نویسنده: حیدر رضا ضابط


از نـظر لغوی داوری در اختلافات و دعاوی، فرماندهی، و صدور حکم یا دستور را "حکومت" گویند؛ و در اصطلاح حکومت بـه کـار یـا مجموعه ای از کارها اطلاق می شود که بر عهده دولت، یا سازمان سیاسی جامعه است.۱ در زبانهای عربی و فـارسی، اطلاق واژه "حکومت" به کار یا کارهای دولت، سه علت داشته است:


۱ ـ اولین و مهمترین کـار حکومت حل و فصل اخـتلافات مـردم و دعاوی آنان نسبت به هم، و داوری میان ایشان است که در لغت به آن حکومت می گویند. خدمات عمومی، دفاع ملّی راه سازی، سدسازی، هدایت کشاورزی و امثال آنها. بعدها و به تدریج به این کار مهم و حـیاتی (دادگستری) افزوده شده است.
۲ ـ از قدیم، و در همه سرزمینها، نخستین کار اولیای مردم ـ مثلاً کار پدر در خانواده ای بزرگ یا رئیس قبیله یا رئیس عشیره ـ داوری در اختلافات و حل دعاوی اشخاص علیه یکدیگر، و صدور رأی برای کیفر مـجرمان بـوده است؛
۳ ـ در انواع حکومتها و نظامهای سیاسی ـ صرف نظر از چگونگی پیدایش یا تأسیس آنها ـ کارهای دولت یا امور حکومتی، با فرمان دادن و صدور دستور و امر و نهی یا حکمرانی انجام می گیرد.۲
حکومت در حقوق اساسی معانی مـتعددی دارد کـه مهمترین آنها "تصدی حاکمیت ـ یا اقتدار سیاسی ـ به دست ولی امر" است؛۳ یعنی قیام او به وظایف دولت. این وظایف عبارتند از: دفاع از ملت و میهن در برابر تجاوز بیگانه، برقراری امنیت و نظم در داخل کـشور، و اقـامه عدل میان افراد ... مشروعیت حکومت این است که کسی حقّ اعمال حاکمیت و در دست گرفتن قدرت و حکومت را داشته باشد، و مردم وظیفه داشته باشند از او اطاعت کنند. معیار مشروعیت حکومت اسلامی، حـقّ الهـی و امـر اوست. حکومت اسلامی براساس هـمین نـظریه اسـت و در نظام جمهوری اسلامی، علاوه بر قانون اساسی، شریعت اسلام نیز نظام قانونگذاری و مجموعه ای از مقررات و احکام است.
دین اسلام خدا را مالک و سـلطان (دارای تـسلط تـکوینی) بر مردم می داند. اگر خدا کسی را برای اجـرای احـکام الهی معین کند، او حقّ حاکمیت دارد و حکومت او با مانعی روبه رو نخواهد شد. اطاعت از فرامین و حکومت رسول اکرم صلی الله علیه و آله واجب اسـت بـه خـاطر این که رسول اکرم نسبت به اموال و انفس مؤمنان از خـود ایشان هم شایسته تر است و در تمام مراحل بر مردم ولایت مطلق دارد. حکومت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام بـا نـصب خـاص الهی صورت گرفته است و حکومت ولیّ فقیه در زمان غیبت امام مـعصوم عـلیه السلام با نصب عام از طرف امام معصوم علیه السلام انجام شده است که خود وی منصوب خداست.
پس از پیامبر اکـرم صـلی الله علیه و آله امـامان معصوم علیهم السلام نیز از سوی خدای متعال به حکومت منصوب شده اند. باید تـوجّه داشـت ولایـت و حکومت معصومان علیهم السلام پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله به واسطه نصب رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم نیست، بلکه اگـر رسـول خـدا صلی الله علیه و آله امام علی علیه السلام را به عنوان جانشین خویش معرفی کرده اند، ابلاغ تعیین الهی بـوده اسـت؛ یعنی امام علی علیه السلام از طرف خدا برای ولایت و حکومت منصوب شده بود. دربـاره دیـگر امـامان نیز همین گونه است؛ لیکن آیا از جانب خدا کسی در زمان غیبت معصوم علیه السلام برای حـکومت نـصب شده است؟ آنچه از روایات موجود در کتابهای روایی شیعی استفاده می شود این است که در زمـان غـیبت، فـقیهی که واجد شرایط مذکور در روایات باشد، حقّ حاکمیت دارد و به تعبیر برخی روایات از طرف معصومان عـلیهم السلام بـه حکومت نصب شده است. مشروعیت حکومت فقها زاییده نصب عام آنان از سـوی مـعصومان عـلیهم السلام است که آنان نیز منصوب خاص از جانب خدای متعال هستند. از نظر شیعه به همان مـعیاری کـه حـکومت رسول الله صلی الله علیه و آله مشروعیت دارد، حکومت امامان معصوم و نیز ولایت فقیه در زمان غیبت مـشروعیت خـواهد داشت؛ یعنی مشروعیت حکومت هیچ گاه مشروط به خواست این و آن نبوده، بلکه امری الهی و با نصب او بـوده اسـت.


تفاوت نصب امامان معصوم با نصب فقها در این است که معصومان عـلیهم السلام بـه صورت معین نصب شده اند، ولی نصب فقها عـام بـوده و در هـر زمانی برخی از آنها مأذون به حکومت هـستند.


