معنا و مفهوم احیاگری
احیاء به معنای زنده کردن است. از مجموع آیات و روایات استفاده میشود که احیاء جان بخشیدن به کالبد بیجان و بیروح است و آن چنان است که اگر صورت نپذیرد آن موجود از بین میرود نه اینکه میماند امّا فعالیت معیوب و ناقص داشته باشد، بلکه عدم احیای او یعنی مردن و از بین رفتن او، همچنان که هرگاه روح در کالبد بیجان جاری نگردد، آن کالبد دارای روح نبوده و زنده نخواهد بود. از طرفی احیاء از امور اضافیه است که محتاج متعلَّق است یعنی بدون تصور طرف و متعلَّق، تصور احیاء معقول نیست. مانند احیای یک تفکر، احیای ورزش همگانی، احیای زندگی و... لذا تعلق احیاء به هر امری ممکن است از جمله به دین و تفکّر دینی.
احیاء اگر متعلقش، دین باشد نمیتوان به ظاهر معنای احیاء تمسک کرد چرا که متعلق احیاء به حسب مفهوم آن، آنچنان است که هم میتواند بمیرد و هم میتواند زنده شود و دین از بین رفتنی نیست و مردن دین تصور معقول و مثبت ندارد. مراد از احیای دین، زنده کردن آن پس از مردن و از بین رفتن دین نیست بلکه منظور زدودن موانع و گرد و غباری است که بر چهرة دین نشسته و مانند ابری، نورانیت آن را میگیرد و یا کمرنگ میکند.پس میتوان گفت منظور از احیاء یا بیداری به طور عموم، توجّه کردن به جنبههایی است که دچار غفلت یا فراموشی یا تحریف شدهاند.
برای مثال یک مکتب فکری را در نظر بگیرید که در بعضی جنبهها مورد توجّه است، در حالی که جنبههای دیگر آن به طور کلی به دست فراموشی سپرده شده که در نتیجه، پوششی از غفلت و فراموشی، آن مکتب را در بر میگیرد. شخصیتهایی که منجی جوامع انسانی هستند، جنبههای فراموش شده یک مکتب فکری را احیاء و شکل جدیدی به آن میبخشند و به جامعه مرده خود، روح تازهای اعطا میکنند. از این رو احیای دین در جایی مطرح و در جامعهای کاربرد دارد که اندیشمندان دینی و دینداران اندیشمند، در تلقی و برداشت خود از دین بر خطا باشند و از اساس راه را اشتباه بپیمایند.
ویژگیهای احیاگران دین
هر کاری که تخصصی را میطلبد، واگذاری آن به عنصر غیر متخصص، اولا امری غیر معقول است و ثانیا پیامدهای جبرانناپذیری را به دنبال دارد. و نه تنها آن کار به سرمنزل مقصود نمیرسد بلکه چنین گزینشی موجب انحراف و تباهی آن میگردد. احیاگری نیز از این مقوله مستثنی نیست. احیاء دین، وظیفه افرادی است که دین را به خوبی میشناسند و به مقتضیات زمان و مکان آگاهند و صلاحیت درک حقایق و صداقت و فرق بین آنها و ضلالت و گمراهیهای زمانه را دارند و همچنین قدرت تشخیص واقعیتها و بدعتهای زمان را دارند و دیگر اینکه بتوانند گرد و غبار تحریف را بر چهرة دین ببینند و تشخیص دهند.
حضرت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله» اگر در امت من بدعتها ظاهر شوند، بر عالم لازم است که علم خود را آشکار کند که اگر چنین نکرد، لعنت خدا بر او باد.
در قرون اخیر، احیاگری دینی توسط افرادی از قبیل سید جمالالدین اسدآبادی، شهید آیتالله مدرس، سید قطب پی گیری شد اما به وسیله حضرت امام خمینی(س) به اوج خود رسید. «عمادبزی» در مقاله مبادی و اصول احیای دین بر مبنای اندیشه امام خمینی(س) مینویسد: عظیمترین و موفقترین احیاگر مسلمان دوره معاصر بیشک امام خمینی است که با اعلان دورهای جدید، سیر تاریخ را تغییر داد و با فرستادن نیروهای جدید به میدان انقلاب تغییرات عمیقی به وجود آورد که عمق آنها را نسلهای آینده بهتر درک خواهند کرد.
