پرتال امام خمینی(س)؛ مصاحبه ۲۸ / شریف لک زایی:

موضوع گفت و گوی ما درباره آزادی سیاسی در منظومه فکری حضرت امام است. لطفاً در ابتدا تعریف خود را از آزادی سیاسی ارائه نمایید.

اولاً از توجه دوستان به بحث آزادی و به ویژه آزادی سیاسی در اندیشه حضرت امام تشکر می کنم. در مقدمه باید عرض کنم بحث آزادی و آزادی سیاسی از دیرگاه دغدغه و مسئله من بوده و به نظرم یکی از مهمترین مسائل انقلاب اسلامی و به تبع جمهوری اسلامی مسئله آزادی است. در کنار چندین مسئله بسیار مهم، بحث آزادی در انقلاب اسلامی همواره مورد بحث بوده است. در یک صد و بیست سال اخیر از نهضت ناتمام مشروطه بحث آزادی مورد توجه نخبگان، مردم، جامعه و کشور ما بوده است؛ اما درباره تعریف من از آزادی سیاسی باید عرض کنم، صاحب نظران و متفکران در این زمینه تعریف هایی دارند؛ اما آنچه به نظرم می رسد در رابطه و نسبت بین مردم و دولت شکل می گیرد یا به تعبیر دیگر در نسبت مردم و حکومت معنا پیدا می کند. منظورم از دولت، هیئت حاکمه و نظام سیاسی است. از این هیئت به عنوان حکومت هم می توان یاد کرد؛ بنابراین تعریف آزادی سیاسی، نوع رابطه و سنخ تعامل میان دولت و ملت است؛ اینکه مردم چقدر در این دولت و کشور می توانند در تصمیم گیریها، سیاست گذاری ها و در اجرای این سیاست ها و تصمیمات نقش آفرینی کنند. به طور خلاصه باید بگویم حوزه اختیار شهروندان یک کشور در مباحث تصمیم گیری های سیاسی و در عرصه اجرائیات است. نمونه های مختلف و سطوح مختلفی می تواند داشته باشد. طبیعتاً حوزه اختیار مردم در یک نظام سیاسی را می توان به آزادی سیاسی تعبیر کرد. به لحاظ اهمیتی که دارد برخی صاحب نظران آزادی سیاسی را مادر آزادی ها می دانند. اگر در هر حوزه آزادی تأمل کنید و حوزه آن را تفسیر و ترسیم کنید خواه ناخواه با مسئله دولت و اقتدار سیاسی در یک جامعه گره می خورد و به این ترتیب حوزه آزادی و آزادی های مردم قبض و بسط پیدا می کند. فرمایشاتی که حضرت امام دارند به نظرم می تواند بخش های خوب و مهمی را در این فضا ترسیم کند و در واقع نسبت حداکثری را در این باب برای مردم ترسیم کند؛ بنابراین آزادی سیاسی به حوزه آزادی و نقش و تأثیر مردم در تصمیم ها و تعامل دولت با آنان اشاره دارد.

نسبت آزادی سیاسی و مشارکت شهروندان در تصمیم گیری های حکومتی را تبیین بفرمایید.