مـشروعیت حکومت در اسلام با آرای مردم به دست نمی آید، بلکه مشروعیت آن با حکم الهـی اسـت، در همان حال هیچ گونه تـحمیلی هـم بر مـردم وجـود نـدارد، زیرا در اسلام توسل به زور برای دسـتیابی بـه حکومت مورد نظر روا نیست و مردم با ایمان آگاهانه و آزاد خویش بدان تن مـی دهند. مـردم مشروعیتی به حکومت فقیه نمی دهند بـلکه رأی و رضایت آنان بـاعث بـه وجود آمدن آن می شود.
فـقهایی کـه با شرایطی خاص از طرف معصومین علیهم السلام به حاکمیت نصب شده اند، عهده دار اداره جامعه بـراساس اسـلام می شوند. فقها بیشترین اطلاع و آگـاهی را از قـوانین شـرعی و دینی دارند و صـاحب تـقوا و صلاحیّت اخلاقی هستند و آگـاهی و اهـتمام به مصالح اجتماعی دارند. از این لحاظ حکومت مشروع از دیدگاه اسلام فقط ولایت و حکومت فـقیه اسـت.


سابقه تاریخی نظریه "ولایت فقیه"
شـاید در ذهـن اکثر مـردم چـنین بـاشد که ولایت فقیه بـه پس از دوران غیبت کبرای امام زمان علیه السلام برمی گردد، یعنی به کمتر از ۱۲۰۰ سال قبل، ولی با توجّه به مـفاد نـظریه ولایت فقیه و با مروری اجمالی بـه تـاریخ دوران حـضور امـامان مـعصوم علیهم السلام به راحـتی مـی توان ولایت فقیه را در عصر حضور معصومین علیهم السلام هم دید.
در دوران امامت امام علی علیه السلام پیروان فقیه آن حـضرت مـانند حـذیفة بن یمان، سلمان فارسی و عمار یاسر با اذن و اجـازه امـام مـعصوم عـلیه السلام مـناصب حـکومتی در دوران خلفای نخستین را پذیرفتند. بعد از شهادت امام علی علیه السلام بسیاری از عالمان مکتب ائمه علیهم السلام چون کمیل بن زیاد، سعیدبن جبیر، سعیدبن مسیّب در پرتو علوم امامان معصوم علیهم السلام رشد یـافتند از جمله فضلای بزرگ و مبارزی که در طی این دوره به شهادت رسیدند عبارت بودند از: سعیدبن جبیر، رشید الهجری، جریرة العبدی، میثم تمار، کمیل بن زیاد، حجربن عدی۴. امام سجاد علیه السلام اجازه قـیام بـه مختار را صادر نفرمود بلکه قیام او را تحت نظارت یک فقیه اهل بیت قرار داد؛ این فقیه کسی جز محمدبن حنفیه عموی امام سجاد علیه السلام نبود.۵
نیمه دوم سده نخست و نیمه اول سده دوم را بـاید سـالهای بالندگی نظریه ولایت قلمداد کرد. در این سالها امام باقر و امام صادق علیهماالسلام اولین دانشگاه فقه، معارف و علوم تجربی را پایه گذاری کردند.۶
در دوران امام صادق عـلیه السلام عـمربن حنظله مطلبی را باعث شد کـه بـه گونه ای به برنامه ای برای گسترش نظریه ولایت فقیه تبدیل گردید. عده ای از فقها و محدثان از مقبوله عمربن حنظله و امثال آن، ولایت مطلقه (ولایت عامه یا ولایت هـمه جـانبه) استنباط می کنند.۷ از دوران امامت امـام کـاظم علیه السلام تا آغاز غیبت کبری قیامهای غیرمستقیم ائمه اطهار علیهم السلام از طریق فقها و سادات نیز عملی گشته بود.
در طول سالهای غیبت صغری چهار "فقیه" بزرگ به نیابت از امام زمان (عج) نـقش رهـبری امت را ایفا نمودند. یعنی پس از عثمان بن سعید فرزندش محمدبن عثمان و پس از او حسین بن روح و علی بن محمّد سمری قرار داشتند. علی بن محمّد سمری سه سال در این سمت بود تا این که وفاتش نزدیک شد بـنابراین از آن حـضرت درباره کـسی که پس از وی باید جانشین شود پرسش کرد امّا آن حضرت به وی خاطرنشان ساختند که پس از وفات او دوره غیبت صغری بـه پایان می رسد و او خود می دانست که در زمان عدم دسترسی به امام مـعصوم عـلیه السلام چـه باید کرد. زیرا چندی پیش طی نامه ای که از "اسحاق بن یعقوب" برای امام زمان (عج) آورده بود امام قـضیه رجـوع بعد از خود و تکلیف "رهبران" امت را مشخص کرده بودند. حضرت طی دستخطی در جواب اسـحاق بن یـعقوب کـه پرسیده بود در زمان عدم دسترسی به شما به چه کسانی رجوع کنیم پاسخ داده بودند:
"و امـّا در هر واقعه ای که برای شما پیش آید، به راویان احادیث مراجعه کنید بـه راستی آنها حجت مـن بـر شما و من حجت خدا بر ایشان هستم."۸


فقیه، نایب امام زمان(عج) در حکومت
شیخ مفید (متوفای ۴۱۳ هجری) طلایه دار صفوف مقدم نظریه پردازان نیابت فقیه از امام معصوم علیه السلام در آغاز سه قرن نخستین دوره غـیبت کبری محسوب می شود. شیخ مفید در مطالبی که از اصول نظریه ولایت فقیه آورده است آشکارا حکومت بر جامعه را از "سلاطین عرفی" نفی می کند و آن را از آنِ فقهای جامع الشرایط می داند.۹ نکته دیگر این که شیخ مفید بـه ولایـت مطلقه فقیه معتقد است. ولایت مطلقه فقیه یعنی ولایت نه گانه برای فقیه که برای امامان معصوم علیهم السلام نیز ثابت شده است. ولایتهای مذکور عبارتند از: ولایت در پذیرش، ولایت در فتوا، ولایت در اطـاعت، ولایـت در قضا، ولایت در اجرای حدود، ولایت در امور حسبیه، ولایت در تصرف (اموال و نفوس)، ولایت در زعامت (سیاسی)، ولایت در اذن و نظارت.۱۰
در طول تاریخ تشیع تمام فقها اعتقاد داشتند که فقیه ولایت دارد. آنچه تا حـدودی مـورد اختلاف فقهاست، مراتب و درجات این ولایت است. امام خمینی (س) به ولایت مطلقه فقیه معتقد بودند یعنی تمام اختیاراتی که ولی معصوم داراست، ولیّ فقیه نیز همان اختیارات را داراسـت، مـگر ایـن که چیزی استثنا شده بـاشد. امـام خـمینی (س) فرموده اند: "اصل این است که فقیه دارای شرایط حاکمیّت ـ و در عصر غیبت ـ همان اختیارات وسیع معصوم را داشته باشد، مگر آن که دلیل خـاصی داشـته بـاشیم که فلان امر از اختصاصات ولیّ معصوم است؛"۱۱ از جـمله جـهاد ابتدایی که مشهور بین فقها این است که از اختصاصات ولیّ معصوم می باشد. از چنین ولایتی در باب اختیارات ولیّ فقیه بـه "ولایـت مـطلقه" تعبیر می کنند. معنای ولایت مطلقه این نیست که فقیه مـجاز است هر کاری اراده کرد، بکند. با مراجعه به تبیین دقیق ولایت مطلقه فقیه در کتب معتبر فقهی همچون "کـتاب البـیع" حـضرت امام خمینی (س) به وضوح درمی یابیم که اطلاق ولایت بـه هـیچ وجه به معنای رها بودن آن از هرگونه قید و شرط نیست.
بین ولایت مطلقه فقیه و حکومت مطلقه یـا اسـتبدادی، تـفاوت زیادی وجود دارد چنان که امام خمینی (س) نیز به این تفاوت اشـاره مـی کند و مـی فرماید: "اسلام، بنیانگذار حکومتی است که در آن نه شیوه استبداد حاکم است که آراء و تمایلات نفسانی یـک تـن را بـر سراسر جامعه تحمیل کند و نه شیوه مشروطه جمهوری که متّکی بر قوانینی باشد کـه گـروهی از افراد جامعه برای تمامی آن وضع می کنند بلکه حکومت اسلامی نظامی است، ملهم و مـنبعث از وحـی الهـی که در تمام زمینه ها از قانون الهی مدد می گیرد و هیچ یک از زمامداران و سرپرستان امور جامعه را حـقّ اسـتبداد رأی نیست. تمام برنامه هایی که در زمینه زمامداری جامعه و شئون و لوازم آن جهت رفع نـیازهای مـردم بـه اجرا درمی آید باید براساس قوانین الهی باشد. این اصل کلی حتی در مورد اطاعت از زمامداران و مـتصدیان امـر حکومت نیز جاری و ساری است. بلی این نکته را باید بیفزاییم که حـاکم جـامعه اسـلامی می تواند در موضوعات بنابر مصالح کلی مسلمانان یا بر طبق مصالح افراد حوزه حکومت خود حـکم کـند. ایـن اختیار هرگز استبداد به رأی نیست ؛ بلکه در این امر مصلحت اسلام و مـسلمین مـنظور شده است پس اندیشه حاکم جامعه اسلامی نیز همچون عمل او تابع مصالح اسلام و مسلمین است.۱۲
بـه طـور خلاصه باید گفت: اولاً فقیه دارای ولایت تکوینی نیست؛ ثانیا ولایت مطلقه فقیه، هـمان اخـتیارات معصوم است و مستلزم تغییر دین نیست؛ ثـالثا اصـل ولایـت فقیه را هیچ فقیه شیعی منکر نشده اسـت؛ رابـعا اختلاف فقها در ولایت فقیه، در تفاوت نظر آنان در دامنه اختیارات است، نه اصل ولایـت؛ و ولایـتی که به فقیه اعطا شـده اسـت برای حـفظ اسـلام اسـت.


