پرتال امام خمینی(س): یکی از دغدغه های امام راحل نمایش نادرست از دین مبین اسلام و خطر به زیر سؤال رفتن مکتب‏ اسلام و توطئه در بد جلوه دادن نهضت اسلامی است. امام خمینی(س) در دوازدهم تیرماه 1358 در جمع روحانیون کردستان توطئه علیه نهضت اسلامی را بخوبی گوشزد می کند که مرور آن کاربرد امروزی کلام ایشان را بیش از پیش مشخص می کند. این فراز از کلام امام برگرفته از صحیفه امام از نظر می گذرد:

خطر به زیر سؤال رفتن مکتب‏

« از برکات این نهضت یکی این است که طوایف مختلفه را زیر یک سقف توی یک اتاق کوچک جمع کرده است. فارس و کرد و عرب و عجم، همه برادرها را در یکجا مجتمع کرده است تا مسائل و مطالبی که دارند بگویند؛ و ما هم اگر عرایضی داریم به آنها عرض می‏کنیم. آنچه که الآن به نظر من اهمیت دارد و اهمیت حیاتی دارد، یعنی حیات اسلام به آن بستگی دارد، این است که از حالا به بعد ما چه بکنیم، تکلیف حالا را معیّن کنیم. آنچه که گذشت، گذشت؛ و- بحمد اللَّه به خیر گذشت. ما چه بکنیم. که از این به بعد هم به خیر بگذرد؛ به نفع اسلام بگذرد. آن که الآن ما را تهدید می‏کند و موجب نگرانی است، و نگرانی ‏اش بیشتر از نگرانی‏ ای است که سابق داشتیم راجع به مبارزه با طاغوت، این است که الآن یک قشرهایی هستند، یک اشخاصی در بین ملت هستند، که اینها می‏خواهند این نهضت اسلامی را با اینکه اسلامی است، بد نمایش بدهند. یعنی مکتب ما را یک طوری نمایش بدهند به دنیا که این مکتب اسلامی هم مثل همین مکاتب دیگر و مثل همین رژیم های فاسد دیگر است؛ منتها آن وقت قدرت دست یک طایفه ‏ای بود و کارهای خلاف می‏ کردند؛ حالا دست یک طایفه دیگر آمده ولی همان کارها را می‏ کنند. ما چنانچه در این مبارزه که با طاغوت می‏ کردیم و همه شما جوانهای عزیز و همه طبقات ملت با هم مجتمع شدند و به پیش رفتند، اگر در آن رژیم ما شکست می‏خوردیم، قتل عام می‏ شدیم، چیز مهمی نبود؛ برای اینکه در راه حق بوده است، و مکتبمان محفوظ بود؛ و کوشش خودمان را آن قدری که می‏توانستیم کردیم؛ منتها زورمان نرسید آنها غلبه کردند؛ چنانکه اولیای حق هم بسیاری‏شان مغلوب شدند، لکن مکتب محفوظ بود؛ سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- با همه اصحاب و عشیره ‏اش قتل عام شدند، لکن مکتب شان را جلو بردند؛ شکست در مکتب نبود پیشروی بود؛ یعنی بنی امیه را تا ابد شکست داد قتل سید الشهدا؛ یعنی آن اسلامی که بنی امیه می‏خواست بد نمایش بدهد و با ادعای خلافت بر خلاف همه موازین انسانی عمل بکند، آن را سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- با نثار خون خودشان آن رژیم را، رژیم فاسد را، شکست داد، و لو مقتول شد؛ ما اگر در رژیم سابق در این مبارزه شکست می‏خوردیم و آن مکتبمان محفوظ می‏ماند، دست نخورده می‏ماند، و خودمان از بین می‏رفتیم خیلی اهمیت نداشت؛ برای اینکه سید الشهدا هم کشته شد؛ امیر المؤمنین هم در جنگ با معاویه شکست خورد.