یک بخش بسیار مهم در حوزه آزادی سیاسی، حوزه مشارکت سیاسی شهروندان است که در عرصه های مختلفی خود را نشان می دهد؛ یعنی از لایه های پایینی آغاز می شود که به آن رأی دادن و حضور در عرصه های انتخابات می گوییم. شما به عنوان یک شهروند از این حق بهره مند و برخوردار هستید که رأی بدهید و نوع قوه مجریه و هیئت دولت و نمایندگان را در مجلس تعیین کنید. در هر کشوری بنا به دلایل و سلایقی که وجود دارد ممکن است ارکان دیگری نیز با این رأی دادن انتخاب شوند. پایین ترین لایه مشارکت سیاسی، انتخاب کردن است که مردم در آن حضور پیدا می کنند و آن در یک انتخابات و فضای انتخاباتی رقم می خورد. البته این پایین ترین مرحله مشارکت سیاسی که در واقع همان انداختن یک رأی در صندوق است به معنی کم ارزش بودن آن نیست و طبیعتاً ارزش خیلی بالایی دارد؛ زیرا میزان حضور مردم و مشارکت مردم در انتخابات، نشان دهنده دغدغه و امعان نظر آن ها برای تعیین سرنوشت جامعه خودشان است. پس این یک لایه است که به رغم اهمیت آن اما کم ترین درگیری در سیاست در آن شکل می گیرد. در لایه دیگری که بالاترین سطح از مشارکت سیاسی است افراد و شهروندان متقاضی انتخاب شدن در یکی از سمت ها و مناصب رسمی می شوند و می خواهند از طرف مردم برای سمت هایی مثل ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی و شوراهای اسلامی شهر و روستا انتخاب شوند. این نیز یک سطح است و بالاترین سطح سطحی است که فرد وارد یک فعالیت و مشارکت سیاسی می شود که آنجا تصمیمات سیاسی گرفته می شود. آنجا تصمیمات سیاسی به مرحله اجرا گذاشته می شود و سیاست گذاری های کلان در عرصه اجتماعی و اقتصادی و سیاسی اتفاق می افتد. در لایه میانی مباحث دیگری مطرح است. این که من به عنوان یک شهروند بتوانم نسبت به سیاست های موجود اعتراض کنم، بتوانم از سیاست ها و تصمیمات گرفته شده حمایت کنم، ارزیابی و نقادی کنم، جنبه های مثبت و منفی آن را بیان کنم، بتوانم وارد فعالیت حزبی شوم و کار حزبی کنم. در ایران امروزه بحث حزب به صورت شوخی برگزار می شود. دو کار عمده احزاب، برنامه سازی و کادرسازی است که در احزاب ما هر دو مغفول واقع شده است. من به دلایل آن کاری ندارم. این یک مرحله از مشارکت سیاسی تلقی می شود که در لایه میانی یعنی میان بالاترین و پایین ترین سطح از مشارکت مردمی قرار دارد. کارهای مطبوعاتی و رسانه ای عمدتاً در فضای رسانه و ارتباطات نیز یک لایه دیگری است که آنجا فرد نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی وارد فعالیت می شود و نسبت به مسائل کشور اظهارنظر می کند. همچنین حضور در مجامع عمومی و علمی و آزادی های آکادمیک را می توان اینجا مطرح کرد و اینکه نخبگان و فرهیختگان چگونه تعامل کنند و در عرصه دانش و فرهنگ و فلسفه بتوانند حضور داشته باشند و به اصطلاح آنچه را که در حوزه اجتماعی تعریف می شود تحت تأثیر قرار دهند.

ما با این منظر مشارکت سیاسی را همان آزادی سیاسی و حقی که افراد و شهروندان یک جامعه برای حضور و مشارکت در فعالیت های سیاسی و اجتماعی دارند و بر اساس آن عمل می کنند تلقی می کنیم که این مورد تأیید و تأکید حضرت امام بوده است. من در نوشته دیگری که با همین عنوان نظریه آزادی سیاسی امام در گذشته چاپ کردم، مراحل آن را به اختصار توضیح دادم که عبارت است از حق تعیین سرنوشت تا حق انتخاب کردن و انتخاب شدن، اعتراض کردن و انتقاد کردن. مسیرهایی که در اینجا ترسیم می شود در این فضا به نظرم تقریر و تحلیل می شود و نگاه امام را از این منظر می توانیم مورد تأمل و تحقیق قرار دهیم.

