در آستانه خرداد 1342، تیرهاى شاه علیه امام خمینى (س)، یکى پس از دیگرى، به سنگ مى خورد و رژیم ـ ناگزیر ـ هر روز در صدد طرح و اجراى توطئه هاى جدید بود. تازه ترین آنها، تشکیل پرونده اى در دادسراى قم و فرستادن برگ احضاریه اى به نام امام بود[1]!
این ترفند نیز هیچ گونه سودى براى رژیم دربرنداشت. حضور فردى در قم با عنوان «دیپلمات مصرى» و ملاقاتش با امام نیز نتوانست خدشه اى بر شخصیت آگاه و روشن ایشان  وارد آورد؛ این فرد که با احتمالى قریب به یقین جاسوس دستگاه شاه بود، خود را «نمایندۀ سرهنگ جمال عبدالناصر رهبر مصر» معرفى کرد و آمادگى ناصر را براى کمک به نهضت مردم ایران به استحضار امام رساند. امام در پاسخ فرمودند: «به ایشان از جانب من بگویید که شما اگر احساس وظیفه مى کنید ما را در مبارزه علیه اسرائیل در ایران یارى دهید، خوب است که سخنان، اعلامیه ها و نظریات ما را از طریق دستگاههاى تبلیغاتى که در اختیار دارید منعکس سازید و به دنیا برسانید و ما جُز این، انتظارى از شما نداریم.» این نقشۀ رژیم نیز نقش بر آب شد و نتوانست محملى براى پرونده سازى علیه امام به چنگ آورد.[2]

شاه ـ در تنگناى کامل ـ بنا را بر ارعاب و تهدید گذاشت؛ وى در سخنرانى خود در هتل ونک تهران هنگام گشایش سومین کنگره سالانه مناطق 354 لاینز بین المللى در ایران، در 26/اردیبهشت/1342، اظهار داشت:

«اگر متأسفانه لازم باشد که بگوییم انقلاب بزرگ ما با خون یک عده بى گناه یعنى مأمورین دولت و خون یک عده افراد جالب اینکه شاه در پیام نوروزى خود گفته بود: «پروردگار... به ما در سال گذشته توفیق آن داده است که تحولى چنین عظیم و حیاتى را به خلاف بسیارى از ممالک جهان با آرامش و متانت کامل و بدون خونریزى و آشفتگى و فداکردن آزادیها و حقوق حیاتى خویش به سامان رسانیم[3]!!».

ماه محرم از راه مى رسید و رژیم تردید نداشت که در این ماه سخنگویان مذهبى پیرو امام خمینى (س)، از جنایتهاى دستگاه سلطنت سخن خواهند راند. ساواک، براى پیشگیرى از آن چه در وقوعش شکى نبود، جمعى از گویندگان مذهبى را احضار کرد و با تهدید و ارعاب به آنان یادآور شد که در سخنان خود، سه مطلب را رعایت کنند:

1. بر ضد شخص اعلیحضرت (!) سخنى نگویند؛

2. از اسرائیل و آن چه مربوط به اسرائیل است، چیزى نگویند؛

3. نگویند اسلام و قرآن در خطر است و دستگاه را ضد اسلامى نخوانند!

زمانى که امام خمینى (س) از این خبر مطلع شدند، با صدور بیانیه اى (در آستانۀ ماه محرم 1382) خطاب به وعاظ و گویندگان دینى و هیئتهاى مذهبى، چنین هشدار دادند: «این التزامات علاوه بر آنکه ارزش قانونى نداشته و مخالفت با آن هیچ اثرى ندارد، التزام گیرندگان مجرم و قابل تعقیب هستند... سکوت در این ایام تأیید دستگاه جبار و کمک به دشمنان اسلام است...»[4]

با صدور این بیانیه، تحرک تازه اى در بین وعاظ و روحانیون پدید آمد تا در شهرها و روستاها، به عناوین گوناگون، جنایتهاى رژیم را افشا کنند. این مرحله از مبارزه، شخص شاه را به نوعى واکنش انفعالى کشاند؛ وى در نطق 3/خرداد/ 1342 خود، در اجتماع کارکنان شرکت واحد اتوبوسرانى تهران، علاوه بر تمسک به حرفهاى پیشین (ادعاى دیدن امام زمان در دوران کودکى)، مخالفان خود را «دشمنان ملت و مملکت شیعه» نامید؛ و در حرفهاى دیگرى که در ششم خرداد آن سال در کرمان ایراد نمود، به روحانیت ـ علناً ـ اسائه ادب کرد.

