وجوه مشترک نهضت عاشورا و انقلاب اسلامی ایران

 آیة الله موسوی بجنوردی

 - نظر به اینکه سالها در محضر امام بوده اید و با خصوصیات و حالات ایشان از نزدیک آشنا شده اید، خوب است برای شروع بحث، دربارۀ حالات عرفانی حضرت امام(س) مطالبی بفرمابید.

 ابتدا سالگرد رحلت امام راحل (رض) را که امسال با عاشورای حسینی تقارن یافته است به همۀ خواهران و برادران گرامی تسلیت عرض می کنم. هر چند این دو مصیبت بزرگ و محنت آفرین است ای هر دو حادثه تقریباً جهان اسلام را زنده کرد. حادثۀ عاشورا و شهادت سیدالشهدا - سلام الله علیه - اسلام را بیمه کرد. روایت معتبری است که پیغمبر اسلام(ص) فرمود: «حسین منّی و اَنَا من حسین». که بهترین تفسیر در این باره تفسیری است که مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری - قدس سره - کرده است. ایشان می فرماید: الاسلام محمدی الحدوث و حسینی البقا». حسین منی، یعنی اسلام حسین. حسین سمبل اسلام است. پدید آمدن اسلام با خود پیغمبر بود و ایشان تمام پایه های اسلام را مستحکم کرد، اما پس از فوت ایشان انحرات و تفکر جاهلی در سطح مدیریت جامعه پدید آمد و کار به جایی رسید که بنی امیه زمامدار جامعۀ اسلامی شدند و قصد داشتند تفکر جاهلی مدرن را جایگزین اسلام کنند، و کار را به جایی رساندند که یزید مسیحی خلیفۀ مسلمین شد. بنی امیه می خواستند اسلام را از بین ببرند و مسیحیت را جایگزین آن کنند، امّا  سیدالشهدا - سلام الله علیه - با پیام خویش تمام نقشه های آنها را از بین برد و اسلام را تجدید حیات داد. بدین جهت تا قیام قیامت ذکر امام حسین است که اسلام را زنده نگه داشته است.

این واقعیتی است که هر چه از روزگار بگذرد ذکر حسین تجدید می شود، و با تجدید ذکر حسین، اسلام هم زنده می ماند.

من از خواهر فاضلۀ خودم خانم مقدس خواهش می کنم، چون یکی از خواهران، سؤالی راجع به «حدیث کساء» به من داده و پرسیده است که آیا این یک واقعۀ جسمانی است و یا اینکه در عالم اجسام اتفاق نیفتاده، بلکه آن بزرگواران نور واحد بوده اند و مسأله در عالم نور انجام شده است؟ توضیح دیگری که خواسته اند، اینکه مسألۀ گریۀ همۀ موجودات بر امام حسین به چه معناست؟ آخرین سؤال این است که فرق بین «نبی» و «رسول» چیست؟ اگر اجازه بدهید این مسائل را مطرح بکنیم، ضمن آنکه مقداری هم راجع به شخصیت علمی و عرفانی امام راحل - قدس سره - توضیح بدهم.

 - عواملی که ممکن است بعد معنوی انقلاب را در بین مردم کمرنگ بکند و متقابلاً عواملی که موجب تقویت معنویت در مردم می شود، مسأله ای است که می خواستیم حضرتعالی در این زمینه ها هم توضیحی بفرمایید.

