آن که در  سراپرده های نور عرش جلالت، از دیده پنهان گشتی، ای آنکه به کمال بها و نورانیت ظهور کردی، تا به عظمت و جلال تمام مراتب وجود مرا فرا گرفتی، چگونه پنهانی؟ با وجود اینکه  تو تنها پیدایی!

یا چگونه غیبی؟ با اینکه تو تنها در همه جا حاضر و همه را نگهبانی، و بر همه چیز  توانا و مقتدری، ستایش تنها مخصوص خدای یکتاست. ای خدا! ای مهربانترین! در حوادث بر ما گشایش فرما و در پیشامدها بر ما خلاص عنایت فرما.»

شهادت امام و یارانش

پس از اینکه مسالمت و مصالحه از میان لشکریان یزید و یاران امام رفت، و پند و اندرز امام در روحیۀ سپاه کارگر نیفتاد، بجز تعدادی اندک که دارای فطرتی پاک و ضمیری بی آلایش بودند، کسی به سوی نور هجرت نکرده و اصحاب امام در تدارک جهاد می شوند. شب عاشورا دشمن حمله می کند و امام،حضرت ابوالفضل را می فرستد تا کارزار را به فردا موکول کند. چون تکالیفی باقی است، دستور می دهد سلاحها به بهترین نحو آماده گردد. خیمه ها را طوری به هم نزدیک نمایند که عبور از میان آنها میسر نباشد، پشت خیمه ها خارها و خاشاکهای زیادی انباشند و آتش زدند، تا امکان هرگونه حمله از پشت سلب گردد، و دشمن بتواند فقط از روبر یا چپ و راست هجوم آورد.

آنگاه امام پس از اقامۀ نماز مغرب در شب عاشورا در جمع یاران می فرماید: «خدا را به بهترین وجه ستایش می کنم؛ و در شدائد و آسایش و رفاه، مقابل نعمتهای او سپاسگزارم. خدایا تو را می ستایم که بر ما خاندان با نبوت کرامت بخشیدی و قرآن را به ما آموختی و به  دین و آیینمان آشنا ساختی، بر ما گوش حق شنو، چشم حق بین، و قلب روشن عطا  کردی... من اصحاب و یارانی بهتر از یاران خود ندیده ام و اهل بیت و خاندانی باوقارتر و با وفاتر از اهل بیت خود سراغ ندارم. خداوند به همۀ شما جزای خیر عطا فرماید... اینک وقت شهادت رسیده است، من بیعت خود را از شما برداشتم و به همۀ شما اجازه می دهم از تاریکی شب استفاده کنید و جان خود را نجات دهید.»

یاران صدیق امام گفتند: اگر ما را هفتاد بار بکشند و آتش بزنند، خاکسترمان را به باد دهند دست از تو برنمی داریم. امام خدا را شکر می کند و مژدۀ شهادت به همه می دهد. در  این بین طفل 13 ساله ای که در نیل به مقام شهادت خود شک دارد سؤال می کند: عموجان! من هم شهید خواهم شد؟ امام می پرسند: مرگ پیش تو چگونه است؟ نوجوان می گوید: از عسل شیرین تر! امام می فرماید: «بلی فرزند برادرم تو هم پس از یک ابتلای بسیار سخت شهید می شوی.» و روز عاشورا زره به تن این نوجوان راست نمی آید. نوجوان، دست و پای امام را بوسیده و اجازه می خواهد، امام او را در آغوش کشیده و هر دو  می گریند. به سوی دشمن بدون چکمه و کلاه خود می تازد، ناگهان فریاد او بلند می شود و امام را می طلبد. امام بر سر بالین او حاضر می شود، و حدود دویست نفر سپاه دشمن که او را محاصره کرده بودند می گریزند، و فرار را برقرار ترجیح می دهند. غبار که می نشیند امام را محاصره کرده بودند می گریزند، و فرار را برقرار ترجیح می دهند. غبار که می نشیند امام را می بینند سر جوان را به دامن گرفته و جوان از شدت درد پای در زمین می کوبد.

امام در آن لحظه می فرماید: «پسر برادرم! چه دشوار است بر من که تو عمویت را به کمک بخوانی و از من کاری ساخته نباشد.» و بدینگونه حضرت قاسم شربت شهادت می نوشد و چهره در افقهای ملکوتی درهم می کشد. برای این است که می گوییم نهضت عاشورا در تمام ابعاد اسلامی، اخلاقی، اجتماعی، اندرز و پرخاشگری، توحیدی و عرفانی و حماسی تجسم کامل است، و ایفا کنندگان شهادت طیفی گسترده از شیرخوارگی تا هشتاد سالگی دارند. اگر شخصیت بارز امام را در شب عاشورا بنگریم خواهیم یافت که او قطعاً می داند خود و یارانش به دست دشمن کشته می شوند، و تمام راههای قوَت و غلبۀ ظاهری بر دشمن بسته است، ولی زبان به شکایت نمی گشاید. اگرچه تاریخ از این شکایات زیاد شنیده است، امام در چنین شرایط عهد خود را از یاران برمی دارد و اجازۀ کناره گیری از صحنۀ نبرد را می دهد. بعد یارانش را به شهادت تشجیع می کند. چنانکه گویی، روحش بیش از هر شخص موفقی که فتح و پیروزی بر خصم را قریب الوقوع می داند، موج می زند. در چنان حالی می فرماید: «خدا را با بهترین ثناها حمد می گویم  خدایا! در رفاه و آسایش و شدت و سختی حمد تو را گویم که ما را نبوت کرامت دادی و...»

سخن امام مانند سخن کسی است که همۀ شرایط محیط برایش مساعد باشد. البته شرایط به بهترین وجه مناسب بود، چون امام هدف حکومت دنیوی نداشت. و همه چیز را  برای حق می خواست، برای حق می دید و قدم برمی داشت. و این راه پیروزی حق را جز به شهادت خود و اسارت خاندان وحی نمی دید. اینچنین محیطی با همۀ شرایط برای امام و هدف مقدس او بغایت مناسب بود.

حقیقت این است که شهادت برای امام پیروزی بود که خود در خطبه ای فرمود:  «خَط  الموت علی وُلَدِ آدم مُخَطٌ القلادة علی جیدِ الفتٰات»مرگ برای آدمیان مانند گردنبندی بر  گردن دختران جوان است، و اشتیاق من به دیدار نیاکانم مانند اشتیاق یعقوب است به دیدار  یوسف. برای من قتلگاهی معین است که در آنجا فرود خواهم آمد، و گویا با چشم خود  می بینم که درندگان بیابانها (لشکریان کوفه) در سرزمین کربلا اعضای مرا قطعه قطعه و شکمهای گرسنۀ خود را سیر و انبانهای خالی خود را پر می کنند. از پیش آمدی که قلم قضا و قدر نوشته است چاره و مفری نیست. بر آنچه خدا راضی است ما نیز راضی و خشنودیم. و در مقابل بلا و امتحان او صبر و استقامت می ورزیم...»

این کلام امام ریشه در بیانات امیرالمؤمنین - علیه السلام - به هنگام ضربت خوردن دارد که فرمود: «به خدا ضربه و مرگ ناگهانی که بر من وارد شد، ذره ای مکروه من نیست. مثل من مثل عاشقی است که به معشوق خود رسیده باشد، و مثل مردمی ست که در شب تاریک در صحرایی به دنبال آب باشند و به آن برسند.»

امام مرگ را جز پلی که از سختی و رنج عبور داده و به نعمات بهشتی برساند نمی بیند. و دنیا را زندان مؤمن و بهشت کافر می داند، و سخن رسول خدا - صلی الله علیه وآله - را گوشزد می کند در این مقام.

به هر حال روز عاشورا فرا می رسد و حماسۀ کربلا با تیر عمر سعد آغاز می شود. او  سپاهیان را گواه می گیرد که حضور امیر شهادت دهند که او اولین کسی بود که به سوی امام  تیر انداخت. آنگاه آسیاب مرگ و خون به گردش نابرابر خود درآمده و سر و دست و پا و بدنها، به دست داس اجل درو می شوند، و خرمن دشت کربلا را با خون رنگین می کنند. یاران امام یکی پس از دیگری به میدان می روند و جام شهادت سر می کشند، و حضرت بر بالین آنها حاضر و بر آخرین نجوای آنها گوش فرا می دهد، و با قامتی استوار، شهادت برادر، فرزند، برادرزاده و همه را می بیند و خللی در ادارۀ آهنین او پدید نمی آید. تا اینکه  فریاد «استنصار» سر می دهد. «هَل مِنْ ناصِرٍ ینصرنی»، کمک برای نجات 72 تن در مقابل هزاران درنده؟! نه! بلکه فریاد امام برای نجات انسانهایی که فریب خورده و مقهور ارادۀ یزید بودند. چون امام سرا پا محبّت است، عشق است، تکلیف او هدایت است.

