پرتال امام خمینی: یادداشت / ۲۰۷ / خمین شهری که از گمنامی به شهرت جهانی رسید و نامش در کتاب رکوردهای جهانی «کتاب گینس» ثبت شد؛ به واسطه این که زادگاه ابرمرد تاریخ و رهبر راستین جهان اسلام و تشیع، امام خمینی بود. شهری در جنوب شرقی استان مرکزی با بیش از هزار و پانصد سال قدمت که بنای آن را به «هما» دختر «بهمن کیانی» نسبت می دهند. گویند نامش در ابتدا «خمیهن» بوده که ترکیبی است به «خو» به معنای «خوب» و «میهن» که «جایگاه» معنا می  دهد. و روی هم یعنی مکان خوب یا سرزمین مقدس. در قدیم به این شهر و روستاهای اطرافش «کمَرَه» نیز می گفتند.

چکیده

اعتبار و ارزش هر شهر و وادی و مکانی تنها به موقعیت جغرافیایی و سیاسی و اقتصادی آن نیست؛ بلکه به فرهنگ و علم و عالم پروری آنجا هم است. آنچه به آن قابلیت و منزلت و ارزش می دهد، ساکنین آن هم بوده و هستند؛ «شَرَفُ المکان بالمکین.» مقیم شد گان و مدت درنگ آنان نیز موجب ارج و قُرب و عزّت یابی یک منطقه و شهر می شوند. تاآنجاکه آثار باستانی و میراث فرهنگی کشور هم تنها به دلیل ارزش خشت و گِل آن نیست، بلکه به خاطر انتساب آنها به نام و یاد و افتخار افرادی است که در آنجا یک زمانی سکنی داشتند.

شهر خمین نیز یکی از این مکان هاست که به دلیل انتساب به بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی ارج و قرب یافته و شهرت جهانی پیدا کرده است و چه بجاست که در آن گشتی زده و مکان های منتسب به امام خمینی را معرفی نماییم.

مقدمه

استان مرکزی با مرکزیت شهر اراک، در گذشته عراق عجم نامیده می شد که تا سال ۱۳۱۶شمسی اراک و حومه آن، و سرزمین های وسیع بین همدان و اصفهان را دربرمی گرفت. این استان با منطقه ها و شهرهای خوش نام و پرآوازه اش مهد زایش و پرورش بزرگان و عالمانِ افتخارآفرین و شخصیت های تأثیرگذار تاریخ ایران بوده است. مفاخری از این جغرافیای مرکزی به ایران و جهان عرضه شده که یاد و نامشان برای همیشه تاریخ ماندگار بوده و خواهد بود. کسانی چون: قائم مقام فراهانی، میرزا تقی خان امیرکبیر، پروفسور حسابی و... همچنین بسیاری از فقیهان و عارفان و فیلسوفان بزرگ ایران، و از همه مهم تر امام خمینی از شهر خمین.

در اینجا برای شناخت و تجلیل بهتر از شهر خمین، زادگاه یکی از بزرگ مردان و شگفتی آفرینان تاریخ، یعنی امام خمینی، اماکن و یادمان های مربوط به ایشان در این شهر را معرفی می کنیم. البته مکان های بسیاری در این استان است که یادآور نام و یاد امام خمینی است؛ اما در یادداشت بسنده می کنیم به خود شهر خمین و اطراف آن.

شهر خمین

خمین شهری که از گمنامی به شهرت جهانی رسید و نامش در کتاب رکوردهای جهانی «کتاب گینس» ثبت شد؛ به واسطه این که زادگاه ابرمرد تاریخ و رهبر راستین جهان اسلام و تشیع، امام خمینی بود. شهری در جنوب شرقی استان مرکزی با بیش از هزار و پانصد سال قدمت که بنای آن را به «هما» دختر «بهمن کیانی» نسبت می دهند. گویند نامش در ابتدا «خمیهن» بوده که ترکیبی است به «خو» به معنای «خوب» و «میهن» که «جایگاه» معنا می  دهد. و روی هم یعنی مکان خوب یا سرزمین مقدس. در قدیم به این شهر و روستاهای اطرافش «کمَرَه» نیز می گفتند. (قادری، علی، خمینی روح الله، ص ۷۳)

