نقش عاشورا در شکل گیری انقلاب اسلامی

عبدالمجید معادیخواه

طرح مسأله یا حل آن؟

برای ما که بیشتر به عاشورا سرایی خو گرفته ایم و با عاشورا شناسی – می توان گفت – در مرز بیگانگی هستیم، شاید هنوز هم زود است که به موضوعاتی چون «نقش عاشورا در شکل گیری و تداوم انقلاب اسلامی ایران» بپردازیم، که تحلیل در چنین زمینه ها، در گرو داشتن تحلیل، برداشت و – حداقل – فرضیه ای علمی است در زمینۀ جایگاه عاشورا در تاریخ اسلام و بازتاب آن در دوره های مختلف تاریخی که – تا آنجا که به اطلاعات نگارنده مربوط است – جامعۀ ما از آن محروم است، چرا که عاشورا را مجرد از تاریخ اسلام نمی توان تحلیل کرد و نه تنها در حال حاضر جامعۀ ما در زمینۀ تاریخ تحلیلی اسلام به فقر فرهنگی دچار است، که وقایع نگاری درست و دقیقی هم از گذشتۀ خویش نداریم که چرایی آن خود موضوع پژوهشی مستقل است و فرصت کنونی اشاره ای گذرا به آن را هم گنجا نیست و اینک تنها شاید بتوان پرسشی را در این زمینه مطرح کرد:

در حالی که بیش از چهارهزار از آیات قرآن کریم به تاریخ جهان، تاریخ انسان، تاریخ پیامبران، تاریخ اسلام و فلسفۀ تاریخ مربوط است و حجم آن در مقایسه با آیات الاحکام در مرز هشت برابر است[1] با چه علت یا عللی مطرح نبودن تاریخ را در حوزه هایمان توجیه می کنیم؟ و اگر گذشته را بتوان با سایۀ سنگینی که دربارها با تاریخ انداخته بودند توجیه کنیم، کوتاهی امروزمان را در جبران کاستی گذشته چه توجیهی داریم؟ دانشگاههای ما هم در این زمینه وضع چندان افتخار آفرینی ندارند و مروری به کارنامۀ دانشگاه از روز پیدایش تا کنون و پایان نامه هایی که در زمینۀ تاریخ ارائه داده است – چه در سطح کارشناسی و چه در سطح کارشناسی ارشد – شاهد گویای این مدعاست. [2]

در چنین شرایطی آیا بهتر نیست که به جای حل مسائلی از این دست، به طرح درست آن قانع باشیم؟ و شاید احوط! آنکه به تقدیم پیش طرحی بسنده کنیم، امید که این پیش طرح چندان خام نباشد. [3]

جملۀ معترضه

فرصت را در طرح نصیحتی فرهنگی – به عنوان جمله ای معترضه – مغتنم می شمارم و یادآور می شوم که: دایرکنندگان کنگره ها و سمینارها در جمهوری اسلامی باید بدانند که پرداختن به مسائل و موضوعات پراکنده را جز هر چه بیشتر فرو رفتن در باتلاق روزمرگی دست آوردی نبوده و نیست. رهایی از این وضع و حل اساسی مسائل یک راه بیشتر ندارد و آن، تجدید نظر اساسی در برنامه های آموزشی و پژوهشی – در حوزه و دانشگاه – است. تجدید نظری که با آن از اسراف نیرو و استعداد صدها هزار نیروی جوان پیشگیری شود و طراوت و امید و آرمانگرایی را جایگزین نومیدی و رخوت و پوچ گرایی سازد.

