روابط عمومی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره): متنی که پیش رو دارید تدوین و تنظیم شدهی میزگردی با عنوان «دستاوردهای هنر انقلاب اسلامی» است. این میزگرد درصدد است روند شکلگیری هنر انقلاب، خصوصیات و عناصر آن و موضوعات و سوژههای مرتبط با آن را واکاوی نماید. یکی از مهم ترین محورهای این میزگرد وضعیت فعلی هنر انقلاب است و تلاش شده که به این سوال پاسخ داده شود که آیا میتوان گفت با فاصله گرفتن از سالهای پر شور انقلاب، هنر انقلاب اسلامی کم رنگ شده یا به حاشیه رانده شده است؟ و یا بالعکس همچنان زنده و پویاست؟ و سرانجام اینکه هنر انقلاب اسلامی چگونه باید باشد تا در افق فردا ماندگار شود.
این میزگرد با حضور آقایان سهراب هادی نقاش، گرافیست و منتقد هنرهای تجسمی، طاهر شیخالحکمایی مجسمهساز و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، علی فرامرزی هنرمند نقاش و منتقد هنرهای تجسمی و مرتضی گودرزی دیباج عضو هیئت علمی دانشگاه سوره، محقق و پژوهشگر هنری و نیز مؤلف کتاب «هنر انقلاب» برگزار شد. اجرای آن را آقای حبیب الله اسماعیلی پژوهشگر حوزه تاریخ و فرهنگ و تهیه و تنظیم آن را خانم مینا آونج دانشجوی مقطع دکتری تاریخ انقلاب اسلامی بر عهده داشتهاند و در حضور شماره104 منتشر شده است.
س) تلقی خودتان را از هنر انقلاب بفرمایید.
مرتضی گودرزی: در ارتباط با چیستی هنر انقلاب من به اندازه بضاعت و استنتاج خود در این حوزه، در این کتابی که کار کردم انجام دادم و بنابراین هر کس میخواهد دیدگاه این حقیر را دریابد، برود به این کتاب رجوع کند. اما اصلا مسئله من این نیست. مسئله من چیستی هنر انقلاب نیست. چون پهنه هنر بعد انقلاب ما با این مسئله مواجه نشد، یعنی هنر انقلاب به عنوان یک جریان عمومی نشد و با پهنه هنر کشور (منظور هنر تجسمی است) نیز درست برخورد نشد و به درستی آن را شناسایی نکرد و حتی بسیاری از هنرمندان ما که درگردونه هنرمندان انقلاب قرار نمیگیرند هم این را نشناختند و بخش جدی از هنرمندانی که برای جریان انقلاب و به انگاره هنر انقلاب، کاری خواستند انجام بدهند آنها هم از خود این پهنه خبر ندارند. یعنی بی خبری شگرفی در بحث چیستی هنر انقلاب داریم که مرا حیران می کند. یعنی من نشنیدم از دوستان که کسی تصویر این پهنه را به درستی نقل بکند. هرکس یک گوشه ای از کار را گرفته و آن را بزرگ کرده است. و اما مهمتر از آن این است که سرنوشت هنر انقلاب چگونه است؟ اما در این میان باید بتوان سرنوشت هنر انقلاب را پیش بینی کرد. آینده هنر انقلاب اسلامی تا حدودی قابل پیش بینی است. مگر اینکه 20 درصد در این باب خطا بکنیم. من اصلا اعتقاد ندارم که نظام رسمی کشور به هنر انقلاب معتقد باشد. قاطعانه می گویم که سیستم رسمی کشور هیچ علاقه ای ندارد که هنر انقلاب را زنده کند. یک دلیل عمده آن این است که اگر شما بروید به سمت تبارشناسی هنر انقلاب، یکی از مولفه های بزرگ و مهم هنر انقلاب این است که هنر انقلاب یک هنر مستقل است. و از اول هم اینطور شکل گرفت که جوانان اهل هنر به دورش گردآمدند. هنر انقلاب هم مستقل است و هم منتقد به خودش است. منتقد نه به خود هنر، بلکه منتقد به حتی آن مسیری که طی کرده است. به همین دلیل در آثار هنر انقلاب که در همین کتاب (کتاب هنر انقلاب) هم مستندات آن هست، ما آثاری داریم که نسبت به وضعیت سیاسی حاکم در شرایط روزی که خلق شدهاند، منتقد هستند. خوب چه ویژگی-هایی باید وجود داشته باشد که اینچنین هنری شکل بگیرد؟ این نگرش، (نمیگویم مکتب چون هنر انقلاب به مکتب نرسید) این گرایش باید مستقل باشد، باید به کسی یا جریانی باج ندهد، و استقلال خودش را داشته باشد. وقتی این چنین باشد میتواند آزادانه و عدالتجو حرکت کند و بنابراین هر وضعیت بدی که میبیند از آن نمیگذرد. یعنی این هنر محافظهکار نیست، مصلحتجو نیست. وقتی این چنین است در شرایط امروز کشور به نوعی خطرناک است. جریان هنر انقلاب تقریباً از بین رفته است. چرا که اساس هنر انقلاب در عدالت جویی، برابری، مساوات و ظلمستیزی بود. جریان هنر انقلاب به نوعی مرده است. چون حرکتی نمیکند. اگر زنده است، باید الان در جای جای کشور مملو از بحث و مجادله هایی باشد که در قالب پوستر و عکس و نقاشی و آثار هنری است و باید نسبت به وضع موجود منتقد باشد. این هنر مرده است، اگر نه باید بلند شده و ستاد بحران تشکیل دهد. در شرایط امروزی هنرمندان انقلاب نباید راحت بخوابند. به همین دلیل من نگرانم و میگویم این جریان تمام شد. اوایل انقلاب تعدادی جوان آمدند کار کردند، یکی چپ بود یکی راست بود اما همه نگاه ملی داشتند. آن زمان خط و ربط ها چندان مشخص نبود یا نمیخواستند خیلی به روی خودشان بیاورند. یعنی نمیخواستند گسلها را باز کنند. به همین دلیل هنرمندان انقلاب از قبل انقلاب در سالهای 52 و 53 و حتی 48 کار هنری کردند وسندهای آن هم در همین کتاب هست.
