حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعایی در خاطره ای در باره جسارت امام راحل در برخورد ها یشان می گوید: یک هفته قبل از آنکه عراقی ها بیایند و جسارتی بکنند و از امام رسماً بخواهند مبارزه ای نکنند در یک مجمع عربی، وزیر امور خارجه سعودی به جهان عرب هشدار داده بود که اگر اجازه دهید (امام) خمینی به همین نحو مبارزاتش را ادامه داده و با این روشنی و پویایی با مردمش در ارتباط باشد، نه تنها رژیم شاه سقوط خواهد کرد، بلکه اوضاع منطقه بهم خواهد خورد. یکروز قبل از آنکه بزرگترین شخصیت امنیتی عراق با امام ملاقات کند مأمورین امنیتی نجف مرا خواستند و گفتند فردا معاون رئیس جمهوری که نماینده شورای فرماندهی انقلاب عراق و نماینده حزب بعث عراق و حزب بین الاعرابی هم هست (حزب بعث دو شعبه دارد، بین الاعرابی یعنی حزب بعث کل جوامع عربی که فقط در حرف است و دیگری حزب بعث عراق) می خواهد با امام ملاقات کند، من خدمت امام عرض کردم و ایشان صلاح دیدند که او بیاید و حرفش را بزند تا ببیند چه می  خواهد بگوید.

او کسی بود که به جرأت می  توانم بگویم خشن ترین و جسورترین شخصیت امنیتی عراق بود. او خدمت امام رسید (من در آنجا به عنوان مترجم فرمایشات امام را ترجمه می کردم) او سعی کرد خیلی با احترام و صمیمیت با امام برخورد کند ولی امام ابداً به او بهایی ندادند و به عنوان یک مراجعه کننده معمولی با او برخورد کردند. او گفت من به عنوان نماینده رئیس جمهور، عضو و نماینده شورای فرماندهی انقلاب عراق و نماینده حزب بعث عراق برایتان پیامی دارم و آن این است که ما نسبت به رژیم شاه تعهداتی داریم، از جمله هر دو کشور موظفند از فعالیت مخالفین در داخل کشور علیه دیگری جلوگیری کنند و ما ضمن اینکه به شما احترام می  گذاریم و می  خواهیم شما در عراق سکونت داشته باشید، ولی مبنای عقیدتی ما این است که یک شخصیت روحانی صرفاً باید در مسائل مذهبی دخالت کند و مسائل سیاسی را برای اهل سیاست بگذارد لذا ما از شما می  خواهیم به عنوان یک شخصیت مذهبی مورد احترام ما، فقط در مسائل علمی و مذهبی خودتان دخالت کنید و اجازه ندهید مسائل سیاسی در عراق مطرح شود.

امام با قاطعیت و صراحت خاص خودشان او را ادب کرده فرمودند: اسلام دین سیاست است و سیاست از مذهب جدا نیست و وظیفه هر فرد مسلمان است که از مسائل سیاسی آگاه باشد و در اینگونه امور دخالت کند چون سرنوشت جامعه سرنوشت خود اوست. امام به او می  فهماندند که برداشت و بینش تو از اسلام غلط و انحرافی است و فرمودند: من همان خمینی هستم که از اول تا به حال لحظه ای تغییر عقیده نداده ام و مردم و وظیفه ام را فراموش نمی کنم و شما هر کاری می خواهید بکنید. موضعی که آن مرد خشن و جسور تصور نمی کرد از شخصی که به تصور آنها مجبور به اقامت در عراق بود، مشاهده نماید.

چیزی که من دقیقاً احساس کردم این بود که اینها نمی خواستند امام از عراق بیرون بروند، می  خواستند امام در خود عراق باشد تا دقیقاً طبق همان تعهدی که در مقابل شاه داشتند سرسخت ترین دشمن شاه را در محاصره خود داشته باشند و مانع فعالیت سیاسی او شوند و در حقیقت به نفع شاه زندانی آنها باشد و نمی خواستند کار به جایی بکشد که امام از عراق خارج شوند. او پیشنهاد کرد که شما در فعالیتهای خودتان آزادید ولی باید ترتیبی بدهید که از عراق منعکس نشود شما کسانی را در خارج از عراق مأمور بفرمائید که آنها سخنگوی شما باشند، تا ما در مقابل رژیم شاه بتوانیم مدعی باشیم که کاری در عراق علیه آنها صورت نمی گیرد. و امام با لبخند ملیح و معنی داری فرمودند: «آنچه که تأثیر دارد موضع شخص من است، موضع خود من مطرح است و این صحیح نیست که من سکوت کنم و دیگران از جانب من صحبت کنند. خیر لزوماً «باید وضع به همین ترتیب ادامه پیدا کند». امام اضافه کردند که اگر شما مرا تحمل نکنید از عراق خارج می  شوم. او پرسید خوب به کجا خواهید رفت؟ نکته بسیار جالبی است امام مجبور به اقامت در عراق بودند و شاه هم اجازه  ورود ایشان را به ایران نمی داد و نیرومندترین و خشن ترین شخصیت امنیتی کشور عراق با ایشان صحبت می  کرد امام صریحاً به او گفت به جایی می  روم که مستعمره شاه و مستعمره ایران نباشد یعنی تحت امر و فرمان شاه نباشد، از طرف او به من فشار نیاید. در اینجا مقام امنیتی عراق از شدت عصبانیت چهره اش سرخ و سیاه شد ولی خوب نمی توانست عکس العملی نشان دهد.منبع: روزنامه جمهوری اسلامی 14 / 7 / 59

. انتهای پیام /*