عاشورا در لحظه لحظه های زمان و جای جای زمین

هر چند که عاشورا در روز پیدایش، به هر حال رنگی از تعلق به مقطعی از زمان و نقطه ای از زمین داشت، ولی روح پرتلاطم و موج آفرین پیام آن – که پیام کرامت و آزادی انسان و نفی سلطه های ناروا و عدالتخواهی ست – آزاد از رنگ هر تعلق نه مرزی می شناخت و نه وقفه ای را پذیرا بود، با آهنگ تسخیر پهنۀ زمین و بستر زمان که «کل ارض کربلا کل یوم عاشورا» هرگز زلال پیام عاشورا را زنگار خرافات – با بداندیشی دشمن و ساده اندیشی دوست – چنان نیالود که روشنگری آن فرا راه کاروان حق جویان و عدالتخواهان تاریخ، یکسره محو شود، هر چند که اگر زنگار خرافات و تحریف ها نبود، فروزش این چراغ هدایت بیش از اینها شب سوز بود. با این همه، حضرت حسین سلام الله علیه، همواره در سیاه ترین شبهای تاریخ، چراغ هدایت و در بحرانی ترین شرایط، کشتی رهایی جامعه از سقوط قطعی بوده است. پیگیری و ردیابی چگونگی این نقش در هر یک از مقاطع تاریخ موضوع پژوهشی است گسترده، اگر بتوان تصور کرد که پیش از انجام پژوهشی همه سویه در تاریخ اسلام، چنین پژوهشی امکان پذیر باشد.

شاید بتوان تاریخ اسلام را – با هدف عاشورا شناسی و در ارتباط با نقش عاشورا در شکل گیری انقلاب اسلامی – چنین تقطیع کرد:

پس از عاشورا تا مرگ یزید

از مرگ یزید تا حکومت عمر بن عبد العزیز

عصر عمر بن عبد العزیز

پس از عمر تا سقوط امویان

پیدایش عباسیان تا عصر هارون الرشید

عصر هارون الرشید

عصر مأمون

سراشیبی سقوط عباسیان

از سقوط عباسیان تا حکومت عثمانی

عصر اقتدار عثمانی

سیراشیبی اضمحلال و سقوط عثمانی

عصر صفویه – از صفویه تا قاجاریه

عصر قاجاریه

نهضت مشروطیت

پهلوی اول

پهلوی دوم

ارزیابی نقش فرهنگی، سیاسی و اجتماعی عاشورا در هر یک از این دورانها نیازمند پژوهشی مستقل است که در این فرصت نیم قرن پیش از انقلاب اسلامی ایران را با مروری از نگاه تحلیلی می گذرایم.

عاشورا ستیزی، خطای فاحش رضا شاه

هر چند که در جریان نهضت مشروطیت، از شور عاشورا بهره گیری سیاسی نیز شد – که بررسی چند و چون آن را مجال کنونی گنجا نیست – ولی سرنوشت مشروطیت به گونه ای نبود که عاشوراشناسی را زمینه ای فراهم کند. سخن از روزگاری نه چندان دور است که: جامعه شور عاشورا را با همان شیوۀ سنتی به یادگار مانده از صفویه و قاجاریه تجربه می کرد: با دمیده شدن هلال محرم جامعه سیاه پوش می شد، تکیه های بزرگ و کوچک به پذیرایی خیل سوگواران آغوش می گشود، مجالس روضه خوانی همه جا دایر می گردید، مراسم تعزیه، تماشاچیانی را جذب می کرد و به هر حال دو ماه محرم و صفر سیمای کشور به کلی دگرگون بود. در این میان شب و روز عاشورا داستان دیگری بود، هیجان مردم چنان به اوج می رسید که شاید از آن جز به جنون عشق تعبیری نتوان کرد و ترسیم سیمای جامعه در آن روز هر هنرمندی را معجزه ای است. مردمی با پای برهنه، بدن سیاه، سر و صورت گل اندود و سینه های خسته از فریاد یا حسین...

هر چند که در این مراسم سنتی روح پیام عاشورا چندان مطرح نبود، چنان که برای مردم حضور حاکمان بیدادگر در این مراسم – که در مواردی خود را متولیان عزاداری هم می دانستند – نه پرسش انگیز بود و نه نامتعارف! با این همه، شور عاشورا به عنوان خطری بالقوه سلطه گران را تهدیدی بود که شاید به همین دلیل، رژیم پهلوی اندکی پس از استقرار در برابر عاشورا موضع گیری کرد و بر آن شد که دامنۀ سلطۀ خود را بر آن بگستراند که پیامدهایش اندوخته و پشتوانه ای شد برای نهضت اسلامی:

به روز و روزگاری که نهضت اسلامی از قم به رهبری امام خمینی قدس سره آغاز شد، شمار زیادی از مقدسین حداقل با عواطف و احساسات خود تأییدگر این نهضت بودند که اگر ریشۀ آن را بکاویم، بسا جز کینه ای ریشه دار در خشم آنان – به دلیل جریحه دار بودن از خاطرۀ کشف حجاب و مخالفت با سوگواری مردم در محرم و عاشورا – به دلیل دیگری دست نیابیم. کینۀ مقدسین با سلسلۀ پهلوی و بنیانگذار آن، نقطۀ پیوندشان با نهضت امام خمینی بود، در حالی که اگر این کینه نبود سیاست گریزی مقدسین را هیچ جاذبه ای جبران نمی کرد، در این صورت هرگز نهضت مردمی نمی شد. این نکتۀ بسیار مهم را به تعبیر دیگر می توان چنین بیان کرد: بسیاری از همگامان و همرزمان روحانی امام –  که هر یک را در مردم مذهبی نفوذی عمیق بود در شعاعی گسترده – با او نه تنها هم بینش نبودند، که شمار زیادی شان را با وی بینشی متضاد بود، اگر بتوان آنان را صاحب بینش دانست. با این همه، همه با او در مبارزه با رژیم پهلوی همدلی داشتند. هر چند که همدلی – بی بینش و شناخت – برای همگامی تا پایان راه بسنده نبود ولی همان همگامی در آغاز حرکت انبوه مذهبییون را به میدان آورد. به پاس حرمت قلم و به دلیل پایبندی به حراست از شأن پژوهش از در آماج نشاندن اشخاص پرهیز دارم و گرنه، با نام بردن از چهره هایی پر آوازه که در آغاز نهضت با کینۀ دودمان پهلوی – به دلایلی که پیش از این مطرح شد – در صفوف مقدم مبارزه، مردم را به میدان کشیدند و در همان نخستین پیچ و خمهای راه – به دلیل ضعف بینش سیاسی – آب به آسیای دشمن ریختند، نکتۀ مورد بحث را عریان تر در نگاه می نشاندم، هر چند که بی چنین افشاگری هم انقلاب آشنایان را چندان ابهامی نیست...

باری، وحدت کلمۀ عالمان دین را در آغاز مبارزه – که نقش تعیین کننده اش در مردمی شدن نهضت واقعیت روشنی است – باید مدیون دشمنی آنان با دودمان پهلوی دانست که با در افتادن سر سلسلۀ این دودمان با مراسم سوگ حسینی – به هر انگیزه – کانون این دشمنی شکل گرفت و چون غده ای سرطانی رژیم گذشته را تهدیدی بود و تردیدی نیست که در ارزیابی حضرت امام قدس سره – از نیروی خودی و دشمن و نقطه های ضعف و قوت مربوط به مبارزه – این واقعیت مورد توجه بوده است. گویی در نگاه او رژیمی دچار به چنین غدۀ کشنده، مرگش روشن است و ناگزیر، هر چند که زمان آن به دقت قابل پیش بینی نباشد. شاید به همین دلیل، پس از شروع نهضت، گهگاهی برخی پیرامونیان امام از قاطعیت وی در این پیش بینی شگفت زده می شدند. [4]

همه می دانیم که نهضت با وحدت کلمۀ مراجع و عالمان دین و به عنوان اعتراض به تصویبنامه ای در دولت اسدالله علم آغاز شد و پس از چندی موج آنچنان گسترده شد که رژیم شاه را – به رغم این باور که با رحلت آیت الله العظمی بروجردی و تجزیۀ مرجعیت در انجام هر اقدامی مطلق العنان شده است – مات و ناگزیر از عقب نشینی کرد. این عقب نشینی که مردم را در برابر قدرت خودکامۀ رژیم شاه گستاخ می کرد شکست تلخی بود که ذائقۀ استبداد آن را تاب نمی آورد و می بایستی به جبران آن می کوشید که به اصطلاح انقلاب سفید با چنین فلسفه ای شتابزده طراحی شد و برای اجرای آن شاه خود به میدان آمد، با تصمیم به خشونت و سرکوبی هرگونه مخالفت که شرح آن را فرصت کنونی گنجا نیست. آنچه در این فرصت باید به آن اشاره کرد، تدبیر امام در هر چه عاشورایی تر کردن نهضت بود که برای هر چه بیشتر روشن شدن این نکته ناگزیر باید فضای فروردین سال 42 ترسیم شود. در پاسخ به رجزخوانیهای سراسر تهدید شاه در جریان رفراندوم ششم بهمن 41، با اعلام عزای ملی در آن فروردین تاریخی مبارزه با شاه و دربار آغاز شد و رژیم با یورش به فیضیه و ضرب و جرح فرزندان فیضیه ضرب شصت نشان داد و به قاطعیت خود در سرکوبی مبارزه و آمادگی پرداختن بهای آن – هر چه باشد – مهر تأکید نهاد. در اینجا – آنچه در ارتباط با موضوع این مقاله - تأمل انگیز است، چگونگی واکنش امام است. رژیم شاه در 25 شوال 1382 – برابر با یکم فروردین 42 – سیلی محکمی به روحانیت زد: به مجلس سوگ امام صادق – که از سوی یکی از مراجع تشکیل شده بود – یورش آورد، حاضران در آن مجلس به ویژه طلاب علوم دینی را کتک زد و فیضیه را ویران کرد که رهبری نهضت – اگر در موضع خود استوار بود که بود – می بایستی بی درنگ واکنش نشان دهد، واکنشی فراخور یورش و گستاخی دشمن.