هنر انقلاب از جایی آمده یک منشایی دارد، یک منبعی دارد و یک آبشخوری دارد؛ یک آبشخور دین است، جهانبینی، توقعات اقتصادی مردم و جغرافیای ژئوپلوتیک انسان است، یک عده تمایلاتشان به سمت کشورشان بوده، به سمت مردم بوده. من اصلا به این اعتقاد ندارم که همه هنرمندان خیلی عمیق انقلاب را میدیدند. بسیاری یا لااقل بخش قابل توجهی از هنرمندان ما موج سواری کردند یعنی متاثر از جوّ بودند و الان چون آن جو نیست، تفکر باید جای آن مینشست اما ننشست. به همین دلیل دیگر کار نمیکنند. خیال میکنند دیگر خبری نیست. در حالیکه الان اوضاع کشور به مراتب خطرناکتر از دوران انقلاب است. به مراتب خطرناک تر از دوران جنگ است و اصلا بنده معتقدم که جنگ تمام نشده است. بنابراین از تبارشناسی و از چیستی بیرون بیاییم و نسخه الان و گرفتاری الان را ببینیم. اینکه چرا تعهد در هنر تعطیل شده است و هنرمندان آن بیشتر بیان تمنّا و گلایه دارند آن هم فقط در کلام. با وجود اینکه انقلاب دست کسانی بوده و سیستمی بوده که ظاهراً معتقد به هنر متعهد بودند، اما هنر انقلاب دیگر بهعنوان یک جریان پویا و زنده نیست. دلیل اینها را دربیاوریم و بعدش ببینیم که آیا بناست که این جریان زنده بماند یا خیر؟ و چگونه؟ بزرگترین سؤال از پهنه جامعه هنری کشور این است که آیا این هنر به کار الآن و آینده کشور میخورد یا خیر؟ چگونه؟ با چه مؤلفههایی و چه امکاناتی؟
علی فرامرزی: من فکر میکنم ما یک تقسیم بندی داشته باشیم و تکلیف این مسئله را روشن کنیم که ما اگر راجع به هنر انقلاب صحبت میکنیم، این هنر انقلاب چه ویژگیهایی دارد؟ مسئله دوم مسئله هنر مقطع انقلاب است. یا حداقل مقطع دهساله اول انقلاب. در این مقطع هنر به چه شکلی بوده است؟ ما در تقسیم بندیهایی که میکنیم اکثرا دیده میشود که تقسیم بندیهای حوزه سیاسی را میآوریم در حوزه فرهنگی و با آن مترومعیار بررسی میکنیم. ما داریم راجع به فرهنگ صحبت می کنیم. فکر می کنم اگر با این نگاه قضیه را بررسی کنیم، قضیه خیلی باز می شود واین تنگناهایی که احساس میکنیم تا حدی مربوط به خود آن تعریف است که در ذهن خود داریم یا در عمل بیان کردیم وگفته شده است. ما یک طبقه فرهنگی داریم که در دل این طبقه فرهنگی طیفهای مختلفی وجود دارند. این طبقه فرهنگی ممکن است لزوماً کنش سیاسی هم نداشته باشد. ولی این ها در دل فرهنگ داشتند تلاش می کردند و الان هم تلاش می کنند. من احساس میکنم که اتفاقا در این سالها آن طبقه فرهنگی رشدکرده است و امروز خیلی طبقه فراگیری شده است. و اگر به هنر انقلاب با این نگاه فرهنگی نگاه کنیم و تعریف آن را کمی بازتر کنیم، هنر انقلاب امروز به گمان من خاموش نشده و از بین نرفته بلکه تغییر شکل داده و تغییر بیان داده و ممکن است ابزارهایش را تغییر داده باشد. الان هم ما محصولاتی که در حوزه سینما، در حوزه ادبیات داریم و نگاه خاصی در حوزه فرهنگ داریم و دنیا الان کنجکاو این نگاه است. این نگاه همان ثمره و ادامه آن دورههایی است که ظرف چهل سال اخیر طی شده و اتفاقا عمیقتر شده و باید اینطور میشده یعنی درست جلو رفته است. یعنی در عمق نگاه و تفکر ما و عمق جهان بینی ما یک اتفاقاتی افتاده که ثمره این روند بوده، اگر در ده سال اول خیلی عیان بوده خیلی رو بوده یا شعاری بوده، کم کم آمده و به عمق رفته و از خودش تفکر ساخته و این باعث شده امروزه در حوزه هایی مثل سینما، ادبیات، شعر، محصولات خودش را بیرون می دهد. منتهی دیگر نه به آن شکل و شمایل و لزومی هم نداشته که آن گونه بشود.
س) این هنری که امروز هست آیا ماهیتا از جنس همان هنر انقلاب است؟
علی فرامرزی: بدون شک ما به دنبال عدالت طلبی بودیم، به دنبال مساوات بودیم، به دنبال صداقت و صراحت و شفافیت بودیم. ما امروز با هنری در حوزهها روبه رو هستیم که این هنر تشنه شفافیت است. با تمام وجود نیازش را به شفافیت به صداقت داشتن به صراحت داشتن بیان می کند. این همان فرهنگ است. در حوزه محصولات هنری اتفاقا بخش مهمی از آن چیزی که امروز تولید میشود همین نیازها را بیان میکند. هنرمندان ما در حوزه جهانی ظاهر می شوند. خوب اینها چه تفکراتی را آنجا بیان می کنند؟ در تولیدات خودشان به دنبال چه چیزی هستند؟ ما میبینیم به دنبال همان گوشزدها همان تذکرات همان چیزهایی هستند که بخاطر آن انقلاب شد. به گمان من هنر انقلاب در حوزه فرهنگی عمق پیدا کرده است. حوزه اقتصاد و اجتماعی و ... بحث من نیست. اما در حوزه فرهنگ عمق پیدا کرد و تبدیل به یک تفکری شد که در حال زایش است در حال تولید است و در دنیا هم سینه سپر کرده است. به هر حال هر حرکتی و هر دگرگونی محصول خودش را میدهد. نمیتواند خاموش شود. ممکن است شکل آن عوض شود و عمیقتر شود. اگر ما بخواهیم حدس بزنیم که در آینده چه اتفاقی ممکن است بیفتد، نیاز داریم که بدانیم امروز در کجاایستاده ایم. من باز تکرار می کنم که ما هم در خیلی از لایه های فرهنگی و هنری خود همچنان همان نگاه، آن تفکر، آن چیزی که امام خمینی آنقدر راجع به عدالت و مساوات و حقطلبی گفت را داریم بیان میکنیم.
