نویسنده : مجتبی اسکندری


روشهای عقلانی، تجربی، شهودی، وحیانی و ترکیب چهار روش قبلی،پنج نوع روش مرسوم شناخت می باشند. دیدگاههای اساسی شناخت،شامل عقل گرایی، تجربی گرایی و دیدگاه استنباطی است. مکاتب مهمی مانند اصالت خرد، تجربه گرایی، فلسفه تحلیلی و پدیدارشناسی در شناخت شناسی مطرح می باشند. در تحقیق حاضر مدل فرضیه پردازی در زمینه تحقیقات کاربردی که برگرفته از مدل قیاسی - فرضیه ای پوپر و کارناپ با دیدگاه استنباطی در مکتب پدیدارشناسی و روش تحقیق تجربی به شیوهء آماری قابل کنترل ترکیب شده است. دیدگاه استنباطی بر مبنای پدیدارشناسی مبنای مناسب برای بازخوانی اندیشه امام خمینی (س) است. پس از تبیین شیوه پدیدارشناسی به ابزار مناسب آن یعنی تحلیل محتوی که به دو صورت کلاسیک و کمی و ترکیب این و اجرا می شود اشاره می شود و مدلی جدید بر این مبنا ارائه می گردد.


مـقدمه
فلاسفه و دانشمندان برای دریافت حقایق و واقعیت های جهان هستی و کشف حقیقت پدیده ها منابع مـختلفی را بـرشمرده اند. عـده ای عقل را با استفاده از ابزار استدلال و برهان برگزیده اند که به آن روش، روش عقلی گویند. عده ای تجربه را بـا استفاده از حواس، معتبر می دانند که به آن روش تجربی گویند. عده ای قلب را به وسیله تـزکیه آن به کار می برند.کـه بـه آن روش شهودی گویند.
عده ای وحی را از طریق پیامبران الهی و کتب آسمانی به کار می برند که به آن روش وحیانی گویند. عده ای همه اینها را منبع شناخت می دانند که به آن روش ترکیبی گویند. (مطهری،۸۶۳۱: ۰۵)


تا قـبل از رنسانس عقل گرایی سنتی عمدتا بر پایه روش ارسطویی به عنوان مبنای شناخت تلقی می شد؛ولی پس از رنسانس نهضت جدیدی علیه عقل گرایی سنتی آغاز شد که تجربه، آزمایش و مشاهده را به عنوان مبنای کار پذیرفت. در تفکر عـقل گرایان روش قـیاسی مبنای کار است، بدین معنا که با استدلال، روش منطقی و تحلیل عقلایی فرد می تواند حقایق را کشف نماید. اما در تفکر تجربی، روش استقرایی مبنای کار است. بدین معنا که با مشاهده، آزمایش و شـناخت مـاهیت پدیده ها می توان با شناخت جزئی ها و ارتباط آنها با یکدیگر به کلی پی برد و قوانین و نظامات کلی را نتیجه گیری کرد. هر کدام از دیدگاهها طرفدارانی دارد ولی باید توجه داشت که میزان درستی هـر یک از آنـها بستگی به درجه اعتبار و درستی ابزار شناخت این دیدگاه ها دارد.


ملاک تشخیص یافته های صحیح از غیر آن چیست؟
اگر آگاهی و علم را جزو تصورات بدیهی و بنابراین مستغنی از تعریف بدانیم گفته می شود که علم از کـیفیات نـفسانی و وجـدانی است که هر کس آن را به طـور وضـوح در خـود می یابد. و بنابراین همچنان که هرکس می داند لذت و الم و گرسنگی و تشنگی چیست، می داند که علم و آگاهی یعنی چه.