فریاد استنصار امام پیامی است برای همه نسلهای پس از حماسۀ عاشورا، که حق در  همه اعصار مورد تجاوز و تعدی است. آیا کسی یافت می شود به یاری حق برخیزد؟

با شنیدن پیام امام نالۀ اهل بیت بلند می شود، امام رو به خیمه ها می کند و زینب – سلام الله علیها - طفل شیرخوار و بزرگ سرباز مجاهد این صحنۀ خونین را با لب تشنه برای امام حجت ملحدین به آغوش برادر می دهد، تا شاید رأفتی در قلوب مهر شده به مهر قساوت اعدا حاصل آید. اما تیری به گلوی لطیف طفل اصابت می کند. پدر مشت خود را از خون فرزند پر کرده و به آسمان می پاشد. که ای آسمان تو شاهد باش و رفعت را از علی اصغرم فراگیر.

سپس امام یکه و تنها بر نیزۀ خود تکیه داده با صدای حزین می فرماید: «ای مسلم، ای هانی، ای حبیب بن مظاهر، ای عبّاس و ای... یکی یکی اصحاب را به اسم صدا می زند.» «شما کجایید؟ آیا صدای مرا می شنوید؟ و مرا می بینید؟ ای ارواح مقدسه، شما قیام کنید و  ستمگران پست را ببینید... حیات دنیا همین است. قطعاً زندگی جاودان از آن مردان عقیده و مجاهدان با گذشت است. گذشت از جان فناپذیر و...» امام مشغول پیکار می شود و در اثر ضربات زیاد روی زمین می افتد، روی زانو حرکت می کند و به زمین می افتد و ضربتی برگلوی مبارکش اصابت می نماید. دست مبارک را از خون پر کرده و بر سر و صورتش می مالد، زیرا می خواهد با چهرۀ به خون خضاب شده به ملاقات پروردگارش بشتابد. این نمایشها نام امام را ثبت جاوید، و اشک حق جویان تاریخ را برای همیشه جاری می سازد.

 در این مقام یکی از راویان قتال می گوید: من در نزدیکی حسین - علیه السلام - بودم که او جان می داد، سوگند به خدا که من در تمام عمرم، هیچ کشته ای را ندیدم که تمام پیکرش غرق به خون باشد، و چون حسین صورتش نیکو و چهره اش نورانی باشد، به خدا  قسم لمعات نور چهرۀ او مرا از تفکر در کشتن او باز می داشت. لحظات آخر فرا می رسد در آن حالات سخت و شدید، امام چشمان خود را به آسمان می گشاید، و در دعا به درگاه حضرت ذوالجلال عرضه می دارد: «صَبْراً علی قَضائک یا رَبّ لا اله سواکَ... یٰا غیٰاثَ مَن لا غیاثَ لهُ و...

 - خدایا، در برابر قضا و قدر تو شکیبا هستم، ای پروردگار من جز تو خدایی نیست. ای فریادرس دادخواهان که مرا جز تو معبودی نیست. بر حکم و تقدیر تو صابر و شکیبا  هستم و... و سپس چهره خون آلود به خاک نهاده و آخرین کلام را در واپسین دقایق حیات به یاد معبودش مترنم می شود:

 «بسم الله و بالله، وَ فی سبیل الله وَ علی ملة رسولِ الله»

السلام علیک یٰا ابٰا عبدالله وَ علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله، اَبَداً مٰا بقیت وبَقِی اللیلُ و النهار... فَلَعن الله اُمةقتلتک وَ لعن الله اُمَّةً ظَلَمَتکَ وَ لَعن الله اُمةً  سَمِعَت بذٰلک فَرَضِیت بِهِ.

 

دستاوردهای عاشورا

چون شهادت امام و یارانش به صورت حماسۀ بزرگ الهی و اسلامی جلوه گر شد، در کام اول در روح انسانها موج و هیجان به وجود آورد. حمیت، شجاعت، غیرت، آزادگی و صلابت آموخت. رخوت و بی حالی و افسردگی را محو، ترس و بیم اجتماعی، احساس بردگی و حقارت را نابود کرد. به جامعۀ اسلامی شخصیت داد، و شخصیت بالاترین سرمایۀ جامعه است.

جامعه باید احساس منش کند، و ایده داشته باشد و نسبت به جوامع دیگر حس استغنا و بی نیازی کند. به فرهنگ و فلسفه و اقتصاد و آرمان و... مستقل خود ببالد، اگر جامعه شخصیت خود را از دست بدهد بیمار است. اگر جمع، منش و فلسفۀ مستقل خود را از دست بدهد و به استقلال و آزادگی خود مؤمن نباشد، همه چیز را از دست می دهد. اگر شخصیت و کیان خود را حفظ کند همه چیز خواهد داشت. اگر ملتی همه چیز داشته باشد، ولی شخصیت خود را ببازد، هیچ چیز ندارد و جذب ملتهای دیگر خواهد شد. خودباختگی بد دردی است. انسان از خودباخته دیگر از خود هیچ چیز ندارد. خدا و اعتقادش را نیز دیگران تعیین می کنند، فرهنگش را هم همینطور. نظام اجتماعی و سیاست و اقتصاد و... را از او می گیرند، جامعه ای می شود بدون ماهیت و هویت، بدون هیچ...

 حسین - علیه السلام - به مردم درس غیرت و تحمل و بردباری و تحمل شدائد و  سختی داد. با دمیدن روحی تازه در کالبد افسردۀ جوامع، امتهای اسلامی را زنده کرد و خونها را به جوش آورد. عزت و حمیت را تحریک کرد. عشق داد، ایده آل داد، استغنا داد. ناگهان همان مردم ترسو شجاع شدند. مکتب حماسی عاشورا به صورت یک سوژۀ همیشگی اجتماعی است، می آموزد آنچه که بر شمشیر پیروز می شود شخصیت است. (در زمان حاضر توپ و تانک جای شمشیر را گرفته است). الجزایر مسلمان پس از یکصد و  پنجاه سال مبارزه، فرانسه را از خاک خود بیرون کرد چون صاحب حماسه و منش شد.

این درس را امام در مکتب توحیدی پیامبر آموخته است. رسول خدا که یتیم فقیر و مغضوب قبیله به عرب جاهل شخصیت داد؛ چنان شخصیتی که اعلام کرد: «من باید جهان  را از اسارت و پرستش غیر خدا نجات دهم.» و با شعار لا اله الا الله آموخت که به همۀ اله ها، وآله های زمان پشت کنند. و سر بر آستان «الله» نهند. امویان نیز از همین روش در سیاست خود بهره جستند. سلب شخصیت نمودند، حقارت و بردگی را نصیب جامعه کردند، و در کار خود موفّق شدند. عراق که مرکز ارتش اسلام بود 18هزار نفر با مسلم  بیعت می کنند و 12 هزار نامه گسیل می دارند. از امام دعوت می کنند و همه خواهان هجرت ایشان می شوند. ولی تا سر و کله پسر زیاد ظاهر می شود، همه ترسیده و فرار می کنند. چون «زیاد ابن ابیه» که در کوفه حکومت می کرد آنقدر چشمها درآورده بود و  دست و پاها بریده بود که مردم بکلی شخصیت خود را از دست داده بودند، و به محض ورود ابن زیاد همۀ عهدها را فراموش کرده و فرار را بر قرار ترجیح دادند. بالاخره همۀ شیعیان علی - علیه السلام - بودند، و هم اینها امام را به شهادت رساندند. و لذا از همان زمان می گفتند قلوبشان با اهلیت و شمشیرهایشان علیه ایشان بود. زیرا شخصیت آنها  بکلی خرد شده بود، دیگر کسی شخصیت اسلامی و انسانی داشت.

اما همان کوفه غدار و ترسو سه سال پس از شهادت امام (حماسه آفرین کربلا) انقلاب کرد و بیش از پنج هزار از توّابین بر سر مزار آن حضرت گرد آمدند و عزاداری کردند و گریستند و گفتند: «انتقام خون حسین را خواهیم گرفت». و قاتلین عاشورا را هم همانها به سزای اعمال خود رساندند. از لحظۀ شهادت امام - علیه السلام - به مردم شخصیت داد. (یا به آنها برگرداند). و غبار روی شخصیت اسلامی را با خون خود زدود. به مردم عشق داد. در بدن بی روحشان روح دمید. به مردم بی نیازی و استغنا بخشید، و این اولین رکن شخصیت بود.

امام در حرکت از مکه سخن از شهادت به میان می آورد، و مرگ را چون گردنبند زیبا بر گردن دختر جوان معرفی می کند، و اعلام می دارد هر کس آمادۀ جانبازی است، و حاضر  است خون قلب خود را در راه ما بریزد و تصمیم به ملاقات حق تعالی گرفته، فردا صبح با من حرکت کند. در شب عاشورا یاران و اهل بیت خود را جمع می کند و پس از تمجید و تشکر از آنها می فرماید: «دشمنان با شما کاری ندارند، شما با من بیعت کرده اید، و من  بیعت خود را از دوش شما برداشتم. هر کس می خواهد برود آزاد است.»

به اهل بیت و یارانی که بهتر از آنها سراغ ندارد نیز استغنا نشان می دهد، نمی فرماید مرا تنها نگذارید، من غریبم، مظلومم و... بر عکس آنچه که ما با القای این روحیه حماسۀ او را به دست خود شهید می کنیم و در رثایش به جای تحریک حس قهرمانی و... تخدیر و  دل ضعفه و غش و اغما را زنده می کنیم). این استغنای امام بعد از شهادت آن استغنا را به  وجود می آورد.