خاندان موسوی (امام خمینی) در خمین

در سال های پایانی سلطنت فتحعلی شاه قاجار مردی گمنام به نام سید احمد قدم به خمین گذاشت. او به دعوت یکی از اهالی این شهر به نام یوسف خان، نجف را به قصد خمین ترک کرده بود. سید احمد در خمین ازدواج کرد و دارای منزل و جایگاه علمی و اجتماعی بلندی شد. پسرش مصطفی در همان منزل به دنیا آمد و از وی نیز فرزندی متولد شد که روح الله نام نهادند. روح الله سال (۱۲۸۱ ش/ ۱۳۲۰ ق/ ۱۹۰۲ م) و در دوره پادشاهی مظفرالدین شاه و چهار سال پیش از صدور فرمان مشروطیت چشم به جهان گشود.

در آن روزگار، خمین از شش محله اصلی تشکیل می شد که از شرق به غرب و بر کرانه شمالی رودخانه جای گرفته بودند:

۱. محله سبزیکار ؛ ۲. محله سر پل (سادات)؛ ۳. محله لب رودخانه  (رازی)؛ ۴. محله اسماعیل بیگ؛ ۵. محله  مشهد؛ ۶. محله یهودی ها

علاوه بر این ها، چند قلعه و روستای کوچک نیز در فاصله ای نزدیک به خمین واقع شده بودند که در حال حاضر با کمی تسامح، جزئی از شهر به شمار می روند.

در چهار سوی شهر نیز دروازه  هائی قرار داشت: دروازه اول، ابتدای محله سبزیکار (منبع آب فعلی خمین)؛ دروازه دوم، محله لب رودخانه (انتهای خیابان شهید طباطبایی کنونی)؛ دروازه سوم، در کنار برج جنوبی بیت فعلی امام قرار داشت. در حال حاضر هیچ نشانی از دیوارهای گرداگرد شهر و دروازه  های چهارگانه آن دیده نمی شود. تنها در مرکز شهر، بیت قدیمی خاندان موسوی (امام خمینی) همچنان استوار و سرپا ایستاده است و غیر از بُرج جنوبی آن که طعمه طغیان رودخانه در سالهای دور شده، بقیه بنا شکل قدیمی خود را حفظ کرده است. (مرادی نیا، محمدجواد، خمین در گذر تاریخ، ص ۱۳)

دوران کودکی و نوجوانی امام در خمین

امام خمینی نزدیک به نوزده بهار از عمر شریف خود را کاملاً در خمین گذراند. پس از آن برای ادامه تحصیل مهاجرت کرد. طول دوران حضور امام در خمین همواره با تلخی و حوادث ناگوار همراه بوده است. کمتر خاطره شیرینی از زبان امام در خصوص این دوران شنیده شده است. دوران شیرین و خاطرات دلپذیر ایام حضور در خمین حضرت امام را بیشتر می توان به حضور در کنار مادر «بانو هاجر» و عمه «بانو صاحبه خانم» و دایه « ننه خاور» او دانست.

آیت الله مرتضی پسندیده، برادر ارشد و سرپرست دوران کودکی حضرت امام نقل می کند: آقا روح الله علاقه بسیاری به پرش از ارتفاع داشت. به همین دلیل یکی از سرگرمی هایش پریدن از ایوان بالای خانه به پایین بود. روح الله با بچه های هم سال فامیل و هم محله ای در این کار، مسابقه می گذاشت، اول از ایوان های کوتاهتر شروع کرد و سپس از بالاترین ایوان که نزدیک دو متر ارتفاع داشت، می پرید. (همان، ص ۲۴۸ - ۲۴۹)

