پرتال امام خمینی(س): روز 17 تیرماه سال 58، عده ای از وعاظ تهران که آقای فلسفی هم آنان را همراهی می کرد، با حضرت امام خمینی(س) در قم دیدار کردند. امام در این سخنرانی نسبتا مفصل به تببین تکلیف وعاظ، روحانیون و اهالی محراب و منبر پرداختند.

ایشان در ابتدای سخنانشان با تاکید بر لزوم اعتقاد قلبى در سخنگوى اسلامى  بیان داشتند:

«آقایان روحانیون، و خصوص اهل منبر، خطبا، اینها سخنگوى اسلام هستند. اگر حکومتى سخنگو مى خواهد، سخنگوى اسلام، آقایان خطبا هستند. وقتى مى توانند آقایان خطبا سخنگوى یک اسلامى باشند، آن اسلامى که همه چیز در آن هست، اگر خودشان را اسلامى کنند و مطالبى که گفته مى شود اسلامى باشد و از قلب پاکیزه اسلامى بیرون بیاید، این صلاحیت سخنگویى براى اسلام را دارد. سخنگوى دولتهاى دیگر هیچ کارى به این ندارند که این حرفى که تو مى زنى باوردارى؛ از روى قلب است. به قلب هیچ کارى ندارند آنها، فقط کار دارند که این خوب صحبت بکند و مطالب دولت را خوب ادا بکند، حالا به حسب قلبش معتقد باشد یا نباشد کارى به آنها ندارد، و از سخنگویى او هم چیزى کسر نمى شود.

اما اسلام این طور نیست، اسلام آن قدرى که به قلب اعتنا دارد، به زبان اعتنا ندارد، مرکز، قلب است، مرکز، لُبّ انسانى است. اگر خداى نخواسته شما حرفهایى که مى زنید همه اش اسلامى باشد لکن از یک قلب اسلامى بیرون نیاید، این شایستگى براى سخنگویى در اسلام ندارد، و لو خیلى هم خوب صحبت کند. و اگر از قلب اسلامى بیرون بیاید، یعنى قلبى که اعتقاد دارد به مبانى اسلام، ایمان آورده است به اینکه اسلام همه چیز است و مکتب اسلام، مکتبى است که تنها این مکتب و مکتبهاى الهى- که آنها هم همه اسلام اند- این مکتب است که مى تواند انسان را به همه ابعادى که دارد تربیت کند و نظام را به همه ابعاد برقرار کند و انسانها را برساند به آنجایى که مقام انسانیت است. با همچو اعتقادى، با همچو ایمانى، اگر چنانچه خطیب خطبه بخواند و ملا موعظه بکند و روحانى عمل بکند، اگر از روى یک همچو قلبى بیرون بیاید، روحانى، روحانى است، خطیب هم خطیب اسلامى است و اهل منبر هم سخنگوى اسلام هستند، روحانیون هم باز سخنگوى اسلام.»

امام خمینی(س) در بخشی دیگر از سخنانشان با اشاره به وظیفه خطیر روحانیت فرمودند:

«باید کوشش بکنیم ما معمَّمین، ما که خودمان اسممان را روحانى گذاشتیم، چه طبقه اهل منبر باشند، چه اهل محراب باشند، چه از قشرهاى دیگر، همین بنگاه، این بنگاه را بنگاه اسلامى اش کنیم. ما که امروز همچو قدرتى خدا بهمان داد و اعطاى خدا بود- لیس الّا - براى این نیم توجهى بود که به اسلام شد و همه گفتند اسلام را مى خواهیم. یک همچو قدرتهایى را از بین بردیم، بردید. و همه قشرها هم در این شرکت داشتند؛ زنها، مردها، بچه ها، بزرگها، همه. روحانى، دانشگاهى، همه، ما که الآن این قدرتها را از بین بردیم، و الآن هم مدّعى هستیم که رژیم ما رژیم اسلامى است و جمهورى ما جمهورى اسلامى است، باید اکتفا به این نکنیم که یک لفظى را برداشتیم، یک لفظ دیگر جایش گذاشتیم؛ یا یک رژیمى را منقرض کردیم؛ یک رژیم دیگرى جایش گذاشتیم. باید ما همه متوجه این معنا باشیم که لا اقل این محیط بنگاه روحانى این محیطى که سرو کار دارند با قلوب مردم، دعوت مى کنند مردم را و سر و کارشان با دلهاى مردم است، شمایى که سر و کارتان با جان مردم است باید کوشش کنید که جان خودتان را، قلب خودتان را اصلاح کنید، الهى کنید؛ که وقتى که منبر مى روید مثل منبرهاى- البته نمى شود- شیعه آن صاحب منبر حقیقى، که حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- هست، باشد که هر چه مى گفت از قلب الهى سرچشمه مى گرفت.»