نتیجۀ مهم دیگر حاصله از خون شهدا به عهدۀ کاروان تبلیغی (اسرا) امام است. اینها  وارثان بحق، و ناظران صدیق، و خبرنگاران امین عاشورا هستند. پاسداری از آرمان شهدا تکلیف بزرگ و رسالت عظیم آنهاست. فلسفۀ همراهی اهل بیت در این رسالت نهفته است. در شام غریبان تبلور درخشنده ترین تحمل و مقاومت بشری در راه عقیده و ایمان در اسوۀ استقامت، بانوی بزرگ و قهرمان خستگی ناپذیر کربلا حضرت زینب - سلام الله علیها - جلوه گر می شود.

حسین - علیه السلام - حماسه آفرین عاشورا به خواهرش حماسه آموخت. زینب - سلام الله علیها - در دامان زهرای مرضیه - علیها سلام - و مکتب بلاغت و فصاحت علی - علیه السلام - پرورش یافته است. اگرچه زینب بیش از همه مصیبت دیده است (چون رحلت پیامبر، شهادت مادر و فرق شکافته پدر می بیند، جگر پاره پاره امام مجتبی - علیه السلام - را می بیند، شهادت ابوالفضل و علی اکبر و فرزندان و قاسم و حسین - علیه السلام - را در عاشورا می بیند و بدنهای در گودال قتلگاه را نظاره گر می شود. حوادث ناگوار آتش زدن خیمه را با دامنهای سوخته کودکان بی سرپرست می بیند)، و رسالت عظمای خویش را فراموش نمی کند، دست از تهجد برنمی دارد. خللی در اراده اش پدید نمی آید. و در وداع یاران با کلماتی که از اندیشه های ژرف او منشأ یافته بود بر زبان جاری می کند:«خدایا! بر سرنوشتی که برایم معین کرده ای راضی ام.» این زینب بعد از عاشورا با زینب قبل از عاشورا تفاوت دارد. زینب - سلام الله علیها - شب عاشورا نتوانست جلوی گریۀ خود را بگیرد و یکبار روی دامن برادر از فرط گریه بی هوش می شود، ولی بعد از حماسه، دیگر احدی در مقابل زینب - علیها سلام - شخصیت ندارد. امام سجاد - علیه  السلام - می فرماید: «ما 12نفر بودیم و همه به یک زنجیر بسته بودیم، یک سر زنجیر به  بازوی من و سر دیگرآن به بازوی زینب بسته بود».

کاروان اسرا به عنوان خارجی معرفی می شوند. مردم در شهرها آذین می بندند، و فتح و نصرت یزید را در جلوی این داغداران جشن گرفته و پایکوبی می کنند. اینجا زینب - علیها سلام - رسالت خویش را ایفا می کند و از اجتماعات عظیم مردم بهره می گیرد. خطبه می خواند. همچون زبان علی در کام جنایات آل امیه را برملا می کند، آرمان شهدا را ابلاغ می کند، مردم را به عمل زشتشان نکوهش می کند، و خود را معرفی و اهل بیت را معرفی می نماید. پرده از حقایق کربلا بر می دارد، و نگاههای تحقیرآمیز مردم کوفه و شام را به احترام و تکریم مبدل می سازد. فضایل خاندان نبوت را بازگو می کند. اشکهای منشأ یافته از ندامت مردم را بر گونه های شرمسارشان جاری می سازد. انقلاب به وجود می آورد، و بذر کینه و عداوت را نسبت به عاملین این فاجعه برای همیشه در قلوب مردم کشت می کند.

می فرماید: «شما گناهی عظیم مرتکب شدید، گاهی که زمین را پر کرده و آسمان را فرا  گرفته است. آیا تعجب می کنید اگر آسمان خون ببارد و... بدانید خداوند در کمینگاه است.»

با این بیان مردم را به جنایتهایشان آگاه ساخت و مردم بهت زده اشک می ریختند، و از شدت غم دستها بر دهان و انگشت به دندان گرفته و ضجه و شیون می زدند. اوضاع  سیاسی یزید یکباره متزلزل شد، و بعدها مختار با استفاده از همین نفرت و انزجار مردم پرچم قیام خونخواهی را به دست گرفت.

کاروان عزادار اسرا را بعد از 22 روز به کاخ سبز معاویه آوردند. یزید روی تخت مرصع و اعیان و اشراف و اعاظم و سفرای خارجی روی کرسی های طلا نشسته بودند که ناگهان زینب - علیها سلام - لب به سخن گشوده و خطبه ایراد می کند: «ای یزید از اینکه ما را اسیر کردی خیلی سرمستی می کنی و گمان داری اینکه تمام اقطار زمین را بر ما گرفته ای و ما اسیر نوکران تو هستیم، نعمتی از خداوند به تو است. به خدا قسم در نظر من الآن بسیار کوچک و حقیر و بسیار پست هستی، و من برای تو یک ذره شخصیت قائل نیستم، ای یزید! اگر تو کشتن و اسارت ما را غنیمت می شماری بزودی باید غرامت گران این غنیمت را بپردازی... ما از بیدادگریهای تو به خدا شکایت می کنیم و او پناهگاه ماست. ای یزید آنچه می توانی در راه دشمنی با ما انجام ده... اما هرگز نمی توانی یاد ما را در دنیا محو کنی و نمی توانی وحی ما را خاموش سازی. آنچه نابود شدنی است تو هستی.»

انقلاب زینب - علیها سلام - در کوفه و شام و در کاخ ظلم یزید، تحول عظیم فکری را در مردم پدیدار ساخت، و زمینۀ سقوط بنی امیه را آماده کرد و عباسیان با بهره گیری از همین کینه و عداوت و افکار عمومی مردم قادر به سرنگونی آل امیه شدند.

زینب - سلام الله علیها - طوری سخن می گوید که یزید معروف به فصاحت و بلاغت در مقابل آن حضرت لال، و مجبور به تبری می شود و می گوید: خدا ابن زیاد را لعنت کند من چنین دستوری به او نداده بودم.

تأثیر کلام حضرت زینب در مجلس یزید آنچنان است که ابو برید اسلمی، در مجلس علیه یزید زبان اعتراض می گشاید و او را لعنت می کند. ولی ضربه مؤثر را بر پیکر فرسوده خلافت سراسر ننگ و خباثت آل امیه امام زین العابدین - علیه السلام - در مسجد جامع دمشق در مجلس تدارک یزید طی خطبه ای کوبنده و پر صلابت وارد می کند. اهل بیت را معرفی و مردم را از ماهیت کثیف این حکومت آگاه می سازد، و پندارهای ناروا را نسبت به آل علی دگرگون می کند، و عدم بیعت امام حسین - علیه السلام - را نزدن مهر تأیید به فسق و مجوز او قلمداد می کند. ذهنیتهای غلط را پیرامون تارک الصلاة بودن علی - علیه السلام  می زداید، و ماجرای شهادت پدر و یاران او را در کربلا به عرضۀ نمایش می گذارد. به نحوی که مردم با فریاد بلند شروع به گریه و زاری می کنند، و موقعیت حکومت را بیش از هر زمان متزلزل می سازد.

اثرات خطابۀ امام تا جایی است که «ابن جوری» در تذکره می نویسد: به خدا قسم در بین مردم کسی نبود، مگر اینکه به خاطر کشتن حسین - علیه السلام - به یزید ناسزا نگوید و او را توبیخ نکند و از او فاصله نگیرد. یزید برای تسکین خشم و نفرت مردم متوسل به عاملین آن (اسرای اهل بیت) می شود، و با احساس خطر جدی قیام عمومی از در رأفت و مهربانی به اسرا ظاهر می شود. ابن اثیر از مورخین اهل سنت می نویسد: هیچ شب و روزی بر یزید نمی گذشت مگر آنکه امام سجاد - علیه السلام - را نزد خود می خواند و با آن حضرت به سر می برد. یزید دستور استمالت از اسرا را می دهد، از خرابه ها بیرون آورده و مردم مغازه ها را به احترام آنها تعطیل می کنند، به عزاداری می پردازند، به دستور یزید قرآنها را جزء به جزء شده و برای قرائت و نثار ثواب آن به روح حسین - علیه السلام - در بین مردم پخش می کند. در چهار راهها سقاخانه بنا می شود. و مأمور گمارده می شود تا بعد از نوشیدن آب بگوید خدا لعنت کند قاتلان حسین را (یعنی من یزید او را نکشتم). یزید در مسجد سخنرانی نموده و از امام سجاد - علیه السلام - عذرخواهی می کند و پیشنهاد می کند، اگر مایلید اینجا بمانید و اگر می خواهید به مدینه باز گردید.

امام درخواست سوگواری می کند، یزید برای اعمال نفوذ و کنترل در مجلس زنان ابی سفیان را مطرح می کند. اما تأثیر چنان است که «کامل بهایی» می نویسد: وقتی زنان اسیر برای سوگواری وارد می شدند زنان ابی سفیان اشک می ریختند و ضجه زنان استقبال می کردند و دست آنها را می بوسیدند.

