پرتال امام خمینی(س):مقاله ۱۶/  سید محمد شفیعی مازندرانی

قیام تاریخ ساز عاشورا، به نوبه خود، موجی عظیم در دل دریای ساکن جامعۀ گرفتار چنگال اهریمن شام آفرید. موجی که کران تا کران جامعۀ گرفتار آن روز را درنوردید و کاخ افسانه ای استبداد را برای همیشه در کام خود فرو برد.

قیام عاشورا، آفتابی در ظلمت سهمگین حکومت سفیانی بود که به همه پژمردگان رمق و به همه در خواب ماندگان بیداری داد و همه بیداران را شور و حرارت و حرکت بخشید. این قیام در دل باطل، هراس و در اندام حق، توان و در شریان خشک حق باوران خون حق جویی تزریق کرد، حق ستیزان مأیوس و باطل ستیزان را امیدوار ساخت و تحولی بس شگرف در فرهنگ عمومی و انقلابی سترگ در فرهنگ سیاسی جهان ایجاد کرد.

تثبیت و گسترش فرهنگ حماسه عاشورا به جای فرهنگ منحط سفیانی آنچنان سریع، چشمگیر و جامع بود که نه تنها دیگر فرهنگها تحت الشعاع آن واقع شده اند، بلکه هیمنه و نفوذ خود را باخته و در مواردی از جامعه رخت بربسته اند و به قول امام راحل سلام الله علیه؛ «او [امام حسین(ع)] با فداکاری بی نظیر و نهضت الهی خود واقعه بزرگی را به وجود آورد که کاخ ستمکاران را فرو ریخت و مکتب اسلام را نجات بخشید». [۱]

«بنی امیه قصد داشتند که اسلام را از بین ببرند.» [۲] «اگر عاشورا و فداکاری خاندان پیغمبر(ص) نبود طاغوتیان آن زمان، بعثت و زحمات جانفرسای نبی اکرم را به نابودی کشانده بودند.» [۳] «تمام این وحدت کلمه ای که مبدأ پیروزی ما شد، برای خاطر این مجالس عزا و این مجالس سوگواری و این مجالس ترویج و تبلیغ اسلام شد.» [۴]

***

یزید و سرسپردگان وی هرگز انتظار نداشتند که روزی کام شیرین آنان تلخ، بهار بخت آنان خزان و وضعیت سیاسی و اجتماعی آنان به گونه ای چشمگیر دگرگون گردد. آری؛ آنقدر گرم است بازار مکافات عمل چون نکوتر بنگری هر روز روزی دیگر است آنان با کشتن حسین(ع) راه را برای جاودانگی حکومت خود هموار می دیدند و مستانه سرود پیروزی سر می دادند و با پرداخت صله ها، جوایز و ترفیع مقام و برپایی جشنها و پایکوبیها به یکدیگر شادباش می گفتند، ولی دیری نپایید که کتاب زندگی آنان ورق خورد و فصل نوینی در طومار حیات آنان نمودار گشت! کارگزاران اموی برای پیشگیری از اثرات خون امام حسین(ع)، پیش بینی های لازم را به عمل آورده بودند. آنان ابتدا به ترور شخصیت امام (ع) پرداختند و بعد به انحراف اذهان جامعه دست زدند و در عین حال از تقدس بخشیدن به اعمال خود نیز غافل نبودند، ولی عاقبت به انفعال افتادند و تظاهر به همسویی و دلسوزی با اهل بیت را پیشه خود ساختند. سرانجام به معرفی قاتل اصلی (پسر مرجانه به عنوان عامل کشتار کربلا) پرداختند و در نهایت، عرصه زندگی سیاسی و فیزیکی آنچنان بر رژیم تنگ شده بود که بیش از سه سال دوام نیاورد و معاویه بن یزید رسماً از خلافت کناره گیری کرد، تا خود را از اثرات کوبنده خون امام بر کنار بدارد. [۵]

فصل اول: تحول اصلاحی دربار شام

موجی که از عاشورا برخاست آنچنان تحول آفرین بود، که رژیم یزیدی ناگزیر تن به حالتی انفعالی داد و در جلوه های گوناگون این حالت ناخواسته را بروز داد، از جمله:

الف ـ معرفی عامل کشتار:

یزید در حرکت انفعالی خود، ابن زیاد را مورد لعن و نفرین قرار داد و او را به عنوان قاتل معرفی کرد. ابن شهر آشوب در مناقب می نویسد: «یزید در پاسخ به سخن عبدالرحمن بن حکم گفت: «لعن الله ابن مرجانه...!» اگر من در کربلا بودم تا آنجا که در توان من بود، خواسته های حسین را برآورده می کردم، گرچه به کشته شدن فرزندانم منجر می شد!» [۶]

بعد از شهادت حسین (ع)، یزید برای رجال ممالک، نامه هایی نوشت و به نوعی خود را در مسئله شهادت بی گناه دانست، از جمله از محمّد حنفیه خواست تا به شام سفر کند. یزید هنگام ملاقات با او گفت: «در رابطه با کشته شدن حسین، به تو تسلیت می گویم و دلم همچون تو سوخته است. اگر کار در دست من بود حسین را نمی کشتم. ولی عبیدالله از نظر اصلی من آگاه نبود و اقدام به قتل او کرد.» [۷]

یزید در مرحله انفعالی خود از امام سجاد(ع) خواست تا حاجتی از وی بخواهد. امام(ع) از او خواستند تا قاتل پدرش را به وی معرفی بکند. یزید با مشورت درباریان، «خولی» را حاضر ساخت. او گفت: «سنان بن انس» قاتل حسین است. سنان را حاضر کردند، گفت: «شمر» قاتل حسین است. شمر را حاضر کردند گفت: راست بگویم که قاتل حسین کیست؟ گفتند بگو! گفت: قاتل حسین کسی است که درِ خزینه را به روی سپاهیان گشود و به کربلا فرستاد. یزید در نهایت شرمندگی بانگ زد: «برخیزید و بروید. خدا شما را لعنت کند. شما قبلاً افتخار می کردید که قاتل حسین هستیم، ولی حال همه چیز را انکار می کنید؟» [۸] 

