پرتال امام خمینی(س)؛ دکتر حمید انصاری/ ‎‏کسی که عشق را، و خمینی را، و مردم ایران را، و‏‎ ‎‏قدرشناسی آنان را، و رابطه خمینی و احمد را، و عشق احمد‏‎ ‎‏به خمینی را بشناسد، نیک می داند که داغ جگرسوز رحلت‏‎ ‎‏امام در شبانگاه ۱۳ خرداد ۶۸ با دل رنجدیدۀ احمد چه کرده‏‎ ‎‏است. او ۱۳ سال رنج مبارزه در غیاب پدر تبعیدی خویش را‏‎ ‎‏به شوق روزگار وصل تحمل کرده است و وقتی که در سال‏‎ ‎‏۵۶ به نجف اشرف رسید یوسف وار خود را در آغوش‏‎ ‎‎‏یعقوب انقلاب و پدر غمخوار اسلام انداخت و رنجهای‏‎ ‎‏دوران جدایی را گریه کرد و از آن پس لحظه ای از امام جدا‏‎ ‎‏نبود. هنوز شیرینی وصال محبوب را کامل نچشیده بود که‏‎ ‎‏فرزند ارشد خمینی بزرگ و امید امام و مردم، استاد و مراد‏‎ ‎‏عزیزش مصطفایِ انقلاب را دست ستم از آنان گرفت. تحمل‏‎ ‎‏داغ مرگ برادر، آنهم عزیزی چون مصطفی که آیتی از علم و‏‎ ‎‏حلم و حکمت و نمونه ای از خصائل و فضائل پدر بود و داغ‏‎ ‎‏کسی که دوران سخت مبارزه در غربت را با او تقسیم کرده‏‎ ‎‏بود، بسی دشوار و ناممکن می نمود. به گفته های پدر ایمان‏‎ ‎‏کامل داشت وقتی که از زبان پدر شنید که این «لطف خفیه‏‎ ‎‏الهی» است تحملش افزون شد، چند روز بیش نگذشت که‏‎ ‎‏پیش بینی پدر – که گویی آینده را نیک می بیند – محقّق گشت‏‎ ‎‏و شهادتِ برادر آغازی شد بر قیامی که تا دست آمریکا را از‏‎ ‎‏ ایران اسلامی قطع نکرد، فرو نخفت. و در تمام این ادوار او با‏‎ ‎‏پدر بود.