بنیانگذار جمهوری اسلامی روحانیون را سخنگویان اسلام  دانسته و خطاب به حضار فرمودند:

«باید شما سخنگوى اسلام باشید، این شغل شماست و این شغل اگر واقعیتى داشته باشد، از همه شغلها بالاتر است؛ براى اینکه مقاصد اسلام با زبان شما ادا مى شود، همه مقاصد اسلام؛ و مسئولیتش از همه چیز زیادتر است. اگر خداى نخواسته یک نفر از کسانى که ادعاى اهل منبرى مى کنند یا محرابى، یا در منبر مى روند و یا در محراب، اگر چنانچه آن کسى که منبر مى رود زبانش یک وقتى یک زبانى باشد که بر خلاف مسیر اسلام باشد، این غیر از یک آدم عادى است که توى دکانش یک خلافى مى کند؛ یک کم فروشى مى کند؛ این خطر، خطر به مکتب است. شماها سخنگوى اسلام هستید، اگر سخنگوى اسلام یک چیزى بگوید که با برنامه اسلام مخالف باشد، با مقاصد اسلام مخالف باشد، این مسئولیتش غیر از آن مسئولیتى است که یک نفر آدم عادى یک چیزى مى گوید. یا باید این ادعا را نکنید و این شغل را قبول نکنید، یا اگر قبول کردید و این ادعا را کردید؛ باید سرش بایستید، همه مان، همه ما. الآن این لباسى- که الآن شعار است، لباس اسلام است، شعار است، لباس روحانیت است- که ما این لباس را پوشیدیم، به لوازم این لباس باید التزام پیدا بکنیم. دنبال این باشیم که شئون این لباس- که ما مى گوییم لباس اسلام است- شئون این را باید حفظ بکنیم. اگر خداى نخواسته ما شئون این را حفظ نکنیم، لباس، یک لباس غصبى است. ما قاچاق هستیم آن وقت! براى اینکه  لباسى که باید یک فردى بپوشد که اسلامى باشد، ما این لباس را از او غصباً پوشیده ایم. باید ما فکر این مطلب باشیم. اول شرط روحانى بودن، چه آن قشر از روحانى که اهل منبر و خطبا هستند که سر و کار با روحانیت دارند، سر و کار با روح دارند، و چه آن قشرى که اهل محراب و اهل تحصیل و اهل فتوى و همین چیزها هستند، این یک مسئله اى است که براى همه سنگینى دارد و مشکلات دارد. و براى همه هم مسئولیت دارد؛ منتها مسئولیتها کم و زیاد دارد. یک کسى است فرض کنید که اگر چنانچه یک خلافى بکند، یک مملکت به واسطه خلاف او یک وقت خداى نخواسته به اعوجاج کشیده مى شود. یک وقت یک کسى است که یک شهر، یک وقت یک کسى است که یک ده، یک وقت یک کسى است که یک مسجد، البته فرق مى کنند اینها لکن همه مشترک اند در اینکه مسئول هستند؛ و همه مشترک اند در اینکه باید از این مسئولیت درست از کار درآیند.

...الآن همه چشمها دوخته شده است به این مملکت. و شاید بیشتر به این بنگاه که این  بنگاهى که در اسلام در طبقه بالا واقع شده اند، مربّى هستند، تربیت مى خواهند بکنند، سخنگوى اسلام هستند، اینها چه مى کنند، وضع همان وضع است، و لفظ تغییر کرده است یا خیر؟ حالا وضع را دارند تغییر مى دهند، محتوا را دارند تغییر مى دهند و متبدل شده اند، این همین طورى که حکومتشان، رژیمشان، متبدل شد از طاغوتى به رژیم اسلامى، این قشر هم که قشر روحانى باشند، اعم از مراجع اسلام، و از علماى اسلام و از خطباى اسلام، از همه اینها مسأله گوى اسلام، همه اینها که در این بنگاه واقع شده اند، نظرها الآن دوخته شده است به اینکه اینها چه مى کنند، الآن در چه حالى هستند، تغییرى در روحیه اینها پیدا شده، در اعمال اینها پیدا شده است؟ یا اعمال همان اعمال و روحیه همان روحیه و یک لفظى را برداشتند و یک لفظ دیگر جایش گذاشتند.»

ایشان برخی از اعمال علما را، بهانه ای برای حمله دشمن به اسلام خوانده و اظهار داشتند:

«...یکى چشمهاى دشمن است که به ما دوخته شده است، و یک چشمها هم از غیر دشمن. آن چشم دشمن که به ما دوخته شده است، هم در داخل کم نیستند و هم در خارج زیادند، اینها چشمهایشان را دوخته اند به ما که از ماها اشکال بگیرند، به ما اشکال بکنند و اشکال را به آن [دامن ] بزنند تا زیاد بشود، یکى را چندین هزار کنند و در مجلات اینجا و روزنامه هاى اینجا به طور همچو کنایه و رمز، و در خارج به طور صریح، حمله کنند، نه حمله به بنده و شما، حمله به مکتب، مسأله این است که از اعمال ماها یک بهانه اى دست دشمن داده بشود که مکتب ما را بگویند این طورى است. این مکتبدارها شما هستید، اگر مکتبدارها خدشه در آنها پیدا شد، آنها مى گویند مکتب خدشه دارد. براى اینکه سایر قشرها سر و کار با موارد طبیعت دارند، با اسلام هم اگر سر و کار دارند، به این رژیم طبیعى اسلام آنها سر و کار دارند، اما شماها و ماها همه ادعایمان این است که ما سر و کار با ارواح مردم داریم، ما مى خواهیم روح مردم را تربیت کنیم، چنانچه ما که سر و کارمان با معنویات اسلام است، با واقعیات اسلام است، از ما یک مسائلى ببینند، در محراب ببینند، در مسند ببینند، در منبر ببینند، اگر ببینند، نمى گویند که این آقا که منبر [ى ] است یک آدم کذایى است، مى گویند که روحانیون این طورند، اهل منبر، خطباى اسلام، این طورند، بعد منجرش مى کنند به اسلام که اصلًا این همین است دیگر، این رژیم هم همان رژیم است، منتها یک اسمى را تغییر دادند و یک افرادى رفتند، یک ظلمه اى رفتند؛ یک ظلمه اى دیگر جایشان نشستند. یک منحرفینى رفتند، یک منحرفهاى دیگر جایش نشستند. اینها براى ما یک همچو چیزهایى درست مى کنند.»

امام راحل در ادامه سخنانشان مسئولیت اجتماعى روحانیت  را یادآور شدند:

«ما امروز مسئولیتمان مسئولیت شخصى نیست که من موظفم که حفظ آبروى خودم را بکنم. این وظیفه است براى همه، هر کسى وظیفه دارد حفظ حیثیت و آبروى خودش را بکند؛ اختیار ندارد که آبروى خودش را بریزد. قضیه این نیست که حیثیت شخص من حیثیت شخص شما یک وقتى خدشه دار مى شود تا مسئولیت به حدود همان خود آدم برگردد، صحبت در این است که با عمل ما مکتب ما دفن بشود. یعنى حالایى که ما جمهورى اسلامى پیدا کردیم و هیاهو کردیم که ما ظلم نمى خواهیم، ما عدالت مى خواهیم، حالا ما که اولى  هستیم به اینکه این عدالت را اجرا بکنیم، اولى  هستیم به اینکه اعوجاجات را مستقیم کنیم. خداى نخواسته از ما عملى صادر بشود که بر خلاف مجارى عدالت است، انحراف است، اگر این طور شد، جمهورى اسلامى شکست مى خورد.

اگر این جمهورى اسلامى شکست خورد، اسلام مدفون مى شود؛ دیگر خیال نکنید بعدها شما بتوانید دوباره یک کارى انجام بدهید. مسئولیت یک همچو مسئولیتى است. مسئولیت یک مسئولیتى است که انبیا و اولیا و همه خونشان را دادند براى حفظ این. و همه براى حفظ مکتبشان خونهایشان را دادند- چه انبیاى سابق و چه نبى اکرم- که همه تاریخش را مى دانید، همه چیزشان را دادند براى اینکه حفظ بشود این مکتب و یک  وقت اعوجاجى در آن پیدا نشود. سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- که این قیام را کردند، براى اینکه معاویه و پسرش اسلام را وارونه اش کرده بودند. هم امام جماعت بود و هم امام جمعه بود و هم خطیب بود، و هم شارب الخمر، و هم همه چیز؛ مکتب داشت از بین مى رفت. یک وقت یک کسى است که مى گوید من رضا خان پهلوى هستم، هر غلطى که بکند به مکتب ضرر نمى زند، مردم مى گویند مردکه کذائى است. یک وقت یک کسى است که مى گوید من خلیفه رسول اللَّه هستم. مى آید خطبه مى خواند و مى آید جماعت مى خواند و خلافت رسول اللَّه است، و با اینکه خلافت رسول اللَّه است، آن اعوجاجها را مى کند، آن خطاها را مى کند؛ این غیر خطاى محمد رضا و رضاست.»

حضرت امام خمینی(س) در پایان بیاناتشان در این دیدار به روحانیون توصیه کردند که در جهت تقویت اجتماعات و حضور در مساجد بکوشند:

«این اجتماعات مساجد را زیاد کنید، مردم را دعوت کنید به مساجد، بفهمانید به آنها که نکته گریه چیست. گریه فقط براى این نیست که ما عزادار هستیم. مردم براى پدرشان هم و فرزندشان هم دو، سه روز گریه مى کنند و تمام شد، چرا این تمام نشد؟ براى اینکه مکتب تمامى ندارد، و این مکتب ماست، این سند مکتب ماست؛ ما مى خواهیم مکتبمان را با این حفظش کنیم.»

(صحیفه امام، ج 8، ص: 519-536) 

. انتهای پیام /*