به دنبال روشنگریهاى امام و سخنرانى هاى روحانیون، مردم تهران و دیگر شهرستانها ضمن تشکیل دسته هاى عزادارى، به دادن شعارهاى تند انقلابى پرداختند و شاه و دستگاه او را، سخت به وحشت انداختند. بزرگترین اجتماع، روبروى کاخ مرمر صورت گرفت که به رویارویى تظاهرکنندگان با مأموران  انجامید.

راهپیماییهاى مذهبى و شعارهاى تند انقلابى علیه رژیم شاه و در طرفدارى از امام خمینى (س)، در تهران و شهرستانها هر روز گسترش مى یافت. اقدامات و ترفندهاى مأموران رژیم و عمال ساواک، نه تنها نتیجه اى نداشت که بر شور و هیجان انقلابى مردم مى افزود.

عاشوراى حسینى فرا رسید. از مدتها پیش در قم، تهران و دیگر شهرها این خبر منتشر شده بود که شخص امام در عاشورا، سخن خواهند گفت. انعکاس این خبر، دستگاه جاسوسى شاه را به تکاپو واداشت؛ از جمله شایع شد که «دولت به ارتش فرمان آماده باش داده است تا هنگام نطق علما در مدرسۀ فیضیه، آن جا را همانند مسجد گوهرشاد به آتش و خون بکشد». برخى نیز با شنیدن این خبر کوشیدند امام را از سخنرانى عاشورا در مدرسۀ فیضیه بازدارند؛ پاسخ امام، تنها این بود: «من تصمیم نهایى خود را گرفته ام و با این شایعه پراکنى ها و تهدیدات رژیم نمى توانم از تصمیم خود برگردم.»

بامداد روز عاشورا، در حالى که هزاران تن در منزل امام خمینى (س) گرد آمده مشغول عزادارى براى حضرت سیدالشهدا (ع) بودند، یکى از مقامات ساواک خود را به امام رسانید و پس از معرفى خود گفت: «من از طرف اعلیحضرت مأمورم به شما ابلاغ نمایم که اگر امروز بخواهید در مدرسۀ فیضیه سخنرانى کنید، کماندوها را به مدرسه مى ریزیم و آن جا را به آتش و خون مى کشیم.» امام بى درنگ  ـ با خونسردى ـ پاسخ دادند: «ما هم به کماندوهاى خود دستور مى دهیم که فرستادگان اعلیحضرت را تأدیب نمایند[5]

تماس تلفنى آقاى شریعتمدارى با امام که گفته بود: «هزاران کماندوى مسلح و زره پوش در خارج قم مجهز و آماده حمله به مدرسه فیضیه هستند» نیز خللى در تصمیم امام به وجود نیاورد.

امام خمینى(س) 4 بعد از ظهر عاشوراى 1382 عازم مدرسۀ فیضیه شدند. هزاران تن از مردم قم و شهرستانها، گرد ایشان حلقه زده بودند و شعار «خمینى، خمینى» قم را به لرزه در آورده بود.امام بر اتومبیل روبازى که جلوى منزل آماده شده بود سوار شدند و پس از ورود به مدرسه، در میان ابراز احساسات پرشور دهها هزار تن از مردمى که در مدرسه اجتماع کرده بودند، بر فراز منبر قرار گرفتند  و نطق پرشور حماسى خود را آغاز کردند.

امام خمینى (س)، با بهره گیرى از مناسبت عاشوراى حسینى، در نطق آتشین خود، حکومت پهلوى را با دودمان بنى امیه و یزید مقایسه نمودند و ضمن اشاره به سلوک عارفانه و زیست مردمى علماى اسلام و مجاهدات آنها در طول تاریخ، به اهانتها و اتهامات شاه پاسخ گفتند و خطاب به شاه، فرجام رضاخان را یادآور شده نسبت به همسویى وى با اسرائیل و عمال صهیونیسم در ایران به وى هشدار دادند و تهدید کردند که در صورت ادامۀ مخالفتهاى شاه با اسلام و ملت، او را از مملکت بیرون خواهند کرد!