اما اگر در مقام تعریف عـلم بـاشیم و گـفته می شود:
العلم هو الصورة الحاصلة من الشی ء عـند العـقل یعنی علم عبارت از صورتی است که از شی در نزد عقل یا قوه مدر که حاصر شود. مانند علم ما بـه آن انـسان یـا حیوان یا علم به اینکه مجموع زوایای مثلث مساوی بـا دو قائمه است. در منطق هر وقت علم گفته می شود، مراد همان صورت حاصل در ذهن است که از آن به علم حـصولی تـعبیر مـی شود و در مقابل علم حضوری قرار دارد.
در علم حصولی صورتی از معلوم در نزد عالم حـاصل مـی شود. در اینجا بین عالم و معلوم جدایی و افتراق است، و علم ما به وسیله میانجی است نه به صـورت مـستقیم. امـا علم حضوری آن است که معلوم خود در نزد عالم حاضر باشد (نه صـورتش).
و بـنابراین در ایـن صورت، از علم میانجی و واسطه ای بین عالم و معلوم نیست. مانند علم به حالات و کیفیات خـود کـه ایـن حالات خود در نفس وجود دارند و ذهن مستقیما به آنها علم و آگاهی دارد. یعنی نفس عـالم اسـت و حالات انسان معلوم، و واسطه ای بین عالم و معلوم نیست. (خوانساری،۴۶۳۱: ۷ - ۳)


دیدگاه تجربه گرایی: اثبات گرایی (پوزیـتیویسم) در بـرابر ابـطال گرایی

این دیدگاه فلسفی در مقابل عقلگرایی سنتی و ارسطویی شکل گرفته و سابقه آن به دوره رنـسانس عـلمی (قرن ۴۱ الی ۶۱) باز می گردد. بانی این طرز تفکر را «فرانسیس بیکن» (۶۲۶۱ - ۱۶۵۱ م) می دانند که بعدها تـوسط افـرادی چـون: «توماس هابز»، «جان لاک»، «جرج برکلی»، «دیوید هیوم»، «جان استوارت میل»، «ارنست ماخ »،و «برتراندراسل » (۰۷۹۱ - ۲۷۸۱ م) دنبال شـد. از آنـجا که بعدا انتقاداتی بر این مکتب فلسفی وارد شد، «دایره وین»یا حـلقه ویـن را تـشکیل دادند. این دیدگاه با به کار گرفتن منطق نوین در جهت تحلیل منطقی فرار گرفت. سـپس بـا بـرقراری ارتباط با انجمن فلسفه تجربی برلن و نظایر آن و ارتباط با مکتب پراگـماتیسم آمـریکا (جیمز و دیویی)با نام تجربه گرایی نوین گسترش یافت. ولی رویدادهای سیاسی اروپا موجب از هم پاشیده شدن ایـن مـکاتب و مهاجرت دانشمندان آن به آمریکا شد. و سپس تجربه گرایی نوین نیز توسط پیـروان خـود مورد نقد قرار گرفته و تغییر ماهیت داد. (رفـیع پور ۷۶۳۱: ۸۳ )

ایـن مـکتب فلسفی وسیله شناخت را حواس انسان می داند و مـعتقد اسـت شناختی اعتبار دارد که به وسیله یکی از حواس قابل درک باشد. لذا اثبات گرایی به تجربه و آزمـایش و مـشاهده اصالت می دهد و روش استقرایی را بـرای رسـیدن به قـوانین کـلی و عـلمی می پسندد. در برابر دیدگاه ابطال گرایی که بـه دنـبال دستیابی به اثبات فرضیات و راهیابی به حقیقت است، دیدگاه ابطال گرایی به دنـبال یـافتن حقیقت نیست، بلکه فایده گرایی یعنی آنـچه الآن کاربرد دارد و به ما قـدرت پیـش بینی می دهد کفایت می کند. ابطال گرایی مـطرح مـی کند که تا زمانی که فرضیه ای رد نشده است یعنی نقیض فرضیه پذیرفته نشده اسـت، آن فـرضیه را می پذیریم و ملاک عمل قرار مـی دهیم. شـیوه ابـطارگرایی در حال حاضر مـلاک تـحقیقات تجربی است.