نظریات فقهای بزرگ تاریخ شیعه
"ابـن ادریـس حلّی" (متوفای ۵۹۸ ه. ق)، بهترین نظر را درباره نیابت عام فقها عرضه می کند. او که از عـلمای بـزرگ شیعه است و پس از شیخ طوسی بنای جـدیدی را در باب مسائل فقهی پایـه ریزی مـی کند به دنبال فلسفه سیاسی "ولایـت" اسـت و معتقد است که فلسفه ولایت اجرا و برقراری قوانین و اوامر است و گرنه وجود قـوانین بـیهوده خواهد بود.۱۳
خواجه نصیرالدین طـوسی (مـتوفای ۶۷۲ ه. ق) کـه به قول عـلاّمه ابـن مطهّر حلی، بزرگ فـیلسوف و مـتکلم و فقیه و اعقل زمان خود بوده است، به صورت عملی مطالب فوق را تأیید کرده اسـت. تـاریخ زندگی سیاسی او بهترین گواه بر اعـتقادش بـه وجود حـکومت اسـلامی حـاکم عادل بر جامعه اسـت و این که حقّ حکومت و مداخله در امور سیاسی، مادی و معنوی مسلمانان با علمای عادل است.۱۴
مـحقق اول (م ۶۷۶ ه. ق) اسـتاد علامه حلی در کتاب شرایع الاسلام مـهمترین ارکـان جـامعه یـعنی فـتوا، جهاد، قضا، اقـامه حـدود و غیره را حقّ فقیه، و قبول ولایت از جانب سلطان عادل را برای فقها جایز و در بعضی موارد واجب می داند.۱۵
دهـه های آغـازین قـرن دهم، را باید سالهای نفوذ بیشتر و نقطه عـطف نـظریه ولایـت فـقیه قـلمداد کـرد. در این سالها محقق کرکی نظرهای عمده ای بیان داشت و تمایل وی به عملی ساختن نظریه مذکور نیز از همین جا شروع شد. محقق کرکی از سال ۹۱۶ ه. ق به دربار شاه اسماعیل صـفوی راه یافت و در مدتی کوتاه بر شاه تسلّط معنوی یافت و نظر خود را بر ارکان دربار حاکم ساخت و این نفوذ تا اواخر عمر شاه اسماعیل ادامه یافت. پس از انتقال حکومت به شاه طهماسب فـرزند اسـماعیل، باز هم محقق، احساس تکلیف کرد و به همین سبب به شاه طهماسب نزدیک شد و آنچنان او را مجذوب استدلالهای خود درباره ولایت فقیه نمود که شاه را به نوشتن بیانیه ای حکومتی واداشـت کـه در آن انتقال قدرت به محقق را عملی می ساخت.۱۶
محقق کرکی در قرن دهم موفق شد ـ هر چند در مدتی اندک ـ نظریه "ولایت مطلقه فقیه" را در عمل بیازماید.۱۷
مـحقق کـرکی می نویسد:
فقهای شیعه، اتفاق دارنـد کـه فقیه عادل امامی دارای همه شرایط فتوا، که از آن به مجتهد در احکام شرعی تعبیر می شود، نایب از امامان معصوم علیهم السلام است در همه اموری که نیابت در آن دخالت دارد.۱۸
ایـشان، در رسـاله "قاطعة اللجاج"، به ایـن پرسـش که آیا فقیه در دوره غیب می تواند متولّی خراج شود، با اشاره به ولایت و نیابت عامّه فقها، پاسخ مثبت می دهد و از بزرگانی نام می برد که در گفتار و عمل ولایت و نیابت عامّه فقیه را از امامان مـعصوم عـلیهم السلام ثابت کرده اند.۱۹
محقق اردبیلی (م ۹۹۳ ه. ق) در چندین جا، نیابت عامّه فقیه را از پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام مطرح می کند.۲۰ جوادبن محمّد حسینی عاملی (م: ۱۲۲۶ ه. ق) فقیه را نایب گمارده شده از سوی امام زمان (عج) می داند.۲۱
مـیرفتاح حـسینی مراغه ای (م: ۱۲۵۰ ه. ق) نـیز ولایت مطلقه فقیه را پذیرفته و دلیلهای گوناگونی بر آن اقامه کرده است.۲۲ حاج آقارضا همدانی۲۳ و سیّد محمّد بحرالعلوم نـیز در باب نیابت عامّه فقیه، دیدگاه دیگر فقیهان را پذیرفته اند.


نقش فقهای شـیعه در دوران صـفوی
در تاریخ شیعه امامیه این نخستین بار بود که پادشاهانی نیرومند مانند پادشاهان صفوی، قدرت سیاسی دامنه داری را بـه دسـت می گرفتند و با تکیه بر اعتقادات دیرین و جا افتاده شیعی و به خصوص از احساسات و عواطف سـرکوب شـده هـزارساله شیعی عمیقا بهره می بردند. دوره صفویه اهمیّت سیاسی خاصّی برای ایران دارد و در بُعد فرهنگ نیز تأثیرات عـمیقی از خود بر جای گذاشته است.
درست است که ایران، پیش از آن نیز وجود داشته و فـرهنگ اسلامی بر آن حاکم بـوده امـّا عصر صفوی تمام آنچه را از گذشته و از همسایگان گرفته بود در قالبی نو ریخته و نظامی پدید آورد که هنوز نیز ما حضور آن را در ابعاد گوناگون حیات فرهنگی و اجتماعی خود احساس می کنیم حکومتهایی که پس از صفویان بر سـر کار آمدند، همگی وامدار آنان بودند و جز تغییرات صوری کار عمده ای انجام ندادند. در واقع کشور ایران پس از صفویه تا پیش از برخورد با فرهنگ جدید غرب، یکپارچگی خود را حفظ کرد؛ گرچه بـه دلایـل متعددی انحطاط در درون آن رخنه کرده بود. دوره صفوی نظامی را شکل داد که متّکی بر عناصر متعدد فرهنگی و سیاسی و سرجمع دینی بود. تصوف، تشیع و فقاهت و نیز مفاهیم عرفی و مهمترین آنها سلطنت، نقشهای مهمی در نـظام بـرعهده گرفتند و در طول دویست و اندی سال این مفاهیم بر یکدیگر تأثیر متقابل برجای نهادند.
