عدالت فضیلتی است که تحول در جان آدمی و جوامع بشری منوط بدان است. این فضیلت در وجود انسان، به عنوانِ فرد، استقامت و اعتدال را می ‏آفریند و در جوامع بشری نیز مولد استقامت، برابری، اعتدال و آزادی است. فقدان عدالت در جامعه باعث پیدایش تبعیض، ستم و فساد و فقدان وفاق عمومی می‏ شود و، در نتیجه، جامعۀ سالم تبدیل به جامعه ‏ای مبتنی بر نابرابری، تبعیض، بی‏عدالتی و ناهمگون می‏ گردد. جامعه ‏ای که از تبعیض و بی‏ عدالتی آکنده گردد، از فضیلت، وفاق و همبستگی فاصله می‏ گیرد و به سوی از هم پاشیدگی و اضمحلال می ‏رود. قدرت سیاسی و حکومت مبتنی بر کفر و همراه با کفر دوام و استمرار می‏ یابد ولی حکومت و قدرت مبتنی بر بی‏ عدالتی و ستم بی‏ دوام و ناپایدار است. در سایۀ عدالت، انسان عادل، قانون عدل و جامعۀ عادلانه تحقق می‏ یابد و فقدان عدل انسان فاسق و ستمکار، قوانین غیر انسانی و جامعه ‏ای آلوده و تباه را به دنبال دارد.

 گفتار اول موضوع و الزامات عدالت

 1) موضوع عدالت

از دیدگاه امام خمینی، موضوع عدالت، اسماء و صفات الهی و تحقق آن در حقایق وجودی و انسان و جوامع بشری به مثابه برترین فضیلتهاست. بنابراین، صفات حق تعالی، صدور عالم هستی و تدبیر آن، عقاید و حقایق ایمانی، سلوک و شدن انسان و تجلی صفات خدایی در قلب انسان و کمالات انسانی و تعدیل قوای او و ایجاد قانون و تدبیر جامعه و حکومت و تشریع احکام و تبیین آنها همه موضوع عدالت واقع می شوند. ما در اینجا برای بررسی بیشتر، بحث را در چهار محور مورد توجه قرار می دهیم:

 الف) عالم وجود به مثابه موضوع عدالت

خداوند یکتا عادل علی الاطلاق است. در نتیجه، در حوزۀ فعل و صدور عالم و تشریع قوانین مورد نیاز بشر جز به عدالت عمل نمی کند. از این منظر، به تعبیر امام، موضوع عدالت را می توان مظهریت اسماء و صفات الهی در حقایق وجودی دانست. پس کلیت جهان هستی در خلقت و در اساس افاضۀ فیض الهی است و این افاضه بر اساس عدل است. بنابراین، عدالت الهی در آنچه از او صادر شده است جریان یافته و این جریان به صورت تام و تمام است. بدین ترتیب، نظام موجود نظام اَتَم و نظام احسن است و هیچ گونه نقص و کاستی در آن مشاهده نمی گردد. «حُسن در کل و اعتدال در سرتاسر آن حاکم است.»[1] از این نظر امام خمینی پیرو فارابی و ملاصدراست.

یکی از معارفی که حکیم و متکلم و عامه مردم از اهل شرایع تصدیق دارند و جای شبهه برای احدی نیست، آن است که آنچه به قلم قدرت حکیم علی الاطلاق، جلت قدرته، جریان پیدا کرده از وجود و کمالات آن و از بسط نعمت و تقسیم آجال و ارزاق، بهترین نقشه و جمیل ترین نظام است، و مطابق با مصالح تامه و نظام کلی، اتم نظام متصور است.[2]

حال باید دید اگر در دید امام خمینی، جهان عدل محض است، مسائلی چون شرور، نواقص، تفاوتها، شفاعت و مانند اینها چه جایگاهی در عالم دارند. او در آثاری چون شرح چهل حدیث، تقریرات شرح اسفار، کشف اسرار به بررسی این شبهات می پردازد و در نهایت می گوید که هیچ یک از اینها نمی تواند نقضی بر عدل الهی و اکمل بودن نظام هستی باشد. او همچنین عنوان می کند: حسن این نظام اتم را کسی می بیند که سر تا پای نظام را بتواند ببیند. بهتر از این نظام که نظام کل است ممکن نیست بلکه محال و مستحیل است. برای اینکه ذی الجمال خودش احسن الجمال و اتم الجمال و اکمل الجمال می باشد و ممکن نیست چیزی احسن و اتم از او باشد، پس اثر و ظل او هم تجلی و جلوۀ همین جمال احسن خواهد بود.[3]

بنابراین، درمی یابیم که جهان به مثابه فعل پروردگار در نظر گرفته می شود و چون پروردگار عالم، خود جمیل محض و عدل محض است فعل او نیز جمیل محض و عدل محض می باشد. اما ما قدرت شناخت و درک حقیقت هستی را در کلیت آن نداریم و در محدودۀ حال و وضعیت خود محصوریم و احسن بودن نظام عالم را درک نمی کنیم. علل بلایا و مصایب را، که زندگی ساز و انسان ساز است، درنمی یابیم و به کنه حقایق عالم نفوذ نداریم. پس تصور می کنیم که در جهان، بدی و نقص و شر وجود دارد. در حالی که چنین نیست. ماهیت شر عدمی و نه وجودی و نسبی و نه مطلق است. گاه نیز آنچه را ما شر می پنداریم برای ما شر است در حالی که برای خودش خیر است. در هر حال باید در جهان به مسألۀ حسن در کل توجه داشت تا استقرار عالم را بر عدل فهمید نه به مسأله حسن در تک تک اجزاء، چون جهان مجموعه ای هماهنگ و متعادل است.