وضعیت آزادی سیاسی در دوران قبل از انقلاب چگونه بوده است؟

در طول دوره معاصر عمدتاً خواست عمومی رقم خورده بود؛ به ویژه از دوره مشروطه که نگاه های جدیدی در ایران به وجود آمد و مفاهیم جدیدی وارد جامعه ایرانی می شود. یکی از مفاهیم اصلی و کلیدی همین آزادی سیاسی بود. من در پاسخ به پرسش اول شما عرض کردم ما در این صد و بیست سال گرفتار این مباحث بودیم و البته هنوز به اجماع درخوری در این مفاهیم و به ویژه مفهوم آزادی نرسیده ایم. بحث استبداد، دیکتاتوری، فقدان آزادی و تحمیل سیاست های خاص به مردم و شهروندان و عدم مشارکت آن ها یک مسئله و یک دغدغه بوده است. البته این بحث با بحث دین داری مردم ما گره خورده است و همزمان در چالش و بحث و گفتگو و منازعه با هم هستند. عرصه سیاست از یک طرف در دوره قاجار و در صد و سی چهل سال قبل، سلطنت وجود داشته و طبیعتاً حکمرانی وسیعی در کشور وجود داشته و نهادها به سبک مدرن در کشور ما ایجاد نشده است که از اواخر دوره قاجار شکل می گیرد. از سال 1285 و پس از نهضت مشروطیت به این طرف می بینیم نهادی مانند پارلمان یا مجلس در ایران شکل می گیرد و نهادهای جدید از دوره پهلوی بیشتر شکل می گیرد و سمت و سوی مهم تری به خودش می گیرد. پس عرصه سیاسی که جلو می رود می بینیم مواجهه اش با برخی مباحث عرصه عینی جامعه ما به ویژه مذهب، دین، دین داری و فضای فرهنگی جامعه ما متفاوت می شود. در دوره پهلوی به خصوص عرصه متفاوتی ایجاد می شود. در شهریور 1320 عرصه متفاوت تری ایجاد می شود. بعد از کودتای 28 مرداد سال 32 می بینیم سیاست خود را بیشتر بر مردم تحمیل می کند، البته فضایی که بعد از شهریور سال 20 در عرصه آزادی به وجود می آید را در عرصه فکری به خوبی مشاهده می کنیم که این وضعیت آزادی که به وجود آمد چقدر افکار مختلف و تضارب آرای مختلف شکل می گیرد. شما می دانید کتاب کشف اسرار حضرت امام که در سال 1323 نگارش شده سرشار از توصیف و تحلیل و نقد همین مباحث و منازعات فکری، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و دینی است که در آن دوره اتفاق افتاده است و امام با یک روشن اندیشی بسیار مهمی این کتاب را نگارش نمودند. من در جای دیگری ذکر کردم که به نظر من کتاب کشف اسرار امام خیلی مهم تر از کتاب ولایت فقیه ایشان است زیرا کتاب ولایت فقیه امام ذیل گفتار چهارم کتاب کشف اسرار که در باب روحانیت باشد مطرح می شود و در واقع تفصیل یافته گفتار چهارم کتاب کشف اسرار است. به ابعاد فلسفی کشف اسرار اشاره نمی کنم. بعد از کودتای 28 مرداد سال 32 می بینیم تصمیمات سیاسی از جانب سلطنت و محمدرضا شاه پهلوی خود را بیشتر بر جامعه، نهادهای مدنی و نهادهای مذهبی مثل روحانیت و جامعه روحانیت و حوزه های علمیه تحمیل می کند و احزاب دیگری که می توانستند شکل بگیرند را تحت الشعاع سیاست قرار می دهد. عرصه نابرابری یا یک عرصه منازعه آمیز بین این مفاهیم داشتیم که در مقطع انقلاب اسلامی به نقطه ای می رسد که به نظرم اگر منازعات آغاز انقلاب نمی بود، اگر ترورهای آغازین سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی نمی بود، اگر جنگ هشت ساله اتفاق نمی افتد مسیر ما مسیر روشنی بود. با یک تجربه سلطنت پهلوی 57 ساله و حدود 15 سال پس از مشروطیت اگر این دوره را حدود هفتاد سال در نظر بگیریم می توانست به نقطه مطلوبی در انقلاب اسلامی ختم شود. با این حال خیلی از این ساخت و ساختارها به نظرم بعد از انقلاب اسلامی می خواست ایجاد شود. در دوره پهلوی در عرصه سه چهارگانه ای که در پاسخ به سؤال دوم شما عرض کردم در همه آن عرصه ها می بینیم ایراد وجود دارد، نه یک انتخاب درستی اتفاق افتاده است، مردم انتخاب درستی ندارند و نه حوزه انتخاب شدن اتفاق می افتد که یک شهروند و یک نخبه و یک دانشمند و یک فرهیخته بتواند منصبی را عهده دار شود و از این مسیر به صورت انتخابات وارد مناصب رسمی شود و در تصمیم گیری های سیاسی مشارکت کند. همه این ها سرکوب می شود. در آن زمان همراه داشتن کتاب کشف الأسرار امام جرم بود. به همراه داشتن رساله توضیح المسائل حضرت امام که همه اقشار نیازمند آن هستند که احکام فقهی خود را از مجتهد بگیرند ممنوع بود. این محدودیت ها وجود داشته است. کتاب ولایت فقیه حضرت امام و خیلی از کتاب های دیگر کاملاً ممنوع بود و امکان انتشار و تجلی عمومی نداشت. زندانیان سیاسی زیادی در زندان ها حضور داشتند. به هر حال معایب و مصائب بسیاری وجود داشته است.