پس از سخنرانى کوبنده و حماسى امام خمینى (س)، وعاظ و گویندگانى که براى سخنرانى در مجالس عزادارى دعوت مى شدند، در منابر عملکرد دولت را به باد انتقاد مى گرفتند و اعمال رژیم را در حمله به مدرسۀ فیضیه، در سالروز وفات امام صادق (ع)، به شدت محکوم مى کردند. واکنش رژیم در برابر این موج عظیم تبلیغى دستگیرى بیش از پنجاه تن از وعاظ و سخنرانان روحانى بود.

به رغم دستگیرى روحانیون انقلابى و ایجاد محیط رعب و وحشت، شب یازدهم محرم، تظاهرات باشکوهى از طرف دانشجویان دانشگاه تهران برگزار شد.

این تظاهرات که با سازماندهى مرحوم آیت اللّه  طالقانى، از مسجد هدایت، واقع در خیابان اسلامبول ـ جمهورى فعلى ـ آغاز شده بود، تا بازار و پس از آن تا میدان شاه (میدان قیام) ادامه یافت. دانشجویان با حضور در مدرسۀ حاج ابوالفتح و شرکت در مجلس عزادارى که از طرف روحانیون برپا شده بود، ضمن پشتیبانى از امام خمینى (س)؛ تنفر و انزجار خود را از رژیم شاه ابراز داشتند.

روز یازدهم محرم نیز در مسجد شاه (مسجد امام) مجلس باشکوهى ترتیب یافت و شعارهایى چون «خمینى بت شکن...» و «خمینى، تو فرزند حسینى» در فضاى مسجد طنین افکند. تظاهرکنندگان سپس به حرکت درآمدند و با گذشتن از خیابان ناصرخسرو، وارد خیابان فردوسى شدند و در مقابل سفارت انگلیس اجتماع کردند و سخنرانان با نطق هاى کوبنده و آتشین خود به افشاگرى علیه رژیم شاه پرداختند.

رژیم شاه که در مخمصۀ عجیبى گرفتار شده بود، پس از بررسى هاى فراوان، چارۀ کار را در دستگیرى و بازداشت شخص امام خمینى (س) دانست و این نقشۀ شوم را بدین صورت به مرحلۀ اجرا درآورد: عقربۀ ساعت، 3 بعد از نیمه شب 15/خرداد/1342 را نشان مى داد. کامیون هاى نظامى در بیرون شهر قم مستقر بودند. خیابانهاى قم در آن ساعات، از صدها کماندو و سرباز مسلح موج مى زد.

شاهدان عینى که آن ایام در قم بودند، مى گفتند: از سر کوچه تا در منزل امام خمینى(س)، بیش از صدمتر نبود ولى در هر گوشه اى، کماندویى مسلح، سنگر گرفته بود. در فاصله اى کوتاه دهها کماندو و چترباز از راههاى مختلف به خانۀ امام یورش بردند.

وقایع اخیر و محبوبیت امام موجب شده بود تا در ایام پیش از محرم هر روز جمعیت زیادى از مردم قم و روحانیون در منزل آن حضرت اجتماع مى کردند خانوادۀ حضرت امام به دلیل کمبود مکان به منزل شهید آیت اللّه  حاج آقا مصطفى خمینى که روبروى بیت امام (واقع در محلۀ یخچال قاضى شهر قم) قرار داشت منتقل شدند و حضرت امام شبها در آنجا استراحت مى کردند.

مأمورین اعزامى رژیم آن شب، ابتدا به منزل امام هجوم بردند، امام را نیافتند لذا به ضرب و جرح چندتن از افرادى که شبها در آن محل مى ماندند ـ و در خدمت امام بودند ـ پرداختند. مأمورین پس  از اطلاع از محل سکونت امام، به منزل مجاور یورش برده درب خانه را شکستند. امام خمینى که طبق معمول براى نماز شب از خواب برخاسته بودند و متوجه حمله مأمورین و ضجۀ افراد شده بودند از داخل حیاط فریاد زدند: «روح اللّه  خمینى منم، به کسى کارى نداشته باشید» حضرت امام لباس پوشیدند و از منزل خارج شدند و مجدداً به سر مأموران فریاد کشیدند: «روح اللّه  خمینى منم، چرا این بیچاره ها را کتک مى زنید.» آیت اللّه  حاج آقا مصطفى از پشت بام با تمام نیرو فریاد کشید: «مردم! خمینى را بردند» و خود را با سرعت از بام به کوچه رسانید، در این حال امام خمینى در محاصرۀ مأمورین و در اتومبیل فولکس واگن[6] در حال حرکت قرار داشتند. فرزند امام فریادزنان به دنبال ماشین مى دوند و از مأمورین مى خواهند که ایشان را نیز با امام ببرند، خودرو متوقف مى شود امام با تندى از فرزندشان مى خواهند که بازگردند. اتومبیل حامل منادى آزادى به خیابان و مقابل بیمارستان فاطمى مى رسد و در آنجا حضرت امام را به اتومبیل دیگرى منتقل مى نمایند.[7]