 امام راحل، یک شخصیت ذو ابعاد بود. تقریباً نمونۀ کوچکی از جدش امیرالمؤمنین(ع) بود. ما می بینیم امیرالمؤمنین - علیه السلام - شب که می شد آن عبادتها، آن نمازها، آن گریه ها، آن ناله و زاریها و آن مناجاتی که دارد، در روز هم می دیدیم که در «دکة القضا» می نشست و مشکلات مردم را حل می کرد. او در میدانهای مبارزه آنطور جنگ می کرد، به طوری که گفته می شود در جنگ اُحد شانه های حضرت از کثرت خون مثل کبد شتر شده بود. در میدان جنگ کسی که او را می دید خیال می کرد دیگر خیلی سر و کار با عبادت و گریه و مناجات ندارد، اما می بینیم چون همۀ اینها بر یک معنا و در یک مسیر بود به همان علتی که گریه می کرد، به همان علتی که آن نمازها را می خواند، (روایات صحیح داریم که شبی یکهزار رکعت نماز می خواند) آن مناجاتها، آن گریه ها و آن حالاتی که برایش رخ می داد، در میدان جنگ هم آنطوری می جنگید که خودش می گوید اگر تمام عرب به من حمله بکنند پسر ابیطالب پشت بر نمی گرداند. امام علی(ع) چنین موجودی بود.

دربارۀ امام راحل، آن مقداری که در خدمتشان بودم، آن چهارده سالی که در نجف بود، یک مقداری هم که در پاریس بودیم، بعد هم که در ایران خدمتشان بودیم، ایشان هم  همینطور بود. یعنی می آمد حرم، مثل یکی از آن مقدسین که اصلاً نه به سیاست کار دارد نه به بحث و عملیات (چون معمولاً در حوزه های علمیه معروف است که می گویند آن عملی باشد که جامعه را اصلاح بکند، ما این را عملاً از امام راحل می دیدیم) رفتار عملیش طوری بود که آن جامعه ای که به او مربوط بود اصلاح می شد، تهذیب نفس می شد. آنهایی که همراهشان بودند مهذب می شدند. این برای ما ارزش دارد. حال من همانطور که عرض کردم نمی توانم ایشان را تعریف بکنم؛ چون معرف باید اجلیٰ باشد که معنا ندارد.

 - سؤال بعدی از جانب خانم مقدسی است که خواسته است یک رهنمود عملی بدهید، زیرا هرچه ابعاد معنوی را بتوانیم در جامعه تقویت کنیم، مسائل فحشا و منکر ضعیف می شود و مسائل ضد ارزشی طبعاً در جامعه کمرنگ می گردد. از جمله همین مسألۀ روحیه ارتباط با خداوند است که می خواستیم ببینیم عامل عمده اش واقعاً چیست؟ آیا خود مردم هستند؟ مسئولین هستند؟ یا جو عمومی است که مردم را به طرف خدا سوق می دهد؟

 ببینید در این استکمال نفس، یک وقتی این است که به انسان واجبات و مستحبات را می آورد که این موجب قرب بنده به حضرت ربوبی می شود، به هر شکلی که معنا کردیم قرب را. خود این قرب، موجب استکمال نفس می شود. مسألۀ مهمتر از قرب، که این هم موجب استکمال است و در ادیان مهم است. یکی از اهداف مهم ادیان، آن چیزهایی است که ادیان نهی کرده اند و نباید بیاوریم. مثلاً بنده حالا نماز شب بخوانم، نوافل یومیه را هم به جا بیاورم و کارهای دیگر هم بکنم و بعد بنشینم غیبت کنم، تهمت بزنم، افترا بزنم، دروغ بگویم، مال مردم را بخورم کلاهبرداری بکنم. این استکمال نفس نیست، این انحطاط است. نماز شب را هم بخوانم اثر ندارد. نماز شب که مقدس است. حضرت امام در عین اینکه آن عبادت را انجام می داد و هر شب می آمد حرم تا هر دعایی را ایستاده بخواند.(مثلاً ماها حکم نوۀ ایشان را داشتیم، دعاها را نشسته می خواندیم ولی امام راحل ایستاده  دعاها را می خواندند. می دیدیم که ایشان بالای سر سیدالشهدا - سلام الله علیه می ایستاد - دعای عرفه را ایستاده می خواند. دعای عرفه سه ساعت طول می کشد؛ تقریباً کسی که بخواهد با حال بخواند. ایشان می ایستاد و گریه می کرد، مرتب اشکش را پاک می کرد. اینها را اگر ما ملاحظه بکنیم بزرگترین درس عملی برای ما بود که افراد را باتقوا بار بیاورد. یعنی اگر کسی وارد میدان سیاست شد، دیگر حالا خیال نکند مسائل عبادی باید ضعیف بشود. نه باید در همان قوتش باقی باشد. مسائل علمی هم نباید ضعیف باشد آن هم باید به قوت خودش باشد. در میدان سیاست، یک سیاستمدار حسابی، یعنی همین مسأله ای را که در  علی بن ابیطالب - علیهم السلام - می دیدیم. ما می بینیم نوۀ ایشان که امام راحل باشد، دنباله رو همان خط بود. همان خط را دقیقاً پیاده می کرد. و این بزرگترین معلمی بود تا آنهایی را که در اطراف ایشان بودند تربیت بکنند. مثلاً یک دسته ای بودند که موفق هم بودند و همیشه به حرم می آمدند، آنها را در نجف می دیدم. اما در آخر من مشاهده می کردم تمام طلبه ها یاد گرفته اند که باید حرم بیایند یاد گرفته اند زیارت جامعه بخوانند. یاد گرفته اند زیارت عاشورا بخوانند.