جایگاه آزادی سیاسی در اندیشه متفکران کجاست؟ آیا با آزادی سیاسی و مشارکت شهروندان در امر حکومت موافق هستند یا مخالف؟

این سؤال مهمی است و نیازمند رساله، تحقیق و پایان نامه است. من در مقالاتم و مباحثی که داشتم در ترسیم اندیشه امام یا استاد مطهری و شهید بهشتی و علامه جعفری و امام موسی صدر به این مطلب اشاره کرده ام. این چند متفکری که نام بردم با انقلاب و نهضت امام و اندیشه امام همراه بودند. این متفکران نگاهشان به آزادی روشن است. من وارد نگاه متفکران مغرب زمین نمی شوم، زیرا ادبیاتِ بحث آزادی در آثار و آرای متفکران مغرب زمین بسیار زیاد، غنی و قوی است؛ ولی ادبیات ما در بحث آزادی آن چنان قوی و غنی نیست و نیاز هست مباحث، گفته ها و آرایی که در این بخش ها وجود دارد به یک نظریه یا نظریاتی تبدیل شود که ما بتوانیم آن ها را بیشتر مورد گفتگو قرار دهیم. حلقه مفقوده در فضای متفکران و اندیشمندان مسلمان و معاصر و به خصوص حامیان و رهبران انقلاب اسلامی آن است که این مباحث بسیار خوب و عمیق و قوی است ولی در قالب نظریات منسجم و گزاره هایی که بتواند یک نظریه را شکل دهد وجود ندارد. باید صاحب نظران و محققان درباره آن ها بحث و گفتگو کنند که این نظریات استخراج شود و مثلاً به عنوان نظریه آزادی استاد مطهری یا نظریه آزادی شهید بهشتی یا نظریه آزادی حضرت امام و دیگر متفکران به عنوان کسانی که در فضای انقلاب حضور داشتند و در تدوین و تبیین اهداف انقلاب اسلامی نقش اول و کلیدی را داشتند ایجاد و تولید شود و این ادبیات به مرحله اجرا در بیاید و در فضای عمومی ما بتواند تصمیمات سیاسی و نقش های سیاسی و تأثیرگذاری های سیاسی را شکل دهد. من این نکته را عرض کنم به غیر از بحث خلائی که در بخش نظریه های مبتنی بر اندیشه و آرای متفکران در باب آزادی وجود دارد بخش های دیگری نیز به نظرم قابل توجه است که آن هم مغفول واقع شده است.

تعریف حضرت امام از آزادی و آزادی سیاسی چیست و آزادی سیاسی در منظومه امام چه ویژگی ها و شاخصه هایی دارد؟