دیدگاه عـقل گرایی
دیـدگاه عقل گرایی براساس روش استدلال قیاسی استوار است و اعتقاد دارد که حواس انسان هیچ گاه کلّیت و ضـرورت اصـولو مفاهیم را در نمی یابد و لذا منشأ دیگری به نـام عـقل ضرورت دارد. قـیاس مـهمترین و قـاطع ترین اقسام حجت و اساسی ترین بـحث منطق صوری است. قیاس عبارت از مجموع چند قضیه است که هر گاه مسلّم فرض شـوند،فـضیه ای دیگر با لذّات از آنها حاصل می شود.مـثلا وقـتی بـگوییم:

هـوا جـسم است - و هر جـسمی دارای وزن اسـت.این گفتار مرکب از دو قضیه است و از این دو قضیه با لذّات قضیه دیگری نتیجه می شود که«هوا دارای وزن اسـت». و بـه عـبارت دیگر قیاس، مجموع قضایائی است که هـرگاه آنـها را قـبول کـنیم نـاچار بـاید نتیجه آن را نیز قبول کنیم. (خوانساری،۴۶۳۱: ۱۴۱ - ۳۴۱)
سابقه این دیدگاه به دوره یونانی ها به ویژه ارسطو بازمی گردد که در آن رابطه منطقی بین کبری، صغری و نتیجه برقرار می گردد. کبری فرض مسلمی تـلقی می شد که بر حقایق ماوراء الطبیعه یا قضایای بدیهی و کلی یا عقاید خبری شناخته شده استوار بود. صغری بیانگر رابطه کوچک تری است که حالت خاصی از کبری را شامل می شود.نتیجه نـیز از رابـطه این دو به صورت امری غیر قابل اجتناب به دست می آید.
آنچه درباره این دو دیدگاه می توان بیان کرد این است که با اندک دقتی درمی یابیم که حتی دیدگاه تجربه گرایی کـه اسـاس را بر حس و تجربه قرار می دهد؛ زمانی که صحبت از بیان قوانین کلی و جهان شمول می کند،ناگزیر است که از استنتاج عقلی بهره گیرد.پس اگرچه صـحبتی از مـبحث استدلال قیاسی نمی کنند ولی در عـمل آن را بـه کار می گیرند.

دیدگاه استنباطی
این دیدگاه استنباط را به عنوان روش خاص علوم اجتماعی می پذیرد. از اواخر سده نوزدهم میلادی با طبقه بندی و تفکیک علوم، روش استنباطی در برابر روشـ های تـبیینی علوم طبیعی شکل گـرفت. بـراساس این دیدگاه،فهمیدن زندگی یا استنباط تنها با اندیشه امکانپذیر نمی باشد بلکه باید از استنباط و کلیه نیروهای احساسی برای درک آن استفاده شود. زیرا موضوع مورد مطالعه علوم اجتماعی بر عکس موضوع عـلوم طـبیعی ملموس نیست.(حافظ نیا،۷۷۳۱: ۷)
با توجه به اینکه بررسی افکار حضرت امام در زمینه مکالمات اجتماعی است، مناسب ترین شیوهء فلسفی برای تحلیل واقعیتی به نام امام خمینی (س) شیوه پدیدارشناسی با استفاده از ابـزار تـحلیل محتوی اسـت. از سوی دیگر زمانی که به مرحله کاربردی کردن افکار و اندیشه های حضرت امام (ره) می رسیم به ضرورت استفاده از روشهای تجربی برمی خوریم. بنابراین استفاده از مدل ترکیبی ضرورت می یابد.


مدل تحقیقات نـظری - عـملی
پژوهـش های کاربردی مسئله (مشکل) مدار است. بدین معنا که تمام فرآیند پژوهش، از اولین گامهای مشاهده تا آخرین مـراحل اسـتنتاج می باید پیرامون یک یا چند مسئله یا مشکل دور بزند. بنابراین روشن کردن مـشکل یـا مـسئله در یک تحقیق کاربردی یکی از ضروری ترین گام های پژوهش است در این راستا یک تحقیق عملی یک مـرحله فراتر از تحقیق کاربردی است. در تحقیقات عملی مسئولیت محقق امتداد یافته و به صرف بـررسی مسأله و تجویز راه حل پایـان نـمی یابد. بلکه باید برای حل مشکلات مسئولیت نظارت بر چگونگی پیاده شدن راه حل ها را نیز به عهده بگیرد. بنابراین تحقیقات علاوه بر کاربردی بودن می توانند عملی نیز باشند.