حضرت امام خمینی - رضوان الله تعالی علیه - مردم را، حوزه های علمیه را اینطور بار آوردند. بعد از انقلاب هم در تمام سخنرانیها و یا جلسات خصوصی که با مسئولین از رده بالا بگیریم تا پایین داشتند و صحبت می کردند، همه اش مسألۀ خدا، رضای خدا، در محضر خدا و یا اسلام بود. همانطور که همۀ شما می دانید، ما یک عرفان عملی داریم و یک عرفان علمی و نظری. ممکن است افرادی باشند خیلی قشنگ عرفان نظری را بلد باشند، اصطلاحات را خیلی قشنگ بدانند، خود محی الدین ابن العربی در اصطلاحاتش نظیر ندارد. یک کس می خواهد بیاید کتاب فتوحات مکیه را ببیند، یا آن کتاب دیگرش فصوص را ببیند، ملاحظه می کند که اصلاً خودش مخترع واژه است. حالاتی من در ابن عربی می بینم که از برای خودش مقامات زیادی را قائل است. حتی ما سر قبرش رفتیم. من و مرحوم شهید آیة الله حاج آقا مصطفی خمینی(ره). چون قبرش نزدیک شام است - 14 تا  15 کیلومتر فاصله است تا دمشق - دیدم این شعر روی قبرش نوشته شده و خود محی الدین آن را سروده است: و لِکُلِّ عصرٍ واحد یسموا به و انا لباقی الدهر ذاک الواحد». مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی - قدس سره به من گفت: تا قبل از اینکه این شعر را ببینم تا حدودی ارادتی داشتم، خیلی کم شد. این معنا ندارد یک شخص آنقدر از خودش تعریف بکند. می دانید عارف کیست؟ عارف علی بن ابیطالب است که می گوید: «الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب و عقلی مغلوب و هوایی غالب و طاعتی قلیل و معصیتی کثیر و لسانی مقر بالذنوب فکیف حیلتی یا ستار العیوب و یا علام الغیوب...» این عارف است. عرفان معنایش این است که انسان خودش را در مقابل خدا هیچ بداند. امام خمینی خوب می گفت که: «من» یعنی شیطان! پس مسألۀ منیت که در انسان است شیطان است. ما در  امام راحل می بینیم در عین اینکه استشهاد به کلمات محی الدین و دیگران می کرد اما خودش عرفان عملی داشت. یعنی همان روشی را می رفت که امیرالمؤمنین - علیه السلام - داشت. آن عرفان، عرفان ائمۀ اطهار است. بهترین عرفان، عرفان اهل بیت عصمت و طهارت است. من به عنوان یک برادر کوچک به شما توصیه می کنم که آنجا همه چیز است. اگر عرفان می خواهید، ائمۀ ما عالیترین عرفان را دارند. عالیترین عرفان در دعای عرفه است. عالیترین عرفان در دعای صباح، در دعای کمیل و در مناجات شعبانیه است. این سه تا مربوط به امیرالمؤمنین(ع) است.

