حضرت آیت الله العظمی موسوی اردبیلی (دام ظله العالی )

 

س: حضرتعالی از نظر مفهومی، بین احیای تفکر دینی و اصلاح تفکر دینی چه تفاوتی قائل هستید و حضرت امام خمینی(س) را پیرو کدام نحله می دانید؟    

 ج: ابتدا باید درک خود را از تفکر دینی بیان کنیم. آنگاه ببینیم نقش حضرت امام(س) و اثر ایشان در احیای آن چه بوده است. لذا مقدمۀ مختصری راجع به تفکر دینی عرض می کنم تا به نقش امام(س) در این باره اشاره نمایم.

جهان هستی بر اساس تفکر به دو بخش تقسیم می شود: 

1ـ تفکر دینی  

2ـ تفکر مادی  

اصولاً تفکر دینی در برابر تفکر مادی است. توجیه جهان هستی بر اساس تفکر دینی و تفکر مادی کاملاً با هم مباین و با یکدیگر در تضاد می باشند.

جهان هستی بر اساس تفکر مادی، حسی، ظاهری، محدود، مرده، تاریک، نامنظم، بدون هر گونه طرح و برنامه و غرض و بی ارتباط به هم است. یک انسان مادی بر اساس تفکرات خود، جهان را اینچنین می بیند.

اما جهان هستی بر اساس تفکر دینی، عقلانی، باطن دار، نامحدود، زنده، روشن، منظم، دارای طرح و غرضی واحد و مرتبط به هم است.

بر اساس تفکر دینی در جهان هستی، خدا، روح، جهان غیبت در برابر شهادت، مرکزی برای نیکی ها و خوبی ها و... وجود دارد و همۀ خوبی ها از آن کانون سرچشمه گرفته و جریان پیدا می کند، آنگاه حق و باطل، عدل و ظلم، زشت و زیبا، سعادت و شقاوت، کمال و نقص، خیر و شر، فضیلت و رذیلت و مانند آن مفهوم خاص خود را خواهد داشت. به عکس، بر اساس تفکر مادی همۀ این امور، پوچ، نامفهوم و بی محتواست. آنچه هست، در خور و خواب و خشم و شهوت خلاصه می شود:

خور و خواب و خشم و شهوت، شغب است و جهل و ظلمت

                                      حَیَوان      خبر      ندارد         ز  جهان    آدمیّت

همۀ این امور دامی است که برای رسیدن به این مادّیات گسترده شده است. نهایت هر چیزی و هر کسی، مرگ اوست که وقتی فرا رسید همه چیز به پایان رسیده و تمام می شود.

بر اساس تفکر دینی، رسیدن به اهداف عالی، راه، شرایط و عواملی دارد؛ راه عقل و خرد، و انبیا و اولیاء و صلحا(علیه السلام)، دل بستن به حقایق دینی، علاقمندشدن و خلاصه شدن و همه چیز را به جان خریدن و فداکاری. آنکه اصالت را در تفکر دینی می بیند، می داند که در این باره فکر کرد، فهمید، تصمیم گرفت و عمل نمود، فداکاری کرد. با تن پروری، هواپرستی، رفاه طلبی، عیش و نوش، رذالت و زبونی، ترس و وحشت، تردید و دودلی، نوکرمنشی، تملّق، چاپلوسی، و... سازگار نیست، لذا گفته اند:

                خودبین، خدای بیند، اگر بیند اعمی سهیل را و ثریا را  

و این همه خلاف میل بشر است. امور دلخواه انسان، او را به سوی تفکر مادی سوق می دهد. هر کسی میل اولیه اش آن است که: بخورد، بخوابد، از نعمتهای مادی بهره مند گردد و خوش باشد، در حالی که به سوی تفکر دینی رفتن، مجاهده می خواهد: (الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا ) باید از بسیاری امور چشم پوشید و بسیاری از امور را باید به جان خرید تا بتوان طالب حق و حقیقت گردید.