در معالی السبطین[۹] آمده است:

یزید نتوانست موج اعتراضهای مردم شام علیه سیاستهای اهریمنی خود را مهار کند. از جملۀ آن سیاستها عبارت بودند از: تقسیم قرآن به اجزاء ـ وادار کردن مردم به خواندن جزئی از آن ـ برحذر داشتن مردم از پرداختن به مسائل سیاسی، که این ترفند یزید نیز مؤثر واقع نشد و یزید ناگزیر در حضور همگان ـ در دمشق ـ خطبه ای خواند و گفت: «شما مردم شام معتقدید که من حسین را کشته ام؟ به خدا سوگند من او را نکشتم. نماینده من، عبیدالله او را کشت و به خدا سوگند من قاتل حسین را خواهم کشت». سپس دستور داد تا عاملین اصلی قتل حسین را حاضر کنند. یزید با شیادی خاص از «شبث بن ربعی» پرسید: وای بر تو! آیا من تو را به قتل حسین دستور دادم؟ او گفت: نه، بلکه «مصابر بن رهیبة» حسین را کشته است. یزید رو کرد و گفت: وای بر تو! تو حسین را کشتی یا من به تو دستور دادم؟ او گفت: نه، بلکه «شمر» حسین را کشت... تا اینکه یزید در نهایت خشمگین شد و به قصر بازگشت.

ب: ملاطفت و همسویی

در کامل بهایی آمده است: «زینب(س) شخصی را پیش یزید فرستادند و پیشنهاد کردند تا اجازه دهد که برای برادرش حسین (ع) و یارانش مجلس به پا دارند. یزید در برابر این خواسته، از خود نرمش و همسویی نشان داد و اجازه داد تا در «دارالحجاره» محفلی به عنوان مجلس ماتم برپا دارند! این محفل تا هفت روز ادامه داشت و زنان شام گروه گروه، بر زینب وارد می شدند و تعزیت می گفتند و برای حسین (ع) اشک می ریختند و گریه و زاری می کردند، تا حدی که نزدیک بود به شورش عمومی علیه یزید مبدل گردد، که «مروان» این نکته را به یزید هشدار داد و گفت: مصلحت نیست که اهل بیت را بیشتر از این در شهر شام نگه داری. یزید نیز به همین دلیل، مقدمات حرکت آنان را مهیا ساخت.» [۱۰]

راوی می گوید: هنگامی که زنان حسین (ع) در مجلس عزایی که در کاخ یزید برپا شده بود شرکت جستند یکی از زنان یزید شیون سرداد:

«وصیح نساء من نساء یزید وولولن حین ادخل نساء الحسین علیهن واقمن علی الحسین مأتماً» لازم به ذکر است که در مجلس ماتم حسین(ع) همگان از جمله آل معاویه و آل سفیان شرکت جستند و به گریه و زاری پرداختند. خود یزید نیز، ریاکارانه برای امام اشک ریخت (فدمعت عینا یزید) و همواره می گفت: لعن الله ابن مرجانة... خدا لعنت کند پسر مرجانه را، به خدا سوگند، من اگر در کنارش بودم او را عفو می کردم! خدا، حسین را رحمت کند. [۱۱] لعن الله بنی سمیّه اما و الله لو کنت انا صاحبه لعفوت عنه رحم الله الحسین فقد قتله رجل قطع الرحم بینه و بینه قطعاً. [۱۲] همین یزید که در کاخ خود، محفل عزای حسین برگزار کرد، دستور داده بود تا سر حسین(ع) را در بالای درِ ورودی کاخ او بیاویزند (سیاست یک بام و دو هوا)، که مورد حملۀ زنش ـ هنده ـ قرار گرفت و دستور داد تا سر حسین را پایین آورند.[۱۳]

ج ـ برآوردن خواسته ها:

یزید به امام سجاد (ع) گفت: حاجت تو برآورده است، از من حاجتی خواه. امام سجاد(ع) فرمودند: حاجت اولم این است که: سر پدرم را به من نشان بده. یزید گفت: هرگز آن را نخواهی دید. امام فرمودند: حاجت دومم این است که: هر آنچه از اموال ما که در کربلا توسط سپاهیان تو به غارت رفته بود به ما بازگردان. یزید گفت: عوض آن را پرداخت می کنم. امام فرمودند: حاجت سوم من این است که: اگر خواستی مرا به قتل برسانی، شخصی امین را برگزین تا اهل بیت ما را به مدینه جد ما بازگرداند. یزید گفت: تو را نخواهم کشت و خود شما آنها را بازمی گردانید. [۱۴]

د ـ تظاهر به (صلح و آشتی و) دوستی

تزویر دیگری که یزید جهت حفظ ظاهر و ارضای روح منفعل خود عملی ساخت. این بود که: اهل بیت را در خانه خود جای داد و علی بن الحسین(ع) را در همه نشستها با احترام ویژه ای حاضر می ساخت. [۱۵] و صبحگاهان و شامگاهان را با امام سپری می کرد. [۱۶]

هـ ـ پرداخت غرامت جنگی

یزید در راستای کنترل افکار عمومی که علیه او بسیج شده بود، حاضر به پرداخت چندین برابر قیمت اموال به غارت رفته شد، ولی از طرف اهل بیت پذیرفته نشد. [۱۷] و ـ روی کردن به قرآن و دین جهت اغفال مردم گرچه قرآن خود عامل آگاهی است، ولی یزید دستور داد تا مردم بیشتر به خواندن قرآن در داخل مساجد مشغول باشند و فرمان داد تا قرآنها را به سی بخش تقسیم کنند و به افراد بدهند. [۱۸] همچنین سعی کرد تا خود را به پایبندی به ایمان و مراسم دینی معرفی کند و حتی از امام سجاد(ع) خواسته بود تا جهت دستیابی به غفران الهی؛ راهی را به او نشان دهد. امام نیز روی آوردن به نماز غفیله را به او پیشنهاد کردند، ولی او حتی یک بار هم توفیق خواندن آن را پیدا نکرد. افزون بر موارد قبل، دستگاه حاکم یزیدی، جهت اغفال و جلب حمایت جامعه، دست به ساختن عبادتگاهها زد و بر همین اساس بود که عبیدالله زیاد به افتخار پیروزی بر امام حسین(ع)، چهار مسجد در کوفه بنا کرد و سایر فرماندهان دستگاه یزیدی نیز همانند او عمل کردند. [۱۹]