دعای صباح، دعای کمیل، مناجات شعبانیه اینها را مقارنه بکنید، معلوم است گوینده اش یک نفر است. آن دعای عرفه هم معلوم است مال همین مکتب است. رفتار ما باید عملاً طوری باشد که: «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم». ما نباید فقط با سخن مسأله را طرح کنیم.

آنی که در اسلام مهم است آن چیزهایی است که در آن مفسده است. چون هر چیزی را که اسلام می گوید نکن، در آن مفسده ملزمه است؛ هر چیزی که می گوید بکن در آن مصلحت ملزمه است. جنبۀ مفسده ملزمه خیلی مهمتر از جنبۀ مصلحت ملزمه است. چون آنی که هویت انسان را از بین می برد، آنی که انسان را منحط می کند و از بین می برد، مسأله افتادن در مفاسد است، یعنی همان مسألۀ معاصی.

ما وقتی می توانیم جامعۀ سالمی داشته باشیم که جامعۀ ما اولاً یک شناخت کلی پیدا کند و معاصی را بفهمد. یعنی الآن شما اگر افرادی را دیدید که غیبت می کنند، تهمت می زنند - شاید بچه های خیلی متدین و خوبی هم باشند - به اینها تفهیم نشده که این کارها معصیت کبیره است؛ آن هم از حقوق الناس است. یعنی حقوقی است که انسان معصیت می کند، نصف شب می نشیند گریه می کند، خدا می گذرد. اما معصیتهایی است که تا طرف راضی نشود، بنده تا صبح هم بگویم «العفو العفو» به درد نمی خورد؛ چون جزو حقوق الناس محسوب می شود.

باید رهبران ما، گویندگان ما، علمای ما، بزرگان ما بنشینند و از طریق رسانه های جمعی، به جامعه تفهیم بکنند که این کارها معصیت کبیره و از حقوق الناس است و با  «استغفرالله» حل نمی شود؛ با گریه کردن حل نمی شود؛ تا طرف نگذرد مسأله حل نمی شود.  اینها را ما باید به مردم تفهیم بکنیم. یک چیزی که گذشت و تمام شد، این بود که در همین  انتخاباتی که گذشت [انتخابات دوره پنجم شورای اسلامی]، آن آقا می آمد عکس این را پاره می کرد و آن دیگری می آمد عکس آن را پاره می کرد. من صبح با پیراهن بودم و قدم می زدم، هنوز آفتاب در نیامده بود، عده ای می رفتند. طرفهای منزلمان دیدم یک جوانی دارد یک عکس را پاره می کند. گفتم چرا این کار را می کنی؟ به من گفت: این مال آن دسته است. گفتم همۀ اینها را که شورای نگهبان تأیید کرده، اگر شورای نگهبان تأیید کرد معلوم می شود اینها افراد صالحی هستند. وقتی که افراد صالحی هستند اهانت به اینها معصیت کبیره است؛ حرام است؛ از مصادیق جلی اهانت، عکس پاره کردن است. شما وقتی می روید عکس را پاره می کنید این می شود اهانت و این معصیت کبیره است. یعنی دنبالش آتش جهنم است، تا آن طرف از شما نگذرد. من دیدم شروع کرد به گریه کردن. خودم هم ناراحت شدم. دیدم جوان متدینی است، به او تفهیم نشده و او نمی دانست. گفت آقا! پس من چه کنم آنقدر عکس پاره کردم؟ گفتم: حالا چون نمی دانستی بنا بگذار و واقعاً این کار را دیگر نکن. شما چه کار دارید؟ این آقا برود یا آن خانم برود یا نرود به تو چه ارتباطی دارد؟ و چرا برای اینکه یکی دیگر خوشش بیاید جهنم را برای خود می خری؟ برو مشغول کار خودت باش. اول صبح هنوز آفتاب نزده، این عوض تعقیبات نماز صبح در فساد و معصیت واقع نشده است. این یک مقدار تقصیر خود ماست. ما به مردم تفهیم نکردیم که چه چیزی حرام است، چه چیزی معصیت است. مصادیقش را هم باید بگوییم. این چیزی که خودم دیدم و الان دارم به شما می گویم. واقعاً این مسأله وظیفۀ همه است: «کلکم راع و  کلکم مسئول عن رعیته» همۀ ما وظیفه داریم. هر که باید اینها را در حد خودش بگوید و ابلاغ بکند و مردم را آگاه بکند.