شیوه احیاگری امام خمینی(س)
امام خمینی (س) برای ترویج و گسترش و احیای اندیشه اسلامی، سیره محمد و آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ را سرلوحه کار خود قرار دادند و در نتیجه به برخی از تعلیمات اسلامی که بیتحرک شده بود، روح و جان تازهای بخشیدند. به همین جهت، امت اسلام بدون توجّه به اختلاف میان گروهها و فرقهها، اندیشههای امام خمینی(س) را پذیرفتند و بدین ترتیب یکی از بارزترین و پرخروشترین جنبشهای اسلامی (انقلاب اسلامی) در جهان به وجود آمد.
موانع و مشکلات موجود در راه احیای دین و تفکّر دینی از منظر امام خمینی(س)
1. عدم احساس استقلال ملتها و خودباختگی آنها در برابر بیگانگان
سلطه فراگیر فرهنگ غرب و شرق بر جوامع اسلامی و باوراندن اینکه چنین جوامعی نمیتوانند بدون اتکای بر فرهنگ غربی و شرقی به حیات خود ادامه دهند و از طرفی تأثیرپذیری برخی روشنفکران داخلی از این فرهنگهای بیگانه، این باور را در آنها به وجود آورد که بدون این قدرتهای بیگانه، نمیتوانند زنده باشند و یا حق حیات برای آنها ثابت نیست و این باعث جانشینی فرهنگ بیگانه به جای فرهنگ دینی و نقطه انحراف از احیاگری ناب محمدی ـ صلّی الله علیه و آله ـ شد.
امام خمینی (س) در این زمینه فرموده است: « یکى از مصیبتهاى بزرگى که براى این ملت بار آوردند اینکه ملت را نسبت به خودشان هم بدبین کردند. این معنا که ما اگر یک مریض پیدا بکنیم در تهران، الآن هم مىگویند که اینجا نمىشود، بروید به- مثلًا- انگلستان، بروید به پاریس! این یک مطلبى است که از دست آنها براى ما پیدا شده است. یعنى ما خودمان را باختیم در مقابل آنها.» (صحیفه امام، ج6، ص: 422) و بر این مسئله گوشزد میفرمایند که: « آن خودباختگیها را که دولت سابق و دولتهاى سابق داشتند و «چشم» گو بودند، هر چه آنها مىگویند قبول بکنند، آن را دیگر نداشته باشید.» (صحیفه امام، ج8، ص: 100)
2. ایجاد اختلاف در جوامع مسلمین توسط قدرتهای بیگانه
بعد از جنگهای صلیبی، غربیها برای جلوگیری از قدرت مجدد مسلمانان و گسترش اسلام در قلب اروپا، بهترین چاره را تقسیم امپراطوری اسلام به کشورهای متعدد دیدند. استعمار نو نیز با همین روش و ترویج ناسیونالیسم و با ایجاد درگیریهای قومی و نژادی، در بین مسلمین، آنها را از توجّه به حرکت خزنده در غارت و تاراج سرزمینهای اسلامی منحرف گردانید.
حضرت امام خمینی (س) با تشخیص این توطئه در جای جای پیامها و سخنرانیهای خود، نسبت به این امر هشدار داده، به عنوان نمونه می فرماید: « امریکا و شوروى براى تضعیف اسلام و دولتهاى اسلامى مشغول فعالیت، از قبیل تفرقه افکنیها و ایجاد تشنجات داخلى به دست عمال مزدور یا فریب خورده و بر افروختن جنگ بین کشورها و دیگر شیوههاى استعمارى، هستند. و این دولتهاى کشورهاى اسلامى و مستضعف جهان هستند.» (صحیفه امام، ج18، ص: 146)
3. تحجّرگرایی و مقدسمآبی و عدم درک زمان و مکان
یکی از معضلات عمده در باب احیای دین و اندیشه اسلامی وجود تحجرگرایان و مقدسنماهای وابسته است.
امام خمینی (س) گوشزد میکند که خطر چنین افرادی بسیار زیاد است. ایشان میفرمایند: « امروز عدهاى با ژست مآبى چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام مىزنند که گویى وظیفهاى غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزههاى علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظهاى از فکر این مارهاى خوش خط و خال کوتاهى نکنند، اینها مروّج اسلام امریکایىاند و دشمن رسول اللَّه.» (صحیفه امام، ج21، ص: 278)
4. برداشتهای انحرافی از بعضی اخبار
یکی دیگر از موانع احیای تفکّر دینی در نهضت امام خمینی(س) وجود برخی روایات و یا استنباطها و برداشتهای نادرست از روایاتی است که در منابع اسلامی آمده است از جمله روایاتی که پرچمداران قیامها را طاغوت معرفی میکند و یا قیامهای قبل از ظهور حجت را شکست خورده تلقی مینماید.