فرضیه های تئوریکی

بلکه همواره در ارتباط با مسائل دیگر و در زمینه وسیع تر بررسی می شوند.معمولا این زمینه وسیع تر تئوری است که زمینه وسیع و میدان روشنی را فراهم می کند که در آن یک یا چند مسئله خـاص در ارتـباط با بسیاری از مسائل دیگری که با آن مسئله خاص مربوطند دیده می شوند. البته منظور از تئوری معنای عامیانه آن به معنای غیر عملی بودن نمی باشد،بلکه تئوری دقیق و درست عین عـمل اسـت.

با این حال حتی دقیقترین تئوریها در حل مسائل کاربردی کافی نیستند .مسائل و مشکلات کاربردی، به ویژه در مسائل رفتاری و مدیریتی به علت ارتباط با موجود پیچیده ای به نام انسان و مـحیط پیـچیده تری کـه از ارتباط این انسانها و عوامل طـبیعی دیـگری تـشکیل می شود، بسیار متنوع، متعدد، و دارای موارد، مصادیق و واقعیات گوناگون است. مسائل کاربردی تعابیر و تفاسیر عام و تعمیم یافته ای دارد که تئوری قادر بـه تـوضیح و تـبیین همه این مسائل نیست. پس شناخت نظری مسائل و مـشکلات مـدیریتی و رفتاری لازم است، ولی کافی نیست و باید با شناخت عملی کاملتر گردد تا تشخیص درست مسئله حاصل آید. از سوی دیـگر شـناخت عـملی بدون شناخت نظری ناقص استو زمان بسیار طولانی و هزینه بـسیار سنگینی برای رسیدن به قسمتی از راه حل ها و پاسخ به روش «آزمون و خطا» صرف می شود و اطمینان چندانی هم به درست بـودن و صـادق بـودن راه حل ها برای حل مسائل مشابه نیست.

ترکیب روش نظری و عملی
این روش توسط «کارل ریـموند پوپر» و «آدلف کـارناپ» ارائه گردیده است. در این روش مراحل اول هر دو فرآیند (ارائه تئوری های نظری و مشاهدات عینی تجربی) با هم تـرکیب مـی شوند و گزاره ها، قضایا و فرضیه های اصلی را به صورت قیاسی - فرضیه ای ارائه می دهند. ولی در بقیه فرآیند برای انـجام یـک پژوهـش میدانی، از روش تجربی استفاده می شود.

ارائه این مدل گامی عملی در جهت ارائه فرضیات و آزمون عملی آنها در حـوزه تـحقیقات عـلوم انسانی و اجتماعی است.اما هنوز از مرحله شناخت حسی و عقلی عبور نکرده ایم و وارد حوزه دیدگاه استنباطی نـشده ایم. در ایـن مقاله در تکمیل مدل شناخت ترکیبی، دیدگاه استنباطی و استفاده از ابزار مناسب آن یعنی تـحلیل مـحتوی را وارد مـدل می نماییم. 


پدیدارشناسی
پدیدارشناسی در عصر ما به جنبشی فلسفی اطلاق می شود که هدف اصلی و اساسی آن بـررسی، تـحقیق و شـناخت مستقیم و بی واسطه پدیده هاست. پدیدارها در برگیرنده اعمال، افکار،خواسته ها، اعتقادات، اشیاء و غیره هـستند. در ایـن شیوه شناخت هر پدیده ای بدون اتکا به فرضیات قبلی و ادراکات ناآزموده به طور آگاهانه و صریح، بررسی و درک مـی شود. در پدیدارشناسی باید به ماهیت پدیده ها پی ببریم.بنابراین باید با پدیده ها برخوردی خـالص و دسـت اول و رها از نظریات و شائبه های قبلی داشته باشیم. در پدیـدارشناسی ادعـا ایـن است که شناخت پدیدارها در گرو شناخت تـجربه درونـی ذهن هایی است که درگیر آن پدیدارها هستند. (الوانی،۵۷۳۱: ۵)