دیدگاه حضرت امام در این قسمت روشن است. من در مقاله نظریه آزادی سیاسی در اندیشه حضرت امام آن را توضیح داده ام. در چند جمله اگر بخواهم آن را مطرح کنم باید بگویم در گزاره ای که امام فرمودند میزان رأی ملت است این «میزان رأی ملت» به گزاره اول یعنی حق انتخاب کردن اشاره دارد. هر چه مردم انتخاب کردند و رأی دادند می تواند مبنای تصمیم گیری های سیاسی و مبنای مناصبی باشد که از طریق آن افراد بر عهده می گیرند. نمود آن در نهادهای انتخابی مثل ریاست جمهوری، مجلس خبرگان و شوراها و مجلس شورای اسلامی است. نکته قابل تأمل آن است که امام منظورشان فقط این گزاره نیست. بلکه امام در توضیحی که ارائه می دهند بر این نظرند که کسی اجازه ندارد چیزی را به مردم تحمیل کند که به چه کسی رأی دهند. احزاب، علماء، متفکران و نخبگان و فرهیختگان هیچ کدام حق تحمیل به مردم ندارند. همه می توانند آراء، برنامه ها، علایق و سلایق خود را در راستای قانون اساسی به جامعه ارائه کنند. آن موقع مردم خودشان باید انتخاب کنند و آن انتخاب مبنای عمل قرار می گیرد. این در نگاه حضرت امام مطلب روشنی است که فرمودند میزان رأی ملت است. تصریحات امام نیز در این گزاره فرمایش روشن است. امام گزاره دیگری نیز دارند و فرمودند همه حق تعیین سرنوشت دارند. در باب حق تعیین سرنوشت امام به صراحت فرمودند مردم از تعیین حق سرنوشت خودشان بهره مند هستند. تعیین سرنوشت در عرصه های آزادی های سیاسی و تعیین نوع حکومت است. این که ما سلطنت یا جمهوری اسلامی می خواهیم قابل انتخاب است. نوع حکومت با تأکید و تصریح امام و پافشاری امام درهمان ابتدا به رأی مردم گذاشته شد. اگر مردم آن موقع جمهوری اسلامی را انتخاب نمی کردند طبیعتاً امام آن را به مردم تحمیل نمی کرد. تعیین سرنوشت یعنی مردم حاکمان و کارگزاران را انتخاب می کنند و به آن ها رأی می دهند که در واقع تصمیماتشان در سرنوشتشان تأثیرگذار است و سرنوشتشان را بالا و پایین می کند. تصمیماتشان می تواند اقتصاد مملکت را رونق دهد. تصمیماتشان می تواند اقتصاد را از رونق بیندازد و آن را دچار تورم کند و زندگی و معیشتشان را تحت تأثیر قرار دهد؛ بنابراین تعیین سرنوشت جهات مختلفی دارد از جمله مواردی که من در ابتدا در باب سطوح مشارکت سیاسی عرض کردم اینجا خودش را نشان می دهد. حضرت امام فرمودند حق هر ملتی است که بتواند سرنوشت خودش را تعیین کند و این مطلب در این فضا به عنوان یک بخش از آزادی سیاسی می تواند تلقی شود. امام فرمایشات دیگری دارند که ناظر بر خود انقلاب اسلامی و دلایل وقوع انقلاب اسلامی است که تصریح می کنند در رژیم پهلوی مردم هیچ نقش و دخالتی در تعیین سرنوشتشان نداشتند. از تبدیل تأسیس سلسله پهلوی گرفته تا مناصبی که به افراد واگذار می شد و افرادی که در سمت های مختلف حضور پیدا می کردند و تصمیمات سیاسی آن ها جامعه را متأثر می کرد. حضرت امام فرمودند کار آن ها غیرقانونی بوده و بر خلاف قوانینی بوده که در مشروطیت به تصویب مردم، ملت و جامعه و نخبگان و مجلس رسیده بود. از اینجا به بعد این ملت است که می تواند تصمیم بگیرد که به چه سمت و سوئی برود. اینکه اراده مردم سمت وسو و جهت گیری نظام سیاسی و اهداف نظام را مشخص کند به نظر حضرت امام بر عهده مردم است و مردم باید حضور داشته باشند از باب حق و از باب وظیفه ای که بر عهده آن هاست.

آقای دکتر! تفاوت دیدگاه امام با دیگر متفکران و فیلسوفان سیاسی مسلمان در مقوله آزادی سیاسی چیست؟