س) تبارشناسی و سابقه هنر انقلاب را هنوز نپرداختیم لطفا در این باب صحبت بفرمایید.
طاهر شیخالحکمایی: من مجسمهسازی می کنم. ما مجسمه سازها بیشتر عمل گرا هستیم. خوب است که در این بحثها چند نفر تحلیلگر باشند که این موارد را بررسی کنند. هنرمندان در صنفی که هستند و بر اساس تخصصی که دارند بیشتر در حقیقت، تولید می کنند. عدهای باید باشند که در باب این تولیدات صحبت کنند، نقد کنند و به نمایش بگذارند، عرضه کنند. این اتفاق برای ما نمی افتد خودمان باید تولید کنیم، دفاع کنیم، نمایش بگذاریم و خودمان چاپش کنیم. اما واقعیت امر این است که در این چند دهه که از انقلاب می گذرد، اتفاقاتی در حوزه هنر افتاد که در بعضی رشتهها ملموس تر و وسیع تر و در بعضی رشتهها کم رنگ تر بود مثل مجسمه سازی، که این امر دلایل زیادی داشت. یکی از دلایل آن خصلت کار مجسمه سازی است. بنابراین هنری که در این چهار دهه و کمی قبل آن تولید شد را میتوانیم بررسی و تحلیل کنیم ببینیم آیا آن خواستههایی که انقلاب داشت در اینها حضور دارد یا خیر. باید به شرایط زمانی هم توجه کنیم. در اوایل انقلاب واکنشهایی که هنرمندان در تظاهرات نشان می دادند با زمان جنگ و زمان بعد از جنگ کاملا متفاوت بود. اینها را باید بررسی کرد. آثار یک هنرمند در چهار دهه حضور را می شود بررسی کرد. زمانی واکنش ها سریع بود، اصلاً یک موقع مجسمه سازی جواب نمی داد، فیلم جواب نمی داد، کاریکاتور جواب می داد. باید اینها را مورد دقت قرار داد. من در حوزة تجسمی و به خصوص در حوزة مجسمه سازی این طور نگاه میکنم که بعضی از آثار هنری در حقیقت روایت گونه است. یعنی یک اتفاقی افتاده ما به عنوان هنرمندان تجسمی و در حوزة مجسمه سازی روایتی از این اتفاق داشتیم. این یک بخش از کار است و قابل تأمل است. مثلا عکس همین کار روایت را انجام میدهد و یا نقاشها آمدند در این زمینه یک مقدار شاعرانه هم برخورد کردند. در کار مجسمه ساز هم به همین صورت است. اما یک بخش دیگر هم هست که هنرمندان باید به مفاهیم و ارزشهای انقلاب و اعتقادی توجه کنند که آن ارزشها عموماً ارزشهای انسانی است و اینها در خیلی از فرهنگها مشترک است. مثلاً عدالت خواهی در همه جا یک امر مشترک است. حفظ حریم افراد امری است که می تواند بین همه مشترک باشد. هنرمند باید به این نکات توجه کند. من فکر میکنم که همانطور که هر چیزی جنبههای مختلفی دارد، ظاهر و باطن دارد، ما باید به این بخشها توجه کنیم. در حوزة تجسمی و مجسمهسازی هم این اتفاق میافتد. همانطور که دوستان هم اشاره کردند از آن مرحلة شعاری و مرحلة جنگ و روایت گری و حفظ خاطرات-که لازم هم بود- گذر کردیم و به عمق ماجرا رسیدیم. نمونة آن هم این است که هنرمندان ما در عرصههای مختلف در دنیا حضور پیدا کرده و حرفی برای گفتن دارند. چنان که در زمینة فیلم در دنیا به فیلم های ما اهمیت می دهند.
علی فرامرزی: اصلا آن تفکر، آن نگاه خاصی که هنرمند ایرانی و فیلم ساز ایرانی به جهان و خانواده و روابط اجتماعی دارد الان یک جذابیتی پیدا کرده است. خوب این نگاههای انسانی همدردی خواه از کجا آمده؟ این به عمق رفتن همان تجربیات است.
طاهر شیخالحکمایی: فرهنگ و اعتقادات ما یک ژرفایی دارد که میبینید بعضی از شعرها هزار ساله هستند اما انگار که امروز سروده شده اند. بعضی از اتفاقهای هنری هزاران سال از عمر آن میگذرد اما هنوز قابل تاملاند. این اثر چه انرژی دارد؟ این انرژی از کجا آمده است؟ امروزه هم این انرژی در بسیاری از رشتهها حضور دارد. حالا ممکن است کم رنگ شده باشد. در بعضی زمینهها تاثیرگذار هم هست. کاریکاتور در سال گذشته بیشتر از 80 جایزة جهانی گرفته است. این نشان میدهد که این تفکر در دنیا جایگاهی پیدا کرده و مورد قبول خیلیها قرار گرفته است. اگر برای همهی هنرها ما بتوانیم این عرصه را باز بگذاریم، من مطمئنم که این اتفاق خواهد افتاد ولی خوب توقع بیشتر از اینهاست. چراکه من به عنوان یک مجسمه ساز اگر شرایط و امکانات کاریام طوری باشد که بتوانم کاری بزرگتر با کیفیت بهتر و با مفاهیم بیشتر ارائه بدهم طبیعتاً اگر آن امکانات را نداشته باشم کاری کوچکتر انجام میشود.
