امام خمینی (ره) در عرصۀ فقه و حکومت

ابوالقاسم گرجی

 بسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم

(1) شخصیت امام خمینی (قده)

دانشمند بزرگوار، فقیه وارسته، آیة الله العظمی حاج آقا روح الله خمینی، امام امّت و رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران ـ قدس سره الشریف ـ به سال 1320(ه ـ . ق. ) تولد یافت. ایشان دارای چند فرزند ذکور و اناث بودند که اینجانب با فرزند بزرگ ایشان تماس مستقیم داشتم. فردی که مانند خود آن بزرگوار دارای هوش و استعداد سرشار بودند. حدود سال 1340 شمسی که نفوذ بیگانه به دستیاری محمّدرضا پهلوی و وابستگانش رو به گسترش بود و هر چه بیشتر سعی بر این بود که سرزمین ایران از فرهنگ غنّی اسلام تهی شود، مردی از سلالۀ پاکان قد علم کرد و نهایت کوشش خود را به کار برد تا نفوذ بیگانه را قطع کند و مجد و عظمت دیرینۀ اسلام را به این سرزمین بازگرداند. نطقها، خطابه ها و اعلامیه های داغ و آتشین او سبب شد پس از چندی زندان و توقیف، حدود پانزده سال به ترکیه و عراق تبعیدش کنند. پس از گذشت دوران تبعید، از بازگشتش به وطن جلوگیری می کردند، و چون می خواسته به یکی از کشورهای عربی مجاور رحل اقامت ـ ولو کوتاه مدّت ـ افکند، از قبولش امتناع ورزیدند تا اینکه بناچار، از کشور فرانسه پذیرش خواست و مورد قبول واقع شد. این خود طلیعه امیدی بود بر کلیۀ جریانات آینده؛ زیرا از این تاریخ، مبارزات وارد مرحلۀ جدیدی شد، و پس از گذشت مدّت کمی از این تاریخ، با بزرگترین تجلیل تاریخ، وارد خاک میهن شد و بعد از گذشت چند روز حکومت دو هزار و پانصد سالۀ شاهنشاهی را به فضل خداوند به جمهوری اسلامی تبدیل کرد.

 

(1 ـ 1) امام اراده ای آهنین همراه با حمایت ملت

آنچه به طور خلاصه در این باب می توانم بگویم این است که اینگونه مبارزه یعنی جنگ با کلیۀ وسائل و امکانات مادّی با بزرگترین قدرت منطقه، که تمام قدرتهای بزرگ جهانی به حمایتش برخاسته بودند، برای اینجانب به هیچوجه قابل تصورّ نبود، نه به چشم دیده بودم، نه به گوش شنیده و نه در تاریخ خوانده بودم، فقط می توانستم آن را با مبارزات سید انبیا(ص) مقایسه کنم. یگانه وسیله ای که داشت و به پیروزی قطعیش منتهی شد، همان عزم آهنین و ارادۀ پولادین و خلل ناپذیری بود که پیوسته مورد حمایت بی دریغ قاطبۀ ملّت مستضعف قرار می گرفت، و همین قدرت اراده بود که نور امید در دل تمام ملل مستضعف بویژه امّت اسلامی می تابند. قدرتهای استکباری همواره با فتنه، آشوب، ترور، خونریزی و دیگر وسایل، درصدد خاموش کردن آن بوده و هستند، و تا امر بر این منوال است طبق وعدۀ خداوندی، هرگز به آن دست نخواهند یافت.

 

(2 ـ 1) امام و بازگشت به هویت خود

غربزدگان سیاست باز، مردم ایران را از هویت خود تهی کرده بودند؛ بعضی می گفتند: ما از خود چیزی نداریم. باید هر آنچه را که به ما گفته اند بازگو کنیم و آنچه را که نوشته اند ترجمه کنیم. برخی دیگر می گفتند: ما حتّی لولۀ تفنگ هم نمی توانیم بسازیم چه رسد به استخراج و ادارۀ نفت، و از این دست سخنان اما امام امّت می گفت: ما خود را گم کرده ایم، همه کار می توانیم بکنیم و به هیچکس احتیاج نداریم.