 ب) نفس انسان به مثابه موضوع عدالت

در نگرش فلسفی ـ عرفانی امام خمینی، انسان دارای ویژگیهایی است که سایر موجودات آنها را ندارند. انسان دارای فطرتی است که شامل باطن و عقل است. در او استعدادهای گوناگون و، در عین حال متضادی، وجود دارد که او را چند بعدی ساخته است. بر همین اساس می تواند تا جایی که برایش ممکن است در رذایل سقوط کند و از هر حیوانی پایین تر رود؛ پایین ترین درجه ای که پایین تر از آن قابل تصور نباشد. اوُلٰئِک کاَلاَنعام بَل هُم اَضّل[4]؛ و یا در جهت صعودی و در حرکت به سوی کمال و سعادت به جایی «این انسان را که برسد به آن مراتب مافوق طبیعت و هر چیزی که در آن قابلیت هست فعلیت پیدا بکند.»[5]

بنابراین، بر اساس این نگرش، این انسان در صراط قرار دارد و صراط یک طرفش تباهی و فساد و طرف دیگرش سعادت و خوشبختی راستین انسان است. انسان برای حرکت در صراط ـ در جهت مثبت ـ نیاز به عدالت به مثابه طریقه و روش دارد و، همان طور که گذشت، یکی از مفاهیم عدالت از دید امام طریقت آن است، بدین معنا که عدالت صراط مستقیم و خط راستی است که انسان با حرکت در آن خط می تواند به سعادت برسد. بنابراین، انسان خود موضوع عدالت است و عدالت انسان را در حرکت و تحولش به سوی کمال یاری می دهد تا اینکه عدالت به مثابه ملکه ای راسخ و صفتی پایدار در وجود او تحقق یابد و تبدیل به موجودی معتدل و مستقیم گردد. در این نگاه، عدالت این است که بین او و حق احتجابی صورت نگیرد و بی پرده و بالعیان خدا را مشاهده کند و صفات او را در خود متجلی سازد:[7] «عدم احتجاب از حق به خلق و از خلق به حق، و به عبارت اخری رؤیت وحدت در کثرت و کثرت در وحدت.»[8] پس طی طریق و سیر مسیر سلوک انسان کامل و اهل اللّه  موضوع عدالت است ـ سیری که به تجلی حقایقِ اسماء و صفات الهی در جان و قلب و وجود انسان می انجامد و او را به مرحله ای می رساند که:

فَاِذٰا اَحْبَبْتَهُ. کُنْتُ اِذًا سَمْعَهُ الذَّی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذی یُبْصُرِ بِهِ وَ لِسٰانُهُ الَّذی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتی یَبْطِشُ بِهِا، اِنْ دَعٰانی أٰجَبْتُهُ وَ اِنْ سَاَلَنی أَعْطَیْتُهُ.[9]

همچنین می توان نفس ادراک حقایق وجودی از مبدأ تا معاد و تحقق عقل نظری در انسان را عدالت دانست، چون انسان در بعد عقاید نیز طی طریق می کند تا به درک حقایق وجودی نایل شود و این طی طریق یا برهانی است یا شهودی و در هر دو حال انسان در طریقۀ عدالت به پیش می رود. این است که امام خمینی ادراک حقایق وجودیه و ایمانیه را در حوزۀ عقاید و معارف الهی عدالت می داند. به طور کلی، از دید او عدالت طریق سیر انسان کامل است زیرا در بعد اخلاقی نیز عدالت تعدیل است، خواه تعدیل قوای سه گانۀ اصلی وجود خود و خواه «تعدیل جمیع قوای باطنیه و ظاهریه و روحیه و نفسیه[10] و تعدیل، نوعی سیر طریق و پیمودن راه است. به علاوه، اگر امام خمینی از عدالت به مثابه طریقه و سیر راه انسان شدن و ساخته شدن انسان یاد می کند، به این علت است که آنچه موضوع عدالت است همین شدن انسان و تحول اوست و حرکت او در خط مستقیم و رسیدن به اعتدال حقیقی. پس طریق سیر انسان کامل از نقطۀ نقص عبودیت تا کمال عز ربوبیت عدالت است که خط مستقیم و سیر معتدل است.[11]

 ج) جامعه به مثابه موضوع عدالت

جامعه نیز می تواند موضوع عدالت قرار گیرد؛ زیرا جامعه از افراد تشکیل می شود و اگر انسان به مثابه فرد موضوع عدالت واقع می شود جامعه نیز به مثابه جمعی از افراد می تواند موضوع عدالت قرار گیرد. این مسأله بویژه، با توجه به اصل برابری انسانها در خلقت و در برابر قوانین، که مورد تأیید امام خمینی است، اهمیت بیشتری می یابد. بنابراین «با هر چیزی که برابری را در جامعه بر هم می زند و امتیازات پوچ و بی محتوا را در جامعه حاکم می سازد باید مبارزه کرد.»[12]

به علاوه، جامعه برای امام خمینی در درجۀ اول اهمیت است زیرا جامعه مجموعۀ افراد است در حالی که فرد صرفاً فرد است و اگر بخواهیم بین مصالح فرد و جامعه اولویت را تعیین کنیم، اولویت با مصالح جامعه است. پس همۀ افراد باید به فکر جامعه باشند و خود را در جامعه ذوب کنند تا اینکه انسانیت آنها به معنای واقعی تحقق پیدا کند زیرا تبدیل شدن انسان به عادل نیز در جامعه معنا می دهد نه در فردیت محض و انزوا و بریدگی از جمع و جامعه.

وقتی که ایمان نباشد و توجه همه اش به خودش باشد، هر چیز را برای خودش بخواهد هیاهو از اینجا بپا می شود. من برای خودم این مسند را می خواهم و شما هم برای خودتان می خواهید، جمع [امکان] ندارد.[13]

او همچنین در اهمیت اجتماع و ضرورت تحقق عدالت در آن می فرماید. همۀ زحمت انبیا برای این بود، که یک عدالت اجتماعی درست بکنند برای بشر در اجتماع و یک عدالت باطنی درست کنند برای انسان در انفراد.[14]

بنابراین، اگر عدالت در جامعه حائز اهمیت و در تمامی شئون آن جاری است، پس هدف اساسی نهضت اسلامی نیز تحقق عدل و داد است. به همین سبب مهمترین ویژگی نظام جمهوری اسلامی از نظر او تکیۀ آن بر عدل و داد است. پس جامعه موضوع عدالت است چه به عنوان راهی که جامعه باید آن را بپیماید و چه به عنوان هدفی که جامعه باید به آن برسد و چه به عنوان معیار و اساسی که جامعه باید بر اساس آن بنا شود. باز بی دلیل نیست که پذیرش مسئولیت در تمامی مناصب اجتماعی و سیاسی باید بر اساس وجود صفت و ملکۀ عدالت باشد.