واژه پدیدارشناسی برای نخستین بار در قرن هـجدهم مـیلادی به وسیله «جوهان هینرس لامـبرت ۱» بـه کار گـرفته شـد و وی آن را در بـخشی از تئوری شناخت به منظور تمیز بـین حـقیقت و شبهه یا امر موهوم مورد استفاده قرار داد. این واژه بعدا به وسیله «هـگل » (۱۳۹۱) در اثـری تحت عنوان «پدیدارشناسی ذهن» به کـار رفته شد. و سرانجام در نـوشته های ادمـوند«هرسول»پایه گذار پدیدارشناسی به (۱) - Johann Heinrich Lambert
کـار رفـت و با نوشته های افرادی چون «شلر،هاید گر و شوتز۱»متداول شد.از آنجا که اهـتمام«شـوتز»بر آن بود تا پدیدارشناسی را از قـلمرو فـلسفه بـه حیطه جامعه شناسی بـکشاند و از تـلفیق نظرات«هوسرل»و«وبر»و بـا بـهره گیری از فلسفه «برگسون ۲»به نظریه ای کاربردی برسد،بدین ترتیب،نظریات شوتز در پژوهش های علوم انسانی کـار سـازتر بوده و برای پژوهندگان قابل استفاده عـملی تر اسـت.
در پدیدارشناسی بـاید الگـو یـا ساختار را برپایه وقایع و پدیـده هایی که نشان دهنده روابط بین پدیده ها و ماهیت آنها باشد به دست آوریم و قاعدتا این امر را بـاید از طـریق تجربه و شهود توأما انجام دهیم.و آنـ گاه از ایـن مـدل یـا نـمونه ایده ال برای شـناختن واقـعیت های انسانی و اجتماعی بهره گیریم.به طور کلی،پدیدارشناسی، معرفت یافتن به ماهیت پدیده هاست و قادر است به عـلوم انـسانی مـبنایی استوار ارزانی دارد.پدیدارشناسی کار تحویل پدیده شناختی یـعنی تـبدیل تـجربه بـه ذات را انـجام می دهد.(فروند،۲۶۳۱: ۱۲۱ - ۷۲۱)


در پدیدارشناسی موضوع دو بخشی بودن انسان بدین معنا که انسان دارای یک بخش کاملا فیزیکی(قابل بررسی مانند هر عنصر فیزیکی ) و یک بخش روانی و ذهنی (غیر قـابل مشاهده و آزمایش عینی) است مردود قلمداد شده است.این دو بخش درهم آمیخته و غیر قابل تجزیه اند.برای درک انسان،این بازیگر صحنه زندگی،نمی توان مانند یک مشاهده گر خارجی به نظاره او نشست و نـمودهای فـیزیکی اعمال او را مشاهده کرد، بلکه باید برای معنا و مقصود رفتارهای او اصولی را وضع کرد و او را از دیدگاه خودش درک کرد.عالم پدیدارشناس باید دریابد که انسان چه معنا و مفهومی را در اعمال خود می یابد و رفتارهای خـود و دیـگران را چگونه تعبیر و تفسیر می کند.
درک و فهم را از دو زاویه می توان در نظر گرفت یکی درک و فهم همان گونه که همه انسان ها در زندگی وقایع را دریافت می کنند و دیگری درک و فهم عالمانه یـعنی درکـی که دانشمند پدیدارشناس از چگونگی درک آدمـ ها از وقـایع کسب می کند. بدین ترتیب درک عالمانه فهمی ثانویه است که از طریق آن محقق می کوشد تا فرایند اولیه درک مردم را بفهمد.هدف درک ثانویه آن است که نمونه یا مـدل ایـده آل درک مردم در زندگی روزمـره آنـان آشکار شود.(الوانی،۵۷۳۱: ۳۱ - ۴۱)به تعبیر دیگر در این روش به همدلی با مورد مطالعه می رسیم و مفاهیم را از ذهن او بررسی می کنیم.


مقایسه مکتب فلسفی پدیدارشناسی با سایر مکاتب
در مقایسه با مکتب اثبات گرایی و تجربه گرایی مـحض،پدیـدارشناسان معتقدند که اطلاعات و داده ها را نباید به تجربیات حسی و مشاهده پذیر و قابل تحویل به زبان شی ء ۱محدود کرد،بلکه باید آنچه را که قابل لمس و تجربه حسی نیست،مثل ارزش ها و روابط، که از طـریق شـهود و دریافت های درونـی به آنها می رسیم نیز مدّ نظر قرار داد. بدین ترتیب پدیدارشناسان داده های حاصل از تجربه حسی را نفی نمی کنند، بـلکه می خواهند تجربیات ذهنی را نیز در عرصه شناخت مطرح کنند و دایره دیدی وسـیع تر از پیـروان مـکتب اثبات گرایی ارائه دهند. در مقایسه با مکتب «اصالت خرد ۲» که بر استدلال منطقی تأکید دارد و شناخت را بدون یاری جـستن از تـجربیات حسی ممکن می داند،پدیدارشناسی بر شهود و دریافت و تحقیق پذیری مفاهیم اصرار دارد.