یا این که آقای حسن مستوفی، پسرخاله و هم بازی دوران کودکی و نوجوانی حضرت امام می-گفت: پرش از مانع یکی دیگر از بازی های ما بود؛ بدین صورت که طنابی بین دو چوب عمودی محکم شده در زمین، بسته و از روی طناب می پریدیم. یک بار به هنگام پرش از روی طناب، پای روح الله به آن گیر کرد و یکی از چوب ها محکم بر روی استخوان ساعد دست راست روح الله خورد و دستش شکست. (همان، ص ۲۴۹)

البته خود امام خمینی از شیطنت های دوران کودکی به نیکی یاد می کند. گاهی که دوستان و شاگردان نزدیک ایشان با تعجب از بازی های کودکانه و شیطنت های شهید مصطفی (فرزند ارشد امام) پیش او نقل می کردند، امام می  فرمود: هنوز به پای خودم در کودکی نرسیده است. (اباذری، عبدالرحیم، پرتو آفتاب، ص ۲۰۰) و یا زمانی که مرحوم حاج احمد آقا خمینی در اثر شیرجه در رودخانه فرات نجف به شدت با پایه های پل در دست احداث برخورده کرده و به سختی مجروح شده بود، حضرت امام که خبردار می شود، خطاب به فرزند خود می  گوید: احمد باز شیطنت کردی! مرحوم حاج احمد آقا می گوید: چه کنیم ما فرزند شماییم. (گنجینه دل، ص ۴۲۰)

مرحوم حاج احمد آقا در نقل خاطرات دوران کودکی امام می  گوید: چندین جای دست و پای امام مکرراً به دلیل شیطنت ها در کودکی شکسته بود. (سبحانی نیا، محمدرضا، مهر و قهر، ص ۱۷۴) در خاطرات دیگر فرزندان و اعضاء خانواده و بیت امام هم به طور مکرر نقل شده که ایشان به هیچ وجه از بازی کودکان نهی نمی کردند و بالعکس اگر کسی مانع آنها شده و یا از آوردن کودکان نزد امام خودداری می  کرده، به تندی با او برخورد کرده و می فرمود: اگر بچه را نمی آوری، خودت هم نیا و حق نداری بدون بچه بیایی. (رجائی، غلامعلی، برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج ۲، ص ۱۹۴)

آقا مسیح بروجردی، نوه امام نقل می کند: روزی همراه امام در حیاط خانه در جماران قدم می-زدیم و امام از خاطرات کودکی خود می گفت. در همین بین سید حسن (نوه دیگر امام) که حدوداً ده ساله بود، وارد شد. امام در حالی که به طرف سید حسن اشاره می کرد، گفت: من که به اندازه ایشان بودم، با همین قامت و هیکل، مثل باد از روی دیوارهای خانه و باغمان می دویدم.» (همان)

این خاطرات و حکایات کیفیت زندگی امام در شهر خمین را به خوبی نشان می دهد. چه خاطرات دوران شیرین کودکی و نوجوانی، و چه خاطرات و حوادث تلخ و سخت را. خاطرات و حوادثی چون:

۱. از دست دادن پدر، مادر و عمه

امام خمینی در دوران کودکی، زمانی که چهار ماهه بود، پدر خود را از دست داد که از آن به تلخی یاد می کند. (ستوده، امیررضا، پا به پای آفتاب، ج ۱، ص ۱۹۲) در سن شانزده سالگی، زمانی که بیماری وبا کشور را فرا گرفته بود، ابتدا مادر و سپس عمه خود را که نقش بسیار در تربیت ایشان داشت، در عرض چند ماه از دست می دهد.