اسلام خدایش عادل است، پیامبرش هم عادل است و معصوم، امامش هم عادل است و معصوم، قاضی اش هم معتبر است عادل باشد، فقیه اش هم بهتر است عادل باشد، زمامدار باید عادل باشد، ولاتشان باید عادل باشد.[15]

 د) قانون و فقه به مثابه موضوع عدالت

از دید امام خمینی، قانون ـ اعم از احکام شرع و قوانین موضوعۀ بشری ـ باید مبتنی بر عدل باشد. به رغم آنکه اصل عدالت در فقه، به تدریج، اهمیت اساسی و اولیۀ خودش را به عنوان بدیهی ترین و اولین اصل و حکم ثابت و لایتغیر از دست داده است و تبدیل به یکی از شروط برای پذیرش مسئولیت برخی از امور شرعی شده و، در نتیجه، به لحاظ مفهومی، نزول کرده است، ولی در نگاه امام، در مورد قانون و حکم، اساس و مبنا عدالت است و احکام و قوانین وسیله و ابزاری است برای تحقق عدالت. احکام شرعی قوانین اسلام هستند و این احکام شأنی از شئون حکومت می باشند بلکه احکام مطلوب بالعرض و اموری ابزاری هستند برای اجرای حکومت و گسترش عدالت.[16]

همچنین او کلیۀ قوانین و مقررات اسلامی را مبتنی بر اصل عدالت می داند: اِنَّ الاسلامَ قٰامَ لِتَأسیس حُکومَةِ عَادلةٍ فیها قَوانِینَ مَربوط بِالمالیاتُ و بَیت المال و اَخذها مِن جمیعِ الطباقِ عَلٰی نَهج عَدل و قوانین مربوطة بالجزائیات... و قوانین مربوطة بالقضاء و الحقوق علی نهج عدل و.[17]

او، به طور کلی، شیرازه، بنیان و اساس تمامی قوانین و احکام شرع را عدالت می داند. به عنوان مثال، در بحث از تحریم ربا به مسأله عدالت و ظلم اشاره دارد: گرفتن زیاده ظلم است و حرمت اخذ زیاده که ربا نامیده می شود معلول همین ظلم می باشد، به تعبیر دیگر ظلم علت حرمت است.[18]

یعنی، در واقع، حرمت ربا این است که مغایر با عدل و عدالت است. بنابراین، تشریع و قانون و فقه نیز از موضوعات اصلی عدالتند.

 2) الزامات عدالت

الف) ابتنای دین، قانون و جامعه بر عدالت

از نگاه امام خمینی عدالت منشأ دین و قانون است. بدین معنا که عدالت به مثابه اصلی در نظر گرفته می شود که دین و قانون بر اساس آن ایجاد می گردد و به همین جهت است که صفت عادلانه به دین و قانون اطلاق می گردد. همچنین، عدالت مهمترین علت تشریع احکام و قوانین است. بر همین اساس، از دید امام خمینی، اسلام به عنوان مجموعۀ قوانین جامع الهی ـ انسانی، نه تنها نمی تواند از عدالت جدا باشد بلکه اساس و بنیان آن را عدل تشکیل می دهد و بر اساس عدل تشریع یافته و برای بشر فرستاده شده است و اگر جز این بود با فطرت بشر توافق نداشت و، در نتیجه، برای او پذیرفتنی نبود در حالی که دین اسلام دینی فطری است: فِطرَة اللّه  الَّتی فَطَرَ الناسَ عَلیها لاٰتَبدیل لِخَلق اللّه  وَ ذٰلِکَ الّدین القَیِمَ[19] و قیم بودن آن در فطری بودنش است؛ لذا امام در بیان اسلام می فرماید:

اسلامی که اساسش بر عدل است و بزرگتر مقامش با کوچکتر مقامش در مقابل عدل علی السواء هستند.[20]

ناگفته نماند که اسلام یک دین و مکتب است و تعابیر گوناگونی از کلیت و نیز از تک تک ابعاد آن می توان نمود. ولی امام به دو دریافت کلی از اسلام اشاره دارد که از یکی با عنوان اسلام آمریکایی و از دیگری با عنوان اسلام ناب محمدی(ص) یاد می کند و این دو برداشت از اسلام را در مقابل هم قرار می دهد و با نفی اسلام آمریکایی، اسلام ناب محمدی(ص) را، که اسلام مبتنی بر عدل و عدالت است، مورد توجه قرار می دهد. به عنوان نمونه، در بیان
اسلام ناب می فرماید: اسلامی که پرچمداران آن پابرهنگان و مظلومین و فقرای جهانند و دشمنان آن ملحدان و کافران و سرمایه داران و پول پرستانند.[21]

و یا می گوید: اسلام دین افراد مجاهدی است که به دنبال حق و عدالتند.[22]

او در بیان ویژگیهای اسلام آمریکایی نیز چنین آورده است: اسلام سرمایه داری، اسلام مستکبرین، اسلام مرفهین بی درد، اسلام منافقین، اسلام راحت طلبان، اسلام فرصت طلبان و در یک کلمه اسلام آمریکایی.[23]

بدین ترتیب امام خمینی عدالت را مبنای تک تک قوانین و مقررات اسلامی می داند. به عنوان مثال او در کتاب البیع در مورد معیار مُطالبة المثل در مسألۀ ضمان، با اشاره به آراء شیخ  انصاری و علامه حلی، رأی دومی را پذیرفته که معیار را اِنَه الَّذی یَقتضَیه عَدلُ الاِسلاٰم[24] یعنی آنچه که عدالت اسلام ایجاب می کند، دانسته است. و یا در موردی دیگر در همان کتاب، فتوای ابوحنیفه را ذکر می کند مبنی بر اینکه شخصی حیوانی را کرایه کرد تا طلبش را از بدهکار دریافت دارد، وقتی به مکان سکونت بدهکار رسید او به جایی دیگر رفته بود و از آنجا نیز به جای دیگر. سرانجام کرایه گیرنده سراغ مالک حیوان رفت و او اجرت بیشتر مطالبه کرد. این امر به نزاع بین آنها انجامید و برای داوری به ابوحنیفه مراجعه کردند. ابوحنیفه فتوا داد که «چون مستأجر تخلف کرده ضامن حیوان است و حالا که حیوان را سالم به مالک برگردانده چیزی اضافه بر عهده او نیست؛ امام خمینی در ادامه می فرماید: فانه مخالف للعقل و العدل الاسلامی.[25] البته پیش از ایشان، امام جعفر صادق(ع) در مورد فتوای او فرموده بود: قَضیٰ علیه ابوحنیفه بالجَورْ و الظُّلم.[26] تصرف در ملکی که ماهیت ندارد حرام است زیرا ظلم است.[27] از همین رو، امام به اجرای قانون نیز به عنوان یکی از الزامات مهم عدالت توجه خاصی دارد. اگر اسلام بر اساس عدل است و قرآن کریم امتیاز را به عدالت[28] می دهد، پس غیر از عدالت سایر امتیازات ملغی می شوند و همه مردم در اصل و اساس با هم برابر و مساوی هستند.