رهبر کبیر انقلاب در بحرانهای بسیار شدید که کوچکترین آنها می توانست حکومتی را متلاشی کند هیچگاه از خود ضعف و نگرانی نشان نمی داد بلکه با سخنان داغ و آتشین خود، به مردم روح و نشاط می بخشیدند و تسلّی خاطر می دادند. در شهادت 72 تن، با اینکه شهید بهشتی را یک ملّت می خواندند و یا در شهادت رئیس جمهور و نخست وزیر اظهار می داشتند: طوری نشده ما از این افراد زیاد داریم، و فوراً با کمال صلابت و رشادت به انتخاب یا انتصاب دیگران به جای آنان می پرداختند.

 

(3 ـ 1) شکستن صولت طاغوتیان

رهبر کبیر انقلاب از آغاز انقلاب بسیار کوشش داشتند که مردم را از ترسهای افراطی که سیاستهای فاسد داخلی و خارجی به آن دامن می زدند، مانند: ترس از ساواک و نفوذ آن، ترس از حکومت نظامی و محدودیّتهای آن و ترس از ابرقدرتها و تهدیدات آنها برهانند. هدف ایشان این بود که صولت این امور را بشکنند و هیبت آنها را از بین ببرند. خوشبختانه در این جهت، بسیار موفّق بودند. به نظر اینجانب، اگر این توفیق نبود، موفّقیت انقلاب دچار ضعف و تردید می شد.

 

(4 ـ 1) هدف امام رضای خداوند و پیروزی اسلام

خلاصه آنکه، امام به امّت مسلمان خاصّه ملّت ایران، بلکه به عموم مستضعفان جهان شور و نشاط بخشیدند، شرف و افتخار دادند. ما با رجال سیاسی بسیاری برخورد داشته ایم یا در تاریخ خوانده ایم و یا از افواه نام آنان را شنیده ایم، هرگز کسی را اینگونه ندیده ایم، بدون کمترین ترس و واهمه با بزرگترین قدرتها در می افتاد و می جنگید و هیچگاه از خواستۀ خود تنزّل نمی کرد؛ در عین حال، پیوسته توفیق می یافت و پیروز می شد، و این نبود جز بدین سبب که در مقابل خداوند در مقام کمال رضا و تسلیم قرار داشت، هیچ چیز جز رضای خداوند او را راضی نمی کرد. فقط قدرت اسلام و مسلمانان را در نظر داشت. به یاد ندارم زمانی از غیر اسلام دم زده باشد. هدف او تنها رضای خدا و پیروزی اسلام بود. اینجانب با مراجع بسیاری مراوده داشته و یا تاریخ زندگی آنان را ورق زده ام، الحقّ به چنین کسی تاکنون برخورد نکرده ام.

 

(5 ـ 1) امام انسانی در همه ابعاد

امام خمینی فقیهی بود عادل، فیلسوفی عارف، سیاستمداری حقوقدان، نویسنده ای خطیب، باهوش، زیرک و دارای تشخیص صحیح؛ بجا می گفت و بجا عمل می کرد، می غرّید و طوفان بپا می کرد. در آغاز جنگ گفت که دیوانه ای سنگی انداخته است، و الحقّ چنین بود، صدّام پس از هشت سال که با کمک تمام قدرتهای جهان می جنگید، بالاخره بدون نتیجه و حاصل جنگ را خود خاتمه داد. امام پس از بازگشت به تهران، در بهشت زهرا گفت: «من دولت تعیین می کنم» و بدون توجّه به آنچه سیاستمداران حقوقدان در باب انتقال قدرت می گفتند، به گفتۀ خود جامۀ عمل پوشاند. موقع دیگری خود را فرمانده کلّ قُوا خوانده و از آثار آن در راه تمشیت امور جنگ و غیره بهره برد. روزی هم به فرمانی، مردم را به جبهۀ کردستان یا آبادان گسیل می داشت؛ زمانی هم با نهایت صلابت به ارشاد و هدایت مردم می پرداخت و در مواقع لازم هم، با نهایت رافت و مهربانی با مردم برخورد می کرد.