همراه همیشگی امام

وجودش برای امام، و هوش و کیاست و لیاقتش‏‎ ‎‏جای خالی مصطفی را پر می کرد. امامِ انقلاب با مشورت او‏‎ ‎‏تصمیم به هجرت به پاریس گرفت. همراه پدر به فرانسه‏‎ ‎‏رفت، ۵ ماه در آن روزهای پر از حادثه و ماجرا لحظه ای از‏‎ ‎‏امام جدا نشد. ۱۲ بهمن در آن سفر شگفت و خطرخیز به‏‎ ‎‏ایران آمد. هنوز شب سیاه حکومت جور به پایان نرسیده بود و‏‎ ‎‏۱۰ روز به طلوع فجر انقلاب باقی بود. آمریکا ۱۰ روز فرصت‏‎ ‎‏داشت تا طرح کودتای خونینی که ژنرالهایش قبلاً تدارک دیده‏‎ ‎‏‎‎‏بودند، عملی سازد. اما سخنان بیاد ماندنی امام در‏‎ ‎‏بهشت زهرا، و پس از آن فرمان عزل دولت طاغوت و تعیین‏‎ ‎‏دولت انقلاب، و پس از آن حماسۀ نبرد دلاورانه ۲۱ و ۲۲‏‎ ‎‏بهمن ماشین جنگی شاه و آمریکا را از کار انداخت. در تمام‏‎ ‎‏ساعات این ده روز که هر لحظه اش بیم صدها خطر و حادثۀ‏‎ ‎‏شوم بود، احمد پروانه وار گرد امام می چرخید. از آن روزِ‏‎ ‎‏‏فریاد و تکبیر، و از آن یوم اللهِ کبیر، ۲۲ بهمن، تا اینک که‏‎ ‎‏دقایقی از ساعت ۱۰ بعدازظهر ۱۳ خرداد در سال ۶۸‏‎ ‎ ‎‏می گذرد و جهان اسلام و فرد فرد ملت ایران بعد از شنیدن‏‎ ‎‏خبر سختی حال امام روی دل به جماران دارند و فریاد صدها‏‎ ‎‏ هزار مؤمن در مساجد و معابر به دعا و تضرع بلند است که‏‎ ‎‏مبادا آن مصیبت عظمی اتفاق افتد، او از آن روز تا این‏‎ ‎‏ساعت بی وقفه و مدام شب و روز در کنار امام، و با امام بوده‏‎ ‎‏است و اینک این احمد خمینی و این تنها پسر باقیمانده از‏‎ ‎‏عزیز عزیزان، و این داغدارِ مرگ مصطفی است که در‏‎ ‎‏راهروی بیمارستان بقیة الله جماران دل دریائی اش را به خدا‏‎ ‎‏سپرده تا مبادا در این لحظه های سخت، تحمل از کف بنهد‏‎ ‎‏ و مسئولیتی که در قبال مردم و عاشقان خمینی و خواهران و‏‎ ‎‏مادر فداکارش دارد فراموش کند. ۱۱ سال است که دشمنان،‏‎ ‎‏جبران شکستهای پیاپی خویش را به عصر بعد از خمینی‏‎ ‎‏وعده داده اند و برای این لحظه روزشماری کرده اند، هیهات‏‎ ‎‏که فرزند خمینی رسالت خویش را آنهم در چنین موقف‏‎ ‎‏سرنوشت سازی فراموش کند. علائم حیات دنیوی قلب‏‎ ‎‏همیشه زندۀ خمینی از ساعاتی قبل رو به کاهش نهاده اند.‏‎

ارجعی الی ربک

‎‏دقایقی بعد فرمان ‏‏«ارجعی الی ربک راضیة مرضیة»‏‏ صادر شد‏‎ ‎‏لبهای مبارکی که ۹۰ سال جز از خدا و از حقیقت نگفته اند‏‎ ‎‏برهم نهاده شد. فریاد شیون از در و دیوار جماران و در‏‎ ‎‏لحظه ای بعد از سراسر ایران و هر جا که قلبی به عشق خدا و‏‎ ‎‏اسلام ناب می طپید در فضا طنین افکند. ‏‏انّالله و انا الیه‏‎ ‎‏راجعون‏‏ «روح خدا به خدا پیوست» و احمد ناباورانه دریای‏‎ ‎‏‏نور را می نگرد. مگر خمینی می میرد؟ مرگ دنیوی، مرگ‏‎ ‎‏نیست، هجرتی است از این جهان به سرای باقی، و احمد‏‎ ‎‏این مهاجر قبیلۀ ایمان اینک هجرت ابدی پدر را می نگرد.‏‎ ‎‏ لحظاتی به سیمای ملکوتی امام خیره می شود. سر بر سینه ای‏‎ ‎‏که به پهنای تمام سینه ها مالامال از عشق به خدا بود می نهد،‏‎ ‎‏می بوید و می بوسد، دوباره به سیمای نورانی امام و قامتی که‏‎ ‎‏قریب به یک قرن حتی یکبار هم در برابر احدی جز خدا خم‏‎ ‎‏نشده خیره می شود، لبها را بر پیشانی مبارک امام می گذارد و‏‎ ‎‏پیشانی و چشمان امام را با زمزمه ای غمگنانه غرق بوسه‏‎ ‎‏می کند، این پیشانی پس از ۸۰ سال و هر روز و هر شب و‏‎ ‎‏تمام نیمه شبها و در هر مرتبه بارها در پیشگاه عظمت خدای‏‎ ‎‏بزرگ سجده کرده است. آنهم سجده ای از آن دست که‏‎ ‎‏حضرتش اسراری از آنرا در کتاب آداب نماز و سرالصلوة بیان‏‎ ‎‏فرموده است. این چشمانی که اینک بوسه گاه احمد است‏‎ ‎‏جز در یاد و خشیت خدا در نیمه های شب و جز در غم امت‏‎ ‎ ‎‏اسلام و سوگ مردان خدا نگریسته اند. و دوباره احمد سر‏‎ ‎‏بر می دارد و بر سینه امام می نهد، سینه ای که او خود محرم‏‎ ‎‏بسیاری از اسرار آن بود و این بار آهسته – اما در درون زار و‏‎ ‎‏ سوزناک – می گرید و این آخرین وداع است و چه وداع‏‎ ‎‏جانسوزی است. ‏