امام را همان شب به تهران منتقل کرده ابتدا به باشگاه افسران بردند و سپس به پادگان قصر انتقال دادند؛ 19 روز (تا چهارم تیر ماه) در آن جا محبوس بودند که به پادگان عشرت آباد منتقل شدند. و پس از طى یک شبانه روز در سلول انفرادى، در اتاقى زندانى گردیدند.

درپى خبر دستگیرى امام خمینى (س) که در اندک مدّتى در تمام کشور پخش شد، مردم به تظاهرات عظیمى دست زدند که مجموعاً «واقعۀ پانزدهم خرداد» را تشکیل داد. بزرگترین تظاهرات در شهر قم صورت گرفت که منجر به شهادت پیشتازان این نهضت و آغاز فصلى نوین در مبارزات اسلامى گردید. در تهران نیز مردم به خیابانها ریختند، بیشتر مغازه ها بسته شد و کلاسهاى درس دانشگاه تعطیل گردید. رژیم براى بدنام کردن نهضت اسلامى مردم، به وسیلۀ عمال خود به چند کتابخانه یورش برد و آنها را به آتش کشید و به آزار و اذیت زنان و دخترانى که دوشادوش مردان علیه رژیم مبارزه مى کردند، پرداخت، تا وانمود سازد که چنین اقداماتى از سوى گروههاى مذهبى صورت گرفته است. این ترفند، هیچ گاه براى مردم بپاخاستۀ مسلمان باورکردنى نبود.

مردم ورامین و روستاهاى حومه، راهى تهران شدند؛ ماجراى قتل عام کفن پوشان ورامین، تکان دهنده ترین حادثۀ آن روزها بود. مأموران نظامى که در سرپل باقرآباد با گروه زیادى از مردم ورامین روبرو شده بودند از آنها خواستند که به شهر خود بازگردند امّا آنها که از خبر دستگیرى رهبر مذهبى خود خشمگین بودند، به اخطارهاى مأمورین توجه نکردند. مأموران با رگبار مسلسلهاى سنگین، این مسلمانان پاکباخته را به خاک و خون کشیدند و با تانک و زره پوش از روى اجساد آنها گذشتند، تا آن جا که شناخت اجساد بسیارى از آنها براى بستگانشان ممکن نشد.

اعلام و برقرارى حکومت نظامى در تهران در 15/خرداد/1342، و انتصاب سپهبد نصیرى به عنوان فرماندار نظامى نیز کارساز نشد و روز بعد از حکومت نظامى، هزاران تن از مردم تهران به خیابانها ریختند و با شعارهاى «درود بر خمینى»، «مرگ بر شاه مسلمان کُش» و «مرگ بر دیکتاتور خونخوار» به تظاهرات ادامه دادند.

در حالى که فرمان سرکوب مردم، توسط شاه صادر شده بود و هر روز چندین نفر به شهادت مى رسیدند، دستگاههاى تبلیغاتى رژیم و روزنامه هاى تحت سانسور با جعل خبرهاى ساختگى، به تحریف حقایق مى پرداختند که از جملۀ آنها چاپ خبرى مبنى بر «دعوت آیت اللّه  میلانى و آیت اللّه  طباطبایى قمى به آرامش» بود.

از ترفندهاى دروغین دیگر، داستان ورود شخصى به نام عبدالقیس جوجو، از لبنان به فرودگاه مهرآباد و دستگیرى او با مبلغى معادل یک میلیون تومان از سوى جمال عبدالناصر براى مقامات روحانى ایران بود که واقعیت نداشت.

از حرکت هاى سرنوشت ساز و عمده اى که به هنگام بازداشت امام خمینى (س) صورت گرفت، مهاجرت دسته جمعى مراجع و علماى طراز اول قم و شهرستانها به تهران بود[8]. این عده رسماً از رژیم شاه آزادى بى قید و شرط امام را خواستار شدند. بسیارى از آنها خود را به شهربانى تهران معرفى کردند و اعلام داشتند: «یا امام خمینى (س) را آزاد نمایید و یا این که ما را همانند ایشان به زندان گسیل دارید»؛ همۀ این افراد، دستگیر و روانۀ زندان شدند.