باید این امتیازات از بین برود و همه مردم مساوی هستند با هم و حقوق تمام اقشار به آنها داده می شود، همه با هم مساوی هستند.[29]

و از دید امام خمینی در اسلام، قانون جایگاه ویژه ای دارد لذا همه، از شخص رسول اللّه (ص) گرفته تا سایرین در برابر آن باید خاضع و تسلیم باشند. و پیغمبر اسلام و ائمه اسلام و خلفای اسلام تمام برای قانون خاضع بوده اند و تسلیم قانون بوده اند. ما هم باید تبعیت از پیغمبر اسلام بکنیم و از ائمه خدا بکنیم.[30]

زیرا قانون، مظهر عدل و در واقع شاید بتوان گفت عدالت مدون است و با تحقق آن می توان به جامعه ای مطلوب و عادلانه رسید. قانون اسلام در تمدن جهان پیشقدم همۀ قانونهاست. با عملی شدن آن مدینۀ فاضله تشکیل می شود.[31]

 ب) تربیت و تهذیب انسان

از الزامات عدالت تهذیب و ساخته شدن انسانها و تبدیل شدن انسان به انسان فاضله و عادل و جامعه به جامعۀ عادل است. زیرا با عادل شدن انسانها جامعه نیز عادل می شود. عدالت در مفهوم طریقیت، راه ساخته شدن انسان است. بدین معنا که انسان در دو بعد نظری و عملی به حقیقت انسانیت خویش دست یابد. در این دو بعد از عدالت باید «جلوۀ معارف الهیه و جلوات توحید در قلب اهل معرفت»[32] به گونه ای ایجاد گردد که «عدم احتجاب از حق به خلق و از خلق به حق»[33] برای انسان به وجود آید. در مرحلۀ پایین تر نیز انسان بتواند به «ادراک حقایق وجودیه علَیٰ ما هی عَلَیه»[34] دست یابد و تبدیل به جهانی از معرفت گردد.

امام خمینی تربیت انسان را اقامۀ عدل و لذا از الزامات اساسی عدل می داند. اقامۀ عدل، همین درست کردن انسانهاست. عدل یک چیزی نیست الا آنکه از انسان صادر می شود. اقامۀ عدل متحول کردن ظالم به عادل است. متحول کردن مشرک به مؤمن است.[35]

از نگاه امام تربیت انسان و ساخته شدن او مقدمه ای برای اصلاح جوامع، و جهان هستی است. چه همۀ فسادهای عالم نتیجۀ فقدان تهذیب انسان است. پس با ساخته شدن انسانها، همۀ امور به صلاح می آید و عالم اصلاح می گردد.[36]

 ج) حکومت

تحقق عدالت و اقامۀ عدل و قسط نیاز به سازمان و تشکیلاتی دارد که به صورت همه جانبه بتواند عدالت را در جامعه محقق سازد. تحقق این امر مستلزم سه امر مهم است. الف) تدوین قانون بر اساس عدالت یا به معنایی تبدیل عدالت نامکتوب به عدالت مکتوب و مدون، ب) اجرای قوانین بر اساس عدل ج)نظارت عادلانه بر اجرای قوانین. و حکومت و سازمانهای تابعۀ آن متصدی اجرای این سه کار مهمند. بنابراین، مهمترین نهاد و دستگاه برای تحقق عدالت، حکومت است.

بر این اساس هر چند حکومت در تحقق عدالت و معنویت نقش ابزاری دارد ولی این نقش بسیار با اهمیت است چون ابزاری است که بدون آن عدالت در اجتماع بشری تحقق نمی یابد. امام خمینی در اهمیت نهاد حکومت در اسلام می نویسد:  نهاد حکومت آنقدر اهمیت دارد که نه تنها در اسلام حکومت وجود دارد بلکه اسلام چیزی جز حکومت نیست و احکام شرعی قوانینی است که یکی از شئون حکومت است.[37]

پس اصل عدالت ایجاب می کند که حکومت بر مبنای عدل و قسط استقرار یابد، به گونه ای که عدالت در تمامی تار و پود آن ریشه دوانده و در سرتاسر وجود و ابعاد متعدد آن چون عملکرد، اهداف، مسئولیتها، وظایف و کنشهای حکومت و زمامداران متجلی گردد. از دید ایشان تحقق عدالت نه تنها وظیفه حکومت و بزرگترین مقصد اسلام که بنیان و اساس حکومت مطلوب و شایسته است. مطلوبیت و شایستگی حکومت با دارا بودن خصلت عدالت شناخته می شود. این است که آن بزرگوار این مهم را بارها مورد تأیید قرار داده است. 

