پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۸۰۸/عبدالرحیم اباذری

در مدت نزدیک نیم قرن دوران پر فراز و نشیب نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، به طور کلی امام خمینی و حواریون امام  برغم محبوبیتی که در میان مردم داشتند ، اما هر کدام به نوعی  مظلوم واقع شدند ، خود امام خمینی در اوج عظمت و قدرتی که داشت ، اما گاهی در مقابل عمل های انجام شده  از سوی بعضی افراطیون واقع می شد و کم می آورد و مظلومانه اظهار عجز و خستگی می کرد و در تعدیل آنها به مسئولان تشر می زد و توصیه هایی می کرد ، اما صدایش به جایی نمی رسید. در این مورد نمونه هایی را قبلا در یادداشت ها آوردیم و مواردی را هم می توان در جای خود به آنها اضافه کرد.

از سوی دیگر چقدر شاهد تهمت ها و برچسب هایی از سوی همان تندروهای مذهبی و غیر مذهبی نسبت به شهید مطهری، شهید بهشتی، هاشمی رفسنجانی و سید علی خامنه ای بودیم ، آنها این شخصیت های ریشه دار را  طرفدار فئودال و حامی امپریالیسم جهانی معرفی می کردند با انواع ترفندها و دسیسه ها عرصه را بر اینها تنگ  می نمودند، تا این که  شهادت بهشتی و مطهری ، خیلی زود نقاب از چهره ی آنها کنار زد و بسیاری از آنها را برای همیشه رسوا و منزوی ساخت.

پس از این مقطع، مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی  و رهبر معظم انقلاب مظلوم تر از مطهری و بهشتی شدند، زیرا از ترور جان سالم بدر برده و زنده ماندند  تا شاهد ناجوانمردانه ترین دشمنی ها و شیطنت ها از سوی مخالفان سرسخت باشند ، چنانکه در این میان مظلومیت هاشمی رفسنجانی عمق و ابعاد بیشتر ازهمه به خود گرفت. مخالفانش اغلب از خناسان و شیاطین بودند و با ترفندها و دسیسه هایی ، حسابی عرصه را بر او تنگ کردند و مانع از حضور وی در عرصه های سرنوشت ساز کشور، انقلاب و نظام شدند.

امروز از حواریون امام، فقط سید علی خامنه ای مانده است، مظلومیت وی در ابعاد مختلف می تواند قابل تأمل باشد. آیت الله خامنه ای علاوه بر اتهامات مشترک قبلی با سایر حواریون ، چون نظر مثبت ، ارتباط مستمر و انس بیشتر با مرحوم دکترعلی شریعتی داشت ، « شریعتی عمامه دار » خطابش می کردند و همانند شریعتی  او را نیز زیر تیغ تهمت و کم لطفی می گرفتند، اگر چه در دوران رهبری ، بعضی از آنها  بنا به مصالحی در ظاهر تغییر موضع دادند، چهره عوض کردند و سنگ ولایت او را بر سینه زدند و می زنند.

امروز اوج مظلومیت آیت الله خامنه ای همین جاست  که در کنارشان شخصیت هایی مانند: بهشتی، مطهری و هاشمی حضور ندارند ، بعض افرادی و جریان هایی  خود را به ایشان نزدیک کردند که  چندان تناسب و تقارن فکری با انقلاب ، امام و رهبری ندارند و بر خلاف نظر امامین انقلاب ، نقش مردم را تزئینی و مصلحتی می شمارند؛ فلذا  توصیه ها و رهنمودهای ایشان را درست درک نمی کنند و مبانی او را نمی فهمند و یا اگر هم بفهمند چندان اعتنایی به آن ندارند.

  رهبری در سخنرانی ۱۴ خرداد ۱۴۰۰  حرم امام خمینی، ضمن تأکید بر مردم سالاری دینی ، وقتی از رد و عدم احراز صلاحیت های برخی کاندیداها مانند: علی لاریجانی  گلایه و تصریح کرد که در حق آنان ظلم و جفا شده و از دستگاه های مسئول خواست این ظلم و جفا را جبران کنند ، اما متاسفانه همه دیدیم  آنها چگونه  بی تفاوت و بی اعتنا از کنار آن توصیه های دردمندانه عبور کردند، رفتند  و حتی از یک عذر خواهی ساده نیز دریغ نمودند و در واقع بر کرده خود اصرار ورزیدند.