البته این مقایسه ملاحظاتی دارد. من در باب بحث دولت، مقایسه کوچکی راجع به نگاه امام موسی صدر و حضرت امام داشتم. به اعتقاد من این دو بزرگوار از دو منظر ورود می کنند. بحث اصلی آن ها انسان، ارتقای انسان و تعالی انسان است. حضرت امام جامعه ایران را مدنظر دارد و امام موسی صدر جامعه لبنان را مدنظر دارد. این دو بزرگوار هدفشان آن است که مردم رشد کنند و در یک فضایی فعال باشند که بتوانند اهداف و جهت گیری خودشان را به نقطه مطلوبی برسانند و این آزادی سیاسی به معنای أتم و کامل اگر نه، به صورت نسبی تحقق پیدا کند. این یک بخش آن است؛ اما منظرشان متفاوت است. حضرت امام فرمودند جمهوری اسلامی. شکل حکومت به یک معنا متفاوت است از آنچه امام موسی صدر فرمودند دولت آسمانی. البته دولت آسمانی جنبه متافیزیکی ندارد. منظور آن است که ما یک دولتی می خواهیم که منویات مردم و جامعه را اداره کند و منویات مردم را تحقق بخشد و نه وفادار به سکولاریسم باشد و نه وفادار به نظام فرقه گرایانه باشد. دولتی باشد که از بالا همه فرقه ها، افراد و شهروندان را رصد می کند و خواسته های قانونی و مشروع آن ها را برآورده می کند و در خدمت مردم است و می خواهد مشکلات مردم را حل کند و دردها و رنج ها و آلامشان را کاهش دهد. امام فرمودند جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی مبتنی بر مردم و حضور مردم است. امام فرمودند جمهوری به همان معنایی که همه جا هست. در واقع این جمهوری و کالبدی که به اسم جمهوری در دنیا و در نزد متفکران شناخته می شود یک وجود بیشتر ندارد. وقتی شما می گویید جمهوری یعنی مردم، جمهور یعنی مردم هر جا که مردم دارای نقش و اثر باشند آنجا جمهوری شکل گرفته است؛ اما شکل و ماهیت آن با پسوندی که می خورد متفاوت می شود. جمهوری اسلامی یعنی جمهوری که مبتنی بر آراء و ارزش ها و مبانی اسلامی است؛ بنابراین می بینیم نقش مردم بسیار کلیدی و برجسته است. استاد مطهری و حضرت آیت الله بهشتی مفسران این دیدگاه بودند و طبیعتاً چون از شاگردان حضرت امام بودند اختلاف نظر زیادی با هم ندارند. ممکن است در برخی از جزئیات متفاوت باشند اما این سنخ متفکرانی که من نام بردم در کلیات با هم مشترک هستند. همه آن ها فیلسوفان حکمت متعالیه هستند، همه این ها اسفار اربعه خوانده اند و در فضای فلسفه ملاصدرا تنفس کرده اند. همه آن ها فقیه بودند، فقیهان برجسته و مجتهدان برجسته جهان تشیع بودند و در مکتب تشیع درس آموختند. همه آن ها و غالب آن ها رگه های عرفان را داشتند. به هر حال کسی که با حکمت متعالیه آشنا باشد طبیعتاً در بحث عرفان ورود کرده است. بر اساس آنچه در حکمت متعالیه آمده یک وجه و فضای بسیار مهم حکمت متعالیه از عرفان نشأت می گیرد و در عرفان معنا پیدا می کند. قابل توجه این که امام موسی صدر نیز فلسفه را در قم در نزد علامه طباطبایی و در نجف در نزد مرحوم بادکوبه ای فرا گرفته بود؛ بنابراین فلسفه ایشان فلسفه حکمت متعالیه است. من ایشان را خارج از این جرگه به حساب نمی آورم. این ها در کلیات و مبانی هستی شناسی و معرفت شناسی یک نگاه دارند. مثل هم فکر می کنند. ولی در جزئیات در سلایق و شرایطی که ممکن است در یک فضای سیاسی مثل همان آزادی سیاسی ایجاد شود متفاوت فکر می کنند.

یکی از اساتید در بحث فلسفه سیاسی متعالیه فرمودند می توان فلسفه های سیاسی متعالیه را در اندیشه حکمای حکمت متعالیه داشته باشیم، یعنی به تناسب هر کدام از این متفکران ممکن است یک فضای سیاسی ایجاد شود کما اینکه شده است. هر کدام از این ها وقتی وارد فضای سیاسی شدند بحث و فضای خاصی را ایجاد کردند. در بحث آزادی سیاسی و دولت به همین ترتیب است. در جنبه هایی اشتراکات زیادی دارند ولی در جزئیات، تاکتیک ها و راهبردها ممکن است متفاوت فکر کنند. ولی نگاه اصلی شان از ملاصدرا تا الان نگاه متفکرانی است که وابسته و محصول حکمت متعالیه هستند، نگاهشان به انسان است، انسانی که باید دارای حرکت باشد و باید فعالیت کند و تلاش نماید تا به درجات عالی و متعالیه برسد. این انسان آن موقع در زندگی خودش و زندگی اجتماعی و جامعه خودش نقش آفرینی می کند و تأثیرگذار خواهد بود.