آنچه ذکر شد، اجمالی از تفکر دینی و سعی و کوشش در راه آن است. و اما «اصلاح تفکر دینی» در جایی گفته می شود که در تفکر دینی خللی ایجاد شده باشد، مثلاً تحریفی در آن رخ داده یا بدعتی گذاشته شود و چیزی بر آن افزوده یا از آن کاسته شود و یا سنتی به غلط و ناروا تفسیر شود که نیاز باشد آن تحریف را تصحیح کنند و آن بدعت را از بین ببرند و آن تفسیر غلط را تصحیح نمایند، پس این مفهوم «اصلاح» است. به عنوان مثال اگر عده ای بگویند: «دین از سیاست جداست، دین میدان و مسئولیتی دارد و سیاست هم میدان و مسئولیتی»، این سخن تحریف در تفکر دینی است، یا اگر کسانی بگویند: «ظلم ستیزی یک وظیفه شرعی نیست و همچنین ایستادگی در برابر باطل، فساد، ظلم و معاصی یک تکلیف شرعی نیست» و دیگری این افکار ناصواب را از بین ببرد، کار او «اصلاح» محسوب می شود.

پیش از این انقلاب شکوهمند اسلامی، کسی از طرفداران دین و علما و دانشمندان چنین عقیده نداشتند. هنگامی که مرحوم مدرّس(رضوان الله  علیه) فریاد زد که: «دیانت ما سیاست ماست و سیاست ما دیانت ما»، کسی از علما نگفت که این سخن نادرست است و دین و سیاست هیچ ارتباطی به هم ندارند، بنابراین اگر دیگران اقدام نمی کردند، بر این باور بودند که قیام پیش نمی رود و امر به معروف شرایطی دارد، دشمن قوی است و امکاناتی دارد و ما دستمان خالی است، ولی هر گاه فرصتی می یافتند، قیام می کردند. قیام علما منحصر به انقلاب اسلامی نیست، بلکه قیام های دیگر نظیر مشروطیّت، تنباکو، جنگل، خیابانی و سید جمال الدین اسد آبادی کم نیستند. آری، فرق امام راحل(س) با دیگران در چیزهایی بود که عرض می کنم.

با توجه به این مقدمه حال به تبیین نقش امام خمینی(س) در این باره می پردازیم. با توجه به شناخت بنده از حضرت امام(س)، ایشان علاوه بر پیروی از تفکردینی، در راه احیای آن، دلیل، هادی و مرشد بود، و نه تنها مرشد و هادی، بلکه مرشد موفقی بود که در نتیجۀ ارشاد و هدایت او، تفکر دینی احیا گردید.

اگر به ایرانِ قبل از سال1357 هجری شمسی باز گردیم و به ادارات، دانشگاهها، مدارس، بازار، شهرها و روستاها نظر بی افکنیم و وارد زندگی و افکار مردم شویم، چه می بینم؟ نیروها در کجا مصرف می شود؟ خواسته ها، آرزوها و آمال چیست؟

به عنوان مثال یک مرد ثروتمند و متموّل(رحمة الله علیه) که دارای یک رگۀ مذهبی بود، روزی به من گفت: «من شنیدم گاهی حضرت امام(س)(که آن وقت در عراق بودند) احتیاج به پول پیدا می کنند یا شما احتیاج به پول پیدا می کنید که خدمت ایشان بفرستید یا در پخش اعلامیه و چاپ آن و... احتیاج به پول دارید، در هر مورد، هر مقدار نیاز بود، شما تعهد کنید و بپذیرید، هر چه باشد من می پردازم. آنگاه به من گفت: البته این حرف، بین من و شما مخفی باشد زیرا اگر دیگران بدانند و از من بپرسند، من خواهم گفت فلان کس را نمی شناسم و چنین سخنی نگفته و چنین کمکی هم نکرده ام.

سپس گفت: من یک تاجرم که با دستگاه رابطه تجاری دارم. اگر من نزد آنها حتی یک برگ سیاه داشته باشم کار من تمام است.» بنده هیچوقت این را فراموش نمی کنم.

این وضع قبل از سال1357 (ه.ش) بود. اگر ما بخواهیم آن وضع قبل از سال1357 (ه.ش) را با وضع امروز مقایسه کنیم؛ آرزوها، آمال، افکار، ترس ها، وحشت ها، خواسته ها و... همگی عوض شده اند.