در حالی که تمسک به چنین روایاتی از چند جهت ممنوع است چرا که برخی مربوط به موضوع و حادثه شخصی بوده و بعضی از روی تقیه صادر شده و قسمتی هم برداشت غلط از آنها میشده است. غیر از همه اینها تمسک به چنین روایاتی با ادله قطعی عقلی و نقلی سازگاری ندارد چرا که آیات و روایات زیادی درباره امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه و جهاد با دشمن، عدم پذیرش ظلم و... وارد شده که با مفاد آن روایات در تعارض است. در هر حال این هم یکی از چالشهای موجود، بوده که حضرت امام خمینی (س) در مقابل آن بارها موضعگیری کردند.
5. تحریف بخشی از مفاهیم و آموزههای دینی
یکی از آسیبها که در انحراف جامعة اسلامی تأثیر بسزایی داشته، تحریف در آموزههای دینی است.
مثلاً توکل که در اسلام به آن سفارش شده و سازنده است، برخی آن را به معنای تبلیغ تنبلی و کسل بودن و تلاش نکردن تعبیر و یا تفسیر کردهاند و یا زهد را که به معنای دل نبستن به دنیاست، به معنای رها کردن کار و تلاش در امور زندگی، گرفتهاند و یا انتظار فرج که به معنای آمادگی برای نبرد بزرگ است را به انتظار نشستن و کاری نکردن و دست روی دست گذاشتن تلقی کردهاند و یا تقیه را که خود یک روش مبارزه برای حفظ دین و مذهب است به گونهای معنا و تفسیر می کنند که مانعی در راه مبارزه برای حفظ اسلام و مذهب است.
حضرت امام خمینی (س) در این خصوص میفرمایند: «گاهى وقتها تقیّه حرام است. آن وقتى که انسان دید که دین خدا در خطر است نمىتواند تقیّه بکند. آن وقت باید هر چه بشود برود. تقیّه در فروع است، در اصول نیست. تقیّه براى حفظ دین است. جایى که دین در خطر بود جاى تقیّه نیست، جاى سکوت نیست.» (صحیفه امام، ج8، ص: 11)
6. برداشت ناقص از حکومت اسلامی
برخی عقیده دارند تشکیل حکومت اسلامی تنها وظیفه امام معصوم است. هر حکومتی جز حکومت معصوم ـ علیه السّلام ـ ناحق است.
حضرت امام راحل (س) در پاسخ به این نوع تفکّر میفرمایند: اعتقاد به چنین مطالبی یا اظهار آنها، بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است... هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام شده، و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است.
7. جدایی دین از سیاست
از دیگر عوامل، تلقی جدا بودن دین از سیاست و ترویج آن است. ریشه چنین تفکری به اروپا و پایان قرون وسطی برمیگردد. و پیدایش این تفکّر در اروپا به منظور کم کردن و یا از بین بردن قدرت کلیسا و نیز فلسفه «اسکولاستیک» حاکم بر آن بود.
بدیهی است وارد کردن چنین تفکری در فرهنگ اسلامی سزاوار نبوده و امری نابخردانه است چرا که اوّلاً: اسلام مانند مسیحیت موجود در تبیین جهان و قبض و بسط علم متحجرانه برخورد نکرده است. ثانیاً: در ایدئولوژی و حکمت عملی هم، روش مسیحیت را که تنها به حوزة اخلاق پرداخته و از حوزههای گوناگون دیگر غفلت کرده بود، نپذیرفته است و علمای اسلام نیز مانند علمای مسیحیت نبودهاند. در هر حال جامعه مسیحیت برای کاستن مشکلات خود، سکولاریسم که همان دنیایی کردن دین و یا جدایی دین از سیاست را دامن زدند و با انگیزههای سیاسی به پخش و نشر آن پرداختند.
متأسفانه جوامع مسلمین نیز از خطر این نوع تفکّر در امان نماند و بعضی از علما و روشنفکران مسلمان نیز به ترویج این تفکّر پرداختند و اثرات نامطلوب آن هم بر این جوامع و جامعه اسلامی ایران هویدا گردید و این خود، ضربه سنگینی بر پیکره قدرت سیاسی اسلام وارد کرد که حضرت امام خمینی (س) به مبارزه با این تفکّر آمد و بارها و بارها بر عدم جدایی دین از سیاست و منحرف بودن کسانی که به این قضیه دامن میزنند، تصریح میفرمود.
8. تجدد خواهی روشنفکران متأثر از فرهنگی غرب و شرق
تأثیرپذیری شتابزده از فرهنگ بیگانه و باور اینکه سعادت ما در گرو پذیرش شش دانگ و دربست فرهنگ و عملکرد بیگانه است در اثر هجوم افکار بیگانگان غربی و شرقی در کشورهای اسلامی بود. این عامل نیز یکی از مشکلات مهم در استقرار فرهنگ دینی بود که موجب انحلال عزت اسلامی میشد.