در این مجالس نفوذ معنوی حسین - علیه السلام - به حدی است که قابل تحمل برای حکومت نیست. اهل بیت بعد از انجام رسالت خود راهی مدینه می شوند، و مردم مدینه استقبال بی نظیر را به عمل می آورند و زنان و کودکان به محض شنیدن صدای بشیر که: «ای اهل مدینه الآن خاندان حسین نزدیک شماست. و پشت دیوارهای شهر است. ضجه زنان از خانه به در آمده و رهسپار استقبال و مشایعت می شوند. امام از این شور و هیجان نیز بهره گیری می کند و پرده از فجایع حکومت بر می دارد، و شیوۀ خاصی را در مدت حیات خود در مدینه اعمال می دارند که همۀ حرکات و سکنات اهل بیت در زنده نگه داشتن خاطرۀ عظیم عاشورا و اهداف مقدس شهدا خلاصه می شود. بعد از چند روز عبدالله بن حنظله برای خونخواهی قیام می کند، و حماسۀ حسینی آنچنان مؤثر در انزوای حکومت بود که بعد از مدتی احدی جرأت نداشت نسبت خود را به آل امیه آشکار نماید.

جنبش های سادات برای دفاع از آرمان نهضت عاشورا و صیانت از کیان اسلام هر یک در زمان خاص خود حائز اهمیت بودند. نهضتهای خونخواهی توابین، زیدبن علی، عبدالله بن زبیر و قیام ایرانیان الهام گرفته از حماسۀ عاشوراست.

همچنان بعد از قرنها شیعیان و آزادگان مسلمان با اقتدا به سرور شهیدان حرکتهای کفر ستیز خود را ادامه می دهند، و مصداق بارزش نهضت تشیع که به رهبری مجاهد کبیر از سلاله حسین - علیه السلام - بر حکومت اهریمنی زمان غلبه کرد و پیروزی حق جویان عالم بر مستکبران جهان نوید داد.

شعار برخاسته از شعور رهبری قیام این بود: «ما هر چه داریم از عاشورا است.»

 

قیام پانزده خرداد، پرتوی ازعاشورا

نهضت کربلا، با این که کوچکترین انقلاب جهان، از نظر جمعیت، محدودترین انقلاب از نظرگاه جغرافیایی و کوتاهترین انقلاب (در یک نیمروز) تاریخ جهان است، اما با گذشت بی بازگشت زمان، رنگ، شور و تأثیر آن اندیشه ها بر جانها و جنبش های اصلاحی بشری، رو به فزونی بود. نه تنها فراموش نشده بلکه بعد جاوید و جهانی یافته است.

و از این پویایی و ابدی شدن، پیروی از اصل بندگی خدای سبحان و جلب رضای او بوده است، چون در این قیام خود نقش نخست را دارد، و همۀ امور بدو سپرده شده بود. عشق، عرفان، توکل، شکیبایی، پارسایی، شهادت، هجرت و جهاد، تسلیم قضا و رضای الهی شدن و پرورش انسان بر اساس بندگی خداوند و... از دیگر وجوه این نهضت عظیم است.

عاشورا، رنجی سترگ در راه رسیدن به رضای خداوندی و دیدار اوست. و این آرمان متعالی در کلام امام متجلی است که می فرماید: «هر کس آماده جانبازی و آمادۀ دیدار معبود سرمدی است، با ما همسفر گردد».

بلکه پیام امام، دعوت انسانها به دل کندن از دنیاست. دنیا مانع تجلی و ظهور حقیقت آدمی است. منشأ همۀ لغزشهای بشری دوستی دنیاست، و امام خروج از مدار هوای نفس و سیر در آفاق و انفس و فضای بیکران بندگی را صلا می دهد، و رهایی از ذلت  و رسیدن به عزت اسلامی را، در قالب قیام خویش طرح می کند. و در واپسین لحظه های زندگی، با علم به شهادت، در حفظ نظم و عبادت و... به تمام می کوشد.

عاشورا برگ زرّین تاریخ مبارزۀ توحید و شرک است. بلکه عرصۀ ابدی تجّلی پیوند عدالت و حیات، حماسه و رسالت، ایمان و شهادت، هجرت و مجاهدت، نیایش و عرفان و عینیت و دیانت و انسانیت است.

فرهنگ عاشورا، فرهنگ متعالی و نقطۀ اوج اخلاق دینی و عروج انسان کامل به چکاد هستی شناسی دینی و رفتار مکتبی است.

عاشورا، پیام پیامد تحقیر مرگ است، تفسیر بارز معنی و مفهوم مرگ در هنگام غفلت زدگی از مرگ است.

در این حادثه تلخ، که داس اجل، سر و دست و جانها را یکی پس از دیگری درو می کند. امام و یارانش اگرچه آغازگر جنگ نیستند، ولی برای مرگ با عزت آماده اند. هجرت و مجاهدت امام - علیه السلام - برای بیان «نه حکومت، نه زندگی» و نمایاندن راه زندگی نبود. بلکه تعلیمات آن حضرت، چگونه مردن بود. نه فقط راه را بنمود، بلکه چگونه رفتن را بیاموخت. چگونه حرکت کردن را، با آرامترین روح، در مقابل تلخ ترین و اضطراب انگیزترین حادثه ها، درس عملی داد. فهماند آنچه را که فهمیدنی بود، و نمایاند آنچه را که دیدنی بود، و شناساند آنچه را که...

قیام امام، اگرچه به ظاهر در آن روز، بی نتیجه ماند، اما نتیجه نه، که نتیجه ها در پی داشت. و الگویی موفق برای تمام حرکتهای اصلاحی و جنبشهای حق طلبانه، در همۀ دورانها و بر تمام نسلها گشت، به قول علامۀ اقبال: «تا قیامت قطع استبداد کرد». عاشورا رسالت احیای دین، اصلاح امت اسلام و افشای ماهیت ضد دینی حکومت اموی را به انجام رساند. و بخش بزرگی از قرآن کریم را تفسیر و مصداقهای آیات «لوح محفوظ» را برلوح وجود تصویر و عینیت بخشید.

نهضت امام، نمایشی عظیم از حرکتهای بزرگ مُصلحان و سفیران خدایی بود؛ چون آن حضرت وارث پیامبران است. امام - علیه السلام - بسان موسی برای رهایی از قوم ستمکار از مدینه خارج می شود، همچو شعیب در موضع یک مُصلح توانای اجتماعی ظاهر می گردد، چون یحیی و انبیای بنی اسرائیل، خود را آماده شهادت می کند، مانند ابراهیم، اعلام بیزاری از مشرکین می نماید، بسان عیسی روح عزت و حیات و آزادگی در کالبد جامعه های افسرده می دمد، و ابتلا به ذبح اسماعیل و قتل مسیح را، که هر دو تصویر نامریی از قربانی بودند، در دشت نینوا (طفماریه) به منصۀ ظهور می رساند، و بسان خاتم پیامبران پاسخ سپاه اعزامی یزید را به مکه می دهد.

از این رو، عاشورا، از لحظۀ آغازین تا به امروز مرزها را در هم نوردیده و از حصار قوم و نژاد و زبان و ملیت و جغرافیا و زمان و مکان و باور و... خارج گشته، و هماره الگوی زندگی سربلند و سرشار از عدالت، پیش روی خوارشدگان بسیط زمین و شکنجه دیدگان آتش خشم حاکمان خیره سر و عذاب کشان کجرویهای حکومتهای خودکامه است. چون به انگیزۀ الهی مرزبانی از جامعه دینداران و صیانت از شریعت اسلام و پاسداری از حریم ولایت را، آرمان متعالی خویش قرار داده و چکامه اش را با خون نگاشته است.

امام ندای پیروزی شایستگان زمین را (که وعدۀ محتوم ایزدی است) منوط به کیفیت مبارزه و نه کمیت (عده و عده) سپاه دانست. و بر تارک شفق های به خون نشستۀ منتظران جهان ثبت فرمود. و پرچم عاشورا، به گسترۀ تاریخ و کربلا به گسترۀ زمین را، در بلندای شرف و آزادگی به جنبش جاوید در آورد.

امام برای نتیجه گیری از آرمان شهدا و ثبات و صدور آن ارزشها و عظمتها، عنصر پیام و سوگ را با پرشکوهترین و زیباترین هیأت موزن درهم تنید، و افسانه های به حقیقت پیوستۀ بشری را، به صورت تراژدی غم انگیز خود، بر داستان راستان جهان نگاشت. از آن پس عاشقان و شیعیان دلداده، دردهای درونی خود را با خوش الحان ترین نغمه ها سرودند و در قالب چکامه های بلند ریختند و با سوزناکترین تعبیرها، مظلوم بودن امام خویش را به گوش دیگران رساندند، و نوحه گرایی با فرمان امام سجاد - علیه السلام - به «بشیربن جذلحم» در عزای شهدای کربلا آغاز شد. و از درون خانه ها، رفته رفته، به مسجدها و حلقه های عزا کشید. سپس به عرصه شعر و سرود، نغمه ها و نمایشها ره یافت، جانها را شرر افکند، سوزها برانگیخت، شوقها پدیدار ساخت، گردنها به امامت و ولایت در آورد، هاله ای از عشق به خاندان پاک پیامبر را به ارمغان آورد.