تشیع از آغاز که در برابر تسنن قرار گرفته بود به مرور به خود پرداخت و در درون خود، خطوط مـتعددی تـرسیم کرد و در گستره خاصی در بُعد عقاید و فقه قرار گرفت. تصوف که در آغاز نقش اساسی داشت و حضورش در زمینه فرهنگی و حتی در صحنه سیاست جدّی بود، در پایان به صورت عنصری آلوده، منزوی، مطرود و مـنفور درآمـد.۲۴
نـفوذ و اقتدار سیاسی و اجتماعی عالمان و فـقیهان شـیعی در دوران صـفویه به اوج خود رسید. این عده از عالمان و فقیهان که به شیخ الاسلام و ملاباشی ملقب شده بودند چندان قدرت سیاسی یافتند که در عـزل و نـصب ها و امـور سیاسی و اقتصادی نقش مهمی بازی کردند. گاه سـلطان بـه صورت عاملی بی اراده در دست آنان قرار می گرفت. در حقیقت سلاطین صفوی در خدمت علما بودند. شاه سلیمان صفوی (م ۱۰۹۹ ه. ق) از آقا حسین خـوانساری (م ۱۰۹۹ ه. ق) مـجتهد بـرجسته آن روزگار خواست که در غیبت او از اصفهان جانشین وی در کار سلطنت باشد و هـرگونه بخواهد در کار مملکت دخل و تصرف کند و ملاّ حسین خوانساری نیز چنین می کرد.۲۵
البته باید افزود که به لحـاظ نـظری، فـقیهان ؛ شرایطی نیز برای همکاری و یا مشروع دانستن سلاطین در عصر غیبت مـطرح مـی کردند. مثلاً محقق سبزواری (متوفای ۱۰۹۰ ه. ق) در کتاب "روضة الانوار عباسی" ده شرط برای سلطان برمی شمارد. در این میان شرایطی که لازم بـود در پادشـاهان صفوی وجود داشته باشد تا قدرتشان مشروع تلقی شود و دست کم هـمکاری را مـشروع و مـجاز سازد عبارت بودند از: (۱) سلطان شیعه امامی باشد؛ (۲) مذهب شیعی را ترویج کند؛ (۳) از فقیهان شیعی اطـاعت مـعنوی و فـقهی نماید.
سلطین صفوی، فقیهان را جانشین امام زمان (عج) می دانستند و مشروعیت قدرت سیاسی شان را منوط بـه تـأیید آنان می دیدند و سلاطین هم حکم ملاباشی و شیخ الاسلام برای فقیهان صادر می کردند. فـقها بـرای خـود، مشروعیت سیاسی مستقل از شاهان صفوی قایل شدند گرچه رسما با فرمانروایان آن سلسله مشغول بـه کـار بودند.
محقق کرکی یکی از اولین فقهای شیعه بود که همکاری با شاه طـهماسب را پذیـرفت و دقـیقا به این مسأله توجّه داشت.۲۶ پادشاهان صفوی نیز متوجه این حقیقت بودند به طوری کـه شـاه طهماسب ـ بنا به نقل روضات الجنات ـ خطاب به محقق کرکی چنین گفته اسـت:
"تـو شـایسته تر از من به سلطنتی؛ زیرا تو نایب امام علیه السلام هستی و من از کارگزارانت هستم و به اوامر و نـواهی تـو عـمل می کنم."۲۷

شاه صفوی به عنوان مرشد کل در میان قزلباش ها که مریدان پروپا قـرص آنـان بودند به صورت یک قدرت سیاسی مشروع پذیرفته شده بود؛ فقهای امامیه هم مشروعیت خود را بـه عـنوان نیابت از امام زمان (عج) به دست آورده بودند. در ادامه این جریان به دلایـل دیـنی و سیاسی کم کم قدرت صوفیه رو به کاهش نـهاد زیـرا فـقهای شیعه از نظر دینی جای آنها را در حکومت پر مـی کردند. صـوفیان از صحنه سیاسی حذف شدند و دو نیروی سیاسی فقها و سلاطین با دو منشأ مشروعیت که از نـظر شـیعه تنها یکی درست بود در صـحنه بـاقی ماند. ایـن تـرکیب سـیاسی در طول دوران صفویه، قاجاریه و تا پیروزی انـقلاب اسـلامی یعنی تا سال ۱۳۵۷ با شدت و ضعف ادامه یافت، ولی انقلاب اسلامی ایران نـشان داد کـه درگذشته نه چندان دور تنها شکلها عـوض شده و محتوا همچنان ثـابت و پابـرجا باقی مانده است.۲۸ مهمترین ابـزار کـار مجتهدان، نفوذ معنوی آنان در انبوه مردم بود، شاه کسی را نمی توانست به صدر یـا شـیخ الاسلام برگزیند، بلکه تنها فقها و مـجتهدان کـه پیـش از آن شهرت علمی و تـقوایی چـشمگیری برای خود تدارک دیـده بـودند به منظور تصدی این مقام گماشته می شدند.۲۹
در عهد صفویان ریاست دینی برعهده صدرالشریعه بـود و او عـهده دار همه کارها و سازمانهای مذهبی بود و آنـها در ایـن عهد نـفوذ بـسیار و در امـور مملکت دخالت و تأثیر فـراوان داشتند.۳۰