توطئه با قلم های زهرآلود
اما حالا ما سر دو راهی واقع شدیم. این اهمیت دارد. آن دو راهی این است که چه بکنیم که مکتب مان محفوظ باشد؛ و چه اعمالی مکتب ما را به باد می‏دهد. شما پاسدارهای عزیز محترم، که علاقه مند هستیم ما همه به شما، چه بکنید؟ چه اعمالی از شما صادر بشود که این اعمال در این رژیمی که الآن رژیم اسلام است، الآن جمهوری اسلامی است، مملکت ما رژیمش الآن به رفراندم جمهوری اسلامی شده، اگر ما الآن یک اعمالی به جا بیاوریم، ارتکاب یک کارهایی بکنیم که بر خلاف موازین شرعیه باشد، بر خلاف موازین عدالت باشد، مثلًا فرض کنید که جوانی از ما بر خلاف موازین یک تعدی به غیر بکند، یک جوان که به عنوان پاسبان اسلام است بریزد در خانه یک کسی و یک کار زشتی بکند، امروز این را دیگر پای این شخص حساب نمی‏ کنند، می‏گویند پاسدار اسلام هم این طوری است؛ در رژیم سابق ساواکی ها این کارها را می‏ کردند، در رژیم حالا هم پاسداران اسلام این کار را می‏کنند. اگر به پای شخص حساب می‏شد و مکتب‏ محفوظ می ‏ماند و نسبت به اسلام نمی‏ دادند، خیلی اشکال نبود. آدم فاسد در عالَم خیلی هست. آدم مخالف با موازین عمل کن زیاد است. اما اگر ما خودمان را پاسدار اسلام بدانیم، ما که در لباس روحانیت هستیم، این صف، و شما که پاسداران اسلام هستید- و همه‏ مان ان شاء اللَّه پاسداران اسلام باشیم- اگر امروز از ما، از این طبقه، و از شما و این طبقه و از آقایان و آن طبقه اگر امروز یک خلافی صادر بشود، اشخاصی با قلم های زهرآلود چشمها را دوخته‏ اند که یک چیزی پیدا بکنند برَش یک هزار تا اضافه بکنند و به اسلام نسبت بدهند؛ نه به شما، نه به من. اگر یک کاری یک وقتی من کردم، می‏ گفتند خمینی یک آدم مخالف با عقل و اسلام است، این اشکالی نداشت. خوب، خیلی اشخاص مخالف بودند، یکی ‏اش هم من. اما اگر من حالا یک کاری بکنم و بگویند که رژیم اسلامی این طوری است، یا آقا خدای نخواسته یک کاری بکنند، که نسبت داده بشود به اینکه این حکومت اسلام هم همین است [این خطرناک است‏].
شکست مکتب، مصیبت بزرگ‏
اینهایی که نشسته ‏اند و الآن در داخل و خارج چشم ها را دوخته‏ اند که یک مناقشه‏ ای بکنند، یک چیزی از شما، از من، از آقا، ببینند، از روحانیون، از پاسداران، از کمیته‏ ها، از دادگاه انقلاب، از حکومت ... از همه اینها، یک چیزی ببینند، یکی را هزار می‏کنند. آن هم پای من و آقا حساب نمی‏ کنند؛ پای اسلام حساب می‏کنند. امروز مکتب ما در خطر است. آن وقت که رژیم بود، مکتب مان سر جایش بود، خودمان در خطر بودیم. اگر در زمان طاغوت ما با آنها مبارزه می‏کردیم و ما را می‏ کشتند، اشکال نداشت؛ شکست [می‏] خوردیم. اگر در زمان طاغوت از یک معمم یک [خلافی‏] صادر می‏شد، نمی‏گفتند اسلام؛ می‏گفتند این ساواکی هست؛ به اسلام نسبت نمی‏دادند. الآن اگر از پاسدارهای اسلام، چه شما که پاسدارید و چه ما که پاسداریم، یک مطلبی صادر بشود، این اشخاصی که در صددند که تخطئه کنند مکتب ما را، اسلام را تخطئه کنند، اینها قلم ها را برمی‏دارند، اینجا به کنایه و در خارج به صراحت، می‏نویسند؛ و مکتب ما یکوقت در دنیا شکست‏ می‏ خورد. شکست مکتب مصیبت بزرگ است. امروز مسئولیت طبقه روحانی، مسئولیت پاسدارهای اسلام، مسئولیت حکومت اسلامی رئیس الوزرای اسلام، نخست وزیر اسلام، مسئولیت امروز مثل سابق نیست. امروز مسئولیت زیاد است. مسئولیت این است که اگر یک کاری ما بکنیم، روحانی خدای نخواسته یک کاری بکند، در کمیته‏ ها یک کاری بشود، در دادگاههای انقلابی یک کار خلافی بشود، پاسدارهای انقلاب یک کاری بکنند، مردم یک کاری بکنند، بازار یک بازار غیر اسلامی باشد، آنهایی که برای مناقشه نشسته‏ اند و چشم هایشان را دوخته‏اند به ما، آنها برای ما یک کاری می‏کنند که اصل مکتب ما شکست بخورد؛ یعنی تا ابد اسلام دفن بشود. مصیبت این است. و الّا مصیبت کشته شدن که مصیبتی نیست؛ خوب، جوانهای ما کشته شدند، در راه اسلام کشته شدند، شهید شدند، هَنیئاً لَهُم. اما کشته شدن و دفن شدن مکتب اهمیت دارد. این را حفظش کنید.