 

(6 ـ 1) مجتهد جامع الشرایط و مبسوط الید بعنوان امام

طبق اعتقاد شایع در بین ملت مسلمان شیعه، امامت و رهبری امّت اسلامی به جانشینان بر حقّ پیامبر اسلام(ص)  اختصاص دارد و می پندارند که دیگران را نرسد که به عنوان «امام» معنون شوند؛ آری مجتهدان جامع الشرایط را می توان به عنوان «نایب الامام»  یاد کرد؛ از این روی امامت رهبر کبیر انقلاب، خشم بسیاری از دشمنان و حتی انتقاد برخی از مخلصان انقلاب را برانگیخته است که: آیا جز امامان معصوم، امام دیگری هم در میان شیعه وجود دارد؟

در حالی که اولاً، ثبوت حقیقت شرعیّه در مورد لفظ «امام» و اختصاص آن به امامان معصوم(ع) مورد قبول نیست، بلکه اطلاق آن در موارد دیگر به عنوان معنای لغوی و عرفی بدون اشکال است. آری طبق عقیدۀ شیعۀ امامیّه امامت امّت علاوه بر شرایط عرفی، مشروط است به شرایطی که اهمّ آنها عصمت است، و این شروط طبق ادلّۀ معتبر قطعاً در امامان معصوم(ع)  وجود دارد بر خلاف دیگر کسان که چنین دلیل قطعی وجود ندارد. بنابراین، هیچ مانعی وجود ندارد که ما کسی را که واجد شرایط عرفی امامت است یعنی مجتهدی است جامع الشرایط و مبسوط الید حقیقتاً امام بنامیم؛ و ثانیاً، بر فرض ثبوت حقیقت شرعیه در این لفظ، چه مانعی دارد که ما کسی را که واجد شرایط عرفی امامت است و به علاوه دارای شرایط عدالت و اجتهاد و بسط ید است به عنوان حقیقت لغوی و مجاز شرعی ـ علاوه بر نیابت امام ـ به جهت خصوصیّاتی که ذکر شد امام هم بنامیم؟ ! و از این بابت مشکلی به وجود نمی آید.

 

(2) نقش زمان و مکان در فقه و احکام حکومتی

(1 ـ 2) برخی از دستورات و نظرات امام

 ـ از اولین دستورات او، تشکیل نماز جمعه بود، و چون از مهمترین نظرات وی تقریب حوزه و دانشگاه بود محلّ انجام این دستور را دانشگاه تهران قرار داد.

 ـ در تاریخ 29 / 8 / 62 در جمع اعضای شورای عالی قضائی: رؤسا، مستشاران، دادیاران دیوان عالی کشور، قضات بازرسی کل کشور، حقوقدانان شورای نگهبان و اعضای دادگاه عالی قم فرمودند: «اگر این قوّه درست بشود بسیاری از مشکلات کشور درست می شود. مردم سر و کار دارند با این قوّه، با دادگستری سر و کار دارند، و به شما آقایان قضات هم عرض می کنم که خدا را در نظر داشته باشید، در باب قضا، قوۀ قضائیّه سر و کارش با جان مردم است با مال مردم است با نوامیس مردم است و باید همیشه خدا را ناظر و حاضر ببینید که خدای نخواسته مبادا یک اشتباهی در کار بشود، یک وقت خطایی بشود، خطای شماها بزرگ است و ممکن است یک خطا موجب قتل یک کسی بشود، یک خطا موجب از بین رفتن آبروی کسی بشود، اینها را باید بسیار نظر بکنید و بسیار دقت بکنید که این شغل در عین حالی که واجب است و لازم است همۀ ما، در صورتی که به مقدار کفایت نباشد، همه شرکت بکنند و بسیار شریف است و در عین حال خوب، مسئولیتش هم بسیار زیاد است».