در ضمن احکامی که برای شیخ الاسلام ها صادر شده، اختیارات سیاسی قابل توجّهی به مجتهدان مربوطه داده شـده اسـت. یک نمونه آن حکم شیخ الاسلامی محقق کـرکی از جـانب شـاه طـهماسب۳۱ بـود و نمونه دیگر آن سـپردن امور سلطنت از طرف شاه سلیمان به آقاحسین خوانساری می باشد.۳۲
سلاطین صفوی در واقع با سپردن این امـور بـه دسـت مجتهدان خود را محدود می کردند زیرا اعطای ایـن گـونه اخـتیارات غـیر از سـپردن حـکومت شهری به یک حاکم بود، به هر حال پایبندی سلاطین صفوی به امری که از روی اعتقاد و یا به ملاحظه مردم شیعه مذهب و علما از خود نشان می دادند، بر مـحدودیت آنها می افزود، اینک ذکر چند نمونه به عنوان مثال ضروری به نظر می رسد:
از آنجا که در مورد مالیاتها، تردیدهای شرعی وجود داشت شاه صفوی برای این که نان حلال بخورد مـجبور شـده بود کاروانسراهایی در شهر بسازد و مغازه های آنان را به قیمت نازل در اختیار برخی از تجار قرار دهد به طوری که مطمئن شود هیچ ظلم و اجحافی در این مورد صورت نگرفته است.۳۳
سلاطین صـفویه در بـرخی از شهرهای دیگر نیز از این نوع درآمدها داشته اند که به عنوان الحلالیات شناخته می شد و برخی از علما در این زمینه وکالت آنان را به عهده داشته اند.۳۴
حـتی چـنان که به تواتر گفته شـده شـاه طهماسب محقق کرکی را در کارهای پادشاهی نایب خود ساخت و فرمان داد که در همه کشور حکم او را اطاعت کنند و محقق کرکی هم درباره دستور خراج و کیفیت تدبیر کـارهای خـلق احکامی به اطراف مـملکت فـرستاد.۳۵
معروف است که محقق کرکی چون در قزوین به خدمت شاه طهماسب رسید پادشاه بدو گفت: "تو از من به پادشاهی سزاوارتری زیرا تو نایب امامی و من از غلامان تو و در اجرای امر و نـهی تـو آماده ام."۳۶
حرمتی که شاه طهماسب برای احمدبن محمّد اردبیلی معروف به مقدس (متوفای ۹۹۳ ه. ق) قایل بود کمتر از این نبود ـ سیّد نعمت الله جزائری در کتاب "مقامات" آورده است که مقدس نامه ای در تقاضای مـساعدت بـه فردی سـیّد به شاه طهماسب نوشت ـ چون نامه به دست پادشاه رسید به احترام از جای برخاست تا آن را بخواند؛ نـاگهان دید که مقدس اردبیلی وی را در نامه خود برادر خطاب کرده است و چـنان شـد کـه فرمان داد تا کفنش را بیاورند و نامه را در آن نهاد و وصیت کرد که همان دستخط را با کفنش به خاک بسپارند.۳۷
پایـه های احـترام و نفوذ عالمان شرعی شیعه بدین گونه در دوران صفوی نهاده شد و در عهد اقتدار شاه عباس بـزرگ اسـتوارتر گـردید.۳۸
سلاطین صفوی اختیارات و قدرتی که به فقها می دادند به خاطر ولایت فقیه بود و به هـمین دلیل شاه طهماسب خود را نایب محقق کرکی معرفی می کند.۳۹ تأیید فقها برای آنـها به معنای آن بوده کـه مـشروعیت حکومت خویش را تضمین شده تلقی می کرده اند. یکی دیگر از فقهای برجسته عصر صفوی علامه محمّد باقر مجلسی (م ۱۱۱۱ ه. ق) است که علامه سیّد نعمت الله جزائری تاریخ تعیین علامه به منصب شیخ الاسلام را به سال ۱۰۹۰ ه. ق و بـه دست شاه سلیمان دانسته است در صورتی که خاتون آبادی سال نصب او را به این سمت به سال ۱۰۹۸ ه. ق ذکر کرده است.۴۰
لیکن طبق آنچه نقل شده علاّمه مجلسی ملاباشی بوده است؛ مقامی که در زمـان شـاه سلطان حسین به وجود آمده و به عنوان برترین مقام روحانی معین گردید.۴۱ نقش سیاسی ـ اجتماعی و علمی علامه مجلسی در ترویج تشیع در ایران چشمگیر بود. لیکن بعد از رحلت علاّمه مجلسی به سـال ۱۱۱۱ ه. ق نـواحی مختلف ایران دچار آشوب شد و شاه سلطان حسین هم بعد از آن برای اجرای قانون شرع در بلاد ایران که سبب انتظام دولت بود، اهتمام نمی کرد. جامعه عصر صفوی جامعه ای مذهبی بود و در اواخـر ایـام سلطنت صفویه بعد از رحلت علاّمه مجلسی نقش فقها در جامعه به شدت صدمه دید و برای همین خاطر، استواری جامعه ایران از میان رفت و بنیادهای آن سست گردید و این واقعیت تاریخی از مهمترین عـلل سـقوط سـلسله صفویه در ایران می باشد.