تذکر:

بزرگ ترین عامل بیداری جامعه و بیزاری مردم از حکومت بنی امیه و شرکت مردم در نابودی و اضمحلال رژیم اموی حرکت اسرا از کربلا به سوی کوفه و شام بود، در صورتی که یزید به منظور نمایش قدرت اهریمنی خود و ایجاد رعب و وحشت بیشتر در دلها و مأیوس ساختن مخالفان، اسیران را از مراکز مختلف عبور داد. اما این کار یزید، بهترین تبلیغ علیه حاکمیتش و به نفع حسین(ع) و کاروان انقلاب بود که چهره پنهان او را آشکار ساخت. امام سجاد(ع) در حالی که غل و زنجیر بر گردن داشت به سوی شام حرکت کرد[۲۰]، ولی در پرتو اعجاز نفس گرم خود تحولی علیه رژیم اموی ایجاد کرد و توفان سهمگینی آفرید که قدرت اهریمنی دستگاه، توان مهار آن را نداشت.

فصل دوم: تحول اصلاحی در جامعه:

«اعتراض و ابراز نارضایی مردم کوفه»

نخستین ساعات ورود اسرا به کوفه و پس از خطبه معروف زینب کبری(س) و امام سجاد(ع) مردم بانگ برآوردند: «ما با کسانی که با شما نبرد کنند به جنگ برمی خیزیم و با کسانی که در برابر شما تسلیم باشند، تسلیم خواهیم بود و از کسانی که در حق شما ستم روا داشته اند بیزاریم.» [۲۱]  دامنه نارضایی بر اثر افشاگری اسیران آنچنان بالا گرفته بود که مرجانه (مادر عبیدالله) به عبیدالله گفت: ای خبیث! پسر پیامبر را کشتی؟ به خدا سوگند، هرگز بهشت را نخواهی دید. [۲۲]

همچنین عبیدالله در مسجد کوفه از طرف «عبدالله عفیف» مورد مؤاخذه قرار گرفت و عبدالله عفیف به او گفت: ای پسر مرجانه! تو و پدرت و آن که تو و پدرت را ولایت داد، کذاب می باشید. ای پسر مرجانه! آیا فرزندان پیامبر را می کشید؟![۲۳]

«یا ابن مرجانة الکذاب ابن الکذاب انت و ابوک والّذی ولاّک و أباک.»

خولی، جنایتکار معروف عاشورا نیز برای دریافت جایزه به همراه حمیدبن مسلم، سر مبارک سیدالشهداء(ع) را از کربلا به کوفه حمل کرد. چون شب هنگام به دارالاماره رسید، در را بسته دید. ناگزیر وارد خانه خود شد و سرِ امام را زیر «اجانه» ای نهاد (اجانه، یکی از وسایل نان پزی است)، همسرش گفت: از سفر چه آوردی؟ و پاسخ داد: ثروت و بی نیازی یک جهان را به ارمغان آورده ام؛ این سر حسین است که در خانه توست.

همسرش گفت: وای بر تو! مردم با همراهی طلا و نقره به منزل بازمی گردند و تو سرِ پسر رسول الله(ص) را به خانه ام آورده ای؟ به خدا قسم هیچگاه در کنار تو نخواهم بود. برخاست و از او دور شد.

این زن می گفت: تا صبح، هرگاه به طرف آن سر می نگریستم، عمودی از نور از آن به طرف آسمان ساطع می شد و پرنده سفیدی را در فضای آن به پرواز می یافتم. [۲۴] این اعتراض جلوه ای از اثرات خون حسین(ع) است.

در مجلس عبیدالله

در مجلس عبیدالله، «زید بن ارقم» [۲۵] لب به اعتراض گشود و گفت: عصای خود را از روی لبهای حسین(ع) بردار. به خدا قسم، من با چشم خود دیدم که لبهای پیامبر(ص) بر روی این لبها قرار می گرفت و آن را می بوسید. سپس خود گریه کرد. ابن زیاد به او گفت: خدا دیده تو را بگریاند. اگر پیرمرد نبودی الان گردن تو را می زدم. زید از جای خود برخاست و خارج شد. [۲۶] گریه زید و خروج اعتراض آمیز و هشدار او به مردم عرب نشانه اعتراض علیه دستگاه اموی بود. او در حالی که از مجلس بیرون می رفت می گفت: انتم العبید بعد الیوم. یا معشر العرب قتلتم ابن فاطمة و امرتم ابن مرجانه فهو یقتل خیارکم و یستعبد شرارکم. [۲۷] از امروز شما برده خواهید شد. ای گروه عرب! فرزند فاطمه را کشتید و ابن مرجانه را رئیس خود کردید. او کسی است که بهترین شما را می کشد و بدترین شما را به بردگی می گیرد.