سهراب هادی: اگر قرار است درباره تبار هنر انقلاب یک آغازهای را داشته باشم، میتوانیم کمی به قبل از انقلاب برگردیم. هنر درایران مقام قدسی دارد و به گونهای بیان تعالی انسان است و صاحب هنر هم موظف بوده که این ادراک را در ظرف هنر برای حقیقت خویشتن بریزد هم معتقد بوده که این مسئله را با مخاطب درمیان بگذارد که شاید به عبارتی بر می گردد به همان موضوع عرفان شرق و بحث پیوند خوردن هنر با عرفان و موضوع فلسفه وجود. اساس هنر هم در ایران مبتنی بر ادبیات و متن است. دو نوع روایت در شکل تجسمی که بیان حقیقت هستی انسان و جهانبینی انسان شرقی مبتنی بر نگاه و نظر فلسفهی وحدت وجودی است، این دو متن منبع آفرینش های هنرهای تجسمی در دوره های قبل از انقلاب بوده و حتی اکنون هم هست که یک روایت برخاسته از مقتل های عاشوراست. چون هنر برمی گردد به چیزی که مدافع حقانیت است. مقتل عاشورا بیانگر تمام تقابل حق و باطل است که در تاریخ وجود داشته است. در دورههایی هنرمندان بر خودشان وظیفه میدانستند که این متن را که تصویر خیال حماسه و حقیقت بوده، جنبه تصویری بدهند برای اینکه در نگاه مخاطب قرار بگیرد که به دلیلی ممکن بود از طریق متن نتوانند به تصویرهای ذهنی برسند. در موضوعیت دیگر این مسئله «حماسه» است که متنهای فردوسی دست مایهی آثار هنرمندان می شود. البته در جنبه این دو شکل هنر تجسمی در دورههای تاریخی ایران موضوع تزئینی بودن هنر هم بحثی است که در معماری داریم، در تذهیب ودر نگارههای دیگر داریم. در آنجا هنر تزئینی هست که باز در خدمت همین بیان و پاکی و تقدس و طهارت قرار می گیرد. این در واقع تا ظهور کمال الملک در هنر ایران یک اصل معتبر بوده و کمال الملک یک نگاه دیگری را در هنر رقم می زند و شاید نگاه به طبیعت، رئالیست و پرتره سازی و معنای نویی در هنر را می توانیم با ظهور شخصیت کمال المک ببینیم. بعد از او شاگردانش استاد علی محمد حیدریان،خاندان پتگر و بعد دیگر وارد مسئله هنر نو می شویم. هنر نو بعد از دهه 30 در هنر ایران شکل می گیرد و اینجا مسئلهی تازهای با عنوان خاستگاه تازه اجتماعی در هنر به وجود می آید به دلیل اینکه تعریف دیگری از مسائل اجتماعی هم در ایران در دورههای تاریخی شکل گرفته است، تحولات، مناسبات، ارتباطهای بیرون از ایران و این نگاه تازه موجب میشود که حتی آن مفاهیم برگرفته از روایتهای جامع ماخذی ادبی ایران در هنر معاصر ایران به تدریج کم رنگ شود. حالا چه چیزی این مفهوم تازه را شکل میدهد؟ نهضت ترجمه است. بعد از سال 1332 و وقایعی که اتفاق می افتد و در محاق رفتن مسئلهای با عنوان موضوع ملیت که قدرت و پتانسیل و توانی بود که جریان دکتر مصدق ایجاد کرد و در پیوند با مردم آن تحول در جامعه به وجود آمد. در این زمان جریان اندیشه مواجه می شود با یک دیوار بتنی و با یک مسئلهای که برای بسیاری از بیان تفکرها ممانعت صورت میگیرد و شاید به گونهای استعاره، سورئالیسم، سمبلها و تفسیرها و بعد هم همچنان هنر تجسمی چه در جنبههای رسانهای آن و چه در جنبههایی که بیانهای معنایی را خود هنرمند تعقیب می کند، بازهم اینجا متن به کمک هنرمند نقاش می آید. متن یک زمان تحولات اجتماعی نانوشته است، متن یک زمان مأخذهای اعتباری در مقتل های عاشورا که درواقع محتشم کاشانی نوشتند و یا شاهنامه و یا هر کتاب دیگری است. اینجا تحولات اجتماعی در هنر معاصر، و در متن واقع میشود اما جنبه استفاده برداشتهای معنایی در نهضت ترجمه و رویکردهایی به ادبیاتی به غیر از ادبیات شرق میشود دست مایهی هنرهای تجسمی و این تداوم دارد که ما آن مقطع از تاریخ را میگوییم نوعی همگرایی که با جریان فرهنگ و هنر غرب در ایران شکل میگیرد در دهه 30 که بعد هم تا آغاز شکل گیری حرکتها و خیزشهای انقلاب این موضوع همچنان در زمینههای فرهنگ وزمینههای هنر ایران به عنوان یک جریان اندیشه-ای تاثیرگذار است. اما با خیزش جریان انقلاب خوب طبیعتا موضوعی در هنر شکل میگیرد که همگام شدن با مردم است و پرداختن به مفاهیم انقلاب است و میتوان گفت که شاخههای آن و زمینههای ذهنی آن در قبل از انقلاب هم در سالهای 1342 و بعد هم بود. هنر معارض در قبل انقلاب بود، آبشخورهای این نوع هنر مبارز در قبل انقلاب بیشتر بینشهای غیر دینی داشت و بیشتر جنبه-های مارکسیستی داشت. در قبل از انقلاب هنر معارض و هنر در تعارض با مفاهیم غربی، در خدمت نیروهای چپ بودند.
علی فرامرزی: اگر اینجا تعربف طبقه فرهنگی را لحاظ کنیم، بخش مهمی از فعالین حوزه فرهنگ را دربرمیگیرد که اتفاقا این ها درست است که در تعاریف سیاسی نبودند و گرایش سیاسی نداشتند ولی طبقه فرهنگی بودند که در این طبقه عدالت خواهی و مساوات و دفاع از فرهنگ سالم وجود داشته است.
سهراب هادی: این مسئله که معمولا بن مایه یا خمیرمایههای مناسبات اجتماعی جامعه و طبقه میانه که معمولا طبقه فرهنگی هستند با نظام حاکم در هر مقطع تاریخی چه نسبتهایی را به وجود میآورد، این میتواند آغازی بر شناخت معنای فرهنگ باشد. البته از نظر بنده از آنجایی که هر انسانی در دورههای تاریخی متغیر هست و زبان هم متغیر هست، تعریف فرهنگ هم در دورههای تاریخی که نوع ایجاد مناسبات جامعه با نظام حاکم هست این هم تابع همین موضوع است.