تغییراتی که قبل و بعد از انقلاب نسبت به آزادی سیاسی رخ داده آیا رو به رشد بوده یا عقب گرد داشته است؟

پاسخ به این سؤال بدون ذکر مقدماتی می تواند دشوار باشد. در فضای عمومی اجتماعی ما اهداف انقلاب اسلامی و شعارهای انقلاب اسلامی به خصوص بحث آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی معیار ما هست. همین امروز مردم به این شعار پایبند هستند و علاقه دارند و در واقع دوست دارند این شعار به همراه عدالت تحقق پیدا کند. مسیر انقلاب اسلامی و بازگشت به شعارهای اصلی انقلاب اسلامی در واقع باید همواره مسیری باشد که پیش  روی کارگزاران و پیش روی جامعه ما و پیش روی مردم ما باشد. به نظرم این آمادگی در درون جامعه ما وجود دارد. این شعارها که همین روزها داده می شود خواست عمومی است یعنی خواست عمومی فارغ از این شعارهای اصلی و کلیدی انقلاب اسلامی نیست؛ بنابراین جست و خیزها و فراز و فرودهایی بوده است. این فراز و فرودها با گیر و گره های ساختاری که وجود دارد باید به سمت آن برود که حل شود. شهید بهشتی در باب آزادی نکته مهمی را فرمودند. ایشان سه سال بعد از انقلاب اسلامی به شهادت رسیدند. خبرنگاری از ایشان پرسیده بود شعار شما آزادی بود آیا به آن رسیدید؟ خلاصه می گویم ایشان صراحتاً فرمودند خیر. چرا نه؟ زیرا جامعه ما باید در این مسیر همواره حضور داشته باشد. به یک معنا اشاره دقیق فرمودند آزادی باید به عنوان واقعیت اجتماعی و عینی ما تبدیل شود، آزادی باید از بطن جامعه برخیزد و در جامعه عمومیت بیابد. من وقتی تربیت سیاسی نشده باشم، وقتی در درون یک ساختار سیاسی معیوب و در درون یک بروکراسی متورم و معیوب قرار  گیرم طبیعی است که این شعارها مرا تحت الشعاع قرار می دهد. شعارهای اصلی و کلیدی انقلاب اسلامی ممکن است آسیب پیدا کند و در فضای مطلوبی تحقق پیدا نکند. اگر این فراز و فرودها را در نظر بگیریم بله. ولی سؤالی که از شهید بهشتی شد همچنان جای طرح دارد. بعد از چهل و سه سال از پیروزی انقلاب اسلامی می توانیم این پرسش ها را مطرح کنیم و به آن ها پاسخ دهیم و راجع به آن ها گفتگو کنیم. فارغ از بحث های نظری و نظریه آزادی که عرض کردم فضای نهادی شده و به تعبیر شهید بهشتی باید واقعیت عینی اجتماعی شده را بررسی کنیم و ببینیم چقدر به این سمت و سو حرکت کرده ایم یا چقدر از این فضا دور شده ایم. به نظر می رسد در مواردی تا حدی دور شده ایم. فضای مشارکت سیاسی ما بعد از انتخابات اخیر نشان داد که ما مقداری از آن فضا دور شده ایم. ممکن است دلایل و توجیهاتی وجود داشته باشد مثلاً کرونا باعث شده فضای مشارکتی تضعیف شود که با توجه به آنچه در جامعه می گذرد قابل پذیرش و قانع کننده نیست. به هر حال ضعف هایی در بخش نظری و تولید نظریه های متناسب با انقلاب اسلامی و همچنین در فضای عینی و اجرا و عملی و عملیاتی وجود دارد که نیازمند بحث و گفتگو و اصلاح است.

جایگاه جمهوری اسلامی در مقوله آزادی سیاسی و مشارکت مردمی در مقایسه با دیگر کشورهای اسلامی و همسایه را چگونه ارزیابی می کنید؟