در مقایسه با مـکتب«فـلسفه تـحلیلی ۱»که ساخته های ساده شده را برای تبیین و بررسی پدیده ها به کار می گیرد،پدیدارشناسی هرگونه پیش فـرض و تصور قبلی در مورد واقعیت های موجود را مردود می داند و شناخت آگاهانه و مستقیم آنها را مقبول مـی شمرد.سپس با قبول ایـن خـصوصیت فلسفه«تحلیل زبان شناختی ۲»که توجه به زبان روزمره،نقطه آغازی برای تجزیه و تحلیل های پدیدارشناختی است،یادآور می شود که زبان عادی قادر نیست همه پیچیدگیهای پدیده ها را بیان کند و ازاین رو اتکاء به آن بـه عنوان پایه ای استوار و کامل برای درک پدیده ها مردود است. (الوانی ،۵۷۳۱ : ۷ - ۸)
در نهایت ناتوانی روش های علوم طبیعی در شناخت روان انسان مسئله ای نیست که با توسعه روش های دقیق تر در علوم طبیعی جبران شود. به عبارت دیگر،راهـ شـناخت انسان از راه شناخت طبیعت جداست و باید در روش های تحقیق علوم انسانی نوعی فیزیک زدایی انجام شود.


در پدیدارشناسی فقط یک روش به معنای قانونمندی عام نداریم بلکه با ورود ذهنیت انسان ها،درک و فهم ،فرآیندی پیـچیده و در عـین حال همگانی است که از طریق آن همهء ما در زندگی روزمره خود رفتارها،و اعمال خویش و دیگران را می فهمیم و تعبیر و تفسیر می کنیم. دانش مطمئن دانشی است که ما از طریق تجربه ذهن، فکر و احـساس بـدان می رسیم. استنباطهای ما به وسیله احساسمان از طریق معنا بخشی ذهن شکل می گیرد و به صورت ساختارهای قابل بررسی تنظیم می شود.


فهم نظام های اجتماعی و شناخت انسان نمی تواند صرفا بر یافته های عـینی و عـلمی بـه معنای سنتی آن استوار باشد بـلکه بـاید بـا مدد گرفتن از انسان و انگاره های ذهنی وی (۱) - Analytic Philosophy (۲) - Linguistic Analysis

و با در نظر داشتن دانش اخلاقی - ارزشی و خود آگاهی آدمی صورت پذیرد و راهی مستقیم از دیدگاه خـود انـسان بـرای درک انسان و واقعیت های اجتماعی در پیش گرفته شود. (الوانی،۵۷۳۱: ۳۲) بـا ایـن توصیف در تحقیقات اساسی و بنیادی که اصول مدار هستند مکتب فلسفی مناسب برای طرح فرضیات و شناخت ایده های حضرت امام(ره)مکتب پدیـدارشناسی اسـت. امـا در موضوعات کاربردی که مسئله محور هستند برای ارائه فرضیات قـابل آزمون از تکنیک تحلیل محتوی استفاده می شود.و سپس برای انجام تحقیقات عملی که فعالیت محور هستند و اجرای نظریات حـضرت امـام(ره)در مـیدان عمل نیازمند ارائه فرضیات آماری قابل کنترل هستیم.
تکنیک تحلیل محتوی بـه دو صـورت کمی و کیفی قابل انجام است.لازم است تحقیق علمی براساس قاعده های دقیقی صورت پذیرد و با رعایت روایـی و پایـایی، اعـتبار خود را حفظ نماید و از اعمال سلیقه های شخصی جلوگیی شود.از آنجا که روش تحلیل مـحتوی ایـن امـکان را فراهم می نماید روشی علمی است.