اعتراض و ابراز نارضایی مردم در شام

الف ـ در مجلس رسمی یزید:

یکی از رجال برجسته رومی، که به عنوان سفیر دولت روم در مجلس یزید حاضر بود، از او پرسید: ای پادشاه عرب! این سر از کیست؟ یزید گفت: تو را بدین سر چکار؟ سفیر گفت: چون به کشور خود بازگردم، باید پادشاه را از جریانات آگاه سازم. یزید گفت: این سر حسین بن علی است. سفیر پرسید: مادرش کیست؟ گفت: فاطمه دختر رسول خدا. سفیر با شنیدن نام پیامبر(ص) برافروخت و گفت: دین من از دین تو بهتر است. پدرم از نبیره داود نبی است و میان ما تا داود، بسیار فاصله است، حال آنکه نصاری خاک پای او را به عنوان تبرک می برند، اما شما فرزندان دختر پیامبر خود را کشتید، با آنکه یک مادر بیشتر با آن فاصله ندارید. این چه دینی است که شما دارید؟ سپس پرسید: آیا از «کلیسای حافر» اطلاع دارید؟ یزید گفت: بگو تا بشنوم. سفیر گفت: میان عمان و چین دریایی است و در میان آن جزیره ای وجود دارد و ساکنان آن دارای مذهب مسیح هستند. در آنجا کلیسایی است به نام «کلیسای حافر» و این نامگذاری بدان جهت است که سم خری که عیسی مسیح بر آن سوار می شد در میان حقّه ای از جواهر گرانبها در میان محراب آن نگهداری می شود و ما هر سال با نذورات به طرف آن کلیسا به احترام سُم خر عیسی توفیق می یابیم، ولی شما پسر دختر پیامبر خود را کشتید. چه مردم شومی هستید؟ یزید در برابر اظهارات سفیر غضبناک شد و بانگ برآورد: این سفیر را بکشید تا در کشور خود ما را رسوا نکند. جلاّد حاضر شد، ولی سفیر گفت: حال که مرا به قتل می رسانید، مهلتی رسید تا خواب دیشب خود را برای شما نقل کنم. دیشب پیامبر اسلام را در خواب دیدم که به من فرمود: ای نصرانی! تو اهل بهشت خواهی بود. از سخن آن حضرت در شگفت بودم ولی الآن راز آن را فهمیدم. سپس لب به شهادتین گشود و از جای خود برخاست و سر مطهر حسین(ع) را به سینه خود چسبانید و بوسید و اشک می ریخت تا اینکه او را به قتل رساندند.[۲۸]

بیداری راهب مسیحی

ابن حجر در الصواعق می نویسد: «هنگام عبور اسرا به سوی شام، راهب مسیحی از دور ناظر ورود آنان بود. از آنان درباره سر پرسید: بعد از شناسایی سر حسین(ع) به آنان گفت: شما قوم بدی هستید. و سپس تقاضا کرد تا با پرداخت ده هزار دینار یک شب میزبان آن سر مطهر باشد. آنان نیز پذیرفتند. او آن سر را با عطر و گلاب شستشو داد و تا صبح در برابر آن به عزاداری پرداخت و بعد مسلمان شد و از دیر بیرون آمد و به پذیرایی اهل بیت امام(ع) پرداخت. [۲۹]

ب: در کنار یزید

هنگامی که حامل سر حسین(ع) (از کوفه به شام) به رسم شادباش جهت دریافت جایزه در برابر یزید اظهار داشت: به پایم طلا و نقره نثار کن، زیرا من سرور باوقاری را از پای درآوردم. کسی را کشتم که از حیث پدر و مادر از همه انسانها برتر بود. یزید عصبانی شد و از او پرسید: پس چرا او را کشتی؟ او گفت: برای جایزه. یزید دستور داد تا سرش را از تن جدا سازند. [۳۰] یحیی بن حکم برادر مروان نیز با دیدن سر حسین(ع) اعتراض کرد و به عنوان مخالفت مجلس یزید را ترک کرد و گفت: در هیچ کاری با شما همراهی نخواهم کرد. [۳۱] همچنین یزید وقتی که «ابو برزه اسلمی» اظهار داشت که: خودم دیدم رسول الله دندانهای پیشین حسین و حسن را بوسه می داد می فرمود: «قتل الله قاتلکما» به خشم آمد و فوری دستور داد تا با وضع رقت باری او را از مجلس بیرون اندازند. [۳۲]

ج ـ انزوا به عنوان اعتراض

یکی از شام نشینان با دیدن سر حسین، از دستگاه یزیدی خشمناک شد و به خانه رفت و تا مدتی طولانی در را به روی خود بست و به عنوان اعتراض بیرون نرفت. وقتی دلیل انزوا را از او خواستند، این شعر را خواند:

جائو برأسک یا ابن بنت محمد مترّملا بدمائه ترمیلا       قتلوک عطشانا ولما سیرقبوا فی قتلک التنزیل و التأویلا              و یکبرون بان قُتلت و انما قتلوا بک التکبیر و التهلیلا[۳۳]

سر تو را ای پسر دختر محمد، در حالی که خون آلود بود، آوردند. تو را با حال عطشان کشتند و در این باره به تنزیل و تأویل نظر نمودند. از این که تو را کشتند تکبیر گفتند، حال آن که با کشتن تو تکبیر و تهلیل را کشتند! این خود نوعی موضعگیری خشم آلود و انزجار مقدس نسبت به حکومت یزیدی بود.

د ـ همپیاله یزد

یکی از همنشینان بزم یزید، به او گفت: هب لی هذه الجاریة. فاطمه صغری را به عنوان کنیزی خواسته بود. فاطمه به عمه اش پناه برد. میان زینب و یزید مناظره ای در گرفت. آن شخص پیشنهاد خود را چند بار تکرار کرد، تا اینکه هویت اسرا برای آن مرد مشخص شد. در این هنگام رو به یزید کرد و گفت: لعنت بر تو! عترت پیامبر را کشتی و فرزندان او را اسیر کردی؟ من خیال می کردم اینها اسرای رومی هستند. [۳۴]

اعتراض و ابراز نارضایی مردم در مدینه

الف ـ حرکت عبدالله عمر به عنوان همسویی با حرکت مردم

اخبار جنایتهای خونخواران در کربلا، موجی از خشونت و شورش و عکس العمل را علیه رژیم بنی امیه برانگیخت. از جمله این عکس العملها نامه عبدالله عمر بود. بلاذری در کتاب انساب الأشراف می نویسد: «بعد از شهادت حسین بن علی(ع) عبدالله عمر در نامه ای خطاب به یزید نوشت: «اما بعد، مصیبت عظیم و مهمی به وقوع پیوست و واقعه ای در اسلام پدیدار شد که بسیار بزرگ است و روزی همچون روز حسین وجود ندارد.» [۳۵]