به بهتر زیستن و خوب مردن رهنمون ساخت، ارزش داد، یک دل و یک زبان ساخت. افشاگری در راه اصلاح جامعه های ستم زده و به فساد کشیده شده (و آگاه ساختن انسانهای غفلت زده و خفته و برانگیختن نیروهای در درون نهفته) را آموزش داد. استواری جوانمردی و سازش ناپذیری را با خونها درآمیخت. به جهان شیعه نقش تهاجمی و توان ذهنی داد، که با سلاح کارآمد امربه معروف و نهی ازمنکر، می توان به اقامه و اعتلای حق و بسط و توسعۀ عدالت اجتماعی در پرتو تشکیل حکومت پرداخت. و پیامد این باور دینی و اندیشۀ سیاسی عاشورا، را در جهان اسلام و تشیع پس از رخداد آن، اینگونه می یابیم:

به سال 63 هجری مردم مدینه، با الهام از فرهنگ عاشورا، به رهبری «عبدالله حنظله» برای مبارزه با کارهای زشت و ناپسند یزید قیام معروف به «حره» را به وجود می آورند و زمینۀ سقوط پایه های کاخ ستم اموی را فراهم می سازند.

مردم مکه به رهبری «عبدالله زبیر» علیه حکومت جور شورش گسترده ای را پی ریزی نموده و عملی می سازند. به سال 65 هجری قیام توابین به رهبری «سلیمان صرد خزاعی» به وقوع می پیوندد، و خواب را از چشمان غفلت زده حکومت می رباید. و در سال 121 هجری زیدبن علی بر حکومت «هشام بن عبدالملک» و کارگزاران تبهکار او قیام می کند. سپس «یحیی بن زید» بر ضدحکومت امویان در خراسان شورش می کند. علویان در طبرستان (مازندران) با شورش علیه دربار حاکم فرمانروایی شیعی را تشکیل می دهند سربداران در سال هشتم هجری علیه مغولهای خون آشام، در باشتین دست به جهادی عظیم می زنند، و جنبشهای کوچک و بزرگ زیادی در گوشه و کنار جهان به پیروی از تعالیم عاشورا رخ می دهد که می توان به اندیشه های اصلاحی سیدجمال، علامه اقبال، محمد عبده، مشروطیت و پس از چهارده قرن، بازتاب اندیشه های سیاسی شیعی در قالب یک نهضت عظیم و بی سابقه در 15 خرداد 42 تجلی می یابد، و پرتوی از بازیابی پیام عاشورا، چگونگی تجدید، روح، پیام، نقش و کاربرد حادثه کربلا می گردد. و اندیشۀ سیاسی و ادای تکلیف احیاگری توانمند و فرهیخته ای از مکتب عاشورا، تحولی ژرف در اندیشه، عمل و آرمان شیعه پدید می آورد. سکوت را می شکند، نگرشها را اصلاح و مسیر مبارزه را هموار و روشهای نظری و عملی آن را تصحیح می فرماید. ما به اختصار تأثیرات فرهنگ عاشورا بر قیام 15 خرداد و انقلاب اسلامی را در چند محور کلی بیان می داریم:

1. تأثیرات سیاسی: ایجاد پیوند و رابطۀ دین و سیاست، سست نمودن پایه های حکومت ستمگر زمان با طرح و بیان چهره حماسی، افشاگری و اصلاحی عاشورا، طرح و  عرضۀ اندیشه حکومت اسلامی در پرتو ولایت فقیه بر نظام سلطه و سیاسی جهان  استکباری، احیای اندیشۀ سیاسی اسلام، تجدید حیات معنوی - سیاسی تشیع، القای روح حماسی، سازش ناپذیری، عدم تسلیم زر و زور، استفاده بهینه از تشکل های سیاسی و سازماندهی نخبگان، ارج گذاری به بیان حق در برابر فرمانروای ستمکار، هجرت برای ایجاد آمادگی اندیشه ها، بیان ماهیت و هویت کارگزاران و آسیبهای آشکار جامعه، پیکار بی امان و با ایمان با همه توان، در پایان انتخاب شهادت آگاهانه و...

2. تأثیرات اجتماعی: اصلاح و درمان آسیبهای اجتماعی، مبارزه با فسادهای  دامن گستر و بلاهای خانماسوز اجتماعی، اجرای احکام اسلامی، بسط و توسعه عدالت اجتماعی، مبارزه با فساد دستگاههای اداری، اجرایی... مبارزه با استضعاف، نظارت عمومی بر مسائل جاری جامعه، احیای تکلیف گرایی و روح مسؤولیت پذیری، حفظ کیان و حوزه مسلمین و...

3. تأثیرات فرهنگی: بیان چگونگی حرکت، چگونه زیستن، چگونه مردن، القای روح آزادگی، حمیت اسلامی،دفاع از حریم قرآن و عترت، عدم تقیه در بروز خطر جدی برای محو یا تحریف و... احکام اسلام و اصول دین و ضروریات آن،ایفای نقش اساسی در تعیین سرنوشت، رشداندیشۀ دینی و بینش متعالی. اصالت بخشی به بندگی خداوند، به کارگیری شیوه های بهینه و مؤثّر تبلیغی در راه بیان هدف و نیل به آن، و..

4. تأثیرات اخلاقی: خودسازی، اهتمام به امور مسلمین، اخلاص، فداکاری، شجاعت، رادمردی، تهجد و عرفان، اهمیت بخشی به برپایی نماز (ذکر بزرگ الهی) نظارت عمومی (امر به معروف و نهی از منکر)، بردباری در راه اهداف بزرگ، ثبات و استواری اندیشه، عزم راسخ در هدف، راستی و درستی در کرد؟ انسانهای خفته، پرورش روح، تقویت اراده، ادای تکلیف، جلب قرب و رضای الهی، تمرین پارسایی و نظم، ایثار و خضوع، امید و خشوع، توکل و استغنا، از جمله اثرهای مطلوب و مشهود فرهنگ پربار عاشورا بر قیام و انقلاب اسلامی، از نقطه آغازین تا فجر پپروزی و بلکه تداوم، ثبات و صدور آن می توان شمرد. اینک به زمینه های قیام 15 خرداد و ریشه های انقلاب اسلامی نگاهی اجمالی می افکنیم.

زمینه های قیام 15 خرداد، یا ریشه های انقلاب اسلامی

پیش از تأثیرگذاری فرهنگ، تعالیم و سیاستهای عملی حماسۀ عاشورا، بر نهضت اسلامی ملت مسلمان ایران، می توان چنین نگاشت که؛ روح و نشاط پیکار و توان ذهنی و عملی انقلاب، در متن و بطن احکام اسلامی، جایگاه ویژه ای دارد. مانند: آیات: دخالت انسان بر تعیین سرنوشت خویش در طول اراده خداوندی (انّ الله لا یُغیِّر مابقومٍ حتی یغیِّروا  ما بأنفسهم) و فضیلت مجاهدین بر قاعدین (فضّل الله المجاهدین علَی القاعدینَ اجراً عظیماً). و احادیث فراوان در این بخش: «الجنة تحت ظلالِ السیوف»، «اَفَضَل الجَهٰاد کلمةُ حق عِند امام جٰائر»، «الجهاد باب من ابواب الله فتحهَ الله لخاصة اولیائه...»، «لکل مذهبِ رهبانیة و رُهبّانیة هذا المذهب الجهٰاد»، «اُغزوا تورثوا ابنائکم مجداً»، «فرضَ الله الجَهٰاد عِزّاً لِلأسْلام» و... ارزش والای شهادت و دیگر سجایای الهی که هر یک نقش حرکت زایی در جامعه اسلامی را دارد، که این نوشتار را، گنجایش نیست و جایگاهی دگر می طلبد.

آری، قیام پانزدهم خرداد را می توان، حلقه ای از زنجیرهای بهم پیوسته ای دانست که یک سر آن در سقیفۀ سلطنت و سر دیگر آن در دست مظلومی گمشده در سقیفه و کربلای  ایران، بلکه به گستره جهان تشیع بود. که امام راحل رادمردی از سلاله حسین - علیه السلام - با مشاهدۀ زمینه های عقیدتی، سیاسی و اجتماعی - فرهنگی، جامعۀ خداجوی ایران و الهام از فرهنگ و سیاست عاشورا، آسیبهای وارد شده بر پیکر مکتب، باور، فرهنگ و اخلاق عمومی و... (به جهت نفوذ دست نشاندگان استکباری و دشمنان قسم خوردۀ اسلام، گرایشهای مستبدانۀ دولتمردان، توسعۀ سلطه های اقتصادی، وابستگی های سیاسی و فرهنگی، تفرقه داخلی، فساد شایع در دستگاه رهبری، تبهکاری و سرسپردگی کارگزاران، حبس و تبعید و به شهادت رساندن بزرگان دینی و سیاسی، بی محتوا ساختن تعالیم اسلام و قرآن در شؤون زندگی مردم، رواج گرایشها و جهان بینی های مادّی، شعار جدایی دین از سیاست، کنار زدن روحانیت از مباحث و فعالیتهای سیاسی، به انزوا کشاندن روشنفکران متعهد، فرو افکندن حق و نشاندن باطل به جای آن، انحراف از ولایت، ترک قوانین سیاسی - اجرایی اسلام، خودباختگی سران جامعه، بر افروخته شدن شعله های فساد، مهجور ماندن اسلام، استماله دین پیامبر به دست روشنفکرنمایان غربزده، قرار گرفتن جامعه در شُرف تغییر ماهیت اساسی و گریز جامعه از اخلاق، معنویت و فضیلت و...) بنای نارضایتی از وضع موجود را در سیاست مبارزاتی خویش می گذارد. و با نگارش کتاب توفان برانگیز «کشف اسرار» بعد از واقعۀ شهریور 1320، راه عملی مبارزه را هموار می سازد. در ادامه با مخالفت قانون تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال 1340، مخالفت علنی با احیای قانون کاپیتولاسیون، اعلام عزای عمومی در نوروز 42 و  افشاگری فساد دربار و سران مملکت و اعتراض به برگزاری جشنهای دو هزار و پانصد ساله و...