لازم به تذکّر است هنوز آنطور که می بایست بشویم، نشده ایم و به آنجا که می بایست برسیم، نرسیده ایم در حالی که آن سنگی که به دست آن معمار گذاشته شد و آن راهی که توسط ایشان نشان داده شد اگر بدون هر گونه دخل و تصرف و اِعمال سلیقه و... پیروی می شد وضع امروز ما بسیار بهتر از این بود. ولی وقتی امروز را هم با این اوصاف با قبل از پیروزی انقلاب مقایسه می کنیم می بینیم بسیار فرق کرده است. این عبارت از احیای تفکر دینی است. اگر ما همین وجه را توجه نماییم و وضع آن روز را با امروز مقایسه کنیم، می فهمیم که آن وقت در مردم، تفکر دینی زنده نبوده و الآن در مردم – نسبتاً – تفکر دینی احیاء شده است. و این مربوط به ایران بود.

از طرف دیگر باید دید دنیا چه بوده و اکنون چه شده است؟ آن زمان در گوشه و کنار دنیا چه می گذشت؟ و اکنون چه می گذرد؟ این پرخاشگری ها، نهضت ها، حق جویی ها در کشورهای اسلامی نظیر الجزایر، مصر، ترکیه و حتی در کشورهای غیر اسلامی، در اثر چه مسائلی بود و حالا به چه صورت است؟ در آن زمان ایران اسلامی، برای آمریکا و اسرائیل «منطقۀ امن» و بهشت بود و اکنون اعلام می کنند که خطر جدی در دنیا برای ما «اسلام» است.

باید دید دلیل این مطلب چیست؟ نکته در اینجاست که: آن وقت در مردم، تفکر دینی نبود و احیاء هم نشده بود و اکنون این احساس در مردم ایجاد شده است و تا این تفکر بروزکرد، دنیای مادی ترسید و لرزید.

من روزهای اول پیروزی انقلاب را فراموش نمی کنم. یک روز صبح آقای دکتر سنجابی وحشت زده به منزل من تلفن زد و گفت: شما فوراً به هتل هیلتون بیایید. من هم نمی دانستم مسأله چیست. آن روزها، گاهی هر پنج دقیقه یک کار جدیدی پیش می آمد. من به سرعت به هتل هیلتون رفتم، تقریباً آفتاب طلوع کرده بود. وقتی نزدیک هتل رسیدم، دیدم مردم مسلّح دور هتل را محاصره کرده اند. معلوم بود که در آنجا خبری هست. من وارد هتل هیلتون شدم. دیدم یک جمعی غیر ایرانی که در آنجا بودند، همگی می لرزیدند و می ترسیدند، افکارشان خیلی پریشان بود. من این افراد را که دیدم موضوع را از دکتر سنجابی سؤال نمودم، ایشان گفت: اینها اروپایی هستند و می خواهند به فرودگاه بروند و دور هتل را افراد مسلّح محاصره کرده اند، کسی را می خواستم که این اروپایی ها را به فرودگاه ببرد. گفتم: من که اینها را نمی شناسم، چطور به مردم بگویم به این افراد کار نداشته باشید. اجازه بدهید در مسأله تحقیق کنم، بعد از چند ساعت تحقیق، معلوم شد که این افراد اسرائیلی بودند. خلاصه جایی که آنها برای خودشان محیط امن می دانستند، با پریدن از خواب یعنی یک مقدار زاویه دادن و برگشتن به سوی دین برای آنها ناامن شد.

مگر امام(س) چه کار مهمی انجام داده بود؟ آیا جز این است که امام(س) مردم را دعوت به خدا کرده بود؟ در اثر انقلاب، بهشت آمریکا و اسرائیل تبدیل به یک جهنم شد و جهنم برای اهل این سرزمین تبدیل به بهشت شد.

نقشی که امام(س) در احیای تفکر دینی دارد آن است که: مردم را به سوی دین واقعی جلب کرد و در این امر سهمی به مراتب بیش از کسانی دارد که بنده در تاریخ مطالعه کرده اند.

دین با تمام ابعادش مدّ نظر حضرت امام(س) بود، نه فقط در بخش اعتقادات، معارف، عبادات و... . بیشتر عرایض بنده در رابطه با جنبه های اجتماعی دین است و البته ایشان جنبه های دیگر را هم مدّ نظر داشتند.