روش های تحلیل مدارک
به طور کلی دو گونه فن را برای تـحلیل سـندها مـی توان از هم متمایز ساخت.از یک سو روش های کلاسیک که کم و بیش بر تحلیل ادبی یـا تـاریخی استوار شده اند، از سوی دیگر روش های تازه که برپایه های کمی استوارند. روش های کلاسیک ژرفـانگر هـستند یـعنی هدف آنها تحلیل تجمعی سندهاست، ولی روش های کمی بیشتر پهنانگر هستند و در جستجوی آنند که سـندهای اصـلی را از میان انبوهی مدرک استخراج کنند. (دووژه،۶۶۳۱)

روش کلاسیک 

روشهای کمی
این روش ها ادعادی جانشینی روش های کلاسیک را ندارند بلکه در پی تکمیل آن هستند.ایـن روشـ ها دارای بـرتری اساسی عینی بودن هستند.و در پی آنند که جنبه صرفاً ذهنی تفسیر تنها را برداشته و به تفسیری دسـت یـابند کـه مستقل از شخصیت تفسیرکننده دارای اعتبار است. در این روش ها با سنجش روایی و پایایی تـحقیق گـامی اساسی در اعتماد به تحقیق برداشته شده است.که نقایص تحقیقات قبلی را پوشش می دهد.(ساروخانی، ۲۷۳۱)


ارائه مدل تـرکیبی
بـا توجه به سه سطح اساسی، کاربردی و عملی در تحقیقات، در مدل پیشنهادی، در سطح اسـاسی مـبنای کار پدیدارشناسی است در سطح کاربردی استفاده از شـیوه تـحلیل مـحتوی و در سطح عملی به کارگیری فرضیه های تجربی خـاص و شـیوه آماری قابل کنتر ارائه می گردد. 

در بررسی های علمی به طور اعم و پژوهش های کاربردی علمی به طور اخص، مسائل و مشکلات به صورت یک مقوله مستقل و مجزا مورد شناخت قـرار نـمی گیرند، (۱) - Hypothetice - Deductive
(۲) - Basic
(۲) - Principle Oriented
(۴) - Testable Hypothesis
(۵) - Applied
(۶) - Problem Oriented
(۷) - Action
(۸) - Activity Oriented
(۹) - Contolable Hypothesis


نتیجه گیری
در نـهایت بـه این نتیجه می رسیم که با تـوجه به نیاز به دریـافت خـالص دست اول درباره اندیشه ها و آثار حـضرت امـام(ره)می توان از روش پدیدارشناسی و تحلیل (۱) - Phenomenology
(۲) - Content Analysis

محتوی برای ارائه فرضیات اصول مدار و مسئله مدار بهره برد و در نهایت با اسـتفاده از روش مـیدانی و ابزارهای آماری به آزمون فـرضیات بـرای حـل مسائل عملی اقـدام کـرد.
منابع
الوانی،مهدی(۵۷۳۱).پدیـدارشناسی مـبنایی برای پژوهش های علوم انسانی.مجله تحقیق در علوم انسانی، س ۱،ش ۱،فصل بهار.
حافظنیا،محمد رضا(۷۷۳۱).مـقدمه ای بـر روش تحقیق در علوم انسانی.سمت.
دووژه،موریس(۶۶۳۱).روشـهای عـلوم اجتماعی.تـرجمه خـسرو اسـدی.تهران: امبیر کبیر.
رفـیع پور،فرامرز (۷۶۳۱ ).کندوکاوها و پنداشته ها.تهران: شرکت سهامی انتشار،ج ۲.
ساروخانی،باقر(۲۷۳۱).روش های تحقیق در علوم اجتماعی: اصول و مـبانی: تـهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
فروند،ژولیـن(۲۶۳۱). آراء و نـظریه های در عـلوم انـسانی تـرجمه علی محمد کـاردان. تـهران: مرکز نشر دانشگاهی.
مطهری،مرتضی(۸۶۳۱). فلسفه شناخت. تهران: انتشارات صدرا،ج ۴.
میرزایی،حسن(۱۷۳۱ الف). پژوهش های کاربردی. دانش مـدیریت - شـماره ۷۱،تـابستان.
میرزایی،حسن(۱۷۳۱ ب). پژوهشهای کاربردی. دانش مدیریت شـماره ۸۱ - پایـیز.

. انتهای پیام /*