۲. حمله دزدان و اشرار به خمین

امام بارها در بیانات خود به ظلم و تعدی دزدان، اشرار و خان های خمین اشاره کرده و مشاهدات و خاطرات دوران کودکی خود در خمین را بازگو کرده و فرموده است:

من خودم اطلاع دارم، از آن وقت هایی که در زمان احمد شاه یادم هست، ما مبتلا بودیم به دزدها، مبتلا بودیم به این اشخاصی که می آمدند مثل رجبعلی، نایب حسین کاشی و مثل آن میرزا علی نقی ها و آنها که شما حالا اسمشان را هم نشنیدید، اینها می رفتند غارت می کردند، دهاتی که ما در آن بودیم غارت می کردند. کاشان اصل حکومت در کاشان نمی توانست کاری بکند، همه اش این غارتگرها بودند، غارتگرها آنجا را غارت می کردند، همه کارها را انجام می دادند. (صحیفه امام، ج ۱۰، ص ۴۳۰)

در جایی دیگر می  فرماید:

خمین که بودیم، سنگربندی می  کردیم، من هم تفنگ داشتم، منتها من بچه بودم به اندازه بچگی ام، بچه شانزده، هفده ساله، ما تفنگ دستمان بود و تعلیم و تعلم تفنگ هم می کردیم، من بلدم الان تفنگ بیندازم. این اخوی، بزرگتر از ما بود، ایشان تفنگ  انداز است منتها حالا پیرمرد است، ما سنگر می رفتیم و با این اشراری که بودند و حمله می کردند و می خواستند بگیرند و چه بکنند، هرج و مرج بود، دیگر دولت مرکزی قدرت نداشت و هرج و مرج بود. قبل از این خان بود، هرج و مرج دولت مرکزی هم بدون قدرت و همه جا، کاشان و این حدود قم و ... است. کاشی بود، نایب حسین و پسرش، آن حدود ما هم حمله می کردند زلقی ها و نمی دانم... حمله می کردند و یک دفعه هم آمدند یک محله ای از خمین را گرفتند و مردم با آنها معارضه کردند و تفنگ دست گرفتند، ما هم جزء آنها بودیم. (همان، ج ۱۳، ص ۳۸۰)

۳. خاطرات امام از ظلم خوانین منطقه

یکی دیگر از خاطرات حضرت امام در دوران حضور در خمین مربوط به ظلم و جور خان ها و افراد حاکم در منطقه است. امام ضمن نقل خاطرات خود به عبرت گیری از حوادث دوران گذشته پرداخته و به دولت مردان درس حکومت داری و سلوک با مردم می دهد. ایشان می فرماید:

من زمان احمدشاه را دیده ام، دوران پهلوی ها را هم دیده ام. آن چیزی که اسباب ضعف دولت و جدایی مردم از آن دولت بود، کیفیت عمل همه دستگاه های حکومتی، به ویژه در شهرها و آبادی ها بود. (همان، ص ۳۷۹)

و در بیانی دیگر به سرنگونی یکی از حاکمان خمین توسط یکی از خان های آن منطقه اشاره کرده و می فرماید:

من یادم است بچه بودم که حکومت خمین یک نفر از خان ها را گرفته بود. بعد از دو سه شب، سه چهار شب ریختند خان ها، و حکومت را گرفتند و حبسی های خودشان را بیرون آوردند و حکومت را به اسیری بردند و احدی از مردم هیچ، همچو نبود که چرا بگویند، خوشحال هم بودند. شاید بعضیشان هم منزل حکومت را آمدند تتمه را غارت کردند. من شاهد قضیه بودم که آن خانه ای که حکومت را از آن بردند. من بچه بودم، پشت یک دری ایستاده بودم و نگاه می کردم به وضع آنها، که آنها حمله کرده بودند و حکومت هم مرد قلدری بود. او هم باز آن وقت ده تیری داشت او، او هم حمله می کرد و یک نفر را هم ظاهراً از آنها کشته بود، لکن بعد اسیر شد. این وضع حکومت بود. (همان، ص ۳۸۱)

امام خمینی با همه این سختی و ناگواری هایی که در خمین دیده و از ۱۹ سالگی آنجا را ترک کرده بود؛ اما سال های پایانی عمر از خمین به نیکی یاد می کرد. به گونه ای که سید احمد آقا می پرسد: آیا آرزویی هم دارید می فرماید: آرزوی یک شب خواب در شهر خمین» (خاطرات خانم عذرا جعفری، آرشیو مؤسسه) و این نشان دهنده عمق علاقه و تمایل آن حضرت به مولد و موطن خود بوده است.