افکار عمومی در مدینه علیه دستگاه حکومتی یزید بسیج شد و عبدالله عمر به همراهی مردم مدینه به عنوان اعتراض به شخص یزید راهی شام شد. اما یزید با او ملاطفت کرد و نامه ای که مدعی بود به خط پدر او عمربن خطاب است به عبدالله نشان داد، که در آن آمده بود: محمد[ص] انسان ساحری بود که با کمک سحر خود، همه را فریفت و من به دین اجداد خودم در بت پرستی باقی هستم و محمد وصیت کرد تا اهل بیت وی را گرامی بدارند ولی شما سعی کنید تا احدی از آنان را روی زمین باقی نگذارید. وقتی عبدالله بن عمر آن نامه را خواند، قانع شد و به سوی مدینه بازگشت و اعلام کرد که حق با یزید بوده است!» [۳۶]

برخی از مورخان نیز نوشته اند: هنگامی که عبدالله عمر آن نامه مفصل با امضای پدر خود را قرائت کرد، از جای برخاست و کله یزید را بوسه زد و گفت: ای امیرالمؤمنین خدا را سپاس می گویم که به کشتن خارجی پسر خارجی موفق شدی و ای کاش من با شما در قتل حسین سهیم بودم. [۳۷] (خوانندگان در مورد این نامه می توانند به کتاب فاطمة الزهرا(س) نوشته رحمانی، ص ۵۵۱ مراجعه نمایند.)

ب ـ حرکت تند و خشم آلود «حرّه»

قبل از توضیح حرکت حسین گونه «حرّه» بهتر است به فضایل حرّه از زبان رسول خدا توجه کنیم: ابن قیتبه در کتاب الامامة والسیاسة ج۱ ص ۲۴۷ می نویسد: «پیامبر اکرم در بازگشت از یکی از مسافرتها، از حرّه عبور کردند و کلمۀ استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون) بر زبان داشتند. همراهان پرسیدند راز آن چیست؟ رسول خدا پاسخ داد: «یقتل فی هذه الحره خیار امتی بعد اصحابی.»

به واسطۀ اوج جنایت و فسق یزید و کارگزاران او[۳۸]، مردم مدینه به اتفاق آرا در سال ۶۳ هـ. ق یزید را از خلافت خلع کردند و امور مدینه را به دست عبدالله انصاری سپردند و همۀ افراد بنی امیه و بنی مروان را که بیش از هزار نفر بودند از مدینه اخراج کردند. یزید دوازده هزار نفر را به سرکردگی مسلم به عتبه به سرکوبی مردم مدینه گسیل داشت، ولی مردم تحت فرماندهی عبدالله بن حنظله[۳۹] و دوازده تن از پسرانش آنچنان مقاومت کردند که به قیام خونینی معروف به «حرّه» در تاریخ منجر گردید. در این واقعه به دستور یزید تا سه روز جان و مال و ناموس مسلمین مدینه بر لشکریان یزید مباح اعلان شده بود. در همان سال، هزار دختر به خانه بخت نرفته فرزند آوردند. [۴۰] عمال یزید در مدینه در واقعه حرّه از مردم خواستند تا با یزید به عنوان عبید یزید بیعت کنند. بعد از این واقعه، به مکه هجوم بردند تا عبدالله زبیر را بکشند، ولی او به حرم پناهنده شد که عمال یزید با نصب منجنیق، حرم را آتشباران کردند. [۴۱]

در این حمله ددمنشانه مزدوران یزید هفتصد تن از قریش و انصار و هشتاد تن از صحابه رسول خدا و ده هزار تن از مردم مدینه به قتل رسیدند. این واقعه در تاریخ ۲۷ ذی الحجه سال ۶۳ اتفاق افتاد. در تفصیل این داستان در کتاب الامامة و السیاسة ابن قتیبه ج ۱ صفحات ۲۳۹ ـ ۲۲۲ آمده است که پس از شش ماه این گروه جرّار به سراغ عبدالله زبیر رفتند.

قیام مختار

دومین حرکت تند مسلحانه علیه رژِیم یزیدی، قیام مختار بن ابوعبیدۀ ثقفی است که پنج سال پس از شهادت امام حسین(ع)، صورت پذیرفت. به نقل از خوارزمی، او در مدت هجده ماه، حدود ۴۸۵۸ نفر از قاتلین امام(ع) را از پای درآورد. «ابن نما» این تعداد را هجده هزار نفر می داند. [۴۲] مختار از پیشتازان همراهی با امام بود و بیعت با امام از طریق مسلم بن عقیل در کوفه، در منزل مختار صورت گرفت. او به هنگام ورود امام به کربلا توسط ابن زیاد در زندان «طاموره» به زنجیر کشیده شد، که بعد از جریان کربلا با وساطت عبدالله عمر آزاد شد. مختار در زندان با «میثم تمار» هم بند بود. میثم وی را بشارت آزادی و انتقام گرفتن از خون حسین(ع) داد. همان روز نامه ای از شام به عبیدالله در کوفه رسید و در پی آن مختار آزاد شد و پس از چندی میثم تمار را در کوفه به دار آویختند. [۴۳] مختار همواره در فکر تلافی و خونخواهی بود. او دو سال بعد از مرگ یزید (سال ۶۶ هـ. ق) به همراهی ابراهیم بن مالک اشتر، قیام مسلحانه خود را آغاز کرد و انتقام خون حسین(ع) و یارانش را از مردان جنایتکار گرفت. مختار در قدم اول که به منظور برآوردن دمار از قاتلان سیدالشهدا (ع) به سراغ آن ده نفری که بر پیکرهای مطهر شهدا، اسب تاخته بودند رفت، آنان را روی زمین خواباند، دست و پای آنان را با میخهای آهنین بر زمین میخکوب کرد و دستور داد تا سواران او بر روی آنان بتازند. (جلاء العیون. علامه مجلسی، مبحث قیام مختار) مختار از قبیله معروف ثقیف بود. پدر او ابو عبیدة بن مسعود از مسلمانان راستین بود که در جنگ اعراب و ایران به قتل رسید. مختار نیز در این جنگ شرکت داشت. منزل مختار محل و پایگاه قیام امام و بیعت با او بود. او حدود هجده ماه حکومت کرد و سرانجام توسط «مصعب» برادر عبدالله زبیر به شهادت رسید. [۴۴]