نکته دیگر این که نقش امام(س)، در احیای تفکر دینی بوده است نه در اصلاح تفکر دینی. اصلاح معنایی دیگر را در ذهن تداعی می کند و چنین نبود که امام(س) تحریف هایی را در دین ملاحظه کرده  و از خود چیزی بر آن افزود و یا از آن کاست و بدین ترتیب آن را اصلاح کرد، بلکه همان دینی را که مترک، فراموش و بی رنگ شده بود، رنگ و جلا داد و مردم را به سوی آن دعوت کرد. لذا تعبیر احیای تفکر دینی صحیح است نه اصلاح تفکر دینی.

 س: این مجموعۀ معارف در اختیار دیگر مجتهدین و علما نیز بود و قالب آنها در طول تاریخ انسان های صادق، صالح، دلسوز و متعّهدی برای فهم و تحقق دین بودند. چه ویژگی در امام(س) بود و چه مطلبی را از دین دریافت کرد و فهمید و بر اساس آن فهم، چنان عمل کرد که ما این تغییرات را نسبت به دیگران می بینیم؟

 ج: اولاً انسانها نه تنها در تیز هوشی و شناخت نسبت به دین، بلکه نسبت به شرایط جامعه، مردم و... با یکدیگر فرق دارند. من فراموش نمی کنم آن زمان که امام(س) در پاریس بودند بعد از آیت الله مطهری و آیت الله بهشتی(رضوان الله تعالی علیهما ) سوّمین شخصی که به زیارت حضرت امام(س) رفت، من بودم. امام(س) به یکی از معاصرین خود سفارش کرده و فرمودند: بروید این سخن را از زبان من به ایشان بگویید: شما مردم را نمی شناسید بلکه من می شناسم. اگر چنین و چنان شود غوغایی برپا خواهد شد که من نیز نتوانم جلوی آن را بگیرم. بعد همانطور که امام(س) پیش بینی کرده بود شد و همان حوادث اتفاق افتاد.

یک وقت امام(س) دستور می دادند که فلان کس را از فلان پُست بردارید در حالی که دوستان ما با این کار چندان موافق نبودند و فکر می کردند که در آن شرایط اگر او برداشته شود وضع بدی پیش خواهد آمد. هرکس به نحوی با امام(س) صحبت می کرد و وقتی موقع صحبت بنده شد، به شوخی عرض کردم: آقا! تا کنون معلوم شده که وقتی شما مطلبی فرمودید، و ما حرف دیگری گفتیم، تجربه ثابت کرد که سخن شما صحیح بوده و حرف ما (گر چه همگی بر آن متّفق بودیم ) درست نبوده است. تمام موارد اینطور بود، جز این مورد. در این مورد خاص، سخنِ ما درست است. ایشان خندیدند و فرمودند: اینجا نیز حرف من درست است، عیبی ندارد، من قبول می کنم، شما به حرف خودتان عمل کنید ولی پشیمان خواهید شد، و ما نیز عمل کردیم و پشیمان نیز شدیم. البته بعد که خواستیم به فرمودۀ امام(س) عمل کنیم، لازم بود که به ایشان اطلاع دهیم. دوستان گفتند اکنون چطور خدمت امام(س) برسیم و بگوییم؟

بنده گفتم: من می گویم. خدمت امام(س) رفتیم. گویا ایشان حدس زده بودند که برای چه آمده ایم! از ما پرسیدند: چرا آمدید؟ من گفتم: آقا! آمده ایم به شما یک مژده بدهیم و بگوییم این بار هم سخن شما صحیح بوده و حرف ما اشتباه بوده است. با اجازۀ حضرت عالی به نظر خود عمل کردیم و پشیمان شدیم و الآن آمده ایم از شما اجازه بگیریم و به صلاحدید حضرتعالی عمل کنیم. غرض اینکه: شرایط نیز خود مسأله ای است. اینطور نیست که در دنیا دیگران در این فکر نبوده اند بلکه شرایط ایجاب نمی کرد.

امام(س) ده سال پیش از آن نیز همین امام(س) بود. شرایط محیط خود یک پارامتر مهم است. لازم بود تا شرایط محیطی، تحقق یابد تا امام(س) کار را یکسره نماید. البته باید توجه نمود که مدیریت ایشان مدیریت جامعی بود.