ما که می گوییم حکومت اسلامی، می گوییم حکومت عدالت، ما می گوییم یک حاکمی باید باشد که به بیت المال مسلمین خیانت نکند، دستش را دراز نکند. بیت المال مسلمین را برندارد. ما این مطلب را می گوییم این یک مطلب مطبوعی است که در هر جامعۀ بشری که گفته شود برای هر کسی که گفته بشود از ما می پذیرد.[38]

در این بیان حضرت امام اولاً، حکومت اسلامی را که مطلوبترین خواستشان در تحقق انقلاب اسلامی بوده است مترادف با حکومت عدالت می داند و لذا اسلامی بودن در این نگرش با عادلانه بودن ترادف دارد. البته می تواند حکومتی کافر باشد ولی در چهارچوب کفر ظالم نباشد اما این بدان معنا نیست که واقعاً عادله است. هر چند برخی مطرح می سازند که اسلامی بودن غیر از عادل بودن است ولی اگر دیدگاه حکیمان مسلمان را بپذیریم که بنیان را عدل تشکیل می دهد نمی توان گفت که اسلامی بودن غیر از عادل بودن است. شاید معنای عدالت گسترده تر باشد ولی اسلامیت نمی تواند از عدالت جدا باشد. اسلامی که اساسش بر عدل است.[39] ثانیاً، اینکه «حکومت مطلوب مورد نظر امام حکومت عدالت و مطلب مطبوعی است» بدین معناست که مطابق طبع و فطرت بشر است و لذا مخالفی ندارد، چون امری که مطابق فطرت و طبع افراد بشر باشد، امری است انسانی. بنابراین، برای همگان پذیرفتنی است. این است که امام خمینی مطرح می سازد که در هر جامعه ای پذیرفته می شود و کسی با آن مخالفت و معارضه نمی کند. در عبارتی دیگر می فرماید: ما یک حکومت عدل می خواهیم، حکومت عدل اسلامی می خواهیم. این هم آرزوی هر آدمی است که یک حاکمی باشد برای آن حکومت بکند که بعد از چند وقتی جیبهایش را پر نکند و از این مرز برود.[40]

و نیز تأکید می کند. عدل اسلامی را مستقر کنید. با عدل اسلامی همه و همه در آزادی و استقلال و رفاه خواهند بود.[41]

بنابراین، تعاریف و توضیحاتی که امام خمینی در ادامۀ عبارات مربوط به عدالت می آورند. بیان شاخصها یا مصادیق عدل و حکومت عدل است. برخی از مهمترین شاخصها و مصادیق عادلانه بودن حکومت از دیدگاه آن حضرت عبارت است از:

1ـ فقدان ظلم و انظلام «ما نه ظلم می کنیم نه مظلوم می شویم؛»[42] 2ـ تحقق آزادی و تحقق استقلال و رفاه عمومی؛ 3ـ رسیدن تمام اقشار جامعه به حقوق حقۀ خود و فقدان تبعیض؛[43] 4ـ وجود انصاف و فقدان اجحاف؛ 5ـ علاقه مندی به افراد رعیت و برابری مسئولان با آنان در شیوۀ زندگی؛ 6ـ خیانت نکردن به بیت المال؛ 7ـ نفی نظام استثماری؛ 8ـ موافقت با رأی مردم و حکم خدا. از این نگاه حکومت رسول اللّه (ص) نیز با انگیزه بسط عدالت تشکیل یافته و حکومتی عادلانه است. پیغمبر اسلام(ص) تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومتهای جهان، لیکن با انگیزه بسط عدالت اجتماعی.[44]

همچنین ستم ستیزی و مبارزه با ظلم و بی عدالتی و تبعیض و نفی فسق و فجور و سایر موارد مشابه از مهمترین الزامات عدل تلقی می شوند.

گفتار دوم مبارزه با ظلم و جور و جائرین در نگرش امام خمینی

1ـ ظلم ستیزی

یکی از مهمترین الزامات عدالت از دیدگاه امام خمینی ظلم ستیزی است. او خود، هم به لحاظ نظری و هم در بعد عملی، مبارزات مستمری علیه جور و ستم و جائرین آغاز کرد و ادامه داد تا سرانجام نیز با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به بزرگترین هدف خود از مبارزه دست یافت. یکی از اولین اقدامات امام، هم در حوزۀ نظر و هم در عرصۀ عمل، در جهت تحقق عدل و مبارزه با جور و ستم، نگارش کشف اسرار در سال 1324 شمسی بود. او در این کتاب ضمن رد ادعاهای نویسندۀ اسرار هزار ساله به نفی اقدامات رژیم حاکم بر ایران پرداخت. او در نتیجه گیری پایان کتاب آورده است.

در پایان سخن از نویسندگان کتابها یا روزنامه ها تقاضا می شود... و با یک شجاعت ادبی و از خود گذشتگی دست به دست داده، ملت را بیدار کنند و حس دینداران را که در این چند سال خفه کردند باز در توده زنده کنند تا مورد استفاده دیگران [واقع ]نشوند.[45]

او همچنین، در همان ایام،[46] در نامه ای خطاب به تمام اقشار جامعه آنها را به قیام در راه خدا و مبارزه با ستم و بی عدالتی دعوت می کند. اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید فرداست که مشتی هرزه گرد شهوتران بر شما چیره شوند و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطلۀ خود کنند.[47]

پس از آن نیز مبارزات امام ادامه یافت. در اینجا با توجه به وضوح مبارزات ایشان در زمان ما، تنها به ضرورت مبارزه با ظلم و ستم و برقراری عدالت از دید ایشان اشاره می شود. امام علت ارسال رسولان و نبوت را قیام برای عدالت و مقابله با ظلم می داند. نبوت اصلاً آمده است و نبی مبعوث است برای اینکه قدرتمندهایی که به مردم ظلم می کنند پایه های ظلم آنها را بشکنند.[48]

بعثت پیامبر اسلام(ص) نیز برای مبارزه با ستم و بیدادگری و تحقق عدالت در جامعه بوده است. سیره و سنت پیشوایان معصوم ما نیز مؤید این موضوع است. بعثت رسول خدا برای این است که راه رفع ظلم را به مردم بفهماند، راه اینکه مردم بتوانند با قدرتهای بزرگ مقابله کنند به مردم بفهمانند... ظلمت ظلم را به کنار بزند و به جای او عدالت بگذارد، نور عدالت را به جای او بگذارد و راه او را به ما فهمانده است.[49]

او همچنین قیام حضرت علی(ع) بر ضد معاویه و قیام امام حسین(ع) در مقابل یزید را قیامی عادلانه در جهت تحقق عدالت و برای مقابله با سلطان جائر می داند که ضرورتی عقلی و دینی است و انسان در برابر آن مسئول است و نمی تواند نسبت به آن خاموش بماند و دست به اقدامی نزند. وی بعد از نقل روایت امام حسین(ع)، در مورد علت قیام آن بزرگوار در برابر یزید، می فرماید:

و کسی که تخلف بکند جای او جای همان سلطان جائر است یعنی در هر طبقه ای از جهنم که سلطان جائر، یک همچو سلطان جائری جا دارد، این آدمی هم که ساکت است که این سلطان جائر هر کاری می خواهد بکند، ساکت است او، جایش جای همین سلطان جائر قرار دارد.[50]

بنابراین، قیام برای مقابله با جائرین در هر زمان و در هر وضعیتی تکلیف است و از آن گریزی نیست. برای من مکان مطرح نیست، آنچه مطرح است مبارزه بر ضد ظلم است. هر جا بهتر این مبارزه صورت بگیرد، آنجا خواهم بود.[51]

و نهایت اینکه در این راه نباید کوتاه آمد و جنگ و جهاد نیز امری مشروع و کشته شدن در این راه شهادت است که آن هم حادثه ای نیکوست. به جهانیان بگویید، در راه حق و اقامۀ عدل الهی و کوتاه کردن دست مشرکان زمان باید سر از پا نشناخت و از هر چیزی حتی مثل اسماعیل ذبیح اللّه  گذشت که حق جاودانه شود.[52]

 2ـ نفی حکومتهای غیر عادله

برخی دیگر از الزامات عدل در مورد حکومتها، بر مبنای دیدگاه امام خمینی، عبارتند از:

الف) ضرورت فراگیری و همه جانبه بودن اجرای عدل در نهادهای حکومتی جامعه. عمل به عدل اسلامی مخصوص به قوۀ قضاییه و متعلقات آن نیست، که در سایر ارگانهای نظام جمهوری اسلامی از مجلس و دولت و متعلقات آن و قوای نظامی و انتظامی و  سپاه پاسداران و کمیته ها و بسیج و دیگر متصدیان امور نیز به طور جدی مطرح است.[53]

ب) مشروعیت نداشتن غیر عادل ـ به مفهوم فقهی ـ در عهده داری مناصب سیاسی شرعی. از دید امام پذیرش مناصب شرعی چون قضاوت و شهادت و نیز مناصب سیاسی چون حکومت و امارت زمانی مشروعیت می یابد که عامل آنها دارای ملکه عدالت باشد. به عنوان مثال در مورد قاضی می نویسد: باید عادل باشد یعنی دارای قوه باشد که به واسطۀ آن از تخلف قانونهای خدایی احتراز کند کسی که تخلف از قانون کند و گناهکار باشد حق قضاوت ندارد.[54] همچنین در مورد فقیه دارای ولایت بر جامعه می فرماید: فقیه اگر پایش را اینطور بگذارد، اگر یک گناه صغیره هم بکند از ولایت ساقط است.[55] این است که در نگرش فقهی امام خمینی و برخی از فقهای شیعه، عدالت همچنان از جملۀ الزامات مهم و معیار حکومت است.

ج) حکومت عدل حکومت دیکتاتوری و استبدادی نیست، زیرا دیکتاتوری و استبدادی با عدالت به معنای دقیق آن در تعارض قرار می گیرد. حکومت اسلامی حکومت دیکتاتوری نیست. مذهب مقابل اینها ایستاده، اسلام مقابل دیکتاتوریها ایستاده.[56]

د) فرد غیر عادل فاسق است و از فرد فاسق حتی شهادت نیز پذیرفته نیست و فاسق کسی است که مرتکب کبیره می شود یا اصرار بر ارتکاب صغیره دارد و یا حتی مبادرت به ارتکاب آن می کند. العِدالة و هِیَ المَلکة الٰرادِعَة عَن مَعصیة اللّه  تعالی. فَلاٰ تَقْبَل شَهادة الفٰاسق و هو المُرتکب للکبیرة او المُصر علی الصغیرة بَلِ المُرتکب لِلصَغیرة عَلَی الاَحوط اِن لَم یَکن الاقَویٰ، فَلاتَقبل شهادة مُرتکب الصغیرة اِلاّٰ مَعَ التَّوبة و ظُهُور العِدالة.[57]

ه) حرفه معونت و یاری ظالم و پذیرش ولایت از سوی جائر و یاری او[58].

گفتار سوم امام و عدالت اجتماعی

امام خمینی با نفی جبر و تفویض و پذیرش امر بین الامرین بر عقل و اختیار انسان در تصمیم گیری و ارادۀ سرنوشت خود صحه گذاشت. برای مثال به آیۀ وَمٰارَمَیْتَ اِذ رَمیْتَ ولکن اللّه  رمٰی.[59] یعنی تیر نیفکنده آنگاه که تیر افکندی، بلکه خداوند تیر را افکند. استناد می کند و چنین می گوید:

این اثبات و نفی، اشاره به مقام امر بین الامرین است، یعنی تو رمی کردی و در عین حال تو رمی نکردی به انانیت و استقلال خود، بلکه به ظهور قدرت حق در مرآت تو و نفوذ قدرت او در ملک و ملکوت تو، رمی واقع شد، پس تو رامی هستی و در عین حال حق جل و علا رامی است.[60]

بر اساس نفی جبر و پذیرش امر بین الامرین و تکیه بر عقل و آزادی انسان است که آدمی نه تنها توان تحقق عدالت را در نفس خود ـ به مثابه ملکه ای اخلاقی ـ داراست بلکه می تواند نظام اجتماعی مبتنی بر عدالت را پی ریزی و ایجاد نماید. امام خمینی می فرماید که «حکمت آفریدگار بر این قرار گرفته که مردم به طریقۀ عادلانه زندگی کنند و در حدود احکام الهی قدم بردارند. این حکمت همیشگی و از سنتهای خداوند متعال و تغییرناپذیر است.»[61] این بیان حاکی از آن است که بشر به صورت بالقوه توانایی و امکانات و شرایط لازم را برای چنین زیستی داراست. از همین رو، والاترین وظیفۀ پیامبران نیز تحقق عدالت و یکی از مهمترین اهداف بعثت رسولان و یا شاید تنها هدف بعثت رسولان، لیقوم الناس بالقسط، است. برخی پنداشته اند که امام خمینی در مسائل اجتماعی بیشتر به توزیع منابع و امکانات اقتصادی جامعه توجه داشته است در حالی که این گونه نیست. او علاوه بر تکیه بر توزیع عادلانۀ ثروتها و امکانات جامعه، به توزیع صحیح و عادلانۀ مناصب، برابری آدمیان در برابر قانون، رفتار عادلانۀ حکومت با مردم و مسائلی از این قبیل اهمیت بسیار قائل است. به عنوان مثال:

از منظر او اجرای عدالت است که جامعه را تبدیل به صورت ظاهر قرآن می کند. قرآن... برای رفع ظلم از بین بشر آمده است یعنی یک بعدش این است که ظلم را از بین بشر بردارد و عدالت اجتماعی را در بشر ایجاد کند. ما اگر کوشش کنیم و آنهایی که تابع قرآن خودشان را می دانند، مسلمین جهان اگر کوشش کنند... آن وقت یک دنیایی می شود که صورت ظاهر قرآن می شود.[62]

و یا در بیانی دیگر اسلام  مورد نظر خود را این گونه معرفی می نماید: یک همچو اسلامی که در آن عدالت باشد. اسلامی که در آن هیچ ظلم نباشد، اسلامی که شخص اول با آن فرد آخر در علی السواء در مقابل قانون باشند.[63]

بنابراین، امام خمینی نه تنها بر اساس چنین نگرشی به عدالت و ارتباط آن با آزادی و اختیار انسان، مبارزه سرسختانه با هرگونه جبر و جباریت و استبداد و ستم و نفی حقوق بندگان را در سرلوحۀ زندگانی خود قرار داد بلکه بر حمایت از محرومان و مستضعفان جامعه و نفی شکاف طبقاتی نیز اصرار داشت به گونه ای که با تکیه بر اصل حد وسط و نفی افراط و تفریط دیدگاه متوازنی در باب عدالت توزیعی در حوزه اقتصاد مطرح ساخت که میزان بهره مندی افراد را از منابع اقتصادی جامعه تابع استعدادها، توان، شایستگی و لیاقت آنها، با رعایت حمایت از اقشار مستضعف قرار داد و از همین رو، با علل و عوامل بی عدالتی در جوامع چون استعمار، استبداد، استکبار و فقر به نبرد برخاست. امام خمینی، از یکسو، با نفی شکاف طبقاتی و حمایت از اقشار مستضعف و محروم جامعه و، از سوی دیگر، با حمایت از عقل و اختیار آدمیان، همان گونه که آزادی بی حد و حصر لیبرالیستی را، که موجب ظلم بر طبقات و اقشار محروم جامعه می شود، رد می کند، نگرش برابرگرایانۀ مطلق سوسیالیستی را نیز نمی پذیرد. لذا از دید او باید به سویی حرکت کرد تا «همۀ افراد این ملت یک زندگی متوسطی داشته باشند»[64] و بی عدالتی نیز که امر عرضی در جوامع بشری است و به ذات آدمیان و ماهیت جوامع مربوط نمی شود قابل رفع است. پس می توان، بر اساس عدالت زندگی متوسطی را که شکافهای طبقاتی، اقتصادی و اجتماعی در آن نباشد یا در حداقل باشد ایجاد کرد. بدین معنا که با افزایش رفاه طبقات پایین تر مردم جامعه و کاهش امکانات اقشار بسیار مرفه به سوی یک سطح متوسط پیش رفت.

به علاوه؛ در قوانین و مقررات دین اسلام به صورت بالقوه تحقق چنین وضعیتی لحاظ شده است. امام خمینی رویکرد کلی اسلام در حوزه عدالت توزیعی را در جامعه اینگونه بیان می نماید: اسلام نه با سرمایه داری ظالمانه و بی حساب و محروم کنندۀ توده های تحت ستم و مظلوم موافق است، بلکه آن را به طور جدی در کتاب و سنت محکوم می کند و مخالف عدالت اجتماعی می داند... و نه رژیمی مانند رژیم کمونیسم و مارکسیسم لنینیسم.... بلکه اسلام یک رژیم معتدل با شناخت مالکیت و احترام به آن به نحو محدود در پیداشدن مالکیت و مصرف، که اگر به حق به آن عمل شود، چرخهای اقتصاد سالم به راه می افتد و عدالت اجتماعی که لازمه یک رژیم سالم است تحقق می یابد.[65]

امام خمینی برخی راههای اساسی عملی کردن عدالت اسلامی را چنین برمی شمارد: 

1ـ تعدیل برای حذف فاصلۀ طبقاتی، 2ـ حفظ منافع محرومان و گسترش مشارکت عمومی آنان و محرومیت زدایی، 3ـ مبارزه با زراندوزان و رفاه طلبان، 4ـ اجرای قوانین و مقررات اسلام، 5ـ همراهی حکومت با اقشار ضعیف جامعه، 6ـ اصل ساده زیستی، بویژه، در مورد مسئولان جامعه، 7ـ نفی تشریفات و تجملات در دستگاههای حکومتی، 8ـ نفی نفوذ سرمایه داران در حکومت، 9ـ نفی حب دنیا و دنیاپرستی، 10ـ توجه به عمران و آبادی روستاها و مناطق محروم، 11ـ تدوین قوانین به نفع محرومان جامعه، 12ـ نفی اخلاق سرمایه داری و کاخ نشینی و.....

و نهایت اینکه در دیدگاه او تحقق عدالت به مفهوم حقیقی و به دور از شوائب و اجرای آن، به معنای راستین و در بعد جهانی اش کار حضرت بقیة اللّه  الاعظم(عج) است که «به این معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنیا اجرا خواهد کرد.»