جایی که هنر حزبی میشود، جایی که هنر در خدمت بیان مفاهیم سیاسی قرار میگیرد که در واقع این تجربهای بود که در نظام سوسیالیستی شوروی مورد تجربه قرار گرفت و به شکل جامعی برای بسط نظریه سیاسی حاکمیتی مارکسیسم، اینها بهرههای جامعی را از هنر گرفتند. و در واقع در آن دوره هم به گونهای بعضی تشکیلاتی که نظریههای مارکسیسم را در ایران رقم میزدند و به وجود می آوردند و بسط اجتماعی می دادند، ایجاد ارتباطشان با مخاطب برمیگشت به خلاقیتهای هنری: تئاتر، سینما، شعر، موسیقی و نقاشی. اینها زمینههای بود که نوعی آغشتگی با نظریههای سیاسی داشتند. از این بحث عبور می کنیم. یک ماجرای عظیمی اتفاق می افتد که پیوندی برقرار میشود بین جریان تفکر تحولخواه در عصر معاصر که در ایران و جهان رقم میخورد و با خاستگاه دینی در دهه 40 تا میرسیم به فضای انقلاب که این موضوعیت نگاه دینی بر یک قدرت ارزشمند و بر مبنای یک تعالی که حضرت امام مطرح می کنند و مورد اقبال جامعه قرار میگیرد و آن زمینه خیزشهای اجتماعی میشود.
س) پیش از انقلاب علاوه بر جریان بازگشت به خویشتن یک نوع جریان سنتگرایی در هنر هم از جانب حاکمیت وقت پهلوی ترویج می شد در این باره توضیح بفرمایید.
سهراب هادی: این مسئله وجود دارد تا اینکه خاستگاه تازهای به وجود میآید. این خاستگاه تازه هم برخاسته از مناسباتی است که حول موضوع نگاه تعالی دینی حضرت امام شکل میگیرد، رهبری حضرت امام مقبول در جامعه قرار میگیرد چراکه پتانسیل ملی گرایی بعد از کودتای 28 مرداد در حالت محاق و شکست خورده قرارگرفته بود و یک قدرت عظیم میخواست تا دوباره بتواند جریان رهبری و یک حرکت مردمی را در اینجا به هم پیوند بزند و این حقیقت و پاکی است که برخاسته از نگاه تعالی دینی است که حضرت امام مطرح می کنند و اینکه اساساً جوهرة دینی طبقه میانهی فرهنگی و عزت مردم است که مبتنی بر نگاه دینی در جامعه ایران بوده و این نقطه قوتی است که این پیوند را به وجود میآورد و خاستگاه تازهای بهوجود میآورد که بسط حقیقت، تثبیت حقیقت، خواستن حقیقت، عدالت، مساوات، قسط، پاکی و طهارت موضوعی است که سرفصل تعریف انسان تازه و فرهنگ تازه و هنر تازه و همزمان با حرکتهای انقلابی در جامعه ایران میشود که اینجا بسیاری از هنرمندان معاصر هم مدافع همین مفاهیم میشوند و خاستگاه اجتماعی رهبران، خاستگاه اجتماعی هنرمندان، خاستگاه اجتماعی طبقه روشنفکر و خاستگاه اجتماعی عموم مردم، مسئله حقیقتخواهی و ایجاد یک جامعه تعالی است. این مسئله، زمینهی تعریفی است برای انسان نو، انسانی که یک فرهنگی را که از دو جزء «فر» و «هنگ» به وجود میآید که برخاسته از اینکه فرد، فرد جامعهی ایران در چنین ملکی و در چنین کشوری و در چنین معنایی میتوانند تک تک اینها برخوردار از فر و شکوه و اقتدار و قائم به ذات بودن باشند. این میشود هم خاستگاه خیزش این مقطع زمانی جامعه ایران و هم خاستگاه فرهنگی و هم خاستگاه هنرمندان. در اینجا نسل اول هنرمندان انقلاب می آیند و شروع می کنند به آفرینش آثار هنری که جوهر و ذهن و معنای آنها همین حقیقت خواهی است و مصادیق آثار جناب آقای گودرزی ، جناب آقای خسروجردی، آقای فرامرزی، و دوستان و همه کسانی که کار کردند و شعرا و همه این موضوع را بیان می کنند.
س) آیا این امر ادامه پیدا کرده است؟ یا تغییر کرده و به شکل دیگری درآمده؟
سهراب هادی: حقیقت هنر درحال حاضر هم وجود دارد اما در ذات اندیشه و در ید قدرتمندانه هنرمندانی است که در ذات حقیقت خویشتن خود مبتنی بر جهانبینی دینی هستند و مبتنی بر جهانبینی انسان متعالی مخلوق هستند، انسانی که در حضیض نباشد انسانی که تعالی داشته باشد و انسانی که بپذیرد مخلوق است و خالقی دارد. هر هنرمندی که برخوردار از این جهانبینی باشد طبیعتا اثری را که میآفریند مبتنی بر همین جهان بینی است. اما در مجموعه تحولاتی که در دورههای مختلف در ایجاد جامعه بعد از انقلاب شکل گرفت یک اتفاق ناخوشایندی بهوجود آمد که مجموعه سیاستگذاریهای فرهنگی و مجموعه مدیریتهای فرهنگی، هنر، برای تبلیغ را خواست. و تلاش کرد که هنرمند حرفی را بزند که جریات سیاسی میخواهد! این آفت بزرگی است! و ناخواسته ظرف زمان و این نظام، برای شناخت حقیقت هنر، ظرف و زمان مناسبی نبود! و این آسیب بزرگی است! و بعد ایجاد تشکیلات، وزارتخانه، انجمنها و بردن به سمت جایی که هنرمند را چه تطمیع بکنی و چه وادارش بکنی برای موضوع خاصی که از طریق قابلیتها و خلاقیتهای هنری خود کار تبلیغی بکند، او نه مخاطبی را جذب می کند و نه آن هنر حقیقتی است که روایتی باشد از نگاه هنرمندان برای زمان خود و برای روایت این زمان با آیندگان. و این شد که الآن میگویند: تقابل هنر و قدرت وجود دارد. این مسئله ای است که باید بفهمیم! آنجایی که قدرت نمیتواند وسیع اندیشی و جامع اندیشی هنرمند را بفهمد و بپذیرد! برای او مسیر تعیین میکند! و چرایی و چگونگی میتراشد. این درواقع مرگ تدریجی یک اندیشه آزاد است . چراکه هنر مولود و فرزند آزادی است. اینکه هنرمندان آمدند در پذیرش نگاه متعالی حضرت امام که در واقع یک جامعه تعالی بود، همگرا شدند مثل دیگر آحاد ملت ایران، بحثی است که باید فهمیده میشد و به آن توجه میشد. جریان هنر چیزی نیست که متوقف بشود. ممکن است الان در هنر ایران جریانات تعارضی هم به وجود آمده باشد اما توان جامعه هنر معاصر ایران یک مقدار قابل توجهی الآن صرف تبلیغ برای مصرفگرایی و تجارت و نهیلیسم و پوچگرایی است که برمی گردد به سوء مدیریتهای کلانی که در این زمینهی سیاستگذاریهای فرهنگی و روشهای نابخردانة دستگاههای هنری به وجودآمده است.