ما وقتی که می گوییم جمهوری اسلامی، جامعۀ ما هم باید یک جامعۀ اسلامی باشد، نه اینکه اسم بدون مسمی باشد. این قدر شهید دادیم، اینقدر این نظام برای ما گران تمام شد، این نظامی نبود که یک ارتشی بیاید کودتا بکند مثل جاهای دیگر که کودتا می کنند. یک نظامی است که از سال 42 شروع شد، آنقدر شهید داده شد تا الآن رسیده به اینجا. ما داریم ادعا می کنیم این ادامۀ قیام کربلاست. درست است حسین بن علی - علیه السلام - برحسب ظاهر شکست خورد، شکست که نخورد، به قول نویسندگان سنی. من دیدم می گویند از آن روزی که حرکت کرد از مدینه پیروزیش همان روز بود. سیدالشهدا شکست نخورد، شکست اصلاً معنایی ندارد در اینجا. اصلش پیروزی است، چون پیام برای خداست و برای احیای اسلام. ما هم ادعایمان این است که انقلاب اسلامی ایران ادامۀ راه سیدالشهداست، ادامۀ نهضت کربلاست. و وقتی که ما نظرمان واقعاً این است باید آن چیزهایی که سیدالشهدا می گفت و هدفش را بیان می کرد و می گفت: «انی لم اخرج اشراً و لا بطراً ولا ظالمأ ولا مفسداً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی» هدف اصلی سیدالشهدا خلاصه می شود به اینکه چون من دیدم انحراف در دین جد من درست شده، قیام کردم که جلوی این انحراف را بگیریم، امر به معروف و نهی از منکر بکنم. انقلاب ما هم دقیقاً همینطور است. یادم می آید روزهای اول امام گفت، ما یک وزارت امر به معروف و نهی از منکر درست بکنیم.

خانم مقدسی: من از سخنان جنابعالی نتیجه گرفتم که خود مربیان جامعه باید حالت الگویی برای مردم داشته باشند. همانطور که خود حضرت امام - رحمة الله علیه - الگو بودند و همۀ آنهایی که به حضور حضرت امام می رسیدند نفسشان متحول می شد و ما نمونۀ عینی آن را ملاحظه کردیم. مسألۀ دوم که من از فرمایشات جنابعالی استنباط کردم این بود که بتوانیم انگیزۀ الهی یعنی آن روح توجه به خدا را در مردم تقویت کنیم. زیرا مردم ما اگر آگاه باشند از مسیر خدا منحرف نخواهند شد. یعنی تا آگاهی و عدم شناخت معارف حقه موجب می شود که مقداری فاصله پیدا می کنند. یکی از کارهایی که باید بکنیم این است که این انگیزه را ان شاء الله در مردم تقویت کنیم.

در این رابطه سؤالهای زیادی دربارۀ مشابهت بین دو نهضت حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و نهضت حضرت امام(ره) رسیده است. باید گفت: هر دوی این نهضتها انقلاب ارزشی کردند، و یکی از ارزشهایی که در این دو نهضت مشاهده می کنیم حضور فعال خانمهاست. این مسأله را به عنوان یک ارزش دربارۀ حضرت زینب(س) در کنار ابی عبدالله الحسین - علیه الصلوة و السلام - ملاحظه می کنیم، ضمن اینکه خانمهای بزرگوار دیگری هم در صحنه عاشورا بودند زنهای ما هم در انقلاب در کنار حضرت امام بودند و این حضور در رابطه با بقای نهضت نقش و جایگاهی عمده داشت.

 

 

منبع: مجموعه مقالات هفتمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)، ص 227.

. انتهای پیام /*