پرتال امام خمینی(س): آیت الله علی اکبر فیض معروف به مشکینی در سال ۱۳۰۰ ه.ش در روستایی از توابع بلوک مشکین و در میان خانواده ای متدین و اهل علم چشم به جهان گشود. پدرش از اهل علم بود و در کسوت روحانیت به تحصیل علم و رتق و فتق امور مردم می پرداخت. ایشان هنگامی که همراه با پدر در نجف اشرف مقیم بود، به مکتب خانه رفت و سپس همراه پدر به وطن بازگشت و مقداری از مقدمات علوم دینی را نزد پدر فرا گرفت. با رحلت پدر و به سفارش وی برای تحصیل علوم دینی به شهرستان اردبیل سفر کرد و مقداری از صرف و نحو را در آنجا فرا گرفت . سپس در معیت عالم بزرگواری که از معترضین در حادثه مسجد گوهرشاد مشهد در مورد حکم کشف حجاب در زمان رضاخان بود، به شهر قم آمد و در آن جا به تحصیل علوم دینی پرداخت.

معظم له دروس دوره سطح را به خوبی به پایان برد و در درس خارج فقه و اصول استادان مشهور دورت خود حاضر شد. او نزدیک به هفت ماه نیز در نجف اشرف حضور داشت و در درسهای خارج استادان آن دیار، بویژه امام خمینی (ره)، شرکت می نمود اما به دلیل هوای گرم نجف و ضعف مزاجی مجبور به بازگشت به ایران شد. آیت الله علی اکبر مشکینی در سالهای تحصیل خود، به محضر عالمان بسیاری شرفیاب شد. او در دروس خارج فقه و اصول آیت الله العظمی بروجردی (ره) و آیت الله العظمی محقق داماد(ره) شرکت می کرد. در نجف نیز به محضر عالمان و استادان آن دیار شرفیاب می شد. و در درس خارج امام خمینی (ره) شرکت جدی داشت.

آیت الله مشکینی در سالهای عمر خود تاکنون فعالیتهای بسیاری را به انجام رسانده است. بسیاری از استادان و علمای امروز از شاگردان ایشان به شمار می آیند که در درسهای وی شرکت جدی داشته اند. او کتب دوره مقدمات و سطح را بارها تدریس کرده و سالها به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال داشته است. همچنین درس تفسیر او از دروس مشهور حوزه علمیه قم بوده است.

از فعالیتهای مهم وی در این عرصه ، تأسیس مؤسسه الهادی است که به چاپ کتب اسلامی برای سطوح گوناگون جامعه می پردازد و مردم را با حقایق و معارف اسلامی آشنا می سازد. ایشان کتابهای فراوانی در زمینه های گوناگون علوم اسلامی تألیف و منتشر ساخته است.

علی اکبر فیض آلنی مشهور به علی مشکینی، از روحانیون تاثیرگذار در انقلاب اسلامی ایران، رئیس مجلس خبرگان رهبری (از هنگام تأسیس در ۱۳۶۱ تا پایان عمر)، رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم پس از انقلاب، امام جمعه دائم قم و استاد فقه، اصول، تفسیر و اخلاق. درس های اخلاق وی یکی از مهمترین و شلوغ ترین درس های اخلاق در حوزه علمیه قم گزارش شده است. وی یکی از ۱۲ امضاکننده اعلامیه مرجعیت امام خمینی در سال ۱۳۴۹ش بوده است. مشکینی همچنین به همراه حسینعلی منتظری و سید محمد حسینی بهشتی در تدوین قانون اراضی شهری در سالهای ۵۹ - ۶۰ نقش داشته است. او ریاست شورای بازنگری قانون اساسی را هم بر عهده داشته است. آیت الله مشکینی از علمایی بوده که در دوران جنگ ایران و عراق در جبهه های جنگ حضور می یافته است. (منبع: ویکی شیعه)

به واسطه اعتمادی که امام خمینی (س) به ایشان داشت، پس از انقلاب اسلامی مسئولیت های متعددی را بر عهده گرفتند. رسیدگی به اوضاع اردبیل در دوران انقلاب، ساماندهی به مسجد جمکران، هیئت مؤسس حوزه علمیه، بانوان ریاست مجلس خبرگان و عضویت شورای بازنگری قانون اساسی از جمله آنان بوده است. آیت الله علی مشکینی یکی از فضلا و مدرسین برجسته حوزه علمیه قم بود که در دهه ۴۰ و آغاز نهضت اسلامی همراه واقعی امام خمینی محسوب می شد. موضوعی که در اسناد تاریخی هم به آن اشاره شده است.