مرتضی گودرزی: چیزی که دوستان فرمودند مربوط به هنر بعد از انقلاب است. هنر بعد از انقلاب یک بحث دیگری است. ولی هنر انقلاب یک ژانری است در جریان پهنه انقلاب که به صورت یک رگه باید مورد بحث قرار گیرد. ما باید این بحثها را از هم جدا کنیم. آنچه که در صحنههای جهانی ما میبینیم و دوستان اشاره فرمودند راجع به آثار هنری است که در هنر بعد از انقلاب مطرح میشود. اگر ما راجع به هنر انقلاب صحبت میکنیم باید یک شاکلهای را از هنر انقلاب تعریف کرد. این هنر از چه جنسی است؟ و آیا آنچه که الان دارد ادامه پیدا می کند و ما در محافل خارجی هم داریم میبینیم ادامه همین هنر است؟ آیا آثار سینماگران کن رفته خدمت به جریان فرهنگ کشور ماست؟ آیا اگر ما هرآنچه که فلاکتهای ما را برجسته می کند را بیرون بیاوریم و جایزه بگیریم، در تداوم این تفکر است؟ من اعتقاد دارم بهتر است اینها را رها کنیم و راجع به همین ژانر و هنر تجسمی صحبت کنیم.
هنر انقلاب اولا خاستگاه مردمی دارد. کاملا مردمی است. هیچ قدرتی هیچ دست تعیینکننده ندارد. و هرجایی که قدرت حتی بعد از انقلاب بر روی آن دست گذاشته، آن را خراب کرده است. بله شعار این هنر و این گرایش آن یک جایی منطبق بر شعار نظام سیاسی میشود اما فقط شعار است، عمل نیست. عمل دولتی آن منتهی میشود به یک سری کارهای پرتکلف، جشنوارهای، شعاری و سطحی و رفع تکلیفی و این طرف هنر انقلاب به یک ذات نابی برمیگردد که چیز دیگری را پاسخ میدهد. بعد از انقلاب خصوصاً از میانههای جنگ به این سو این جریان خودجوش مردمی دیگر فروکش کرده بود و هنر مردمی انقلاب بهدلیل تعارضی که با روند و عملکرد سیستم سیاسی کشور داشت خودش را یک جوری عقب میکشد. هنرمندانش یا مکدرند و یا حتی به دلیلهای خانوادگی، حضور عملی آنها فروکش میکند. استقلال هنر انقلاب بحث مهمی است، وابسته نیست و وقتی دولت یا نظام رسمی آمد وابستهاش بکند از هم پاشید. بهعنوان نمونه سرنوشت حوزه هنری به همین شکل بود. متشکلترین تشکل در بعد از انقلاب در میان هنرمندان، حوزه هنری بود. بعد مدتی که کار میکند خود نظام سراغ اینها میآید. این برمیگردد به تئوری تافلر. آلوین تافلر در کتاب «جابهجایی قدرت» میگوید که جایی که یک تفکری یا اندیشهای باشد که دو یا سه نفر را بتواند دورهم گرد بیاورد نظام سیاسی حاکم نمیتواند نسبت به آن بی تفاوت باشد. پس استقلال ویژگی اول این هنر است. دوم اینکه عدالتجو است. عدالت محض را میخواهد و هیچ ملاحظهکاری هم نمیکند. ما در رفتارهای انقلابیون اوایل پیروزی انقلاب نیز این عدالت جویی محض را داشتیم در آثار هنری نیز همینطور بود. و دیگر آنکه آنچه در فضای انقلاب اتفاق میافتاد عیناً در آثار هنری ترجمه میشد. این شتاب در آثار هنری باید میآمد وگرنه هنر از جریان انقلاب جا میماند. لذا میبایست آرایهها را کم کند، ساده و بی تکلف حرف بزند و نمادهایش را ساده کند تا مردم آن را بفهمند. یعنی اگر با نمادسازیهای پیچیده عمل کند که نیاز به واکاویها و لایه برداریها و تفسیرهای مختلف داشته باشد، این هنر نمیتواند با جریان انقلاب همراهی کند. پس باید با تکلف خداحافظی کند. بتواند آنچه را که اتفاق میافتد زود ترجمه کند و به همین دلیل هنر مجسمهسازی عقب میماند. زیرا مجسمهسازی کاری آرام و تدریجی است و باید به آن فضا داد. هنر انقلاب تودههای مردم را هدف قرار میدهد. یعنی همانهایی که الان در صحنه هستند. از این طریق چند مسئله را باهم تعقیب میکند. اول اینکه به آنهایی که در راه هستند اعلام خطر میکند که این جریان انقلاب ممکن است منحرف شود. تذکر میدهد به آنهایی که بیدار نشدند و کنار ماندند و منفعل هستند. اتفاقی که در حوزه هنر ایران افتاده در تاریخ ایران بی نظیر است. این هنر در میان مردم قرار گرفت و مستقیم با مردم حرف زد و هرجا قدرت آمد به نیت حمایت به آن نزدیک شود، قدرت را پس زد. این پروژههایی که الان میآیند چندین میلیارد میگیرند تا فیلم درست کنند هیچ ربطی به هنر انقلاب ندارد. هنر انقلاب جایی ناب است که حتی قلم هم به هنرمند نمیدهند، خودش کارش را میکند. این هنر چون خاستگاه مردمی دارد ناب است، بی تکلف است با مردم سخن میگوید، ابایی هم ندارد که با سیستم رسمی هم سخن بگوید. به همین دلیل منتقد میشود و به همین دلیل فتیلهاش پایین کشیده میشود. این نابگری و این ارتباط با تودههای مردم و این کوشش برای روشنگری یک جایی سوار بر جریان میشود. یعنی هنرمندان متاثر از جو و شرایط و بمب گذاری و جنگ وشعارهایی که امام میداد، یک سری آثار میآفریدند. اما این موجسواری یک جایی کمی عمیقتر میشود و هنرمندانش منتقد میشوند و متوجه یک سری مسائل میشوند، خبر میدهند و گزارش میدهند، اعلام خطر میکنند.