شعله های خشم دیرین مردم و انقلاب را فروغ می بخشد. و با الهام از روح سازش ناپذیری و حماسی سرور شهیدان، با جرأت و جسارت هر چه تمام، سکوت خشمگینانه جامعه را درهم می شکند. و محتوای سیاسی اسلام را زنده می کند. دیانت و سیاست را پیوندی تازه بخشیده و در طرحی نو در می اندازد، و به ذکر آسیبهای اجتماعی و غلبه هواهای نفسانی و شیوع فساد و تباهی می پردازد. وابستگی و غارت اموال بیت المال را از آسیبهای اقتصادی می داند، و ترویج ظواهر فریبنده غربی و غربزدگی، دوری از اخلاق و معنویت اسلام را، از جمله ضعفها و انحرافات اعتقادی و فرهنگی بر می شمرد. و درمان این آسیبها را، اصلاح اندیشۀ دینی، تغییر نگرش مردم نسبت به دین، نفی سازش با حکومت جور، عدم سکوت در برابر کجرویهای زمامداران، اهمیت دادن به نقش مردم و شخصیت بخشی به جامعه، بیان و تصریح ارزشهای اسلامی، افشاگری ماهیت فرمانروایان  بی کفایت، و تشکیل حکومت اسلامی در پرتو قرآن و سنت معرفی می کند، می فرماید: «... باید کوشش کنیم که دستگاه اجرای احکام و ادارۀ امور برقرار شود و مبارزه در راه  تشکیل حکومت اسلامی لازمۀ اعتقاد به ولایت است.» (حکومت اسلامی ص 22)

و از این زاویه، به احیای اندیشه دینی و سیاسی - اجرایی اسلام همّت می گمارد و توفیق می یابد بخش عظیمی از توده های جامعه را در لوای اسلام و ولایت به وحدت کلمه  و عمل و اندیشه فرا خواند. و بسیاری از انزواجویان و پارسایان متحجر که «تقیه» را سپر  جان و نان و بهانۀ سکوت و سازش خود قرار داده بودند، با مبنای فقهی خود درهم  می شکند، می فرماید: «تقیه برای حفظ دین است، در جایی که دین در خطر نابودی است تقیه حرام است.» (به این معنا؛ که تکلیف همیشه دایر مدار حصول نتیجه نیست). بلکه امام با نگرش سیاسی به عاشورا، تحوّلی ژرف و نگرش کلی به رابطه دین و سیاست ایجاد می کند. و عاشورا مدخلی بر فعّالیتهای سیاسی اسلام محسوب گشته. و موجب مشروعیت مبارزه با سلطان ستمکار می گردد. و روحانیت که یا منزوی بودند و یا از صحنه های علمی سیاسی و... کنار زده شده بودند، با احیای سنت گسستۀ عاشورا محلی از اعراب می یابند. و با فرا رسیدن عاشورا، روشهای بهینۀ مبارزاتی، شیوه های کارآمد تبلیغی با بیان؛ اهداف، دستاوردها، عمل به تکلیف، عدم سازش، ارزش حماسه و جهاد و... حیات معنوی -  سیاسی اسلام و قرون و نفوذ روحانیت شیعه تجدید می شود. و امام در رهنمودهایش می فرماید: «حیات اسلام به زنده ماندن محرم و صفر است» و این دیدگاه سیاسی امام نسبت به عاشورا، برخاسته از ادای تکلیف الهی، به هنگام بروز خطر است. (و انگیزه تکلیف گرایی امام بسی حائز اهمیت است. که معظم له هدف از عاشورا و نهضت حسینی را نیز، ادای تکلیف می دانست). می فرمود: «ما مأمور به ادای تکلیفیم نه مأمور به نتیجه» (و آثار این دیدگاه احساس پیروزی جاوید بود، در هر حال)، و هدف از این کنش نیز کسب رضای الهی است و شیوه آن سازش ناپذیری، و نتیجه اش شهادت (فوز عظیم) یا برقراری حکومت عدل اسلامی در پرتو قرآن و ولایت است.

و این سازه های رفتار سیاسی پس از یک فرایند یادگیری خود آگاهانه از سوی حضرت امام صورت گرفته و تلاش برای بسط و تعمیق آن تحقق یافته، که بر اساس این نگرش عاشورا رخدادی تکرارشدنی جلوه می کند. و چه بسا امام از عاشورا، دو جریان حق و باطل را برداشت می کند و الگوی سیاسی قرار می دهد و «حجّت مبارزه» تلقّی می کند. می فرماید: «حجّت ما، جواز و لزوم عمل ما عمل سیدالشهداست» (ر.ک: صحیفه امام، ج 4، ص  323- 324). و از جنگ عاطفی سیاسی عاشورا بهره گیری نموده و جریان مبارزه را در بستر تاریخ سیاسی اسلام جاری می سازد. و مبنای حرکتش را از آغاز جوانی تا پایان عمر پر برکتش این آیه شریفه قرار می دهد: «قُلْ انِّما اَعِظُکم بواحِدَة اَنْ تَقوُموُا لله...».

و این اندیشۀ پویا را القا و قوت می بخشد که؛ یک مسلمان نباید زیر بار ظلم برود. نباید تن به ذلت دهد. نباید به خود اجازه دهد که خوار شود و... و شایان ذکر است که همه این شعارها را در لوای مفاهیم اسلامی طرح و بیان می کند، و به آزادی، به صورت یک مسألۀ سیاسی نمی نگرد. و با موازین دینی درهم آمیخته و رنگ اسلامی به آن می بخشد و به بیانات آزادیبخش پیشوایان اشاره دارد: «لا تکُن عبد غیرک فقد جعلک الله حرّاً،... کوُنوُا احراراً فی دُنیٰاکُم، الموت فی حیاتِکُم مقهورین و الحیٰات فی موتِکُم قاهرین».

و راز توفیق را، امام - رحمة الله علیه - در این تدبیر جست و جو می کند که نهضت 15 خرداد را با عاشورا پیوند ناگسستنی بزند. و آتش خشم و کینه مردم را، همراه با عشق به اهل بیت درهم آمیزد. و استاد شهید مطهری - رضوان الله تعالی علیه - قافله سالار پرورش  یافتگان این مکتب، در این باره می فرماید: «رمز توفیق امام و انقلاب، پی ریزی مبارزه در  قالب مفاهیم اسلامی بود. و اگر نبود که مردم حس کنند، که این ندای پیامبر و علی و امام حسین است که از دهان این مرد، خارج می شود. محال بود نهضت به این وسعت در این  مملکت به وجود آید». (انقلاب اسلامی، ص 52).

و با فراگیر شدن فرهنگ حرکت زایی عاشورا در میان روشنفکران شیعی، زمینه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، هدفدار بودن، خود آگاهی، جهت گیری عقیدتی تکلیف گرایی و پیوند مستحکم مردم با رهبری را، هر چه بهتر فراهم ساخت. و پس از عوامل مؤثر(مکتب، رهبری و مردم)، قیام 15 خرداد، همسان قیام عاشورا، بر پایه باور خدایی اصل بندگی و جلب رضای الهی استوار گردید. و هر لحظه بر فروغ و نور آن افزوده گشت. و توده های عظیم عاشوراییان درهم پیوند خوردند. و به نمونه حیات سربلند، عشق و ایثار و انسانیت و وحدت رسیدند و با تمسک به سفارشهای رهبری وارسته و عارفی به کعبه عشق رسیده،انقلاب فرهنگی و تحول مقدس درون را فرض راه شمردند. و در خودسازی و غلبه بر خصم نفس به کمال کوشیدند تا که از تزکیه به عنوان اهرم کنترل قدرت و عرضه آرمانهای اخلاقی در میان سیاست بهره گیرند. و ساختار نظام سیاسی کشور را با شکست نفس خصم جامۀ عمل پوشانند.