شکست ناپذیری حکومتهای مردمی‏
امروز روزی است که باید حفظ کنید شما اسلام را؛ اسلام را باید حفظ کنید. حفظ  اسلام به این است که اعمالتان را تعدیل کنید؛ با مردم رفتار خوب بکنید؛ برادر باشید با مردم؛ مردم را این طور حساب نکنید. رژیمهای سابق مردم را از خودشان جدا می‏ دانستند. آنها در یک طرف بودند؛ مردم هم در یک طرف بودند. آنها مردم را می‏ کوبیدند؛ مردم هم آنها را اگر می ‏توانستند می‏ کوبیدند. امروز که مردم جدا نیستند از پاسداران اسلام، حکومت اسلام که از مردم جدا نیست، تو مردم است، از همین مردم و از همین جمعیت است، شما هم از همین مردمید و از همین جمعیتید، شما کاری نکنید که مردم از شما بترسند. شما کاری بکنید که مردم به شما متوجه بشوند. شما کاری بکنید که مردم محبت به شما بکنند؛ پشتیبان شما باشند. اگر مردم پشتیبان یک حکومتی باشند، این حکومت سقوط ندارد؛ اگر یک ملت پشتیبان یک رژیمی باشند؛ آن رژیم از بین نخواهد رفت. اینکه رژیم سابق از بین رفت، برای اینکه پشتیبان نداشت؛ ملت پشتیبانش نبود؛ ملت پشت به او کرد، بلکه خود ملت او را بیرونش کرد. رضا خان را وقتی متفقین از این مملکت بیرون کردند، مردم شادی می‏کردند، با اینکه در خطر بودند، جانشان در خطر بود! لشکر غیر بود، لشکر اجنبی بود، لشکرهای اجنبی بودند [که‏] ریختند به ایران، ولی چون رضا خان را بردند، مردم خوشحالی می‏کردند. ما خودمان مطلع بودیم در بین مردم. این مرد هم که رفت که دیدید چه شادیها کردند. برای اینکه پشتیبان نداشتند. کاری نکنید که مردم بگویند که ای کاش نبود این پاسدار! کاری ما نکنیم که مردم بگویند ای کاش روحانیتی در کار نبود. مسأله مهم است. قضیه این نیست که من ساقط باشم؛ قضیه این نیست آقا ساقط باشند؛ قضیه این است که اسلام در خطر است. امروز این طوری است وضع ما. صحیفه امام، ج‏8، از ص 368 الی 374 

. انتهای پیام /*