 رمز و رازهای پیروزی

شگفتا! در چنین هنگامۀ هیجان انگیزی طوفان خشم امام مهار می شود و در واکنش به ضرورت بسنده می کند، فریاد را بیش از هفتاد روز در گلو حبس و عصر عاشورا را به عنوان زمان و همان فیضیه را به عنوان میدان بر می گزیند. بسا ساده دلانی چنین بینگارند که امام در همان روزها یورش دشمن را پاسخ داد. در نگاه اینان آنچه به عنوان پاسخ به تسلیت علمای بلاد، ویژه علمای تهران – که آن روزها به تلگراف 600 کلمه ای شهرت یافت – و یا اعلامیۀ چهلم شهدای فیضیه منتشر شد، پاسخی ست فراخور به تهاجم دشمن. اما در نگاه ژرف اندیشان – که با روانشناسی امام بیگانه نیستند – اعلامیه هایی از این دست تنها برای گرم نگه داشتن تنور مبارزه مناسب بود، چنان نوشتارهایی نه پاسخ عربده های شاه در سفر به قم بود و نه واکنش هتاکی دژخیمان او در یورش به مرکز دیانت و پایگاه مرجعیت. این همه را پاسخ فراخور همان صاعقۀ فریادی بود که در واپسین ساعتهای عاشورا در فیضیه طنین افکند و راستی را که پایه های رژیم و کاخ استبداد را چنان لرزاند که دیگر دشمن را زیر سقف آن امنیتی نبود. صاعقۀ فریاد آن روز امام که در ویرانگری، طوفانهای عاد و ثمود را ماننده بود، فریاد مظلومان تاریخ و مستضعفان زمین بود که نه تنها عمری در گلوی امام، که قرنها در گلوی تاریخ حبس شده بود و آنک به هنگام بر سر شاه فرود می آمد. مبادا فراموشمان شود که نه آن فریادگر و نه آن فریادزده، نه دو شخص که دو شخصیت تاریخی بودند: یکی تجسم قابیلیان و ستمگران تاریخ و دیگری نماد هابیلیان و ستم زدگان قرنها در بند. نه آیا که تاریخ همۀ ملتها با چنین روح و جوهری مکرر است؟ نه مگر که همۀ ملتها را نمادهایی ست که در آن، جریان حق و باطل و داد و بیداد تجسم می یابد؟ و مگر نه که حسین و عاشورا موج انگیزترین نماد در چنین نگاهی است؟ آری، هنر امام همه این بود که مبارزه را چنان زمینه سازی کند و نیروهای نهضت را به گونه ای آرایش دهد که نهضت اسلامی را به عاشورای حسینی گره بزند و رمز و رازهای پیروزی انقلاب اسلامی را در موفقیت این تدبیر باید جستجو کرد.