اماکن منسوب به امام در خمین

۱. بیت امام در خمین

بیت شریف امام خمینی در خمین مربوط به دوران قاجاریه و توسط شخصی به نام محسن خان که نسبت به دیگر خوانین مردم دار و دین دار بود، بنا شده است. سپس جد امام خمینی، سید احمد آن را در پانزدهم ربیع الاول ۱۲۵۵ ق، به مبلغ صد تومان از محسن خان خریداری کرد.

این منزل در محله لب رودخانه یا محله رازی در شرق خمین واقع شده است. به دلیل مجاور بودن با دروازه چهارسوق و مسجد جامع، از اصلی ترین محله های شهر محسوب شده و در حال حاضر در بافت تاریخی شهر قرار گرفته است.

طول و عرض حیاط منزل تقریباً مساوی و مساحت آن کمی بیشتر از چهار هزار متر مربع وسعت دارد. عمارت شامل اندرونی، بیرونی، باغ و... می شود که طبقه بالای آن بعدها توسط آقا مصطفی موسوی (پدر بزرگوار حضرت امام) بازسازی شد.

در گذشته خانه های بزرگ و حیاط دار محلی برای تأمین مایحتاج روزانه زندگی نیز بوده است. برای کاشت صیفی جات و درختان میوه و... همچنین پذیرایی از مهمان ها و جلسات درس و مباحثه و... به کار می رفته است.

ساختار قدیمی بنا، حتی آجرهای کف حیاط هنوز باقی هستند؛ ولی عبور از تاریخی نسبتاً طولانی و قدیمی یکصد و هفتاد ساله از آنها رنگ و رویی باقی نگذاشته و سخت فرسایش یافته اند. به همین دلیل چند باری با حفظ ساختار و نقشه و معماری پیشین، نوسازی شده است.

امام خمینی در بیستم جمادی الثانی سال ۱۳۲۰قمری در همین خانه چشم به جهان گشود و مدت نوزده بهار از عمر شریف خود را در آن گذراند. این بیت میراث پدری حضرت امام و متعلق به همه خواهران و برادران ایشان بوده است و اطلاق بیت امام به مجموعه همه بیرونی و اندرونی صحیح نیست چون بخش کوچکی از آن متعلق به ایشان بود و مابقی از آن سایر فرزندان مرحوم شهید سید مصطفی موسوی خمینی بود که بعدها از دیگر وراث خریداری شده است.

این بیت هم اکنون با بیش از ۱۷۰ سال قدمت توسط سازمان میراث فرهنگی کشور به عنوان یکی از آثار ملّی به ثبت رسیده است و به یک مرکز زیارتی و توریستی تبدیل شده و در طول سال هزاران نفر به بازدید از آن می روند. به همین دلیل و همچنین در راستای کار و فعالیت های فرهنگی در این شهر، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی با کمک دیگر سازمان ها و مسئولان استانی و محلی اقدام به خرید بخشی از زمین های اطراف این مکان نموده و با ساخت و تجهیز مجموعه ای فرهنگی در وسعت ده هزار متر خدمت بزرگ و شایانی به مردم شهر خمین کرده است.

بناهای پیش بینی شده در این مجموعه عبارتند از:

الف ـ نگارستان امام که قسمتی از وسایل شخصی و آثار امام در آنجا به نمایش گذاشته خواهد شد.

ب ـ خانه فرهنگ شهر خمین که محل تجمع اهل فرهنگ و هنر آن منطقه خواهد بود.

ج ـ انجمن ادبی خمین

د ـ کتابخانه

ه ـ هنرکده: در این هنرکده هنرهای مختلفی از قبیل عکاسی، نقاشی، خط و داستان نویسی و... آموزش داده می شود.