جایگاه ایران در مقایسه با کشورهای منطقه قابل مقایسه نیست. فضایی که انقلاب اسلامی ایجاد کرد و فضایی که حضرت امام به نفس الهی خود در این جامعه دمید و این جامعه را ارتقا داد و متعالی کرد. این مسیری که تا به امروز تداوم پیدا کرده قابل مقایسه با کشورهای همسایه و منطقه نیست. نمونه آن را در هیچ کدام از کشورهای منطقه نمی بینید. با تجربه ای که در این چهار دهه به دست آمده است اصلاً قابل مقایسه نیست. البته به این معنا نیست که ما از کشورهای منطقه تجربه نیندوزیم و یاد نگیریم. ممکن است برخی از کشورها در این قسمت تجربیاتی داشته باشند که می تواند به ما کمک کند. آقای بهشتی در پرسشی که از  ایشان می شود می فرمایند شما می خواهید یک سابقه ذهنی استبدادزده چند قرنی را در عرض دو سه سال از بین ببرید. این شدنی نیست. باید چندین نسل بگذرد، چندین نسل تربیت شوند. البته سمت و سو و جهتی که پیدا می کنند بسیار مهم است تا بتوانند رسوبات ذهنی استبدادزده را از جامعه بیرون کنند. هرج و مرج سویه دیگر استبداد و استبداد سویه دیگر هرج و مرج است. هر دو همدیگر را خنثی می کنند و این جامعه هرگز به یک فضای مطلوب نخواهد رسید. این که عرض کردم قابل مقایسه نیست به این دلیل است. ولی به این معنا نیست که ما از محاسن و نکات مثبت کشورهای منطقه استفاده نکنیم.

فاصله ما با ایده آلها چقدر است و اساس جایگاه جمهوری اسلامی در مقایسه با سایر کشورهای دنیا در مقوله آزادی سیاسی چگونه است؟

صراحتاً عرض می کنم ما کشور را به تعبیر بزرگان نمی توانیم به صورت مناسکی و فقهی صرف اداره کنیم. کشور را به تعبیر آیت الله جوادی آملی با رساله توضیح المسائل نمی توان اداره کرد. این یک نکته است. ما در بحث آزادی سیاسی باید همه جهات را لحاظ کنیم. من در مقاله ای به نام روش شناسی فهم مسئله آزادی نوشتم ما وقتی آزادی سیاسی را تقریر می کنیم نباید صرفاً فقهی و صرفاً فلسفی تقریر کنیم. فقهی عمدتاً رفتار و تکالیف و حقوق را مشخص می کند. فلسفه از حق صحبت می کند. در روان شناسانه فقط تصمیماتی را بگیرید یا جامعه شناسانه نگاه کنید. همه این ها در کنار هم باید وجود داشته باشد. آن منظومه اصلی و اساسی باید شکل گرفته باشد که ما بر اساس آن منظومه بتوانیم مفاهیم را تقریر کنیم و این مفاهیم بر اساس این منظومه باید به اجماع ملی و نخبگانی دربیاید. به تعبیر شهید بهشتی به یک واقعیت عینی اجتماعی تبدیل شود. این واقعیت عینی با پشتوانه نظری منظومه ای بتواند کار را پیش ببرد و سامان بدهد. به نظرم در این زمینه پیشرفت های خوبی داشتیم. از نقطه قبل از صفر به صفر رسیدیم یا شاید از صفر عبور کرده باشیم. هنوز کار زیاد داریم. درآمدی بر نظریه هایی به وجود آمده و تولید شده است. در عرصه فقه سیاسی رشد خوبی به وجود آمده است. در بحث فلسفه سیاسی حرکت های علمی و تأملات مهمی ایجاد شده است. در عرصه دانش هایی که مبتنی بر آموزه هایی است که حضرت امام مدنظرشان بود تلاش مهمی ایجاد شده است. ولی این ها با همان قوت، قدرت، شدت و انگیزه ای که تا الان تولید شده باید تداوم پیدا کند تا به یک نقطه مطلوبی برسد. وقتی شما از ده نظریه آزادی سیاسی در جامعه صحبت کنید یعنی ما به یک نقطه خوب و مطلوبی رسیده ایم. هر دولتی که می آید بگوید من بر اساس فلان نظریه آزادی سیاسی تصمیمات سیاسی و رابطه دولت و ملت را شکل می دهم. طبیعتاً از این منظر نیازمند کار بیشتری هستیم. امیدوارم نفس مسیحایی حضرت امام همچنان تداوم داشته باشد و همچنان نقش آفرینی و اثرگذاری داشته باشد. ان شاءالله در قالب دانش های مرتبط هم بتواند تأثیرگذار باشد و ان شاءالله جامعه اداره شود و پیش برود و به هر حال آن اهداف انقلاب اسلامی تحقق پیدا کند.

 

. انتهای پیام /*