قیام توّابین

دو مورخ معروف، یعنی محمد بن جریر در تاریخ طبری و ابن اثیر در کتاب الکامل می نویسند: در اولین سال شهادت حسین(ع) بعضی از شیعیان او در پی جمع آوری عدّه و عُده به عنوان خونخواهی حسین(ع) به گونه زیرزمینی برآمدند. بسیاری از توابین در کربلا حضور داشتند و پس از شهادت امام پشیمان شدند. [۴۵] گروه توابین جلسات سری تشکیل می دادند و روزشماری می کردند تا زمینه لازم قیام علنی مهیا گردد. به امام نامه نوشتند که به سوی ما بیا، سپس با مسلم بیعت کردند، ولی هنگامی که وضع کوفه با ورود عبیدالله دگرگون شد کوفیان سه گروه شدند. گروهی به عبیدالله پیوستند و گروهی به حسین در کربلا ملحق شدند و گروهی بی طرفی را اختیار کردند. اینان پس از شهادت امام حسین(ع) «گروه توّابین» را تشکیل دادند. سلیمان بن صرد، مسیب، عبدالله ازدی و عبدالله تمیمی و رفاعة بن شرار، هستۀ مرکزی و «سلیمان» به عنوان امیرالتّوابین برگزیده شدند. فرهاد میرزا می نویسد: بعد از مرگ یزید، ابن زیاد، عمر سعد را به عنوان امارت بر کوفه نامزد کرد. (عبیدالله در این زمان امیر عراق بود.) عمر سعد در اولین ساعت اسارت به بالای منبر رفت. زنان حمدان شیون برآوردند و سپس زنان «نخع» و «ربیعه» و «کهلان» به آنان ملحق شدند و برای عزاداری دور منبر جمع شدند و می گفتند: عمر سعد را همین بس که پسر زهرا(س) را کشت... همچنین در بصره به طور رسمی علیه او آشوب شد، تا آنجا که خود عبیدالله زیاد با لباس مبدل از بصره به سوی شام گریخت.[۴۶]

پس از یزید، مروان روی کار آمد، او هم پس از نه ماه خلافت، مردم را به بیعت با دو پسرش عبدالملک و عبدالعزیز دعوت کرد. سلیمان بن صرد، رئیس گروه توّابین در سال ۶۵ هجری حرکت خود علیه آنان را آغاز کرد، چهارهزار نفر با او حرکت کردند. ابتدا به کربلا آمدند و به عزاداری پرداختند. به لشکر عبیدالله که خود در شام و «شراحیل» فرمانده او بود حمله بردند. سلیمان کشته شد و یاران او متفرق شدند. مختار از زندان نامه نوشت و آنان را به خونخواهی از سالار شهیدان تشویق کرد. (بحارالانوار ج ۴۵ ص ۳۶۱) او در سن ۹۳ سالگی کشته شد. سلیمان از صحابه رسول خدا است و پیامبر وی را «سلیمان» نامید، او از ملازمان امیرالمؤمنین(ع) در جنگ صفین بود.

افشای سیمای بنی امیه

از روزی که فرمان و منشور پیامبر(ص) در غدیر خم مورد بی اعتنایی قرار گرفت، حق برای مردم در هاله ای از ابهام فرورفت. این مصیبتی بزرگ بود و تبلیغات رژیم شام بر آن افتاد. از طرفی وجود خوارج که در مقابل معاویه سکوت اختیار کرده ولی علیه علی(ع) مبارزه کردند، بر غربت حق و کنار زدن اهل بیت بی تأثیر نبود و مصیبت بزرگ تر این بود که ماهیت رژیم بنی امیه برای جامعه افشا نشده بود. معاویه حدود ۴۲ سال بر دمشق امارت و خلافت کرد و سر سلسلۀ چهارده تن از خلفای سفیانی و مروانی است. بنی امیه از سال ۴۱ هـ.ق تا سال ۱۳۲ هـ.ق یعنی هزارماه به عنوان خلیفه، حکومت اسلامی را در قبضه خود داشتند. [۴۷] آری چهره بنی امیه پنهان ماند. فقط حماسه عاشورا با توجه به نمونه ای چند پرده از سیمای کریه آن برداشت و در این رابطه توجه به نکات زیر ضروری است:

الف ـ بی دینی و عدم تعهد

شعر معروف یزید که مستانه می گفت: بریز! اگر فکر می کنی که خوردن آن در دین اسلام حرام است بر دین حضرت مسیح می نوشم. 

و ان حرمت یوماً علی دین احمد فخذها علی دین المسیح بن مریم[۴۸] 

چنانکه با کمال صراحت آنچه را در نهان داشت بر زبان جاری ساخت که:

لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء ولا وحی نزل[۴۹] گویای این مسئله است. اظهارات کفرآمیز فوق نشأت گرفته از همان بیانی است که ابی سفیان سردمدار این قوم در مجمع خود گفته بود: «حکومت اسلامی را همچون توپ جهت بازی کردن میان خود دست به دست کنید.» [۵۰] مسعودی در مروج الذهب بعضی از کردار این طایفه بخصوص شخص یزید را یادآوری کرده است. از جمله: باده گساری، قتل پسر دختر پیامبر، لعن وصی پیامبر، تخریب کعبه، خونریزیها و فسق و فجور... [۵۱]

هنگامی که عبدالله عمر و «ابن مطیع» این و آن را به شورش علیه یزید دعوت می کردند، می گفتند: «انه یزید کفر و فجر و شرب الخمر و فسق فی الدین.»[۵۲]