 س: حضرت امام(س) از مجموع تعالیم دین بر کدام نکته تأکید ویژه ای داشت و آن را طوری فهمید که مسئولیت و رسالت دینی خود را غیر از دیگران احساس می کرد؟

 ج: هر کسی در معرکه هایی که امام(س) در آنها وارد شده بود، داخل شود، برای او اولین مسأله یا از مسائلی که در اولویت است، این می باشد که: حرفش به کرسی بنشیند و غلبه کند.

ولی آن چه برای امام(س) مطرح بود آن است که: وظیفه ام چیست. اگر وظیفه را تشخیص می داد عمل می کرد  ولو اطمینان به موفقیّت در آن نداشت.

ایشان بارها می فرمود: درگیر این نباشید که این کار پیش می رود یا نه، زیرا اینگونه امور در اختیار ما نیست. آنچه خدا از ما می خواهد این نیست که چرا کار پیش نرفت، بلکه می فرماید: چرا به وظیفۀ خود عمل نکردید؟ ما باید بعد از تشخیص وظیفه به آن عمل کنیم هر چند آن عمل، به نتیجه مطلوب نرسد. امام(س) عمل به وظیفۀ شرعی را بسیار اهمیت می دادند. با این بینش انسان اگر به وظیفۀ شرعی خود عمل کرد و موفق نیز شد، چه بهتر، و اگر موفق نشد، وظیفه اش را انجام داده است و پیش خداوند مسئول نخواهد بود.

مؤیّد این مطلب آن که در مسأله پذیرش  قطعنامۀ 598، امام(س) فرمودند: «تازه بریزند و ما چهار پنج نفر را یک جا بکشند، مگر چه می شود؟ این همه مردم کشته شدند، ما نیز کشته شویم! ما به وظیفه عمل می کنیم، بعد هم بریزند بکشند. هر کس می خواهد بکشد(خواه دوستان ما و خواه دشمنان ما)»

امام(س) اهتمام به این امر داشت که چگونه وظیفۀ شرعی را تشخیص بدهیم و پس از تشخیص عمل کنیم و خود را فراموش کنیم که در این صورت هر چه پیش آید، ربطی به ما ندارد. و اگر کسی اینچنین باشد، او همانند انبیاء(علیهم السلام) است. انبیاء(علیهم السلام) وقتی تکلیف خود را تشخیص می دادند بدان عمل می کردند.

 س: امام(س) در سالهای آخر عمر شریف خود فتاوی خاصی دادند که نسبت به برخی از احکام قبل تفاوت دارد. به نظر حضرت عالی آیا دیدگاه و درک استنباط امام(س) در مواجهه با واقعیت ها تغییر کرد یا این دیدگاه را قبلاً نیز داشتند، و لکن ظرف ظهور و امکان طرح آن قبلاً وجود نداشت؟

 ج: در مسائل فقهی ممکن است نظریۀ فکری مجتهد عوض شود. اکثر مجتهدین و فقها نظیر مرحوم علّامه(قدس سره) و... گاهی فتوا می دادند و بعد از مدتی که به ادلّه ای جدید دست می یافتند فتوای خود را تغییر داده و از آن بر می گشتند. در مسائل فقهی اینطور است. اگر مربوط به امر به معروف و نهی از منکر باشد، تابع شرایط است. اگر کسی بداند مطلبی حق است و چنانچه آن را بگوید، کسی گوش نمی کند، در این صورت گفتن آن بر من واجب نیست.

 س: اصولاً فتاوی مختلفی که در مسائل مربوط به قانون کار، اراضی، زمین، موسیقی و... وجود دارد با فتواهای تحریر الوسیله تفاوتهایی دارد. نظر حضرتعالی در این باره چیست؟

 ج: من به یاد ندارم تفاوتهای فقهی داشته باشد. البته مطالبی را به امام(س) نسبت داده اند که امام(س) نفرموده اند. لذا آنها را به حساب امام(س) نمی توان گذاشت. مثلاً آنچه راجع به موسیقی در استفتائات امام(س) نوشته شده همان است که در تحریرالوسیله نیز آمده، چیزی عوض نشده است. من در فقه تغییری ندیده ام، البته ممکن است چند مورد پیدا شود که از قبیل تغییر فتوا باشد، لکن این عیب ندارد و امری طبیعی است.

*     *     *

 

 

منبع: تأملی بر احیای تفکر دینی (مجموعه مصاحبه ها و میزگردها)، ص 11.

. انتهای پیام /*