بازسازی تفکّر اسلامی از ناحیه امام خمینی (س)
بازسازی تفکّر اسلامی از ناحیه امام خمینی (س) در حوزههای مختلف نظری و عملی انجام شد که به برخی از این موارد اشاره میکنم:
1. مبارزه با سکولاریسم و تلقی جدایی دین از سیاست
حضرت امام خمینی (س) با دوراندیشی خاص خود با این تفکّر به مبارزه برخاست و تشکیل حکومت اسلامی از طرف ایشان، طلیعه مبارزه با این تز بود. ایشان از اول نهضت اسلامی تا زمان حیاتشان با تکیه بر معارف اسلامی و سنّت نبوی و ائمه ـ علیهمالسّلام ـ و تلاشهای فراوان، توانست مجدداً دین را در عرصه اجتماع و سیاست وارد کرده و پس از مدتی خمودی دین، آن را احیا نماید.
ایشان در مباحث خویش بر این نکته تأکید میکند که شخص پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با تأسیس حکومت اسلامی بر توزیع عدالت مدیریت کرد و ریاست امور نظامی را بر عهده گرفت. ضمن اینکه ضرورت استقرار چنین حکومتی به دوره پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ محدود نمیشد، زیرا اسلام به هر زمان و مکانی قابل تعمیم است و این باور مشترک همه مسلمانان است به علاوه، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ ریاست جامعه اسلامی را بعد از خودش به امام علی ـ علیهالسّلام ـ سپرد تا همان راه را ادامه دهد و ایشان نیز به امامان بعد از خود سپرد.
در زمان غیبت کبرا نیز این وظیفه بر عهده علمایی است که به متون مقدس دینی آگاهند و قادرند احکام اسلامی را با تحقیق و تفحص در قرآن و سنّت، استنباط کنند. این چیزی است که از آن به ولایت فقیه یاد میشود و باید آن را بزرگترین کمک امام خمینی (س) به جنبش اسلامی و اندیشه سیاسی معاصر دانست.
از کلمات گهربار امام راحل (س) در این خصوص اینکه: «استکبار وقتى که از نابودى مطلق روحانیت و حوزهها مأیوس شد، دو راه براى ضربه زدن انتخاب نمود؛ یکى راه ارعاب و زور و دیگرى راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتى حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راههاى نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت، القاى شعار جدایى دین از سیاست است.» (صحیفه امام، ج21، ص: 278)
و درباره سنّت نبوی ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرمایند: « پیغمبر اسلام ... تمام عمرش را صرف کرد در سیاست اسلامى و حکومت اسلامى تشکیل داد.» (صحیفه امام، ج15، ص: 11)
و نیز فرمودند: « بسیار از احکام عبادى اسلام، عبادى- سیاسى است که غفلت از آنها این مصیبتها را به بار آورده. پیغمبر اسلام (ص) تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومتهاى جهان لکن با انگیزه بسط عدالت اجتماعى. و خلفاى اول اسلامى حکومتهاى وسیع داشتهاند و حکومت على بن ابی طالب- علیه السلام- نیز با همان انگیزه، به طور وسیعتر و گستردهتر از واضحات تاریخ است.» (صحیفه امام، ج21، ص: 406)
و بدین ترتیب پیوند دین و سیاست را پس از جدایی چند قرن غمبار، احیا کرد. و تشکیل حکومت اسلامی را که طریق مبارزه با ظلم و اجرای عدالت بود، میتوان یکی دیگر از احیاگریهای آن بزرگ مرد تاریخ معاصر، دانست.
2. ولایت فقیه
یکی دیگر از مواردی که حضرت امام (س) آن را احیاء کرد، مسئله ولایت فقیه است. مساله ولایت فقیه، تنها در کتب فقهی بحث میشد اما امام راحل (س) با مطرح کردن دقیقتر آن و کاربردی کردن آن، مصداق حکومت اسلامی در زمان غیبت را مشخص کرد.
