پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۳۰۸* در باره فتنه بختیار تا کنون مطالب متعددی منتشر شده و صدماتی که کشور پیش از پیروزی انقلاب از ناحیه این عنصر بیگانه متحمل شده نیز بسیار گفته شده است؛ اما این یادداشت بدنبال ارائه چند فراز از مطالب کمتر گفته شده در باره بختیار در قبل و بعد از انقلاب است که امید است مفید واقع گردد. بختیار که خود را مدافع آرمان‌های انقلاب مشروطه و قانون اساسی آن می‌دانست با پذیرش نخست وزیری، دنبال کنترل کردن اختیارات شاه ‌بوده و با فراهم کردن زمینه‌های فرار شاه، سودای برقراری دولتی سکولار را در سر می‌پروراند اما با برخورد به سد محکمی چون امام خمینی هرگز نتوانست سودای خود را در ایران به اجرا بگذارد و به مانند حکومت‌های خودکامه پیش از خود، زمینه‌های رنج و مشقت مردم ایران را بیش از این فراهم کند. یکی از اتهامات منتقدان سیاسی شاپور بختیار به او این بود که او را انگلوفیل(طرفدار انگلستان) می‌خواندند. اساسا روابط شاپور بختیار اغلب با حکومت و مقامات بریتانیا حسنه و مطلوب بود. از یک سو پیوندهای تاریخی و قدیمی خوانین بختیاری که خانواده بختیار نیز جزو آنان بود، با حکومت بریتانیا، ماموران محلی آن دولت در ایران و به خصوص مسئولان و کارگزاران شرکت نفت انگلیس و ایران وجود دارد. در جریان‌های پس از ملی شدن صنعت نفت ایران و در دوران نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق، به هنگام افشای برخی از اسناد به دست آمده از خانه ریچارد سِدان مقام ارشد بریتانیایی شرکت نفت، نام بختیار به عنوان یکی از افراد مرتبط و مورد اعتماد لندن، به خصوص در خوزستان مطرح شد. این نزدیکی به انگلیس موجب شد تا توصیه‌های مختلفی از سوی برخی مقامات به او برای پذیرش مقام نخست‌وزیری در آخرین روزهای سلطنت پهلوی شد.

آخرین تلاش‌ها و پیشینه فعالیت‌های سیاسی

پس از شکست دولت ازهاری تلاش شاه و مشاوران داخلی و خارجی‌اش معطوف به یک دولت به رهبری یکی از سران جبهه ملی به عنوان آخرین تلاش برای حل و فصل امور با کمترین هزینه و حتی با تقسیم قدرت با مخالفان میانه‌رو شد. عده‌ای از این مشاوران، حضور شاه برای کنترل اوضاع و یکپارچگی ارتش را لازم می‌دانستند و برخی نیز خروج شاه ولو به طور موقت را برای آرام کردن اوضاع امری مفید و حتی ضروری قلمداد می‌کردند. خود شاه اما، به دلیل غلبه بیماری، ترس و خلعِ انگیزه، اصرار به رفتن داشت و مایل به ادامه حضور در ایران، ولو به طور کوتاه مدت نبود.

در بین دو نامزد اصلی نخست‌وزیری، دکتر غلامحسین صدیقی بر ماندن شاه اصرار داشت و همین اصرار مانع پذیرش نخست‌وزیری توسط او شد. در این میان توصیه شخصی لرد جورج براون وزیر سابق امور خارجه بریتانیا که هم با بختیار دوستی قدیمی و عمیق داشت و هم در دربار ایران صاحب نفوذ بود، از طریق سر آنتونی پارسونز، آخرین سفیر لندن در تهران، موجب بالا گرفتن بخت نخست‌وزیری بختیار شد و چون بختیار نیز بر خروج شاه از ایران اصرار داشت، قرعه فال به نام او افتاد. البته به جز براون دیگرانی نیز برای نخست‌وزیری بختیار تلاش کردند، ولی رایزنی براون در این راه بیشترین کمک را به این انتصاب کرد.

پدر بختیار از جمله سران و خوانین رده دوم ایل بختیاری بود که پس از شورش نافرجام و قلع و قمع آنان در دوران سلطنت رضا‌شاه دستگیر و اعدام شده بود. خود او نیز به هنگام تحصیل و در دوران جنگ جهانی دوم، به عنوان لژیونر خارجی در ارتش فرانسه خدمت کرده بود. از اوایل تاسیس حزب ایران در سال‌های پس از سقوط رضا‌شاه، بختیار نیز به آن حزب ناسیونالیست پیوست و به تدریج به یکی از افراد نسبتا مهم آن تبدیل شد. با تشکیل جبهه ملی در جریان انتخابات مجلس هفدهم و پیوستن حزب ایران به ائتلاف جبهه ملی به رهبری دکتر محمد مصدق، بختیار نیز به همراه حزب خود به جبهه ملی و مصدق ملحق شد و با همه اختلافات نظرها و تفاوت رویکردهای کم و بیشی که با برخی دیگر از سران جبهه ملی داشت، خود را پیرو آرمان‌های مصدق می‌دانست. هر چند که پس از سرپیچی از تصمیم جبهه ملی و مذاکره مخفی با محمد‌رضا‌ شاه و نهایتا قبول سمت نخست‌وزیری در دی ماه ۱۳۵۷، رسما از آن جبهه اخراج شد.