‏‏پدر به جاودانگی پیوست

‏‏پدر به جاودانگی پیوسته است. خمینی، مردی که از دور‏‎ ‎‏دستهای زمین و زمانه به نجات اسلام آمد، مردی که زنجیر‏‎ ‎‏اسارت از پای ایران دربند گشود، مردی که اسلام ناب را در‏‎ ‎‏عصر بی دینی فریاد کرد، مردی که شرف و عزت انسانی و‏‎ ‎‏ارزشهای معنوی و الهی را از زندان ماده پرستان و زورگویان‏‎ ‎‏عالم رهانید، مردی که حرکت دستهای مبارکش صف از هم‏‎ ‎‏گسیختۀ امت اسلامی را بهم پیوند زد، مردی که نامش لرزه بر‏‎ ‎‏اندام جهانخواران افکند، مردی که پوزه آمریکای مغرور و‏‎ ‎‏سرکش را به خاک مذلت مالید، مردی که کتاب خدا و احکام‏‎ ‎‏حیات آفرین خدا را دوباره بعنوان خط مشی زندگی انسانها و‏‎ ‎‏فراروی عمل آدمیان گشود و خلاصه مردی که نام مبارک «الله» را به‏‎ ‎‏عنوان زیباترین نامی که می توان و می بایست پرستید و تنها‏‎ ‎‏در برابر او سر تسلیم فرود آورد، دوباره بر بلندای مأذنه های‏‎ ‎‏غریب و متروک در بلاد اسلام طنین انداز کرد و بذر قیام و‏‎ ‎‏انقلاب و خیزش اسلامخواهی در دلهای مؤمنان کاشت؛

لحظه های سهمگین فراق امام‏‎ 

آری‏‎ ‎‏نفس مطمئنه انقلاب اسلامی، خمینی کبیر، رسالت خویش را‏‎ ‎‏تمام و کمال به پایان رسانید، و به لقاء حق شتافت و اینک‏‎ ‎ ‏‏ ‏‏‏این احمد است که باید در لحظه های سهمگین فراق امام‏‎ ‎‏رسالت خود را ایفاء کند. و ساعاتی بعد در صبحگاه ۱۴‏‎ ‎‏خرداد ۶۸ آنگاه که در آن شرایط سرشار از بیتابی و بحرانی،‏‎ ‎‏خبرگان ملت برای تعیین تکلیف رهبری آینده نظام اسلامی‏‎ ‎‏گرد هم آمدند، خواهیم دید که چگونه فرزند «روح الله» با‏‎ ‎‏صلابت و اطمینان کامل و با رأی و نظر جوّشکن خویش‏‎ ‎‎‏رهگشای انتخاب اصلح شد و شایستگی خویش را در‏‎ ‎‏اصالت دادن به آرمانها و ارزشهایی که امام منادی آن بود‏‎ ‎‏نشان داد و لیاقت خود را در فرزند آنچنان امامی بودن بر‏‎ ‎‏همگان آشکار ساخت و این خود افتخاری دیگر در زندگانی‏‎ ‎‏احمد، قهرمان نهضت امام خمینی، گردید...‏ 

برگرفته از کتاب مهاجر قبیله ایمان، صص ۲۱۵تا ۲۲۳

. انتهای پیام /*