و ـ سالن اجتماعات با تجهیزات کامل.

۲. زمین مزروعی امام در خمین

از دیگر اماکنی که در شهر خمین وجود دارد و به امام منسوب است، قطعه زمینی است که از پدر به ایشان به ارث رسیده است که در اواخر عمرشان آن را به مستضعفان واگذار کرد. این ملک نخست چندین هکتار بوده که بعدها بین وراث تقسیم شده است. حضرت امام در تاریخ ۳۱ /۳ /۱۳۱۶ وکالت نامه ای خطاب به برادر بزرگشان آیت الله سید مرتضی پسندیده تنظیم کرده و ایشان را نسبت به پیگیری و تقسیم این سهم الارث وکیل می کند. (صحیفه امام، ج ۱، ص ۱۳)

حضرت امام در چند وصیتنامه به این ملک اشاره کرده و آنها را جزء املاک خود دانسته اند:

«جزئی ملکی که در کمره دارم و نمی دانم چی است و چقدر است و آقای پسندیده اطلاع دارند، بین ورثه کما فَرَضَهُ الله تقسیم شود.» (همان، ج ۳، ص ۲۹۳)

همچنین در وصیتنامه مورخ ۳ / ۸ / ۱۳۶۱ آورده اند:

«ممکن است در خمین ملک مختصری داشته باشم که حضرت حجت الاسلام آقای پسندیده مطلع هستند. آن هم پس از من از ورثه است.» (همان، ج ۱۷، ص ۶۹)

تا اینکه ۱ /۲ /۱۳۶۴ این ملک را طی نامه ای در اختیار فقرا قرار دادند:

«جناب حجت الاسلام آقای جلالی دامت افاضاته

جنابعالی وکیل هستید زمین های متعلق به اینجانب را، هر چند ناقابل است، هر طور صلاح می دانید تقسیم کنید بین فقرا و تملیک آنان نمایید، چه ساختمان شده باشد یا نشده باشد.» (همان، ج ۱۹، ص ۲۳۹)

این ملک با این که در متراژ ناچیز بود؛ اما بسیار برکت داشت. هم مخارج زندگی و تحصیل حضرت امام را تأمین می کرد و مجبور به استفاده از وجوهات شرعی نبود؛ و هم حاصل آن کمک حال محرومان و برخی از دوستان امام بود. یکی از یاران امام می گوید:

حضرت امام با والد ما دوست و به او علاقه مند بود. پدر ما در دوره پس از جنگ جهانی دوم به قم آمدند و ضعیف و علیل المزاج بود. اوضاع اقتصادی بسیار بد و حتی نان هم پیدا نمی شد. کیفیت نان هم بسیار بد بود و مرحوم والد نمی توانست از آن نان بخورند. حضرت امام از آردی که از زمین کشاورزی خود در خمین به دست می آورد، مقداری هم به مرحوم والد می فرستاد. (ستوده، ج ۳، ص ۱۸۵)

یکی از دوستان امام خمینی نیز می گوید:

در زمان جنگ بین الملل اول، جهان دچار کمبود شده بود. آن زمان سرپرستی حوزه قم به عهده آقای سید صدرالدین صدر بود. ما روزی به زیارت ایشان رفتیم، در منزل ایشان گونی های گندم را روی هم چیده بودند، آقای صدر رو کرد به حاضرین که در بیت ایشان بودند و فرمود: آن دو گونی گندم بزرگ را حاج آقای روح الله (یعنی امام خمینی) آورده است. (سبحانی نیا، پیشین، ص ۱۰۳)

۳. قلعه یوجان

یکی دیگر از اماکنی که می توان آن را به امام منسوب دانست. محلی است که قاتلان پدر حضرت امام در آنجا مخفی شده بودند. در نزدیکی خمین قلعه ای است به نام «یوجان» که قاتلان بعداز فرار به آنجا رفته و از همانجا دستگیر می شوند. (قادری، ص ۱۲۴ و ۱۲۵)

۴. قریه (قلعه) حسن فلک

در اطراف خمین روستایی است که حضرت امام چندین بار از آن به نام «قلعه حسن فلک» یاد کرده است. منطقه ای کوهستانی و در دل کوه های اطراف خمین که حضرت امام همراه دوستان و هم سالان خود جهت تفریح و بازی به آنجا می رفتند.