هنر انقلاب یک ویژگی دیگری دارد و آن اینکه هنر چابکی است. چابک به این معنا که میتواند خودش را با شرایط همراه کند. چابکی هنر انقلاب از این باب است که هنر انقلاب خودش را وصل شده و پیچ شده به ابتدای انقلاب نمیداند. این جریان اگر جریانی مردمی است و در یک فضای متعهد خودش را نشان داده و رشدکرده است در شرایط بحرانی دیگر خودش را به روز میکند. مانند دوران جنگ. جنگ که شد هنر انقلاب آمد و در خدمت جنگ قرار گرفت. پس در هر زمانی میتواند کار خودش را بکند.
علی فرامرزی: شما وقتی میگویید هنر انقلاب منظورتان آثار نقاشیهایی است که در حوه هنر اسلامی کشیده شده؟
مرتضی گودرزی: نه به هیچ وجه. منظور آن مجموعه آثاری است که با نگرش مردمی، انسانی، دینی یا ملی و همراه با جریان انقلاب توسط هنرمندان مستقل خلق شد.
علی فرامرزی: در صحبتهای شما تناقض وجود دارد. وقتی صحبت از محتوای این آثار است که عدالت و برابری و صداقت و شفافیت که خود شما برشمردید، پس ما میتوانیم این را تعمیم بدهیم ویکی از تضادها همین است. از طرفی معتقد هستید هنر انقلاب چابک است. به این معنا که فعال است. یعنی از یک محتوایی برخوردار است که این محتوا توانایی این را دارد که در شرایط مختلف خودش را تطبیق بدهد تا تداوم داشته باشد. ما هم از اول همین را بحث کردیم که آن ویژگیها و آن محتوای سازنده هنر مقطع انقلاب که اتفاقاً فقط مربوط به مقطع انقلاب هم نبوده و از قبل و از دهه 40 شروع شده و در دوره انقلاب شکوفاتر شده، عیانتر شده و به صحنه آمده و حرف خود را واضحتر گفته، محتوایی است که میوههایی میدهد. یکی از این میوهها همان نقاشیهایی است که در حوزه اندیشه هنر کشیده شده. به نظرمیآید که بعد بر اثر ضرورت فعالیتهای حوزه اندیشه هنر با جنگ ناچاراً هماهنگ شد وقتی جنگ افت کرد، این هم افت کرد. اتفاقاً به گمان من این هنر اصلا افت نکرد. در باب حوزه اندیشه من این تاسف را دارم که در جامعه جنگ اتفاق افتاد و ناچاراً بچههای جوان باغیرت که میخواستند حرف جامعه را بزنند مجبور شدند خودشان را با نیازهای جنگ هماهنگ کنند. لذا وقتی که جنگ از نیمه گذشت و تبدیل به شکل دیگری شد محتوا هم با آن افت کرد. وگرنه هنر بعد ازانقلاب میوههای بیشتر و عمیقتر فرهنگی میداد. این جوانهای باغیرت که از دل طبقات فرودست برآمده بودند ناچاراً باید این کار را میکردند. یکی از مشکلاتی که اینها داشتند این بود که هم باید تئوری برای خودشان میساختند و هم تولید اثرمیکردند. بعد از جنگ اجازه نداد این تئوری تولید بشود. جنگ مثل یک سیل اینها را با خود هماهنگ کرد و اجازه نداد آن اتفاق محتوایی بیفتد و جنگ محتوا شد و اتفاقاً به همان دلیل چابکی این هنر، هیچ اشکالی هم نداشت که این اتفاق افتاد. محتوای عدالت-خواهی، برابری و ایثار و ... تا نیمههای جنگ بود و اتفاقاً اینها وقتی افت کرد نقاشی حوزه اندیشه هم افت کرد. اما این شاخهها محصولات محتوایی خود را باز کرد و در افقهای دیگری جاری شد. خوب نیست دایره را خیلی بسته نگاه داریم. بگذاریم طبقه فرهنگی که ممکنه خیلی هم مذهبی نبودند، اما عدالتخواه بودند، مساوات خواه بودند و انصاف در وجودشان بود هم شامل این قضیه بشوند وگرنه این دایره خیلی تنگ و بسته میشود.
مرتضی گودرزی: شما دقت نفرمودید. من گفتم اگر یک جریان مردمی را بخواهیم رسمی کنیم و به نظام رسمی یا سیستم سیاسی وصل کنیم، حوزه هنری نمونه شکستخورده آن میشود. حوزه هنری بعد از اینکه وصل میشود به سازمان تبلیغات 11 نفر از نیروهای درجه یک خود را اخراج میکند و بعد آرام آرام نیروهای نخبه از آن میروند.
طاهر شیخالحکمایی: ما باید بگوییم که مثلا کارهایی که استاد چلیپا، استاد صادقی انجام داده اند، باید ادامه پیدا میکرد. باید مصداقی صحبت کنیم. در یک مقطعی استاد چلیپا کارهایی انجام داد که ضرورت اول انقلاب بود. ما باید بررسی کنیم ببینیم چه کسانی افت کردهاند. برخی هم خارج شدهاند. در امور سیاسی هم همینطور است. یک عدهای همراه بودند که در وسط راه میبُرند. اگر ما بیاییم این را در حوزة تجسمی بررسی کنیم، سریعتر به نتیجه میرسیم. مثلاً من الان میگویم که آقای چلیپا، آقای صادقی و دیگر دوستان همچنان مسیر خود را ادامه داده اند و کارهای ارزشی ارائه میدهند که اینها مفاهیم عمیق انقلاب هستند.
مرتضی گودرزی: من پرسش میکنم که کدامیک از اینها دارند ادامه میدهند؟ بله نقاشی میکنند ولی این ربطی به آن محتوایی که شعارش را میدادند ندارد.