 ـ ایشان در باب استقلال قوّۀ قضائیّه بسیار تأکید داشتند.

 ـ امام رحمة الله از اینکه ما خود را در مقابل کشورهای بزرگ باخته ایم و به قول آن مرحوم: «خود را گم کرده ایم» خیلی رنج می بردند و پیوسته ما را تشجیع می کردند که خود را چیزی بدانیم تا ترقی کنیم.

 

(2 ـ 2) برخی از فتاوی با توجه به زمان و مکان

ایشان پیش از انقلاب بلکه حتّی پس از انقلاب، پیش از آن که عمیقاً وارد مسائل حکومتی شوند بر لزوم اصلاح مسائل حکومتی تأکید داشتند. زیرا دیگر فقیهان، غالباً مسائل را تئوری وار یعنی صرفاً به صورت فرضیّه بدور از واقعیّتهای زمان و مکان و سایر خصوصیّات و ظروف، بررسی می کردند و فتوا می دادند، بدیهی است این نوع فتاوا در زمان حاضر نمی تواند ملاک عمل قرار گیرد و چه بسا به انقلاب اسلامی شدیداً لطمه می زند و حتی ممکن است پیاده شدن احکام اسلام را مورد تهدید قرار دهد. خوشبختانه پس از ورود عمیق امام در مسائل حکومتی، لزوم تغییر در پاره ای از نظرات فقهی را احساس کردند که ذیلاً به پاره ای از این تغییرات اشاره می کنیم؛ از جمله:

(1 ـ 2 ـ 2) غنا و موسیقی ـ در گذشته یعنی در زمان نزول آیات و صدور روایات اساساً تصوّری از این نوع مفاهیم وجود نداشت مگر از آن غنایی که صرفاً کاربرد لهوی داشت، خواننده و شنونده را از مبدأ و معاد و به طور کلّی از یاد خداوند بی خبر می ساخت، این مفهوم کلّی تنها به این نوع از صدا انصراف داشت، و نوع دیگری از آن را شامل نمی ‎شد. لذا ادلّۀ حرمت غنا، فقط این قسم را شامل می‎ شود، امّا امروزه اینگونه نیست، هر یک از موسیقی، مجسّمه سازی، نقاشی و غیره نوع خاصّی از تبیین مطالبند و می توان گفت که این نحو از تبیین معانی قطعاً ـ یا حدّاقلّ احتمالاً ـ مصداق عناوین محرّمه نیستند، و قاعدۀ کلّی اقتضاء دارد حلال باشند. این است معنای تأثیر زمان در تحوّل احکام.

(2 ـ 2 ـ 2) نرد و شطرنج ـ مسالۀ نرد و شطرنج و غیره هم از همان قبیل است. یعنی در آن ازمنه، تصوّری از آنها وجود نداشت مگر از آن نوع که قطعاً قمار محسوب می‎ شود، اما امروز که شطرنج و مانند آن نوعی از بزرگترین ورزش فکری محسوب می ‎شوند جا دارد که آن را خارج از منصرفٌ الیه اخبار دانیم.

(3 ـ 2 ـ 2) خون و کود طبیعی ـ خون، کود طبیعی و مانند اینها هم از همین قبیل است. در گذشته، منفعت محلّلۀ مقصودۀ عقلا، برای آنها تصوّر نمی ‎شد. لذا جا داشت که معاملۀ آنها را به نحو اطلاق نادرست بدانیم، امّا در زمان حاضر که یقیناً امر به نحو دیگری است باید معاملۀ آنها را مانند سایر وسایل، جایز بدانیم.