بعد از سـقوط حـکومت صـفویه نفوذ فقهای شیعی در امور سیاسی و اجتماعی ایران همچنان با قدرت خود باقی ماند و فقهای این دوران هم از فرضیه ولایت فقیه تبلیغ و تـرویج مـی کردند.
یـکی از متفکران و فقیهان بزرگوار معاصر یعنی محمّد حسن نـجفی مـعروف به صاحب جواهر (متوفای ۱۲۶۶ ه. ق) تعجب می کند که چرا بعضی از افراد در مسأله ولایت فقیه وسوسه می کنند با وجودی که اگـر عـموم ولایـت فقیه مورد شک قرار گیرد، بسیاری از امور متعلق به شـیعیان در جامعه معطّل خواهد ماند و به این نوع افراد پرخاش می کند و می گوید: گویا از طعم فقه چیزی نچشیده و از گفتار و رمـوز امـامان مـعصوم علیهم السلام چیزی نفهمیده اید.۴۲ صاحب جواهر در کتابهای صوم،۴۳ زکات، خمس۴۴، جهاد (در بـحث شـرایط۴۵ پرداخت جزیه ۴۶ و قرارداد با اهل ذمه ۴۷) و قضا،۴۸ بر نیابت و ولایت عامّه فقیه تأکید کرده است.
او در جـای دیـگر اظـهار می دارد: اطلاق دلیلهای ولایت فقیه، به ویژه روایت اسحاق بن یعقوب، فقیه را در رده اولی الامر قـرار مـی دهد، اولی الامری که پیروی از آنان بر ما واجب است.۴۹
شاگرد و جانشین صاحب جواهر، شیخ اعـظم انـصاری در کـتاب معروف خود "مکاسب" با برشمردن ادلّه اثبات ولایت فقیه، ولایت فقیه را به طور کلی اثـبات مـی کند.۵۰
ملاّ احمد نراقی (متوفای (۱۲۴۵ ه. ق) با صراحت، فقیه را در همه زمینه های سیاسی اجتماعی و اقتصادی و غـیره ولیّ مـطلق می داند و حاکمیتی غیر از حاکمیت فقیه در جامعه به رسمیت نمی شناسد.۵۱
یکی از نظریه پردازان ولایت فقیه عـلامه مـیرزا محمّد حسین نائینی فقیه عالیقدر دوره نهضت مشروطه است. در کتب "منیة الطّالب" و "تنبیه الامـّه"، ولایـت فـقیه را به عنوان حکومت اصلی جامعه می داند.۵۲
رهبر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امـام خـمینی (س) کوششهای ۱۲۰۰ ساله فقهای بزرگ شیعه برای تشکیل حکومت اسلامی را به ثـمر رسـاندند و حـکومت قدرتمند و منسجم و با ثبات جمهوری اسلامی را بر نظریه ولایت مطلقه فقیه به سال ۱۳۵۷ ه. ش در ایران تـأسیس نـمودند.
ولایـت مطلقه فقیه، میراث گرانبهای امام خمینی (س) و روح و هویت انقلاب اسلامی است. امـروزه، ایـن نظریه، تنها یک نظریه سیاسی و فقهی در کنار دیگر نظریه ها نیست، بلکه جوهره نظام اسلامی و محور قـانون اسـاسی است. مشروعیت قوای سه گانه مقنّنه، قضائیه و مجریه، بستگی به آن دارد.
امام راحل، بـا تـکیه بر همین اصل بلند و با پشتیبانی مـلّت بـزرگ ایـران، نظام شاهنشاهی را واژگون ساخت و جمهوری اسلامی را بـنیان نـهاد. ولایت فقیه ریشه در ژرفای فقه شیعه دارد و از ضروریات فقه شیعه است، تا جایی کـه فـقیهان در مسأله ولایت فقیه ادعای اجـماع کـرده اند.


پی نوشتها و مـآخذ
-۱Mackenzie, W.J: Political and Social Science,. London, ۱۹۷۶. p. ۵۲.
۲ ـ هـمان، ص ۵۶.
۳ ـ مـوسی نجفی: تأملات سیاسی در تاریخ تفکر اسـلامی، جـلد اول، تهران، ۱۳۷۴، ص ۱۶۸-۱۶۹.
۴ـ قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، صص ۲۴۲، ۳۰۶، ۳۱۰.
۵ ـ همان، ص ۲۷۵.
۶ ـ السید حسن الصدر، تـأسیس الشـیعه العلوم الاسلام، تهران: منشورات الاعلمی، [بـی تا]، ص ۳۶۱، ۳۵۸.
۷ ـ محمدبن مکی العـاملی، الدروس الشرعیه، الجزء الثانی، قم، مـؤسسة النـشر الاسلامی، ۱۴۱۴، ص ۶۵.
۸ ـ محمدبن الحسن الحرّ العاملی، وسائل الشیعه، المجلد السادس، بیروت، داراحیاء التراث العـربی، ص ۳۳۵.
۹ ـ شـیخ مفید، المقنعه، قم، ۱۴۱۰، ص ۶۷۵.
۱۰ ـ درباره ولایـتهای نـه گانه رجـوع کنید به: مـحمّد مـهدی موسوی خلخالی: حاکمیت در اسـلام، تـهران، ۱۳۶۱؛ عباسعلی عمید زنجانی: فقه سیاسی ج۲، تهران، ۱۳۶۷، صص ۳۶۷ -۳۷۶.