ب ـ بی عاطفگی و عدم پایبندی به اصول انسانی

۱ـ کشتن کودک تازه مولود ـ عبدالله رضیع ـ در کربلا، اقدام به تیراندازی در پاسخ استرحام امام (ع) برای کودک عطشان. ۲ـ بستن آب بر روی اطفال و زنان. ۳ـ آتش زدن خیمه های اهل بیت بی پناه. ۴ـ اسارت خانواده پیامبر (ص). ۵ـ نواختن خیزران بر لب و دندان حسین (ع) حتی در برابر چشم زن و فرزندان او. از جمله موارد این ادعاست. [۵۳]

ج ـ تعصب

یزید در حضور همگان، مستانه با عصای دستی خود بر لب و دندان حسین (ع) می نواخت و می گفت: یوم بیوم بدر. [۵۴] قد قتلنا القوم من ساداتهم و عدلناه ببدر فاعتدل [۵۵]

او اشعار کفرآمیز خود را با اشعار ابو عبدالله زبعری کافر که پس از جنگ اُحُد و شهادت یاران دلاور اسلام از جمله حمزه سیدالشهدا و سایرین سروده بود، به عنوان سرود فتح می خواند. زبعری اشعاری آنچنانی سروده بود که از آن جمله است: لیت اشیاخی ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الأسل [۵۶]

یزید چندین بیت از خود بدان افزوده و مستانه ترنم کرد. همچنین در «جیرون» وقتی به تماشای صحنه اسرا ایستاده بود گفت: کلاغ بانگ ناهنگام سرداد، گفتم بانگ تو گویای هرگونه مسائلی هست باشد، ولی بدان که من طلبکاری خود را از رسول الله وصول کردم. [۵۷] او با این تعصبات سیمای درونی خویش را برملا کرد، تا کسی در کفر او شک نکند. در خاتمه مروری داریم به گوشه ای از رهنمودهای امام راحل(ره) در رابطه با نقش اصلاحی فرهنگ عاشورا در تحولات سیاسی.

«... سیدالشهدا با چند نفر از اصحاب، چند نفر از ارحامشان، از مخدراتشان قیام کردند، چون «لله» بود اساس سلطنت آن خبیث را به هم شکستند. اساس سلطنت را شکستند. اساس سلطنتی که می خواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتی درآورد.» [۵۸]

«امام حسین سلام الله علیه هم در جنگ با یزید شکست خورد و کشته شد... شکست ظاهری و پیروزی واقعی بود [۵۹]... کشته شد و زنده کرد یک عالمی را و حتی انقلاب اسلامی ایران پرتوی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است.» [۶۰] «قتل سیدالشهدا بنی امیه را تا ابد شکست داد. [۶۱] او با این کشته شدن مکتب را زنده کرد[۶۲] و این کلمه «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» یک کلمه بزرگی است... یعنی، همه جا باید اینطور باشد و همه روز هم باید اینطور باشد» [۶۳].

امام امت (ره) همواره خاطرنشان کرده و می فرمود:

«هرچه داریم از محرم است و البته باید به عمق تأثیر آن در عالم (جهان) توجه داشت. و ما با همین مجالس عزاداری و گریه ها قدرت دو هزار و پانصد ساله را شکستیم. مسئله کربلا در رأس مسائل سیاسی است باید زنده بماند...» [۶۴]

شد بیمه، فتح عشق ز الطاف ثار تو جانها دمیده بر تن اسلام کار تو بتهای روزگار شکست از قیامتت شیطان، شکست از دَمِ رَمی جمار تو آری، بی جهت نیست که در جهان، جهت شناسایی انقلاب اسلامی ایران، مطالعاتی پیرامون حماسه عاشورا صورت می گیرد. پروفسور هانیترهالم، متخصص در تاریخ اسلام و استاد دانشگاه دومینیکن، یکی از شرکت کنندگان در کنگره شیخ مفید در قم (۱۳۷۲) می گفت: «کتاب ولایت فقیه امام راحل (ره) یکی از متون دروس تمام رشته های اسلام شناسی بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکایی است». وی همچنین می گفت: «برای شناخت انقلاب اسلامی ایران، مطالعات جدیتری درباره واقعه کربلا شروع شده است.»

قال رسول الله:

اِنَّ لقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤمنین لا تبرد ابداً ـ این چه شور است که در پیر و جوان است هنوز شعله سرکش آن، در فوران است هنوز ـ سال شصت و یک و لشکرکشی دیو گذشت رخِ مظلومِ تو هرلحظه جوان است هنوز ـ قرنها از غم جانسوز تو بگذشت ولی چشمه فیض تو اندر فَیَضان است هنوز ـ سر پرشور تو از میکدۀ روز اَلَست با دوصد جلوه، بحق نعره زنان است هنوز ـ جان به قربان تن خسته و صدپارۀ تو که بر اندام جهان، روح فشان است هنوز ـ تا نماز است بپا قامت خونِ تو بپاست مُنکر از نام تو در چنگ خزان است هنوز ـ در حسینیۀ جان، روضۀ یاد تو عیان لبِ عشقِ دل و دین، مرثیه خوان هنوز 

منبع: مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا، چاپ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) جلد دوم، ص ۳۳۹

[۱]. قیام عاشورا در کلام و بیان امام خمینی / نشر آثار امام / دفتر سوم / ص ۳۰ و ۴۷ و ۴۸.

[۲]. قیام عاشورا در کلام و بیان امام خمینی / نشر آثار امام / دفتر سوم / ص ۳۰ و ۴۷ و ۴۸.

[۳]. قیام عاشورا در کلام و بیان امام خمینی / نشر آثار امام / دفتر سوم / ص ۳۰ و ۴۷ و ۴۸.

[۴]. صحیفه امام؛ ج ۱۴، ص ۴۰۶

[۵]. مسعودی، مروج‌المذهب، ج ۳ ص ۳۲. تاریخ ابن اثیر ج ۴ ص ۱۲۹ و نیز مراجعه کنید به مبحث استعفای معاویة بن یزید.

[۶]. عوالم ص ۴۳۱، نفس المهموم ص ۲۶۶.

[۷]. عوالم ص ۶۴۴.