روایت آیت الله مشکینی در باره خاطراتش از امام خمینی(س) 

این جانب علی اکبر فیض معروف به (علی مشکینی) در سال ۱۳۰۰ ه . ش در دهی از دهات بلوک مشگین چشم به جهان گشودم. در اوایل کودکی، قریب چهار سال در نجف اشرف که پدرم برای تحصیل علوم دینی در آن جا اقامت داشت به مکتب رفتم و سپس همراه پدر به وطن بازگشته و مقداری از مقدمات علوم دینی را نزد والد خویش تحصیل نمودم. در همان ایام، پدر را از دست داده و برای توصیه اکید آن مرحوم نسبت به اشتغال به علوم دینی به شهرستان اردبیل که در حدود ده فرسخ است پیاده همراه کاروانی در دو روز سفر کردم. چند ماهی در آن محیط مشغول فرا گرفتن علم صرف و نحو شده و در آن اوان به زیارت عالمی متقی موفق شدم.

وی از میان کشته شدگان و زخمیان مسجد گوهرشاد مشهد که به دست دیکتاتور ایران رضاخان پهلوی انجام شد، نجات یافته بود. همراه او با رفیق دیگری از طلاب اردبیل به سوی شهرستان قم به قصد ادامه تحصیل حرکت کردم. چند سال از حیات منحوس رضاخان را در قم درک کردم و همانند سایر طلاب قم در زیر فشار و اختناق و ترس از سربازی بردن و متفرق کردن طلاب در مدرسه فیضیه مشغول تحصیل شدم تا آن گاه که سایه شوم پهلوی از سر ملت ایران زایل شد و چند صباحی فرجه ای برای تحصیل به دست آمد. در آن اوقات مدتی به مجلس بحث مرحوم آیةالله حجت کوه کمری و پس از او به درس خارج مرحوم آیةالله بروجردی و آیةالله محقق داماد حاضر شدم. رفته رفته دوران قدرت و دیکتاتوری محمدرضا پهلوی دوم فرا رسید. تا هنگامی که مرحوم آیةالله بروجردی زنده بود مبارزه با اسلام را به طور وضوح و علناً جرأت نمی کرد، لکن طبق دستور اربابش از هر نوع دشمنی با اصول و فروع اسلام و از بین بردن احکام و قوانین آن و به فحشا و منکر کشیدن جامعه ایرانی کوتاهی نداشت. پس از رحلت مرحوم بروجردی حملات پهلوی آمریکایی بر حوزه ها و روحانیت به منظور ریشه کن کردن احکام اسلام و روحانیت و تبدیل ملت اسلامی ایران به ملت بی مکتب و غربی شدت یافت و علنی شد و آنچنان خفقان و رعب در ملت مظلوم ایران و به ویژه در متدینین به وسیله سازمان امنیت منحوسش ایجاد کرد که احدی را یارای نفس کشیدن نبود. در چنین زمانی که سلطه یزیدی همه جا را فرا گرفته بود؛ ندای حسین زمانه از گوشه قم برخاست و مبارزات سرد و گاهی گرم شدت یافت. آری سخنان رسای آیةالله العظمی امام خمینی (با توجه به تاریخ این خاطرات که حضرت امام هنوز در قید حیات بودند) و بیان قلمش همانند تیرها و گلوله ها به سوی پهلوی دوم و اقمار آمریکایی اش شلیک شد آن ها که خودشان را از طرف حوزه قم بی مزاحم می پنداشتند، ناگهان دیدند که از ناحیه روحانیت به تعبیر امام امت «چیزهایی به چشم و به گوش و به دهن می خورد».