از این رو به شورانگیزترین باورهای دینی تمسک جستند و علیه سلطه سلطنت شوریدند. و یاران امام، با الهام از رستگاران مکتب عاشورا، با دلی پر از عشق و اخلاص لب گشادند، بی واهمه از تبعید و قتل، به زبانی که همه توفان انگیز بود، با سینه ای گشاده آمادۀ هر بلا، فریاد بر آوردند آن عزیز را چرا؟! و این فراق چرا؟! مبادا سکوت! مبادا دلارام در سکوت و رضا به این حال! هرگز...

بدین سان عاشورای دیگری در کربلای ایران بر پا نمودند و حرکتی را ایجاد کردند که «انفجار نور» نام گرفت و همین نور در فجر سینه آفاق شکافت...

 

نقش مکتب، رهبری و مردم در قیام 15 خرداد

اینک به نقشهای کارآمد هریک از نیروهای پدیدآورندۀ انقلاب، هر چند کوتاه اشارتی می رود، تا در ثبات، صدور و بقای آن، از عوامل (مُحدثه و موجده) مؤثّر مدد جوییم. و جاودانگی آن را بر لوح تضمین بنگاریم و  تمهیدی بر حکومت صالحان زمین گردانیم.

الف - مکتب: انقلاب، ایجاد دگرگونی و تحول در یک ساختار را گویند. و از مقولۀ عصیان و طغیان مردم یک ناحیه و سرزمین بر وضع حاکم به منظور برپایی وضع مطلوب دیگر است. و این دیدگاه تغییر ساختاری، از ویژگیهای احکام و آموزشهای متعالی اسلامی است. چون اسلام راستین، دین سیاست، دولت، جهان بینی، هستی شناسی، فلسفه، قوانین فردی و اجتماعی، جهاد، حدود و قضاوت است و مجاهدتهای نبی اکرم – صلی علیه و آله – در تشکیل حکومت و پایگاه قدرت آن حضرت، جنگلهای عدالت گستر امام علی – علیه السلام – و مبارزه و شهادت همۀ پیشوایان الهی گواه این اصل اساسی و آرمان برتر اسلامی است. و در این باره امام حسین – علیه السلام – می فرماید: «اِنَّ الله ندُبنٰا لِسیٰاسَة الأمَّة» «خداوند متعال را برای ادارۀ امور امّت برگزیده است»، و این پوستگی دین و سیاست و رهبری بر امت، نمایشگر قدرت عظیم دینداران بر تغییر ساختار نظام سیاسی جامعه، بر پایۀ اندیشه های دینی است.

و با نگرش در تاریخ انقلابهای جهان، نظر ما به انقلابهای سیاسی، عقیدتی، صنعتی، کارگری، علمی، فرهنگی و طبقاتی، و... معطوف می گردد مانند انقلاب اکتبر، انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب فرهنگی چین و انقلابهای علمی و صنعتی و جنبشهای اصلاحی فراوان ملّتهای مختلف. امّا انقلاب اسلامی ملّت ایران، بسان هیچ یک از انقلابهای جهان نیست. ویژگیهای آن منحصر به خود است. چون هدف، رسیدن به آزادی، شکوفایی اقتصادی، طرحهای سیاسی و منافع طبقاتی و... نبوده است. و به طور ویژه، در هیچکدام از این حصرها گنجانده نشده است. و با الهام از کتاب عاشورا، همۀ این موارد، در قالب مفاهیم ارزش اسلام طرح گردیده است و رنگ اسلامی به خود گرفته، و هدف از پیدایش آن حاکمیت معنویت اسلام بوده و تعلیم اسلام و فرهنگ قرآن و عاشورا، عاری از این ارزشها نیست، بلکه انقلاب، صرفاً اسلامی و متّکی بر باورهای الهی و قدرت سرمدی ایزد منّان است. و هرگز چون سایر انقلابها قایم به شخص نبوده است. و اصلی ترین عامل پیدایش شکل گیری و تداوم نهضت، القای نیروی معنوی اسلام بود. که توانست خودباختگی جامعه را در برابر غرب از بین ببرد. و به جامعه روح استقلال داد و جامعۀ وابسته را زنده گرداند. و یکجا به حرکت اصلاحی (و تغییر ساختاری) درآورد. و برای دریافت هوّیت اسلامی و حیات معنوی به تلاش مستمر وا دارد.

و همچنین بینش تکلیف گرایی، احساس مسئولیت و اجرای موازین اسلامی باعث شد، همسان نهضت کربلا طیف گسترده ای که در انحصار هیچ گروه، طبقه، نژاد، ملیت، زبان و رنگ و... نگنجد و فریادگران آن مجموعه ای از همه گروههای شهری، روستایی، فرهنگی، سیاسی، بازاری، مذهبی، و مرد و زن، کوچک و بزرگ با اراده ای سترگ و مشتی آهنین و گامهای ثابت و بلند و... به خروش آیند، و در نفرت از هیأت حاکمه به وحدت اندیشه و عمل رسند. و با شعارهای توفندۀ برخاسته از عمق جان و ایمان، ره رستگاری را پیمودند و همه با هم، یکصدا و پرطنین گفتند: «الله اکبر خمینی رهبر، لا اله الا الله - رهبر ما روح الله، حزب فقط حزب الله - رهبر فقط روح الله، استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»، نه در پرتو دیگر... و..؟!.

ب - رهبری: در انقلاب اسلامی، برخلاف سایر انقلابها. رهبری به صورت گزینش و انتخاب از میان نامزدهای رهبری در جریان مبارزه صورت نگرفت، بلکه گرایشهای مردم نیز، نه فقط از روی این بود که؛ رهبری نهضت صرفاً، انسانی شجاع، آگاه، صدیق، مدیر، دارای بینش و قاطعیت است. و دیگران یا دارای این امتیازات نبودند و یا شدت و ضعف داشتند. بلکه می توان تأثیرات متقابل نهضت و رهبری بر یکدیگر را، در کمار این شرایط لازم و کافی، در وجود امام راحل اشاره کرد. که موجب شد ایشان به رهبری بلا معارض در صحنه مبارزاتی برگزیده شود.

ایشان ضمن داشتن مزایای یک رهبر موفق، وفادار، آینده نگر و امیدوار. بیش از هرکس در مسیر فکری، روحی و نیازهای جامعه، و درمان آسیبهای وارده بر پیکر دین و اجتماع قرار داشت. و از سویی عشق و محبت و اعتماد و انس مردم به اسلام و اهل بیت موجب شد که مردم حس کنند، این ندای پیامبر و امام حسین علیه السلام است که از دهان این مرد بیرون می آید. و از این رو پیروی او را، فرض راه دانستند. (علاوه بر این که پیروی از او در طول اطاعت پیامبر و ائمۀ هدی محسوب می شد. چون آن حضرت فقیهی مجاهد، مجتهدی اعلم، سیاستمداری موفق و زعیمی عالیقدر و.. بود) زیرا امام تنها کسی بود که منطقی را که به کار برد، شیوۀ مبارزاتی که برگزیده، شعاری که داد، اهرمهایی که روی آنها فشار آورد، تشخصی که به جامعه بخشید. از نیروها و نخبگانی که مدد جست. مدیریت اجتماعی که اعمال کرد، همه و همه در سایه اسلام و رنگ و بویی از اسلام داشت. و این همان خواستۀ ملت مسلمان و انقلابی ایران بود که دیگران این توفیق و برتری را به کمال نداشتند و حذف شدند.

پس امام با درک صحیح و درایت کافی از جامعۀ مستعد ایران و تزلزل ساختار سیاسی، امنیتی و وابستگیهای اقتصادی، فرهنگی نظام سلطه و سلطنت، هدایت مدبرانۀ خویش را آغاز می کند. و پس از چهارده قرن با همه بدعتهای ناروا، فسادهای اجتماعی، کم رنگ شدن جلوه های مکتبی و شعائر اسلامی و...، هدف سیاسی - الهی، احیای دین و اصلاح امت عاشورای حسینی را، تعقیب می کند - و در مراحل برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت، نظارت و پیگیری، از مکتب عاشورا تأثیر می گیرد. و در نخستین گام، با مشخص کردن اهداف مبارزه به عنوان اصلاح امور امت اسلامی و امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه با غارتگری و ستم، پیرو راستین امام علیه السلام - ظاهر می شود - و در روبرویی با مرگ، دچار شوک، واکنشهای روحی، روانی، چانه زدن و کنار آمدن با سازش و نجات خود برنمی آید. همانند «ثارالله» مرگ را سعادت و نجات و سازش خود را با ستمگران خواری می شمرد. می فرماید: «من اکنون قلب خود را برای سرنیزه های مأمورین شما حاضر کرده ام. ولی برای قبول زورگویی ها و خضوع در مقابل ستمگریهای شما حاضر نخواهم کرد» دربارۀ فاجعۀ فیضیه، فروردین 42 به نقل از زندگینامه امام ج اوّل ص 4). و در جای دیگر می فرماید: «ما در انتظار حبس و زجر و اعدام نشسته ایم» (چهلم شهدای فیضیه به نقل از مدرک بالا).