راه سوم

بختیار که خود را همواره شیفته و پیرو یک جمهوری سکولار به سبک جمهوری فرانسه نشان می‌داد؛ در طول دولت ۳۷ روزه بواسطه حملات پی در پی امام خمینی هیچ‌گاه تمرکز لازم برای اجرای برنامه‌های خود را پیدا نکرد. بر اساس تحلیل‌های مختلف بختیار در نظر داشت با نشان دادن رویکرد انتقادی به وضع رژیم(با هدف از بین بردن نهایی آن) و موج‌سواری در جریان نهضت مردمی به رهبری امام خمینی (و البته بدون پذیرش تغییرات انقلابی و بنیادین در کشور) راه سوم یعنی نظامی سوسیال دموکراتیک را پایه‌ریزی کند که از اساس با قانون اساسی مشروطه که بختیار سنگ آن را به سینه می‌زد، در تنافی بود.

بختیار برای دست‌یابی به این هدف کوشید تا با تغییر تدریجی ماهیت حکومت موجبات سلب اختیارات شاه را فراهم کند و از طرفی در رفرم‌هایی با ژست تجدید‌نظر‌خواهانه با وعده‌هایی چون برگزاری انتخابات آزاد، انحلال ساواک، آزادی کلیه زندانیان سیاسی، دستگیری فاسدان رژیم پهلوی، قطع پیمان‌های نظامی با آمریکا، لغو قرارداد تسلیحاتی، توقف فروش نفت به اسرائیل و ... خود را نزدیک(و به نوعی همراه) به انقلابیون معرفی کرده و زمینه را برای تحقق هدف خود فراهم کند. اما در ۳۷ روز دولت خود هیچگاه مجال لازم برای تحقق اهدافش را پیدا نکرد و موج توفان انقلاب او و دولتش را با خود برد.

محاسبات غلط

هنگامی که بختیار آماده پذیرش فرمان نخست‌وزیری از سوی شاه شد، با سوء محاسبه‌ای عجیب تصور می‌کرد که اگر خواسته‌های مرتبه دوم رهبری انقلاب و مردم، سوای سرنگونی سلطنت، را عملی سازد، یا می‌تواند رهبری امام خمینی را خلع ید کرده و از سکه بیاندازد و یا دست‌ِکم رهبری نهضت را متقاعد به مشارکت قدرت با او و پذیرش دولت او در دوران گذار بکند. گذشت زمان نشان داد که این محاسبه تا چه حد از واقعیات ایران در آن زمان به‌دور بود و به پروژه‌ای نافرجام و شکست خورده و برگ آخر دفتر حکومت سلطنتی تبدیل شد.

همانگونه که پیشتر گفته شد جالب اینجا است که بختیار به مانند حزب ایران و جبهه ملی خود را مدافع آرمان‌های انقلاب مشروطیت، نظام سلطنتی و قانون اساسی آن می‌دانست او نیز همچون اغلب سران جبهه ملی تا اواسط سال ۱۳۵۷ به تغییر سلطنت و حکومت در ایران باور نداشت و معتقد بود که حقوق ملی از طریق تداوم پادشاهی با کنترل کردن اختیارات شاه ممکن خواهد بود.

بختیار در سال ۱۳۵۶ به اتفاق سه تن از سران جبهه ملی شامل کریم سنجابی و داریوش فروهر در نامه‌ای سرگشاده به محمد‌رضا در نقش یک مصلح ظاهر شد و از شاه خواست برای نجات کشور به اصول مشروطیت تمکین کرده، حقوق بشر را رعایت کند، و به استبداد پایان دهد! که به نوعی این نامه برای تقویت جبهه ملی بود. شاه علاقه شخصی به بختیار نداشت و از سر استیصال و به عنوان آخرین راهکار دست به دامان بختیار شده بود. شاه دست‌کم در دو برهه تاریخی و دو مورد مجزا تلاش کرد تا جبهه ملی را در قدرت سهیم کند. بار نخست در سال ۱۳۴۰ بود که جبهه ملی نتوانست به یک جمع بندی واحد و متحد در مشارکت در دولت امینی یا حتی پس از آن دست یابد و به عقیده شماری از محققان، یک فرصت تاریخی برای انجام اصلاحات و رسیدن به اهداف اعلام شده خود از طریق کسب قدرت سیاسی را از دست داد. اما این بار نمی‌خواست این فرصت طلایی! را به باور خودش از دست بدهد!