منبع: نظریه عدالت از دیدگاه ابونصر فارابی، امام خمینی و شهید صدر، دکتر محمد حسین جمشیدی، پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی ، ص 477-498


[1] شرح چهل حدیث، ص 112؛ عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، ص 132. [2] شرح چهل حدیث، ص 112؛ عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، ص 132. [3] عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، ص 135؛ ر.ک. تقریرات شرح اسفار، همان. [4] اعراف(7): 179، اینان همانند چهار پایان‏اند، بلکه از آنان گمراه‏تر هستند. [5] صحیفۀ امام، ج 4، ص 176؛ مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، ابواب معرفت، تهران: مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، چاپ دوم، 1374، ص 204. [7] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 148؛ عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، ص 23. [8] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 148؛ عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، ص 23. [9] امام محمدباقر(ع) در روایتی می‏فرماید که چون پیامبر(ص) به معراج رفت، عرض کرد پروردگارا چگونه است حال مؤمن در نزد تو؟ خداوند در جواب فرمود: «...پس وقتی که دوست داشتم او را، گوش او هستم که به آن می‏ شنود و چشمش که به آن می ‏بیند و زبانش که به آن سخن می‏ گوید و دستش که به آن اخذ می ‏کند. اگر بخواند مرا جواب دهم او را؛ و اگر از من چیزی بخواهد عطا می ‏کنم به او.» شرح چهل حدیث، صص582ـ581، الحدیث الرابع و الثلاثون (34). [10] شرح حدیث جنود عقل و جهل، صص 151؛ عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، 25. [11] شرح حدیث جنود عقل و جهل، صص 153ـ152؛ عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، صص 26ـ25. [12] صحیفۀ امام، ج 5، ص 388. [13] تفسیر سورۀ حمد، ص 124. [14] صحیفۀ امام، ج 11، ص 386. [15] صحیفه امام، ج‏3، ص: 304 ، ج 1، ص 444. [16] امام خمینی، کتاب البیع، ج 2، ص 472. [17] همان، مطبعة مهر، ج 2، ص 460: «همانا اسلام برای تأسیس حکومت عادل ه‏ای قیام کرد که در آن قوانین مربوط به مالیات و بیت ‏المال و اخذ آن از تمامی طبقات بر اساس عدالت باشد و قوانین مربوط به جزا و قوانین مربوط به قضا و حقوق بر اساس عدالت باشد. [18] همان، ج 2، ص 207. [19] روم(30): 30. [20] صحیفه امام، ج‏15، ص: 109  [21] صحیفۀ امام، ج 21، ص 204؛ اسلام ناب در کلام و پیام امام خمینی، تهران: تنظیم ونشر، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، (بنیان آثار موضوعی، دفتر پنجم)، چاپ دوم، 1374، ص 38. [22] امام خمینی، ولایت فقیه، همان، ص 4؛ اسلام ناب در کلام و پیام امام خمینی، ص 39. [23] صحیفۀ امام، ج 21، ص 11؛ اسلام ناب در کلام و پیام امام خمینی، ص 38. [24] کتاب البیع، ج 1، ص 363. [25] همان، ص 409. [26] شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، همان، ج 13، ص 255. [27] کتاب البیع، ج 1، ص 451. [28] صحیفۀ امام، ج 6، ص 461. [29] همان، ج 5، ص 237. [30] همان، ج 14، ص 268؛ ر.ک. ج 14، صص 269ـ268. [31] امام خمینی، کشف اسرار،قم: انتشارات آزادی، بی‏تا، ص 222؛ اسلام ناب در کلام و پیام امام خمینی، ص 12. [32] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 148؛ عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، صص 24ـ23. [33] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 148؛ عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، صص 24ـ23. [34] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 148؛عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، صص 24ـ23. [35] تفسیر سورۀ حمد، ص 129. [36] صحیفۀ نور، ج 14، ص 103؛ آیین انقلاب اسلامی، صص 201ـ200. [37] امام خمینی، کتاب البیع، ج 5، ص 472؛ ر.ک. ج 2، ص 437. [38] صحیفۀ امام، ج 3، ص 509؛ اندیشه ‏های اقتصادی امام خمینی، جمع ‏آوری و تدوین محسن آژینی، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1374، ص 232.  [39] صحیفۀ امام، ج 15، ص 109. [40] همان، ج 5، ص 49؛ اندیشه ‏های اقتصادی امام خمینی، صص 234ـ233. [41] صحیفۀ امام، ج 7، ص 115؛ اندیشه‏ های اقتصادی امام خمینی، ص 236. [42] صحیفۀ امام، ج 7، ص 291، ج 5، ص 149؛ اندیشه ‏های اقتصادی امام خمینی، ص 236. [43] ر.ک. صحیفۀ امام، ج 5، صص 234ـ223. [44] صحیفۀ امام، ج 7، ص 406. [45] کشف اسرار، صص 334ـ333. [46] پانزدهم اردیبهشت 1323 ش، یازدهم جمادی الاول 1363 ق. [47] صحیفۀ امام، ج 1، ص 23. [48] همان، ج 4، ص 162؛ آیین انقلاب اسلامی، ص 45. [49] صحیفۀ امام، ج 17، صص 435؛ آیین انقلاب اسلامی، ص 59. [50] صحیفۀ امام، ج 5، ص 192؛ اسلام ناب در کلام و پیام امام خمینی، ص 202. [51] صحیفۀ امام، ج 5، ص 301؛ آیین انقلاب اسلامی، ص 390. [52] کلمات قصار، پندها و حکمت ها، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373، 219؛ و نیز در این مورد ر.ک. محمد حسین جمشیدی، «احیای تفکر ظلم ستیزی و عدالت خواهی اسلام در اندیشه سیاسی امام خمینی»، مجموعه مقالات کنگره بین‏ المللی امام خمینی و احیاء تفکر دینی، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج 2، 1377، صص 94ـ63 و مواضع دیگر. [53] کاظم قاضی‏ زاده، همان، ص 421. [54] کشف اسرار، ص 298. [55] صحیفۀ امام، ج 11، ص 306؛ اسلام ناب، ص 120. [56] همان. [57] تحریر الوسیله، ج 2، ص 442. [58] ر.ک.امام‏ خمینی،المکاسب ‏المحرمة، تهران:مؤسسه ‏تنظیم ‏و نشر آثار امام ‏خمینی، ج2 ،1373، صص254ـ142. [59] انفال(8): 17. [60] عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، ص 70.  [61] امام خمینی، ولایت فقیه، ص 31. [62] صحیفه امام، ج‏17، ص: 434[63] صحیفه امام، ج‏9، ص: 425  [64] صحیفه امام، ج‏17، ص: 427  [65] صحیفه امام، ج 21، ص 444. 

. انتهای پیام /*