بلکه چون مولای متقیان، انسی دیرینه با مرگ دارد. (بیش از انس کودک به پستان مادر) و این راز بزرگ و توفیق انس با حضرت دست داد، در وصیتنامۀ سیاسی - الهی ایشان در می یابیم: «اکنون - با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاهد و ضمیری امیدوار به فضل خدا... بسوی جایگاه ابدی سفر می کنم...» (فرازی از وصیتنامه ایشان) امام در زمینۀ سازماندهی نیز به پرورش نخبگان حوزه و پرورش اخلاقی و روحی آنان می پردازد. و کادر نیرومند اجرایی، قضایی و پایگاه رهبری و دینی را به وجود می آورد. که الگوی بارز این تلاش عظیم فرهنگ و مدیریت را در عرصه های حساس انقلاب و تداوم آن در جامعه کنونی می بینیم.

در مرحلۀ رهبری نیز، حقانیت خود، ویژگیها و اهداف و... انقلاب اسلامی را بیان می کند. بندگی طاغوت را باطل می شمرد، شعائر اسلاممی را تعظیم می دارد. روحیه شجاعت و حمیت اسلامی را در روح و جان ملت خویش می پروراند. و راه مبارزه را هرچه هموارتر می سازد. تا حصول نتیجه در کنار ادای تکلیف منطقی آسانتر جلوه گر نماید. و بر فروغ امید پیروان بیفزاید. و در بعد نظارت و پیگیری جریان امور نیز، امام امت اساسی ترین شیوه را برمی گزیند و با آوردن نمایندگان فرهیخته و شایسته، در مراکز حساس سیاسی، اجرایی، تبلیغی و نظامی و خدماتی و... مدیریت و سیاست عاشورایی خود را اعمال می دارد و با نگاه ژرف اندیش و آینده نگر،حرکت نظام و انقلاب را، مدنظر والای خویش قرار می دهد.

این مدیریت اجتماعی برخاسته از شخصیت سالم است که تجلیگاه آن آرامش درون، احساس کارآیی، امیدواری، وفاداری، عشق و هدفدار بودن انقلاب و نظام است. که همه این سجایا به تمام در وجود ایشان هویدا بود. و به گونه یک رهبری الگو، مقتدر و موفق برای یک امت ظهور کرد. و جهات اسلام و بپاخاستگان محروم گیتی به زعامت پیامبرگونه آن حضرت سر تعظیم فرود آوردند.

می توان زندگی، هنر، اندیشه، مدیریّت، دیدگاهها، هجرت، جهاد و رحلت و دعوتگری ایشان را زنده کنندۀ یاد و خاطرۀ نهضت و فرهنگ عاشورا دانست. و انقلاب ایشان را که با اصالت و ریشه های جا افتاده در تاریخ و فرهنگ اسلام و سنن ثابت الهی پیوند خورده است ترجمان واقعی عاشورا شمرد. بدینسان پس از قیام 15 خرداد، هجرت جهاد و.. توانست عاشورای دیگری بیافریند. و پس از رسیدن به کعبه مقصود پیروزی و ادای تکلیف الهی، عزم سفر از این ثریٰ به ثریا نمود. و چهرۀ حماسی و عرفانی خویش را از خاک به افلاک درکشید. «السلام علیه یوم وُلد ویَوْم یموتُ و یوم یبعثُ حیّاً».

ج - مردم: ملت بیدار و عاشورایی ایران، با احساس مسئولیت و ادای تکلیف و برای شرکت در سرنوشت جامعه خویش و ابراز خشم دیرینۀ خود با نظام سلطه، به صلای پر مهر رهبر عظیم الشأن خود لبیک نصوحاً می گوید و از نقطه آغازین انقلاب، نقش فعال و گسترده ای را در این جنبش اصلاحی از خود به نمایش می گذارد. برخلاف عاشورا، که مردم در آن قیام حضوری بس ضعیف دارند. اینجا مردم برای اطاعت از رهبری و اعتلای حق در مبارزه شرکت می جویند و یکصدا فریاد می زنند: «تا خون در رگ ماست - خمینی رهبر ماست، یا مرگ یا خمینی، ما اهل کوفه نیستیم امام تنها بماند، وای اگر خمینی حکم جهادم دهد - ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد و...».

مردم، در این قیام، از صلابت بلال، رشادت عمّار، شکوه صحابه پیامبر و از تبار سربداران و سلمان و...  الهام گرفته بودند. اینها در پرتو کلام رهبری به انقلاب اسلامی صبغۀ مردمی بخشیدند، و در همۀ صحنه ها، به ندای «الست» رهبر، خروش «قالوا بلی» در آوردند. و چون سیلی بنیانکن، پیمان و غلطان، مواج و پر طغیان، به سوی دریای نیلگون پیروزی جریان یافتند. و پایه های زر و زور گردنکشان کهن تاریخ سلطنت را، از بن فرو ریختند. و هر یک از ذرات جاری، این نغمه را مترنّم بود. که (ما چو موجبیم کارامش ما عدم ماست نه سازش، نه تسلیم، نبرد تا پیروزی) و همان نوری جلوه گر شد که آنها خواستار دیدنش بودند.

و امام و نور چشمشان فرمود: «در کشور، نور الهی جلوه گر شده است. قدر این جلوۀ الهی را بدانید» و پاس دارندگان فداکار این«نور» ترکیبی است از: رهبران، کارگزاران، جانبازان، خانواده های شهیدان، رزمندگان، ایثارگران، بسیجیان، کشاورزان و فرهنگیان و.. که با پژواکهای رفتاری و خدای خودشان، از به خاموش گراییدن این نور پرفروغ جلوگیری می کنند. روز شمار انقلاب و اوج و حضیض آن نمایشگر تلاش خفاشان شب پرست و توطئه های عظیم و جهانی دشمنان قسم خورده اسلام برخاموشی این نور است. زیرا دهها سازمان، انجمن، و جمعیت تشکیل دادند، درگیریهای نظامی در کردستان، ترکمن صحرا و ماجرای خودمختاری را دامن زدند، گروه فرقان، ترورهای ناجوانمردانه نخبگان انقلاب،انفجار حزب جمهوری اسلامی،ریاست جمهوری، مبارزه مسلحانۀ منافقین داستان بنی صدر حزب توده، کودتای نوژه،اقلیت و اکثریت، فداییان خلق، تحریم و محاصره اقتصادی، حمله نظامی آمریکا به طبس و خلیج فارس، 8 سال جنگ تحمیلی، و صدها دسیسه سیاسی و بین المللی دیگر فقط برای به ستوه آوردن مردم و کناره گیری آنان از صحنۀ  انقلاب و کم سو نمودن فروغ نهضت اسلامی، طرح و اجرا شده است. غافل از این که مردم سلحشور ما، پرورش یافتگان مکتب آزادگی و رشادت عاشورایند، زن و مرد، خرد و کلان، فداکار و پیکارگرند، اینان فرزندان محرمند، امانتداران شایسته و سربازان دلیر رهبرند. اینها جملگی از «حزب خدایند» بیم و ترسی برایشان نیست و بهشت جاوید پاداش صبر و استقامتشان است.

کوتاه سخن اینکه در ثبات، صدور و بقای انقلاب، باید به «دین» به عنوان معیار حقیقت نگریست نه «ابزار توجیه» چون عامل حدوث نهضت است.

آنگه به اعتلای رهبری، «نه از زاویه قدرت»، بلکه قطب خدمت و پایگه دینی، سیاسی و وحدت آفرینی نگریست، چرا که افول جامعه به سقوط دستگاه و بی کفایتی رهبری بستگی تام دارد. و به مردم به عنوان نگهبانان همیشه بیدار و مرزبانان حماسه انقلاب و دستاوردهای عظیم آن و... به دیدۀ تقدیس و احترام نگریست. و در بهبود آموزش، کیفیّت معاش و حمایت از آنان را در راستای سپاس و ستایش الهی، به نهایت کوشید، چرا که راه خدا، از میان خلق می گذرد. و بی توجهی به معاد و معاش مردم فداکار مقبول ساحت مکتب و آرمان انقلاب و رهبر فقید نیست. چون یکی از افتخاراتی که امام راحل بر خود مباهات می ورزید، «لقب خدمتگزاری بود به جای رهبری» سزاست آرمان این مصلح خدایی را فراموش نکنیم. و از خط مشی او تجاوز را جایز نشمریم. و محرمان را «ولی نعمت»خود بدانیم و بوسه بر دست کارگر را افتخار و عشایر غیور و کشاورزان را ذخیره انقلاب بدانیم. امید است سیرۀ نظری و عملی امام، احکام اسلام و رهنمودهای رهبری، سر لوحۀ خدمت اجتماعی، علمی، اقتصادی، فرهنگی و الگوهای رفتاری، زیربنای عقیدتی، شاخصهای سیاسی و... ما گردد.

 

منبع: مجموعه مقالات هفتمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)، ص 80.

منابع:

چرا حسین قیام کرد. شهر حسینی. شخصیت حسین. لبخند انتظام. حسین مظهر آزادگی. حسین درسی که به انسانها آموخت. نیایش حسینی. مقالات کنگره بین المللی امام و فرهنگ عاشورا. زندگینامه امام خمینی(ره). انقلاب اسلامی و...

 

 

. انتهای پیام /*