ضدیت با روحانیت

آنچه مسلم است این است که بختیار از نظر تئوری و اعتقاد سکولاریستی خود، جایگاه عمومی و سیاسی برای روحانیت و رهبری دینی در ایران قائل نبود. با این همه، همانند رویه مرسوم جبهه ملی، تا قبل از اوج گیری انقلاب اسلامی و تثبیت کامل و عمومی رهبری امام خمینی، مناسبات او نیز با روحانیتِ میانه‌رو سنتی از قبیل آیت‌الله کاظم شریعتمداری در قم یا آیت‌الله احمد خوانساری در تهران بیش و کم محترمانه و مناسب بود. از زمان اوج‌گیری نهضت، برخورد بختیار با رهبری نهضت در ابتدا حمایت و احترام توام با احتیاط بود.

تلاش برای سرنگونی جمهوری اسلامی

تلاش‌های مختلفی از سوی بختیار برای ایجاد یک جبهه واحد ضد جمهوری اسلامی در بین اپوزیسیون خارج از کشور انجام شد که همه این اقدامات با شکست مواجه شدند. بختیار عمیقا معتقد بود که از هر وسیله‌ای و کمک سیاسی، نظامی و مالی هر دولت خارجی در راه سرنگون ساختن جمهوری اسلامی می‌تواند و باید استفاده کند. این موضوع شامل کمک‌های موردی و منظم حکومت عراق، پادشاهی سعودی، اسرائیل، آمریکا، انگلیس و شماری از کشورهای اروپایی به او بود. مطابق اسناد محرمانه و سری رسمی وزارت خارجه، هیات دولت، نخست‌وزیری و وزارت دفاع بریتانیا و آمریکا که طی یک دهه گذشته به تدریج از طبقه‌بندی خارج شده و در دسترس محققان قرار گرفته‌ و با یادمانده‌ها و خاطرات چهره‌های موثر ایرانی، عربی و غربی در این موضوع منطبق است، در آغاز سال ۱۳۵۹ و ماه‌های قبل از تجاوز گسترده نظامی حکومت بعثی عراق به ایران، به موازات کشورهای عربی حوزه جنوب خلیج فارس، دو اپوزیسیون عمده خارج از کشور آن زمان به رهبری شاپور بختیار و ارتشبد غلامعلی اویسی، تلاش سازمان یافته و گسترده‌ای را به خرج دادند تا صدام حسین و رهبری حکومت بعثی عراق را متقاعد کنند که ارتش و نیروهای مسلح ایران ناتوان و حکومت مرکزی کشور از هم گسیخته است و ارتش عراق قادر است ظرف ۲۴ ساعت خطوط دفاعی ایران را درهم بشکند، ظرف یک هفته کاملا ایران را شکست داده و پس از تشکیل حکومت خودمختار در منطق جنوبی ایران، در طول یک ماه جمهوری اسلامی را کاملا سرنگون سازد.

صدام حسین همواره و به خصوص در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در سودای نبرد با ایران و تجاوز نظامی با کشورمان بود، ولی این توصیه‌ها و توجیهات همسایگان عرب و اپوزیسیون خارج از کشور عزم او برای حمله به ایران را جزم‌تر کرد و او را دچار سوءمحاسبه درباره قدرت واقعی نظامی و استحکام ملی ایران کرد. در همین راستا بود که ضمن سفرهای متعدد بختیار به عراق و گفتگو و توافق او با مقامات عراقی، ده‌ها میلیون دلار در آستانه و آغاز جنگ تحمیلی از سوی حکومت بعثی به بختیار و رفیق سیاسی او اویسی پرداخت شد و به هر یک از آن دو، امکانات تاسیس یک شبکه رادیویی در عراق و امکانات وسیع انتشاراتی و تبلیغاتی در اروپا اعطا شد.

با این همه، وقتی وعده‌های پادشاهی سعودی و متحدان عرب آن از یک سو و بختیار و اویسی در شکست ساده و بی دردسر ایران به کلی نادرست از کار درآمد، صدام حسین نیز حمایت خود از بختیار و اویسی را کم کرد و شرط‌بندی خود را به تدریج و عمدتا بر روی شورای ملی مقاومت، سازمان موسوم به مجاهدین خلق و رهبری مسعود رجوی متمرکز کرد و با طناب آنان به چاه ادامه جنگ و تجاوز علیه ایران رفت؛ که تارپود آنها در عملیات مرصاد از بین رفت....

برگی از صحیفه رشادت‌های مردمی، عنوان سلسله یادداشت هایی است که به تناسب روزهای انقلاب تا پیروزی انقلاب اسلامی توسط پرتال امام خمینی منتشر می شود.

. انتهای پیام /*