ایشان پس از استدلال به ادله عقلی و نقلی بر ضرورت وجود حکومت اسلامی که در رأس آن، ولایت فقهاء به عنوان قانون شناسان و دین شناسان است، محوریت حکومت اسلامی را به دست علما و دانشمندان دینی قرار داد و بدین وسیله توطئه اسلام منهای روحانیت را نقش بر آب کرد و فرمود: «ما بیزار هستیم از اینکه بگویند اسلام منهاى روحانیت. اسلام منهاى روحانیت خیانت است. مىخواهند اسلام را ببرند، اول روحانیت را مىبرند؛ اول مىگویند اسلام را مىخواهیم، روحانیت را نمىخواهیم! روحانیت استثنا بشود، اسلام در کار نیست. اسلام با کوشش روحانیت به اینجا رسیده است.» (صحیفه امام، ج7، ص: 486)
3. تأسیس جمهوری اسلامی ایران
پس از اثبات و تثبیت حکومت اسلامی، مطرح شدن شکل حکومت اسلامی از سوی امام (س)، خط بطلانی بود که بر افکار متأثر از فرهنگ بیگانه کشیده شد. یعنی کسانی که تلاششان در حذف کلمه «اسلامی» از جمهوری بود تا بدین وسیله انقلاب را به سمت دول شرقی و غربی بکشانند.
امام (س) با قاطعیت تمام در مقابل این تفکرات انحرافی به جمهوری اسلامی تأکید و اصرار کرد و فرمود: « شکل حکومت ما، جمهورى اسلامى است. جمهورى به معناى اینکه متکى بر آراى اکثری (صحیفه امام، ج5، ص: 181) و در جای دیگر فرمودند: « حکومت جمهورى اسلامى است و اساسش بر آزادى و استقلال کشور، و عدل و تعدیل تمام دستگاههاى دولتى است. و این در وقتى که عمل شود، دنیا خواهد دید که چیست.» (صحیفه امام، ج4، ص: 354)
4. اصل نه شرقی نه غربی
علّت شکست بسیاری از احیاگران و جنبشهای آزادیبخش در جهان اسلام، اصیل نبودن آنهاست به این معنا که این جنبشها مفاهیم و راهبردهای خویش را از منابع غیر اسلامی اقتباس می کردند یا برخی افکار اسلامی را با ایدئولوژیهای بیگانه که با مقتضیات زمان متناسب بود درهم میآمیختند.
ولی حضرت امام (س) با تکیه بر اصل نه شرقی و نه غربی بر نشأت گرفتن راهکارها و متدهای حکومتی از اصول و مبانی اسلام تأکید ورزید و بدین ترتیب غنای فرهنگ اسلامی را در جهت هدایت انسان در شؤونات مختلف زندگی اجتماعی و سیاسی، احیا کرد.
5. نقش زمان و مکان در اجتهاد
از آنجا که فقه، در واقع تئوری کامل اداره شؤونات انسان است، بایستی بتواند در حوادث و رویدادهای جدید جهانی، صاحب رأی و واکنش متناسب با آنها باشد. امام خمینی (س) با توجّه به این نکته و با اعتقاد به اجتهادی که بتواند در تمام شؤونات فردی و اجتماعی انسان و در عرصههای مختلف، متناسب با مقتضیات زمان و مکان، بپردازد، به احیای نقش این دو عنصر در اجتهاد پرداخت و همین امر در شکوفایی نهضت روشنگری او، نقش بسزایی داشت.
ایشان در خصوص اهمیت توجّه به این مسئله میفرمایند: « یکى از مسائل بسیار مهم در دنیاى پر آشوب کنونى نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیمگیریها است.» (صحیفه امام، ج21، ص: 217) و باز در جمع اعضای تشخیص مصلحت میفرمایند: « د. شما در عین اینکه باید تمام توان خودتان را بگذارید که خلاف شرعى صورت نگیرد- و خدا آن روز را نیاورد- باید تمام سعى خودتان را بنمایید که خداى ناکرده اسلام در پیچ و خمهاى اقتصادى، نظامى، اجتماعى و سیاسى، متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد.» (صحیفه امام، ج21، ص: 218)
ایشان زمان و مکان را به عنوان دو عنصر تعیین کننده در اجتهاد، احیا کردند.
6. احیای برائت از مشرکین
احیاء حج ابراهیمی و برائت از مشرکان نیز از اندیشههایی بود که با زمان و مکان پیش نرفته بود و امام (س) آن را احیا کرد.
7. احیای اندیشههایی که عمل نمیشد
اندیشههایی که در قالب تئوری مانده و جامه عمل پوشانده نشده بود، از قبیل امر به معروف و نهی از منکر، جهاد در راه خدا، فرهنگ شهادت، نماز جمعه، و وحدت مسلمانان در برابر ظلم و ستم جهانی از نظر آن امام عزیز، دور نماند و مشمول نهضت احیاء تفکّر دینی او شد.
* حجتالاسلام والمسلمین حسن رضاییمهر
رئیس مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم
.
انتهای پیام /*