«این قریه، شامل چند خانوار که به صورت جمعی در داخل قلعه زندگی می کردند، در دامنه کوه الوند قرار دارد. کوه الوند در ۱۵ کیلومتری جنوب شرقی خمین بوده و ۳۱۱۱ متر از سطح دریا ارتفاع دارد.» (مرادی نیا، پاورقی ص ۱۶۰) امام در یکی از سخنرانی ها پس از پیروزی انقلاب از آن چنین یاد می کند:

قلعه حسن فلک را من می دانم کجاست. من آنجا رفتم، «قریه حسن فلک» در اطراف کمره هست و قلعه ای است که شاید مثلاً آن وقتی که من دیدم ده- پانزده خانوار در آن زندگی می کردند؛ (صحیفه امام، ج ۶، ص ۴۸۱ و ۴۹۰) آنجا هر خانواری در یک اطاق زندگی می کرد و قلعه توی بیابان پهلوی یک کوهی بود که این طرف و آن طرفش هم هیچ چیزی نبود. (همان، ج ۷، ص ۳۹۷) قلعه حسن فلک پهلوی کوهی است که به آن کوه الوند می گویند، آن غیر الوند همدان است. (همان، ج ۹، ص ۴۰۹)

۵. کوه بوجه

«در خمین کوه کوچک و نسبتاً کم ارتفاعی وجود دارد که به نام «بوجه» (بر وزن «گوجه») معروف است. فاصله این کوه تا بیت پدری حضرت امام نزدیک به ۱۵۰۰ متر است و از گذشته تا به حال تفریحگاه و محل گشت و گذار مردم خمین به ویژه نوجوانان و جوانان بوده است. بر اساس خاطرات بیان شده، حضرت امام در بیشتر ایام سال، همراه با برخی دوستان و هم بازی های خود به بالای این کوه صعود می کردند و از آنجا دشت وسیع کمره و شهر کوچک خمین را به تماشا می نشستند.» (مرادی نیا، ص ۲۴۹)

در خاطرات آقای حسن مستوفی، پسرخاله حضرت امام آمده است: «یک بار قصد صعود به قله کوه بوجه را داشتیم. من از راه شناخته شده و همیشگی بالا رفتم و روح الله تصمیم گرفت از بیراهه و از مسیری که پرتگاهی در کنار آن قرار داشت حرکت کند. من چون از راه اصلی رفته بودم زودتر به قله رسیدم و بر روی صفه و آن ایوانی که در سمت جنوب شرقی قله قرار دارد به استراحت نشستم. روح الله نیز از سمت پرتگاه خود را به صفه رساند و دستش را به لبه آنجا گرفت، تلاش نمود تا بالا بیاید، اما ناگهان سنگی که زیر پایش بود در رفت و او فریاد زد. من فوراً به سینه روی صفه دراز کشیدم، دستهایم را دراز کردم و دست های روح الله را گرفتم و به او کمک کردم و به زحمت خود را بالا کشید.» (همان، ص ۲۵۰) این کوه الآن جزو شهر خمین شده و از بوستان های با صفای شهر به حساب می آید.

۶. محل شهادت پدر امام

در حومه شهر خمین، مسیر جاده خمین به اراک دهستان «امان آباد» قرار دارد. یکی از آبادی های آن «حسن آباد» است که در گذشته به «آب انبار» معروف بوده است. در همین مکان پدر امام خمینی به دست اشرار و خوانین خمین به شهادت می رسد. (خاطرات آیت الله پسندیده، ص ۸۲.)