از رویدادهاى دیگر آن ایام، ملاقات مرحوم آیت اللّه  خوانسارى با امام خمینى (س) در زندان، پس از دیدار و مذاکره مرحوم آیت اللّه  کمالوند با شاه بود[9] که به دنبال آن مردم از سلامت رهبر خود آگاه شدند و خداى بزرگ را شکر گفتند.

سرانجام شاه و مشاوران داخلى و خارجى او، که هیچ یک از حیله هاى خود را مؤثر نیافتند، تحت فشار افکار عمومى تصمیم به آزادى محدود امام خمینى (س) گرفتند. روز جمعه 12/ ربیع الاول/1383 برابر با 11/ مرداد/1342 سرلشکر پاکروان رئیس ساواک، در پادگان عشرت آباد ضمن ملاقات با امام و انجام مذاکرات فیمابین، دستور آزادى ایشان و آیت اللّه  قمى را صادر کردند و آنان را به داودیه در خانه اى که متعلق به ساواک بود، انتقال دادند.

با تمام تضییقاتى که رژیم فراهم کرده بود، گروههاى مختلف مردم، به محض آگاهى از آزادى امام، به دیدار رهبر خود شتافتند. علماى مهاجر نیز در حضور امام جلسه اى تشکیل دادند و پیرامون چگونگى ادامۀ مبارزه به مشورت پرداختند.

امام پس از چند روز سکونت در داودیه، به خانه اى در قیطریه انتقال یافتند و تا 18/فروردین/ 1343 در آن جا تحت مراقبت شدید امنیتى قرار داشتند. شاه که قصد داشت اختلافات را پایان یافته وانمود سازد، روز 23/ ذیقعده/1383 برابر با 15/ فروردین/1343 رهبر محبوب مردم را ـ تحت الحفظ ـ به قم فرستاد. در واقع، این مرحله از نهضت، با پیروزى امام خمینى (س) پایان یافت و گامى بلند در مسیر پرنشیب و فراز انقلاب اسلامى برداشته شد.

منبع: کوثر، ج1، صص 83-90



[1]. بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، ج 1، ص 423. [2]. همان مأخذ، ص 424. [3]. روزنامه خراسان 7 فروردین 1342. [4]. صحیفه امام؛ ج 1، ص 229ـ230. [5]. بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، ج 1، ص 451. [6]. براى انتقال سریع امام پس از دستگیرى، اتومبیل بنز سوارى اعزام شده بود ولى به دلیل تنگى کوچه منتهى به منزل امام ناگزیر از فولکس واگن براى انتقال از منزل تا خیابان استفاده کردند. [7]. حضرت امام بعد از این وقایع براى فرزندشان حجة‏الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینى نقل کرده ‏اند: در موقع انتقال به اتومبیل دیگر دیدم که قریب هزار نفر مأمور سرتاسر خیابان تا چهارراه فاطمى موضع گرفته‏ اند با پوزخند گفتم این همه آدم آورده‏اید که یک نفر را دستگیر کنید؟ آنجا کسى جواب نداد اما مأمور مراقب در بین راه قم و تهران گفت: مردم شما را دوست دارند، احتمال دادیم پس از دستگیرى شما، مردم مطلع شوند و با مأمورین درگیر شوند، لذا این همه نیرو بسیج شده است. [8]. نام چهل و پنج تن از علماى مهاجر در نهضت روحانیون ایران، جلد 4 ص 132 آمده است. [9]. رژیم با هدفى فریبکارانه این ملاقاتها را پذیرفته بود زیرا پس از دستگیرى امام شایع شده بود که امام خمینى را اعدام کرده‏ اند و مى‏ رفت تا قیامى بزرگتر از 15 خرداد آغاز گردد. یادگار امام حجة‏الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینى نقل مى ‏کنند: «امام به من فرمودند که "آقاى خوانسارى را فقط براى چند لحظه آوردند و غیر از سلام و جواب فرصتى براى صحبت نبود". این ملاقات یک دقیقه هم طول نکشید» رژیم با ترتیب دادن این ملاقاتها از یک سو به شایعات پاسخ مى‏ گفت و جو را آرام مى‏ کرد و از سوى دیگر وانمود مى‏ کرد که به خواستۀ علما (درخواست ملاقات با امام) احترام مى‏ گذارد. 

. انتهای پیام /*