یا در بیانات اخیر رهبری می بینیم بر دو خصوصیت انتخاباتی: « مشارکت قوی » و « رقابت واقعی» یا در سخنرانی نوزده دی در جمع مردم قم « تکیه بر توده های مردم و حضور همیشگی مردم در میدان » بیش از پیش تأکید و عنایت شده است اما روند رد صلاحیت ها و بعضی عملکردها و اظهارات مسئولان مربوطه، به گونه ای است که در مرحله  اجرا چندان تمایلی از آنها به این رهمنودها مشاهده نمی شود.

در هفتمین سالگرد عروج ناگهانی مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی هستیم ، احساس نگارنده با توجه به بعضی قرائن و شواهد این است هر چقدر از زمان رحلت هاشمی فاصله می گیریم مظلومیت و تنهایی رهبری بیش از پیش خودش را نشان می دهد. خمینی کبیر این روزها را به روشنی می دید و به همین سبب  دست این دو شخصیت را در دست هم  نهاده و فرموده بود: مواظب باشید بعد از من  شیادان و خناسان شما را از هم جدا نکنند، این دو هم درعمل به آن وصیت کوشا بودند، اما جریان انحرافی این حقیقت را  به موقع دریافت و نخست علیه هاشمی پرونده سازی و سمپاشی کرد و چون او را کاملا زمین گیر ساخت، سپس به سراغ رهبری آمد و او را نسبت به هاشمی در مقابل عمل انجام شده  قرار داد.

درک این واقعیت و حقیقت اختصاصی به نگارنده ندارد، بلکه اکثر مراجع عظام ، اساتید معظم و سایر دلسوزان  حوزوی و دانشگاهی با تمام وجود به آن اعتراف دارند چنانکه شهید سرباز سلیمانی  روز رحلت هاشمی طی مصاحبه ای با کمال صداقت گفت: با رفتن هاشمی حقیقتا بزرگترین مصیبت به مقام معظم رهبری واردشد که به همسن سبب وی مورد حقد و کینه ی ایادی همان جریان واقع شد.

صاحب این قلم وقتی در آن شب مناظره انتخاباتی، علیه هاشمی لجن پراکنی شد، طی یادداشتی نوشت: « هاشمی خاکریز نخست است، اگر این خاکریز تخریب شود، نفر بعدی خود رهبری خواهد بود » و امروز با تمام وجود شاهد چنین واقعیتی تلخ و تأسف بار هستیم، به رغم اختلاف سلیقه و نظری که هاشمی با رهبری داشت، اما این دو در مبنا، کلیات نظام و انقلاب اشتراکات بسیاری با هم داشتند و بد خواهان نیز این حقیقت را به خوبی فهمیده بودند و درست به هدف زدند و هاشمی را از سید علی گرفتند و او را تنها گذاشتند به گونه ای که حمایت های جدی رهبری از هاشمی در آن خطبه های تاریخی هم نتوانست مؤثر افتد و شد آنچه که نمی بایست بشود. یعنی رهبری را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند.

ما انقلاب را با تئوریسین های سترگی همچون: مطهری، بهشتی، امام موسی صدر، طالقانی، مفتح،  باهنر، هاشمی رفسنجانی و خامنه ای آغاز کردیم و بنیان نهادیم ، اما فرصت طلبان و خناسان آنان را یکی پس از دیگری کنار زدند و امروز باید خون گریست از آن بزرگان به کسانی رسیدیم که در حد یک منبری ساده ، سطحی ، سستِ منطق و ظاهرنگر ، هرگز در تراز انقلاب و نظام اسلامی نمی توانند باشند.

حال سوال این است چه  جریان ها و افرادی  مشاوران استخوان دار، خیرخواه، عاقل و آشنا به مشی و مبانی امام و انقلاب را از اطراف رهبری پراکنده ساخته  و می سازند؟  چرا علی رغم تأکید هر ساله رهبری در حرم امام  بر مبانی، سیره و سلوک خمینی کبیر، اما در طول سال، آن روح خدا و جانِ جانانِ مردم در صدا و سیما و رسانه های همسو کمرنگ یا کلا بایکوت می شود؟  آیا تنهایی و مظلومیت از این بالاتر می شود؟ منبع: جماران

۲۰ دی ۱۴۰۲

. انتهای پیام /*