(4 ـ 2 ـ 2) حق معنوی در عرصۀ افکار ـ از جمله موضوعات مهمّی که جا دارد در آن تجدیدنظر کنیم، مسالۀ حقّ معنوی است. از قبیل حق مولّف، حق هنرمند، برنامه ریز و غیره. در گذشته از این نوع مطالب تصوّری نبود جز اینکه شخص چیزهایی را که می داند ـ اعمّ از خودساخته یا گردآوری نظرات دیگران ـ اینها را جمع و تدوین کند؛ بدیهی است نفس این کار عملی است جایز، چنانکه شخص اول می تواند انجام دهد، و همینطور دیگران. کسی حتّی مدوّن اول نمی تواند دیگری را از آن منع کند، و نیز کسی نمی تواند بر روی آن با دیگری معامله ای انجام دهد، چون حقّی برای او وجود ندارد تا با دیگران بر روی آن معامله کند. امّا در حال حاضر، عرضۀ افکار و مؤلفات را نوعی حقّ انحصاری برای عرضه کننده می دانند که هم خود می تواند بر روی آن معامله ای انجام دهد و هم می تواند دیگری را از چنین عملی منع کند. این حقّ حقی است انحصاری و توضیح آن نیاز به مجال وسیع تری دارد که اکنون مجال آن نیست.

(5 ـ 2 ـ 2) احکام حکومتی و مصالح عمومی ـ متأسفانه فقهای شیعه از این جهت که از حکومت به کلّی بر کنار بودند، به تدریج طرح مسائل حکومتی هم از افکار آنان خارج شده بود؛ در کتابهای فقهی خود، فقط به ذکر احکام خصوصی می پرداختند و هیچگاه از احکام عمومی (حکومتی) و مبانی وصول به آنها سخنی به میان نمی آوردند. خوشبختانه امام ـ رضوان الله علیه ـ به این مسأله متوجه شده بودند و لذا به تشکیل «مجمع تشخیص مصلحت» پرداختند. لیکن پیش از اینکه این مسأله به خوبی جا بیفتد، به رحمت ایزدی پیوستند. آنچه در اینجا می توانم به آن اشاره کنم این است که مبنای احکام عمومی(حکومتی) مصالح عمومی امّت اسلامی است. البتّه با توجّه به اینکه در جعل این احکام، علاوه بر مصالح عمومی امّت، از مصالح و مفاسد کلّی مورد نظر شارع هم نباید خارج شویم. لذا فقیه حاکم باید هر دو جهت را مورد توجه قرار داده، آنگاه چنین احکامی را جعل یا استنباط کند، و این احکام نباید موجب تحلیل حرام یا تحریم حلال شود.

(6 ـ 2 ـ 2) امام و وحدت مسلمین ـ از جمله مسائلی که امام خمینی  ـ علیه الرحمه ـ سخت به آن اهمیّت می دادند مسالۀ وحدت، تقریب بین مذاهب و عدم تفرّق میان آنان بود؛ مردم را شدیداً از اعمال تفرقه برانگیز بر حذر می داشتند. در ایّام حجّ مصرّانه شیعیان را به شرکت در جماعات اهل سنّت و عدم ارتکاب اعمال نامناسب توصیه می‎ نمودند. در مراسم حجّ، ایرانیان را از انجام کارهایی که خود و دیگران را دچار مشقّت می کند از قبیل دقّت و احتیاط زیاد در حال طواف بر محاذات شانۀ چپ با بیت الله الحرام یا رعایت فاصله در همۀ جوانب و غیره، بر حذر می داشتند.

 

(3) تألیفات و تصنیفات امام (قده)

(1 ـ 3) آثار تصنیفی امام

 ـ امام خمینی در علوم مختلف از قبیل: فقه، اصول، تفسیر، حدیث، اخلاق، عرفان، سیاست و غیر اینها، آثاری اعمّ از تصنیف، تألیف تقریر، سخنرانی و غیره دارند که مناسب است به نام برخی از آنها اشاره شود، از جمله: تحریرالوسیله، کتاب البیع، تقریرات اصول فقه به قلم دانشمند گرامی آقای حاج شیخ جعفر سبحانی، چندین مجلّد سخنرانیها در سیاست، اخلاق، تفسیر و غیره. بررسی و تحقیق نظرات ایشان نیاز به مجال وسیعی دارد که این مختصر گنجایش آن را ندارد. از آخرین تألیفات آن بزرگ کتاب «چهل حدیث» است در آن، چهل حدیث جمع شده است؛ و اینک یکی از آن احادیث با توضیحاتی در اطراف آن:

 

(2 ـ 3) توضیحی دربارۀ یکی از احادیث چهل حدیث

یازدهمین حدیث حدیثی است که کلینی به سند متصل از زراره نقل می کند که گفته است: از حضرت صادق  علیه السلام از «فطرت الله الّتی فَطَرَ النّاس علیها» سوال کردم، فرمود: همه را به فطرت توحید آفرید.