به قلم سوگند که آنچه اینک آن را قلم می زنم نه انقلاب ستایی است و نه امام سرایی. تلاشم همه این است که آن لحظۀ فراموش نشدنی تاریخ ساز را – که خود از نزدیک افتخار گواهی آن را نصیب برده ام – تا آنجا که می توانم با نگارشی هر چه دقیق تر ترسیم کنم، با تأکید بر نقش و ارج لحظه های تاریخ ساز در تاریخ همۀ ملتها. [5]

حماسۀ فریاد

اینک تردیدی ندارم که هر دورۀ تاریخ نه در یک شب و یا یک روز، که در آنی از شبی یا روزی خلاصه می شود و رمز تحلیل درست هر دوره از تاریخ هر ملت، شناخت همین «آن»های ناشناخته است. «آنِ» ناشناختۀ تاریخ انقلاب اسلامی لحظه ای است از غروب هنگام عاشورای 1382 برابر با 13 خراد 42. همان دم که امام با ناشنیده گرفتن نصیحت همۀ نصیحت گران در انجام تصمیم خویش، شاه ایران را با فریادی پرطنین بدبخت و بیچاره خطاب کرد. افسوس که قلم از ترسیم چهرۀ پرصلابت امام در آن روز – با تحت الحنک انداخته و عمامۀ به گل آغشته... – ناتوان است. آن روز روح پیام زیارت وارث را در چهرۀ او مجسم دیدم و تفسیری از فتح مبین را دریافتم که تاکنون قالب هیچ واژه ای را گنجای بیان آن نیافتم.

فتحی که آن را با هیچیک از فتوحات نظامی و سیاسی نمی توان مقایسه کرد و فتوحات فرهنگی هم شاید برای چنین پیروزی هایی تعبیری است نارسا. در پرتو آذرخش نهیب امام درآن روز، پرخاش ابراهیم به نمرودیان، انذار موسی با فرعونیان، فریاد محمد به بت پرستان، غرش شیر خدا به سفیانیان، خطبه های سید شهیدان در افشای یزیدیان، خطابۀ زینب در نکوهش کوفیان و روشنگری زین العابدین در جمع شامیان... تجلی تازه ای می یافت...

چه می گویم؟ در شعلۀ صاعقۀ آن فریاد پرده های تاریخ خاکستر می شد و صف آرایی حق و باطل عریان از پیرایه ها در نگاه می نشست. تجربۀ آن صحنه و لحظه مرا باورانده است که شمار زیادی از حاضران آن صحنه، عاشورا و کربلا را – به پرچمداری وارث همۀ بالندگی ها در عمر تاریخ – نه تماشا که عمیقاً تجربه کردند و به پیروی سیدالشهداء و حسینیان و مبارزه با یزید و یزیدیان در بستر زمان، با امام همپیمان شدند. چنین بود که نهال نهضت جان گرفت و به عمق دلها ریشه دوانید.

انقلاب در عاشورا

عاشورا سال 42 – که در برنامه ریزی آن امام با آنچه در توان و امکان داشت به سختی کوشید و به همه بلاد پیک و پیام فرستاد که شرح آن را فرصت کنونی گنجا نیست [6]، عاشورا را مفهومی دیگر داد. عاشوراها از این پس مضمون و معنی دیگر یافت و پی آمدهای سیاسی و فرهنگی 15 خرداد همه بازتاب همین معناست[7] از این پس فرزندان فیضیه در هر رمضان و محرم به شهرها و روستاها گسیل می شدند و پیام نهضت را – حتی در شرایطی که سخنرانی های عمومی به شدت کنترل می شد- در جلسات خصوصی به مردم می رساندند. کمتر عاشورایی بود که از آن، دیگ انقلاب را حرارتی نرسد و در تحریک عواطف مردم – بیش یا کم – علیه رژیم استبداد نقشی نداشته باشد.

نمونه ای از هزاران سند ساواک که بیانگر نقش محرم و عاشورا در پیروزی نهضت اسلامی است:

خیلی محرمانه

شماره: 12550

به: ریاست ساواک     تاریخ: 24 / 10 / 52

از: اداره کل سوم (312)       پیوست: دارد

درباره: ماههای محرم و صفر سال 1394

با فرا رسیدن ماههای سوگواری محرم و صفر سال 1394 امکان دارد پاره ای از وعاظ و عناصر افراطی مذهبی فرصتی پیدا کنند که برخی از مسائل و موضوعات مذهبی را در قالب مطالب تحریک آمیز و خلاف مصالح مملکتی در بالای منبر عنوان نموده و تبلیغات سوئی بنمایند. علیهذا با ارسال ------ برگ (------ نسخه) صورت اسامی وعاظ ممنوع المنبر و اشخاصی که با سپردن تعهد مجاز به استفاده از منبر می باشند، خواهشمند است دستور فرمایید نسبت به جلوگیری از هر گونه فعالیت مضره وعاظ و عناصر افراطی مذهبی، ضمن همکاری با سازمانهای انتظامی محل، پیش بینی و مراقبتهای لازم معمول و نتیجه را اعلام دارند.