۱۱ ـ امام خمینی (س): حکومت اسلامی، صص ۵۶-۵۷.
۱۲ ـ امـام خـمینی (س): کتاب البیع، ج۲، ص ۴۶۱ (ترجمه)
۱۳ ـ علامه ابـن ادریـس حلّی: السـرائر، ج۳، قـم، ۱۴۱۱ ه. ق، صـص ۵۳۷-۵۳۹.
۱۴ ـ محمّد تقی مدرّس رضـوی: احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی، تهران، ۱۳۵۴ ه ش.
۱۵ ـ حلی، جعفربن حسن (محقق اول): شرایع الاسلام، تهران، ۱۳۸۹ ه. ق.
۱۶ ـ خوانساری: روضـات الجـنات، قم، ج۴، صص ۳۶۲-۳۶۳.
۱۷ ـ دوانی، علی: مفاخر اسـلام، ج۴، تـهران، ۱۳۶۴ ه ش، ص ۴۴۱.
۱۸ ـ مـحقق کـرکی، رسـائل، ج۱، ص۱۴۲، انتشارات کتابخانه آیـت الله نـجفی مرعشی.
۱۹ ـ همان، ۱/۲۷۰.
۲۰ ـ مقدس اردبیلی، مجمع الفائدة والبرهان، ۱۲/۱۱، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قـم.

۲۱ ـ مـفتاح الکـرامه، ۱۰/۲۱، مؤسسه آل البیت.

۲۲ ـ میرفتاح حسینی مراغه ای، العناوین، صـص ۳۵۲-۳۵۳.
۲۳ ـ مـحقق هـمدانی، مـصباح الفـقیه، صـص ۱۶۰ -۱۶۱.
۲۴ ـ سیّد محمّد بحرالعلوم، بلغة الفقیه، ج۳/۲۳۴.
۲۵ ـ رسول جعفریان، دین و سیاست در دوره صفوی، صص ۱۱-۱۲.
۲۶ ـ دین و سیاست در دوره صفوی، ص۳۲.
۲۷ ـ روضات الجنات، ج۴، ص ۳۶۱ ؛ رک: تشیع و تصوف، ص ۳۹۳.
۲۸ ـ دین و سیاست در دوره صفوی، صص ۳۶-۳۸؛ دکتر ذبیح الله صـفا، تاریخ ادبیات در ایران، جلد پنجم، بخش اول، ص ۱۷۴.
۲۹ ـ دین و سیاست در دوره صفوی، ص ۳۹.
۳۰ ـ تاریخ ادبیات در ایران، جلد پنجم، بخش اول، ص ۱۷۲.
۳۱ ـ میرزا عبدالله افندی: ریاض العلماء، ج۳، ص۴۵۶؛ روضات الجنات، ج۴، ص ۳۶۴؛ تاریخ ادبیات در ایران، جلد پنجم، بخش اول، ص ۱۷۶.
۳۲ ـ روضـات الجـنات، ج۲، ص۳۵۰.
۳۳ ـ سفرنامه شاردن [قسمت اصفهان] ص۶۱؛ سفرنامه تاورنیه، ص۳۸۹.
۳۴ ـ رک: در مورد شیراز؛ ریاض العلماء، ج۴، ص۹۶ و در مورد اصفهان، ریاض العلماء، ج۴، ص۲۶۷.
۳۵ ـ روضات الجنات، ج۱، صص ۲۵-۲۹؛ تاریخ ادبیات در ایران، جلد پنجم، بخش اول، ص ۱۷۷.
۳۶ ـ روضات الجنات، ج۴، ص ۳۶۱.
۳۷ ـ روضات الجنات، ج۱، ص ۸۴؛ تاریخ ادبـیات در ایـران، جلد پنجم، بخش اول، ص ۱۷۸.
۳۸ ـ همان، جلد پنجم، بخش اول، ص ۱۷۸.
۳۹ ـ روضات الجنات، ج۴، صص ۳۶۱.
۴۰ ـ سیّد مصلح الدین مهدوی، زندگینامه علامه مجلسی، ج۱، ص ۲۳۹.
۴۱ ـ دین و سیاست در دوره صفوی، ص۹۷.
۴۲ ـ النجفی، محمّد حسن، جـواهرالکلام، المـجلد الحادی والعشرون، بیروت، صص ۳۹۶ -۳۹۷.
۴۳ ـ جـواهر الکـلام، شیح محمّد حسن نجفی، ج ۱۶/۱۷۸، ۳۶۰.
۴۴ ـ همان، ۱۵۶، ۱۶۷، ۱۷۸؛ ج ۱۵/۴۲۱، ۵۴۰.
۴۵ ـ همان، ۲۱/۱۴.
۴۶ ـ همان، ص ۲۶۳.
۴۷ ـ همان، ص ۳۱۲.
۴۸ ـ همان، ج۴۰ /۱۸.
۴۹ ـ همان، ج ۱۵ /۴۲۱.
۵۰ ـ الانصاری، مرتضی: المکاسب، المجلد التاسع، قم؛ ۱۴۱۰ ه. ق: ص ۳۴۰.
۵۱ ـ النّراقی، احمد: عوائد الایام، قم، ۱۴۰۸ ه. ق، ص ۱۸۸.
۵۲ ـ نائینی، محمدحسین: تـنبیه الامـّه و تنزیه الملّة، تهران، ۱۳۵۸ ه ش، ص ۴۶۰.

. انتهای پیام /*