حدیث اشاره دارد به آیه شریفۀ سی‎ ام از سورۀ روم: «فاقِم وَجهَکَ للدین حنیفاً فِطرت اللهِ الّتی فَطَرَ النّاسَ علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدینُ القیّمُ ولکنّ اکثر النّاسِ لا یعلَمون» به گرایش به حقّ و خودداری از باطل روی خود به جانب این دین بدار، سرشتی که خداوند همۀ مردم را بر آن سرشته است، آفرینش خداوند تغییر پذیر نیست، این، دین پایدار است، لیکن بیشتر مردم نمی دانند.

«فطرت» در لغت به معنی آفرینش (خلقت) آمده، و ممکن است به معنی شکافتن یا پاره  کردن باشد؛ مقصود از آن در آیۀ مبارکه شکل و هیأتی است که خداوند آفرینش انسان را بر آن نحو قرار داده است و تفسیر آن به توحید ـ چنانکه در حدیث و تفسیر آمده ـ از باب ذکر مصداق است و به آن اختصاص ندارد، و لذا در خود آیه شریفه، به طور کلّی دین را که اعمّ از توحید است «فطرت الله» نامیده است. در پاره ای از موارد به اسلام و معرفت و غیره هم تفسیر شده است.

فطرتی که خداوند همه را بر آن نحو آفریده و به کسی اختصاص ندارد و در آن دگرگونی نیست و با این که از بدیهی ترین بدیهیات است، بسیاری از آن غافلند. مفسّران در طریقۀ اثبات آن وجوه مختلفی آورده اند که چه بسا بهترین وجه همان است که مرحوم آیة الله شاه آبادی فرموده است:

«از جمله فطرتهایی که انسان بر آن نحو آفریده شده، فطرت عشق به کمال است؛ اگرچه در اینکه کمال چیست و در کجا باید آن را جست، بین افراد اختلاف است: برخی آن را در ثروت، بعضی در زیبایی و بعضی در چیزهای دیگر می دانند، در حالی که غالباً در تشخیص مصداق اشتباه کرده اند. و لذا اگر برتر از آنچه را که کمال پنداشته اند بیابند، از اولی بریده و به دومی پناه می برند؛ و هیچکس در هیچ مرتبه ای متوقف نمی‎ شود.

چنانچه عاشق زیبایی، هرگاه به زیباتر برخورد کند از اولی دست برداشته و به دومی روی می آورد، و هکذا. همچنین عاشق ثروت و مکنت و غیر اینها. از این توضیح به دست می آید که انسان، عاشق کمال مطلق است و کمال مطلق جز خداوند چیز دیگری نیست. بنابراین، انسان، عاشق خداوند است، و عاشق بدون معشوق تمی تواند باشد «افی الله شکٌ فاطر السَّمواتِ و الارض».

و چنانچه فطرت عشق به کمال بر اصل وجود خداوند دلالت دارد، همین فطرت و نیز فطرت تنفّر از نقص و کمبود، بر توحید و بساطت، و به تعبیر عرفانی بر واحدیّت و احدیّت پروردگار دلالت دارد؛ چرا که دانسته شد انسان بر حسب فطرت خود عاشق کمال است و از شوون فطرت عشق به کمال، فطرت تنفّر از نقص است اگر انسان به غذای لذیذ علاقۀ مفرط دارد، ولی در آن غذا نقص و عیبی وجود دارد ـ مثلاً فشار یا قند خون را بیش از اندازه بالا می برد ـ انسان از آن پرهیز می کند؛ همچنین اگر انسان به «صورتِ زیبا» علاقۀ شدید دارد، لیکن معشوق او به نقص و عیبی دچار است ـ مثلاً پای او لنگ است یا تندخو است و یا بی سواد ـ بی شک، از آن اعراض می کند و کسی را می طلبد که این نقایص را نداشته باشد. بدیهی است معشوقی که همۀ کمالات را واجد است و دارای هیچ نقصی نیست، کسی جز خداوند واحد و احد نیست؛ چه در غیر این صورت، او محتاج یا ناقص است و چنین موجودی کمال مطلق نخواهد بود.