     مدیر کل اداره سوم – ثابتی

اصل در 161113 است.

طی شماره 10598 / 312 -  / 10 / 52 به شهربانی و ژاندارمری کشور

طی شماره 10599 / 312 -   / 10 / 52 به کلیه ساواکها

ردیف 1 ممنوع الوعظ

در پرونده هاشمی رفسنجانی بایگانی شود.

بررسی پروندۀ مساجد، حسینیه ها، شماری از مبارزان نامدار، لیست هایی از گویندگان ممنوع المنبر در هر رمضان و محرم تا حدودی روشنگر این ماجراست. [8]

چنین بود که فرزندان فیضیه و روحانیون مبارز به صورتی حزبی نیرومند – با داشتن جنبه های مثبت احزاب و نداشتن جنبه های منفی – در صحنه حضور یافتند و شبکۀ مساجد و حسینیه ها به صورت پایگاههای نهضت درآمد و سرانجام در سال 57 – به شرحی که باید در فرصتی مناسب به آن پرداخت – این جریان به اوج رسید، محرم، ماه پیروزی خون بر شمشیر لقب گرفت و در راهپیمایی سراسری تاسوعا و عاشورا، طومار عمر رژیم شاهنشاهی درهم نوردیده شد. [9]

و در تاریخ ایران اسلامی می رفت دورانی سپری شود و ما را در آستانه تجربه روزگاری نو این آیه پرتو می افکند که:

عسی ربکم أن یهلک عدوکم و یستخلفکم فی الارض فینظر کیف تعلمون

زود است که پروردگارتان دشمن شما را نابودی رقم زند و شما را در این سرزمین جایگزین سازد آنک بنگرد که شما چه می کنید؟[10]

نگارنده این سطرها با خوانندگان هم باور است که نمی توان با این مقاله در بررسی نقش عاشورا در شکل گیری و تداوم انقلاب اسلامی بسنده کرد. نقش این مقاله در پایان روشن کردن این نکته است که چنین بررسی نه موضوع یک مقاله که موضوع کتاب یا کتابهایی است که از این مقاله شاید بتوان در فراهم کردن طرح نگارش آن سود جست. اگر ضمن اعتراف به ناتوانی در حل مسأله، طرح درست آن را توفیق یافته باشم. خدا را سپاسگزارم.

 

 

 

پای نوشتها:

  [1] - نشریۀ یاد، شماره های 36 -26، مقاله تاریخ و فلسفۀ تاریخ در قرآن.

[2] - همان مأخذ، شماره های 30 -29، بحث دانشگاه و تاریخ.

[3] - ارائه این پیش طرح بر پایۀ بررسی نقش عاشورا... به عنوان رویدادی تاریخی است. بررسی عاشورا با نگرش یا نگرشهایی دیگر – در مثل با نگاه اسطوره شناسانه – نیازمند طرح و طرحهایی دیگر می باشد.

[4] - اشاره به خاطره ای است از حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسن صانعی که خود از ایشان شنیدم.

[5] - نشریۀ یاد، شماره های 6- 5، حرف اول.

[6] - نشریۀ یاد- شماره های 91 به بعد، ستون انقلاب اسلامی به رویات خاطره.

[7] - نشریه یاد، شماره های 24- 18، حرف اول.

[8] - نشریۀ یاد، شماره های 28 -21، با عنوان جغرافیای سیاسی و فرهنگی انقلاب اسلامی ایران.

[9] - فرض رایج این است که نهضت در مهر 41 آغاز و در 22 بهمن 57 با پیروزی انقلاب پایان یافت، ولی در این مقاله فرضیه ای دیگر مطرح است که در آن عاشورای 13 / 3 / 42 نقطه آغاز جدی نهضت است و عاشورای 57 نقطه پایان آن.

[10] - قرآن کریم، سورۀ اعراف، آیۀ 129.

منبع: اولین کنگره عاشورا، دفتر دوم، ص 357.

. انتهای پیام /*