مرحوم آیت ­الله محمدرضا توسلی، مسؤول دفتر و یار دیرین حضرت امام در خاطرات خود در باره روز های ورود امام به قم و ملاقات های آندوره نقل می کند :

بعد از انقلاب حضرت امام دو نوع ملاقات داشتند. یک نوع ملاقاتهاى جمعى بود که در ابتدا در مدرسه فیضیه انجام مى ‏گرفت. چون اوایل ورود امام از تمام شهرهاى ایران براى زیارت ایشان مى ‏آمدند، جمعیت خیلى زیاد مى ‏شد. چند نفرى از بانوان در اثر کثرت جمعیت در مدرسه به شهادت رسیدند و تعداد جمعیت نیز کمتر نشد. ملاقاتها به اطراف منزل مسکونى حضرت امام منتقل شد. ایشان مى ‏آمدند بالاى بام و به ابراز احساسات مردم پاسخ مى ‏دادند.

حضرت امام ملاقاتهاى خصوصى هم چه از خارج و چه از داخل داشتند که در اتاق کوچک و محقرى انجام مى‏ گرفت، گاهى امام در یک روز پنج نوبت سخنرانى را در حیاط منزل و یا در اتاق ایراد مى ‏کردند. با اینکه خسته هم مى ‏شدند ولى چون به مردم علاقه شدید داشتند حتى یک مرتبه هم نفرمودند: «بس است.»

آخرین ملاقات عمومى امام قبل از آمدن به تهران، روزى بود که عده ‏اى از آذربایجان شرقى خدمت امام رسیدند و در همان مجلس خبر آوردند که جمعى از حزب خلق مسلمان قصد حمله به منزل امام را دارند. وقتى به امام عرض شد، فرمودند: «بگذارید بیایند».

آنها آمدند ولى ظهر همان روز مردم قم متوجه شدند و تظاهراتى علیه آنها انجام دادند. این آخرین ملاقاتهاى حضرت امام در قم بود و شاید هیچ روزى امام را مانند آن روز متأثر ندیدم. این اولین ضربه از طرف خودى بود که بر پیکر این انقلاب وارد شد. کسالت قلبى امام نیز از همین جا شروع شد.

از باب نمونه، در همان مرتبه اوّل که ایشان ناراحتى قلبى پیدا کردند و در بیمارستان بسترى شدند، گاهى اوقات حالشان خیلى وخیم مى‏ شد. از جمله روز رأى ‏گیرى ریاست جمهورى، حال ایشان خوب نبود، لذا به حاج احمد آقا توصیه کردند که اگر اتفاقى افتاد، مخفى بماند تا اینکه انتخابات به پایان برسد تا مبادا در انتخابات خللى به وجود آید و در نتیجه نظام تضعیف شود.

امام علاقه عجیبى به مردم داشتند و این را بارها گفتند. افتخار مى ‏کردند که خدمتگزار این مردم باشند. از اینکه مردم به خاطر آن حضرت به رنج و زحمت بیفتند، شدیداً ناراحت بودند.

بنده چون مسئول ملاقاتهاى ایشان بودم، چند نمونه را در این باره برایتان ذکر م ى‏کنم.

در اوایل ورود امام، ملاقا تهاى عمومى، هر روز عصر در مدرسه فیضیه بود، تا اینکه بر اثر کثرت جمعیت و کمبود معبرهاى خروجى، دو نفر از بین رفتند و پس از آن امام محل ملاقاتهایشان را تغییر دادند.

در زمستانها مى ‏فرمودند:

ملاقاتهاى عمومى را تعطیل کنید، مبادا به خاطر ملاقات با من، خداى نکرده ماشینى در بین راه چپ بشود و یا کسى در سرماى زمستان صدمه ببیند.

همچنین گاهى اوقات که ایشان مریض بودند و ملاقاتها تعطیل مى‏ شد، در عین حال مردم مى‏آمدند و جمع مى‏ شدند و ملاقات مى‏خواستند، تا صداى مردم را مى ‏شنیدند مى ‏فرمودند: «بگویید بیایند.»

اینها همه نشانگر محبت و علاقه امام به مردم بود.

امام با همه اشتغالاتى که داشتند، به انجام مستحبات، به ویژه خواندن قرآن، دعا و نماز اوّل وقت، اهمیت مى‏ دادند.

امام، هر روز، سه تا پنج مرتبه قرآن مى ‏خواندند. در ماه مبارک رمضان، سه بار قرآن را ختم مى ‏کردند و شاید کسى باور نکند که ایشان در جایگاه یک رهبر انقلابى و سیاسى، اکثر دعاهاى «مفاتیح الجنان» را خوانده باشند.

در سال 58، امام بر اثر زیادى جمعیت زیارت کننده بالاى پشت بام تشریف مى‏بردند تا به احساسات مردم پاسخ گویند. یک بار هنگامى که خواستند پایین بیایند، چشمشان افتاد به حیاط دفتر، که یکی از لامپ­ها در روز روشن بود. ایشان به وسیل­ه شخصی پیغام دادند: یک چراغ در حیاط روشن است، خاموشش کنید. 

مانند این قضیه را چندین بار از ایشان مشاهده کرده ­ام. در اتاقی که زندگی می­ کردند، چنانچه فراموش می­ شد که چراغ را خاموش کنند، از حیاط بر می ­گشتند و چراغ را خاموش می ­کردند. 

منبع:پابه پای آفتاب،ج1،ص281-281)

. انتهای پیام /*