در این جا سخن از همراهی و هم رزمی عده ای دیگر از مراجع و مجتهدین حوزه های علمیه قم و نجف و سایر جاها نیز باید فراموش نشود و بالجمله طلاب محترم حوزه ها به پیروی از حرکت و نهضت امام امت در مقابل یزید زمان مبارزات را علنی و صحنه جنگ را داغ نمودند. از آن زمان که قریب بیست سال پیش بود تا پیروزی انقلاب عظیم اسلامی ایران از دستگاه پهلوی آمریکایی چه ظلم ها که ندیدیم و چه رنج ها و فشارها که نکشیدیم و چه خون دل ها در خلال این مبارزات که نخوردیم. این جانب چندین بار در زندان ساواک قم و شهربانی زندانی شدم و در پی جلسات مخفی که مرتباً در قم به منظور تبادل نظر در زمینه به اجرا گذاردن منویات و یا دستورات امام امت انجام می یافت، تحت تعقیب قرار گرفته و قریب چهارماه در تهران متواری شدم و با اسم مستعاری با دوستان تماس داشتم، لکن اغلب دوستان هم رزمم دستگیر و به زندان قصر و اوین رهسپار شدند. در ایام متواری چندین بار از طرف مرحوم آیةالله طالقانی که ایشان نیز زندانی بودند، پیام رسید که علنی شو تا دستگیرت کنند چه آن که زندان بهتر از آن حال است و اغلب دوستان و جوانان مسؤول و متعهد را در زندان حداقل از دور زیارت می کنی، لکن من برحسب علاقه شدیدی که به مطالعه و تألیف داشتم و می ترسیدم در زندان وسایل کارم فراهم نشود، علنی نشدم و بدین منظور در ایام متواری و تبعید موفق به تألیف چندین کتاب شدم و بالجمله پس از چهارماه ایران را جای اقامت ندیدم. یک روز به ایستگاه قطار رفتم و به قصد خرمشهر و سپس عراق سوار قطار شدم. یکی از برادران روحانی که مطلع از وضع من بود، آن روز من را بدرقه کرد و از وضع من که چندین ماه از بچه هایم اطلاع نداشتم و حال به سفر خارج عازم بودم، متأثر شد و اشکش جاری گردید، لکن من چندان متأثر نبودم، چه آن که از دنیای بی مهر و پر عناد جز این را سراغ و توقع نداشتم. به هر حال در نجف اشرف قریب هفت ماه توقف کردم و از ابحاث عده ای از مراجع وقت و درس امام امت دام ظلّه بهره مند شدم. ضعف مزاج و هوای گرم نجف اجازه ماندن نداد. ناگزیر به قم برگشتم. روز اول که برخی از رفقا به ملاقاتم آمده بودند از طرف ساواک جلب شدم. از من التزام گرفتند که باید در مدت ۴۸ ساعت از قم بیرون روی، اگر خود رفتی انتخاب محل در اختیار تو وگرنه ما خواهیم فرستاد. فردای آن روز به سوی مشهد مقدس حرکت کردم و قریب ۱۵ ماه در حوزه مشهد مشغول تدریس شدم و باز به حوزه قم برگشتم و در جلسات مخفیانه که کیفیت پخش و ابلاغ اوامر و سخنان امام مورد بررسی قرار می گرفت، شرکت نمودم. مدتی بدین منوال گذشت و در تنظیم اعلامیه ها و نشریه هایی که علیه رژیم دیکتاتور پهلوی صادر و پخش می شد در عداد دوستان متعهد حوزه شرکت داشته و با امضا و غیره کمک می کردم.