چهره ای که از آیت الله سید مصطفی مجتهد، پدر امام خمینی در خاطره های آن دوران، ترسیم شده است، سیمای یک عالم عامل،شجاع و غیور و مردمی است. شخصیتی که شهامت و شجاعت او در مبارزه با ظالمان و اشرار منطقه و خاطر خان های خمین و کَمَره و تِیمَره و... را تلخ کرده و خواب را از چشم دنیابین آنان گرفته بود. برای همین آنان در پی راهی بودند تا از دست این سید خلاصی یابند و راه چپاول و غارت را هموار نمایند. از راه های تطمیع، تهدید و ارعاب و... وارد شدند تا همراهش کنند، اما به درِ بسته خوردند. تنها راه را در نابودی او دیدند.

در چنین اوضاع و احوالی آقا مصطفی تصمیم گرفت با عضدالسلطان والی «سلطان آباد» قدیم و «اراک» جدید دیدار و گفتگو کرده و از ظلم ها و سختی های مردم منطقه گوید. برای همین بامداد سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۲۸۱ش (۱۱ ذیقعده ۱۳۲۰ ق) به همراه نزدیک به ۱۵ نفر تفنگچی خود، خمین را به مقصد اراک ترک کرد. دو روز مسافت بود. روز نخست بی خطر سپری شد. کاروان شب را در منزل «ورچه»، روستایی در میانه راه خمین به اراک به صبح رساندند. (مرادی نیا، سطر اول، ص۲۳۰و۲۳۱.) بامدادان چهارشنبه ۲۳ بهمن حرکت می کنند. بین راه نزدیکی «آب انبار» دو سواره، جعفرقلی خان و رضاقلی سلطان با نظامیانشان راه بر آنان می بندند. باتوجه به آشنایی پیشین، پس از سلام و احوال پرسی، به رسم ادب آبی (در برخی منابع بجای آب، نبات آمده است) تعارف می کنند که در این بین جعفر قلی حمله کرده و تیری بر قلب سید مصطفی می زند. سید در حال افتادن از اسب می گوید: بی غیرتی کردید! و پس از دقایقی به شهادت می رسد. (خاطرات آیت الله پسندیده، ص ۸۲) درست است که قاتلان سید از معرکه گریختند و مدتی اجرای عدالت را در حق خود به عقب انداختند (همان، ص ۸۳) اما این پایان ماجرا نبود.

امین سلطان، صدر اعظم مظفرالدین شاه برای اعاده حیثیت به حکومت آشفته قاجار، سردار حشمت را ماموریت می دهد که قاتلان سید مصطفی خمینی را قصاص کند. قاتلان به قلعه یوجان در دو فرسنگی شهر خمین گریخته بودند. جمعی از لشگریان حکومتی پس از چند روز محاصره قلعه، درهای آن را گشودند و رضاقلی سلطان را که زخمی بوده، مرده یافتند؛ ولی جعفرقلی خان را دستگیر و به تهران می فرستند. با اصرار مردم خمین و علمای شهرهای تهران و اراک بر قصاص، کسی نتوانست او را نجات دهد. سرانجام پافشاری های مردم، علما و فرزندان و خانواده سید مصطفی به سرپرستی صاحبه خانم، عمه امام خمینی که همگی برای پیگیری قصاص در تهران بودند، دربار را به اعدام جعفرقلی خان مجبور کرد. (همان، ص ۸۳ تا ۹۰)

حکم اعدام در تاریخ بیست اردیبهشت ۱۲۸۴ش (چهارم ربیع الاول ۱۳۲۳ ق) به اجرا درآمد و قاتل در میدان توپخانه تهران به دار مجازات کشیده شد. اعدام قاتل به دستور محمد علی میرزا، ولیعهد شاه انجام گرفت که امور کشور را در غیاب پدرش- مظفرالدین شاه ـ اداره می کرد. (رجبی، محمدحسن، زندگی نامه سیاسی امام خمینی، ج اول، ۹۷  - ۹۸)

. انتهای پیام /*