طاهر شیخالحکمایی: مثلاً جدیدترین کار نمایشگاهی استاد چلیپا اینگونه است که در واقع ایشان امام زمان را طراحی میکنند یا حضرت علی و یا حرّ را، خوب اینها همه مفاهیم انقلاب ما هستند. یعنی از یک جایی جزء فرهنگ اسلامی ما هستند. در فیلم هم همین اتفاق میافتد مثل فیلم محمد رسول الله یا فیلم مختارنامه و یا... اینها برگشت به یک نوع ژرف-نگری در اعتقادات ماست. ما در هنر هم همین را دنبال میکنیم. من در مجسمه سازی هم به آن بخشی که ماندگارتر است، عمیق و ژرف است بیشتر توجه دارم. خیلی از هنرها میتواند یک کار سفارشی باشد اما کار هنری هم باشد. مثلاً مسجد شیخ لطفالله سفارش حکومت بوده اما هر کسی به آنجا برود در مقابل این هنر تعظیم میکند. خیلی از شعرها در زمان خودش مدّاحی یک شاه بوده است اما شعری بوده که زمان و مکان را درنوردیده و الان هم ما از آن استفاده میکنیم. من به دنبال آن هنری هستم که مفاهیم انسانی، اخلاقی و الهی در آن باشد یعنی هر موقع به سراغش برویم قابل استفاده باشد. ما حرف برای گفتن زیاد داریم اگر عرصه برایمان فراهم بشود در نقاشی، کاریکاتور، مجسمه سازی و رشتههای دیگر ما تواناییاش را داریم.
مرتضی گودرزی: ما داریم راجع به هنر انقلاب صحبت میکنیم. هنر انقلاب یک هنر متعهد است. مردمی است.
طاهر شیخالحکمایی: شما یک نمونه مثال بزنید. یک تابلوی هنری را که هنر انقلاب میدانید مثال بزنید و بگویید این هنر انقلاب است و مردمی است تا ما روی آن بحث کنیم.
مرتضی گودرزی: همه کارهای دهه شصت و دهه هفتاد آقای چلیپا، صادقی، خسروجردی، مصطفی گودرزی و برخی دیگر.
طاهر شیخ الحکمایی: الآن هم همین کارها را انجام میدهند.
مرتضی گودرزی: خیر الآن این کارها را نمیکنند. چه کسی این کارها را انجام میدهد؟ شما فعالیتهای هنری عام را میآورید میگذارید کنار مکتب هنر انقلاب که یک ویژگی متفاوتی دارد!
سهراب هادی: همچنان که مفاهیم اندیشهای از انقلاب در چهار دهه متغیر میشود و اقدامات متفاوتی که در ساختار اجتماعی به وجود میآید، این ناشی از انسان است که طبیعتا ثابت نیست و در حال تغییر است چون موجود زنده است. هنر انقلاب در نقطه آغازش اگر به آن نگاه بکنیم، سرعت در ایجاد و آفرینش آن یک اصل بوده است. چرا؟ چون جامعه در حالت شتاب بوده است.
مرتضی گودرزی: البته سرعت در حرکت انقلاب اصل نیست یک ضرورت است که متاثر از آن تعهد است. که البته فقط در ابتدای انقلاب مطرح بود. هنر انقلاب به مردم، کشور، دین و جریان انقلاب متعهد است. حالا هرجا لازم است سریع کار میکند، گاهی هم برمیگردد به عقب و عمیقتر کار میکند.
سهراب هادی: شما اگر در اوایل انقلاب تعداد حوادث و اخباری را که در طول روز شکل میگرفت نگاه بکنید، ممکن بود ده هزار خبر در فضای رسانه بیاید و به تبع آن، اینها متن میشد. هنر در ذهن هنرمند برگرفته از متنی است حالا این متن کجاست؟ یک زمان متن نوشته است و ماخذ یک موضوعی است و یک زمان جامعه متن ذهن هنرمند است. بعد به اقتضای اینکه الان جامعه باید به کدام سمت برود، هنرمند واکنش نشان می-دهد و یک اثری خلق میکند. و در این اتفاق آزادگی و ادراک وجود داشته است.
هنر تشکیلات نمیخواهد، هنر اداره نمیخواهد، اینکه همه اتفاقای بهوجودآمده در سمتگیری جامعه را در دهه اول انقلاب، هنرمندان بهوجود آوردند قائم بذات خودشان بود. الان هم متنی که در ذهن هنرمند شکل میگیرد و موضوع را میآفریند، فقط در یک زمانی که ایجاب میکند قدرت اجرایی و تکنیک کار را هم توجه بکند،کاری که در دو شکل صورت و معنا برخوردار از یک اندیشهای ارزشمند در ارائه به جامعه انسانی باشد این میتواند هنر زمان امروز باشد. این هم هنر انقلاب است. چون نگاهی است که هنرمند به خودش و به جامعهاش دارد.
من این اعتقاد را هم دارم که ما به هنر پسوند و پیشوند نمیتوانیم بزنیم. هنر انقلاب و هنر ضد انقلاب اصلاً مفهوم ندارد. خاستگاه هنر از جهانبینی هنرمند است. الان کدام یک از هنرمندانی که برای انقلاب کار کردند از انقلاب خروج کردند؟ اگر چنین موضوعی اتفاق افتاده باشه بله آن فرد هنری را کار میکند که در تعارض با مبانی انقلاب باشد. اما هنرمندی که فعالیت هنریاش مبتنی بر بیان فرهنگ انقلاب است الان حتی در طبیعتنگاری خودش هم مخاطب را به تعالی دعوت میکند. چون خاستگاه اجتماعی انقلاب تعالی انسانها بود و خاستگاه اجتماعی هنر انقلاب دعوت مخاطب به نگاه تعالی انسان است. حالا در ساختارهای اجتماعی ما این تعالی انسان واقع نشده اگر هنرمند نگاه انتقادی و تعارضی دارد، درست است. این اصل است و باید این اتفاق وجود داشته باشد. به همین جهت حضرت امام میفرمایند که:
به ساغر ختم کردم این عدم اندر عدمنامه به پیر صومعه برگو ببین حسن ختامم را
همهی کسانی که برای هنر کار میکنند به اینکه خودشان را در عدم میبینند و منیت ندارند و از این جنبه ما همه در پی یک معنا هستیم. هنرمند میتواند زمان خویش را نقد کند. الان هنر انقلاب منتقد زمان خودش است و این احسنت دارد.
.
انتهای پیام /*