به هر حال پس از مدتی وجود این عده از روحانیان مسؤول و متعهد در حوزه علمیه برای دستگاه قابل تحمل نشد و حکم تبعید قریب ۲۷ نفر از فضلا و مدرسین حوزه که طبق نظر ساواک عاملین تخریب و خرابکار معرفی می شدند، صادر شد. من نیز محکوم به ۳ سال تبعید شدم. تصادفاً در زمان صدور حکم من به لحاظ تعطیلی تابستان چند صباحی به زادگاه اصلی ام مشکین شهر سفر کردم و در خانه گلینی در روستای خود به دیدار ارحام نایل بودم، اما جوانکی وارد اطاق شد و گفت: چند جمله ای در بیرون اطاق به شما عرض دارم. از اطاق بیرون آمدن همان و خود را در محاصره ی عده ای ساواکی دیدن همان، من را در لندروری سوار کردند و با شتاب تمام به اردبیل آوردند. در اطاق ساواک دو نفر سرباز نظامی با دستبند دور مرا گرفتند. رییس ساواک اجازه دستبند نداد، ولی من را به دست آن دو سپرد که در ساواک قم تحویل دهند و قبض رسید بیاورند. بلافاصله در اوایل روز سوار ماشین کردند و نزیک نیمه شب در شهر قم پیاده کرده و تحویل ساواک دادند. از آن جا به طرف شهربانی فرستاده شدم و پس از سؤالاتی برگه رسمی تبعیدی؛ یعنی نامه عملم را به دست چپم دادند و به طرف ماهان کرمان روانه نمودند. به شما چه بگویم؟! مرا دست به دست فروختند و خریدند. در مدت دو روز و یک شب پس از پیمودن ۳۰۰ فرسنگ راه، تحویل آخرین مشتری؛ یعنی پاسگاه بخش ماهان دادند. یک سال در آن جا تحت مراقبت بودم. در آن محیط زمینه را مقتضی دیدم و بنای اقامه ی نماز جماعت را نهادم. رفته رفته اجتماع زیاد شد و ساواک کرمان گزارش را به مرکز رسانید. روزی نزدیک غروب بود که به پاسگاه احضار شدم و همان جا سوار ماشینم کردند به سوی کرمان و از آن جا به سوی شهرستان گلپایگان روانه نمودند. بچه ها در ماهان ماندند. ناگفته نماند که در ماهان مشمول الطاف و محبت عده زیادی از روحانیان محترم کرمان و اطراف آن قرار گرفتم و حال هم از آن ها تشکر دارم و بالجمله یک سال هم در گلپایگان تحت مراقبت شدید تر از ماهان بودم. نماز جماعتم را تعطیل کردند. به ناچار در خانه ای مشغول تدریس تفسیر قرآن برای معلمان و دبیران آن شهر شدم. ضمناً احسان و نیکی هایی که مرحوم حجةالاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی درباره ام نمودند، فراموش نمی شود. پس از یک سال دوباره محکوم به تغییر محل شدم. ناگهان ما را سوار ماشین کرده از خط اصفهان و قم سپس مشهد مقدس به شهرستان کاشمر منتقل نمودند و یک سال هم در آن جا تحت مراقبت شدیدتر از قبل قرار گرفتم. این بار در هر مسجدی که چند روز شروع به نماز می کردم به سراغم می آمدند و نمازم را تعطیل می نمودند، حتی در گوشه ی مدرسه ای که توقف داشتم، اجازه نماز جماعت ندادند. گاهی در مدرس آن جا در تاریکی نماز جماعت می خواندیم. چندین بار رییس شهربانی مرا تهدید نمود که عاقبت کارت وخیم خواهد بود. ما هم حرفش را از گوشی به گوش دیگر تحویل داده و مشغول کار بودیم. اگر مورد عنایت برخی از علمای آن جا قرار نگرفتم، مشمول محبت و الطاف خالصانه طلاب محترم و مردم شریف آن سامان شدم و در تمام این دوران زمینه قیام را در روحیه مردم، به واسطه اظهار محبتی که از آن ها نسبت به یک طلبه قم صادر می شد، امیدوار کننده می دیدم. بالاخره پس از تمام شدن مدت تبعید رسماً در میدان مبارزه افتادیم و تا زمان پیروزی انقلاب ما نیز هماره اوقات با جنگ و گریز و نبرد سرد و گرم و مبادله آتش میان مسلسل و تفنگ با کاغذ و قلم در میدان قم و پس از آن در همه شهرستان ها با سایر رزمندگان راه اسلام علیه کفر در حد قدرت خویش شرکت کردیم تا آن گاه که الطاف حق شامل حال ایرانیان شد و رهبری پیامبر گونه امام امت آن ها را از ذلت و اسارت ابرقدرت ها نجات داد و انقلاب پیروز شد. قصه ها مفصل است و اگر از الطاف غیبی الهی در این مدت طولانی و کمک و نصرت ذات اقدسش به طلاب محترم و سایر مستضعفان سخن بگویم کتابی مفصل باید نگاشته شود.خبرنامه سیاسی فرهنگی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ش ۹۴۸، ص ۱۵ ـ ۱۱.

. انتهای پیام /*