فطرت عشق به راحتی و آسایش مطلق هم که همۀ افراد بشر بر آن مفطور شده اند یکی از فطرتهایی است که بشر را به معاد رهبری می کند؛ زیرا تمام افراد بشر از عالم و جاهل، و ضیع و شریف، شهری و روستایی، اگر از آنها سؤال شود برای چه این همه خود را به مشقّت می افکنید، همه متّفق الکلمه می گویند: «برای اینکه به استراحت مطلق برسیم»، نهایت، هر کس آن را در چیزی می طلبد: یکی در تحصیل مال، دیگری در غذای لذیذ، سومی در مکان مناسب، چهارمی در مسافرت و یا غیر اینها، بدیهی است هیچکدام از آنها انسان را به محبوب و معشوق خویش نمی رسانند؛ زیرا هر چه را لذّت و راحت بنامیم، بدون شک با ناملایمات بسیار توأم است: در بدست آوردن آن، در حال استفاده و در نتیجه و عاقبت. بنابراین هرگز معشوق انسان در این عالم یافت نمی‎ شود، پس ناگزیر عالم دیگری وجود دارد که معشوق انسان در آن عالم است و آن عالم، معاد است. این فطرت را می توان فطرت عشق به آسایش و رفاه مطلق نامید که یقیناً در عالمی وجود دارد و آن نیست جز عالم آخرت.

 

(3 ـ 2) قسمتی از وصیت امام در مورد دانشگاهها

در پایان مناسب می دانم قسمتی از وصیت امام را در مورد دانشگاهها و دانشجویان به عرض برسانم:

«دانشگاهها اگر اسلامی، انسانی و ملّی بود می توانست صدها و هزارها مدرّس به جامعه تحویل دهد، لیکن چه غم انگیز و أسف بار است که دانشگاهها و دبیرستانها به دست کسانی اداره می‎ شد و عزیزان ما به دست کسانی تعلیم و تربیت می دیدند که جز اقلیت مظلوم و محرومی، همه از غرب زدگان و شرق زدگان با برنامه و نقشۀ دیکته شده در دانشگاهها کرسی داشتند. ناچار جوانان عزیز و مظلوم ما در دامن این گرگان وابسته به ابرقدرتها بزرگ شده و به کرسی های قانونگذاری و حکومت و قضاوت تکیه می کردند و بر وفق دستور آنان یعنی رژیم ستمگر پهلوی عمل می کردند. اکنون ـ بحمدالله تعالی ـ دانشگاهها از چنگال جنایتکاران خارج شده و بر ملّت و دولت جمهوری اسلامی است ـ در همه اعصار ـ که نگذارند عناصر فاسد دارای مکتبهای انحرافی با گرایش به غرب و شرق در دانشسراها و دانشگاهها و سایر مراکز تعلیم و تربیت نفوذ کنند و از قدم اول جلوگیری نمایند تا مشکلی پیش نیاید و اختیار از دست نرود و وصیّت اینجانب به جوانان عزیز دانشسراها و دانشگاهها آن است که خودشان شجاعانه در مقابل انحرافات قیام نمایند تا استقلال و آزادی خود و کشور و ملّت خودشان مصون باشد ... ».

«والحمدلله»

 

 

 

منبع: کنگره بررسی مبانی فقهی امام / فقیهان و زمان و مکان(1) / ج 5، ص 301.

. انتهای پیام /*