[۸]. ریاض القرآن ج۲ ص ۳۳۳

[۹]. معالی السبطین ج۲ ص ۱۱۰

[۱۰]. نفس المهموم ج۲ ص۲۶۲.

[۱۱]. فصول المهمه ص ۱۹۴.

[۱۲]. بلاذری ص ۲۱۲ و ص۲۱۹. انساب الأشراف.

[۱۳]. عوالم، ج ۱۷ (امام حسین(ع)) ص ۴۴۴.

[۱۴]. نفس المهموم ص ۲۶۸ و ۲۷۳.

[۱۵]. عوالم ص ۴۴۴ / ایضاً مقتل خوارزمی ج ۲ ص ۷۳.

[۱۶]. معالی السبطین ج۲ ص۱۴۱

[۱۷]. معالی السبطین ج۲ ص۱۴۱

[۱۸]. معالی السبطین ج۲ ص۱۱۰ و ۱۱۱

[۱۹]. ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه ج۱ ص ۳۸۶. سفینة البحار ج۱ ص ۶۰۲ بحارالانوار ج ۸ ص ۵۶. مقتل الحسین ص ۲۹۰.

[۲۰]. انساب الأشراف، بلاذری ص ۲۱۴.

[۲۱]. مقتل الحسین ص ۳۱۷

[۲۲]. سبط بن جوزی، تذکره، ص ۲۵۹.

[۲۳]. الکامل ج۴ ص ۷۲ و ۸۳، عبدالله عفیف از یاران علی علیه‌السلام و از جانبازان رکاب آن حضرت بود که چشم چپ او در جنگ جمل و چشم راست او در جنگ صفین نابینا گشته بود (انساب الاشراف ص۲۱۰)

[۲۴]. کامل ج۴ ص ۸۰ و ۸۱ ـ انساب الأشراف ص ۲۰۶.

[۲۵]. زیدبن ارقم از صحابه رسول خداست. او پس از غزوه بنی المصطلق در سال ششم هجرت با آنکه جوان نورسی بود، هنگامی که سخنان تحریک‌آمیز عبدالله ابیّ منافق معروف، را به پیامبر باز گفت، رسول خدا(ص) براساس خبر او تصمیم‌گیری کرد (تاریخ پیامبر اسلام، آیتی ص۴۰۹). امام حسین(ع) در روز عاشورا مخالفان را جهت بررسی مسائل امامت به سوی چند تن از معتمدترین امت از جمله زیدبن ارقم فراخواند و از زیدبن ارقم، نام برد.

[۲۶]. کامل، ج۴ ص۸۰ و ۸۱.

[۲۷]. انساب الأشراف ص ۲۰۸.

[۲۸]. نفس المهموم ص۲۶۴ ـ منتهی الآمال بخش اهلبیت در شام ص۵۲۶ عوالم ص۴۴۳

[۲۹]. الصواعق المحرقه ص۱۱۹

[۳۰]. عوالم ص ۴۲۸. مقاتل الطالبیین ص ۲۱۹

[۳۱]. ارشاد ص۲۳۰. تاریخ طبری ج۴ ص ۳۵۶.

[۳۲]. نفس المهموم مبحث ورود اهل‌بیت به شام. فصول المهمّه ص ۲۰۵.

[۳۳]. عوالم ج۱۷ ص ۴۲۹.

[۳۴]. منتهی الآمال ص۵۱۲ و ۵۲۳

[۳۵]. سفیة ماه عبد ـ فاطمه الزهرا(س) رحمانی ص۵۵۳

[۳۶]. عوالم ج ۱۷ ص۶۴۷

[۳۷]. بحار ج۸ چاپ کمپانی ص۲۳۳

[۳۸]. الصواعق المحرقة ص۱۳۲.

[۳۹]. فرزند حنظله غسیل الملائکه که در جنگ احد شهید شد.

[۴۰]. ابن اثیر، الکامل ج۴ ص ۱۱۱و ۱۱۲

[۴۱]. مروج الذهب، ج۳ ص۷۱

[۴۲]. مقتل الحسین ص۳۳۰

[۴۳]. کامل ج۴ ص۲۷۴. جلاء العیون ص۶۵۴

[۴۴]. کامل ج ۴ ص۲۷۵

[۴۵]. در این باره به منتهی الآمال ص ۳۹۶ مراجعه نمایید (جلد اول).

[۴۶]. محدث قمی، تتمة المنتهی ص۵۰. بررسی تاریخ عاشورا ص۳۷

[۴۷]. بررسی تاریخ عاشورا ص ۱۸۴

[۴۸]. همان، ص ۱۵

[۴۹]. به لهوف و نفس المهموم مراجعه کنید

[۵۰]. حماسۀ حسینی ج۱ ص ۱۷۹ و ۲۱۹

[۵۱]. مروج الذهب، ج۳ ص ۶۸

[۵۲]. انساب الأشراف، بلاذری، ص ۲۸۸

[۵۳]. مقتل الحسین ص۳۴۸

[۵۴]. مناقب ج۲ ص۲۲۶

[۵۵]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ج۲ ص۳۸۳.

[۵۶]. روح المعانی ج۲۶ ص۷۳.

[۵۷]. صحیفه امام؛ ج ۸، ص ۹

[۵۸]. قیام عاشورا در کلام و بیان امام خمینی دفتر سوم ص۵۰ و ۹۶ و ۹۷

[۵۹]. قیام عاشورا در کلام و بیان امام خمینی دفتر سوم ص ۵۰ و ۹۶ و ۹۷

[۶۰]. قیام عاشورا در کلام و بیان امام خمینی دفتر سوم ص۵۰ و ۹۶ و ۹۷

[۶۱]. صحیفه امام؛ ج ۹، ص ۴۱۰

[۶۲]. صحیفه امام؛ ج ۸، ص ۳۳۵

[۶۳]. صحیفه امام؛ ج ۱۰، ص ۱۲۲

[۶۴]. صحیفه امام؛ ج ۱۷، ص ۵۸

. انتهای پیام /*