پرتال امام خمینی/ رضا نهضت: در نوبت گذشته به بررسی مقامات عرفانی از منظر امام خمینی، بر اساس دیدگاه ابونصر سراج، پرداختیم. در این نوبت به بررسی این مقامات مطابق با نظر عطار نیشابوی خواهیم پرداخت.

احوال عرفانی از نظر امام خمینی (بر اساس نظریه ابونصر سراج)
چنان که گفتیم، در طی منازل و مقامات، احوالی بر سالک حادث می‌شوند که می‌توانند او را در طی مسیر، یاری رسانند. این احوال از نظر ابونصر سراج، ده نوعند. در ادامه می‌کوشیم که این احوال را از نظرگاه امام خمینی مورد بررسی قرار دهیم.

مراقبه چیست؟
مراقبه: مراقبه به معنای مواظبت است و در عرفان به این معناست که سالک آگاهی داشته باشد که حق تعالی، در جمیع احوال و اعمال، ناظر بر اوست و به همین سبب، حتی فکر و اندیشه ی گناه را نیز به ذهن خود راه ندهد. به اعتقاد امام، یکی از راه هایی که می‏ تواند به سالک کمک کند تا به مجاهده با نفس بپردازد عمل «مراقبه» است.
امام به سالکی که عزم و اراده نموده تا در مسیر الی الله گام نهد، انجام سه کار را توصیه می‌کند: مشارطه، مراقبه و محاسبه.(. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص 9.)

مشارطه و محاسبه
در مشارطه، سالک با خود شرط می‏ کند که کاری را بر خلاف اوامر پروردگار انجام ندهد. بعد از انجام این کار، نوبت به مراقبه می‏ رسد؛ به این معنا که سالک در تمام مدت مشارطه، متوجه اعمال خود باشد و اگر وساوس شیطان سعی در اغفال وی داشت، وی با یاد نعمات خداوند آنها را از خود دور نماید.
محاسبه نیز به این معناست که سالک هر شب، به حساب و کتاب نفس خویش بپردازد و ببیند که چه مقدار توانسته است به«مشارطه» هایش عمل کند.

قرب فرائض و قرب نوافل
قرب: قرب به معنای نزدیکی است و در عرفان به این معناست که سالک حجابهای راه را از پیش روی بردارد و از راه صفای دل به پروردگار نزدیک گردد.

وقتی که خداوند سمع و بصر انسان می شود
امام خمینی در آثار خویش، سخن از دو قرب فرائض و نوافل کرده است؛ چنانکه در احادیث اهل بیت نیز از این دو قرب سخن به میان رفته است. به فرموده امام باقر(ع)، انسان در سلوک خویش به جایی می‏ رسد که: «و انه لیتقرب الیَّ بالنافلة حتی أحبّهُ فإذا أحببتُهُ، کنتُ سَمْعَهُ الذی یَسْمَعُ بِهِ، وَ بَصَرَهُ الّذی یُبْصِرُ بِهِ، وَ لِسانَهُ الّذی یَنْطِقُ بِهِ، وَ یَدَهُ الّتی یَبْطِشُ بها…».(، الاصول من الکافی، ج 2،  ص 352).
در قرب نوافل، سالک به فنای کلی و اضمحلال مطلق می ‏رسد. اینک وی به سمع حق می‏ شنود، به بصر حق می‏بیند و به لسان حق نطق می‏نماید.( شرح چهل حدیث، ص 591). درواقع، در قرب نوافل، سالک متخلّق به اخلاق الهی می‏گردد؛ چرا که وی به فنای صفاتی رسیده است. این مرتبه برای سالکان مجذوب محقق می‏گردد. در قرب نوافل اما، فنای تام هنوز صورت نگرفته است.

انسان زبان حق می گردد
در قرب فرائض است که شخصیت سالک، محو می‏گردد و از کثرت اسماء و صفات چیزی باقی نمی‏ماند. در این جا، برای سالک فنای ذاتی روی می‏دهد و در نتیجه وی گوش خدا می‏شود که بدان می‏شنود، چشم خدا می‏گردد که بدان می‏بیند و زبان خدا می‏شود که با آن نطق می‏کند. درواقع، قرب فرائض، عبارت است از بقاء بعد از فناء و یا صحو بعد المحو و این حال جز برای مجذوبین سالک محقق نمی‏ گردد. (شرح چهل حدیث، ص 592)

حقیقت عشق قابل تعریف نیست
محبت:
عشق و محبت، یکی از اساسی‏ ترین مفاهیم عرفان اسلامی بوده است، به طوری که هم در مکتب ابن عربی و هم در مکتب عرفان ذوقی خراسان به طور مبسوط به آن پرداخته‏ اند.
امام نیز مانند ابن عربی و دیگر عارفان معتقد است که حقیقت عشق قابل تعریف نیست و جنس و فصل ندارد و تنها می‏ توان سخن از آثار و نتایج عشق بر زبان آورد. چنان که ابن عربی در این باره می‏ گوید: «واختلف الناس فی حدّه فمارأیت احداً حدّه بالحدّ الذاتی بل لایتصور ذلک فما حدّه الا بنتایجه و آثاره و لوازمه و لاسیما و قد اتصفّ به الجناب العزیز و هو الله».(الفتوحات المکیه، ج 2، ، ص 320)
امام نیز به مانند ابن عربی عشق را در دو ساحت معرفی می‏ کند. در واقع عشق صفتی است که هم به خدا نسبت داده می‏ شود و هم به انسان:
الحب ینسب للانسان و الله               بنسبة لیس یدری علمنا ماهی(همان، ج 2، ص 315)
عشق عین غیب الغیوب است

عشق، هرگاه به عنوان صفت خداوند مطرح گردد، صفت ذاتی اوست و از آن جا که این صفت ذاتی، عین غیب الغیوب است، پس حقیقت عشق ناشناختنی است.( فاطمه طباطبایی، سخن عشق، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، پائیز 1380، ص 69.)در این ساحت است که عشق هم سبب ایجاد و هم عامل بقاست. درواقع اگر عشق نبود، هیچ موجودی پا به عرصۀ هستی نمی‏ نهاد: «و لو لا ذلک الحب لما یظهر موجود من الموجودات و لایصل احد الی کمال من الکمالات فان بالعشق قامت السموات».( مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة ص 71)     
به همین دلیل است که امام می‏ سراید:
من چه گویم که جهان نیست به جز پرتو عشق             از ازل مست از آن طرفه سبوئیم همه(، دیوان اشعار، ص 179)

عشق انسانی

درباره ی این عشق، که سبب پیدایش کثرات در عالم گردید، در سلسله مقالات جهانشناسی عرفانی امام خمینی، به تفصیل سخن گفتهایم. عشق اما به عنوان صفتی برای انسان نیز به کار می‏ رود. در این مقام، حقیقت عشق آتشی است که از قلب عاشق طلوع می‏ کند و تمام وجود و هستی وی را در میان می‏ گیرد.( ، سرالصلوة ص 11)

عشق از اول چرا خونی بود؟
اما چه می ‏توان کرد که طریق عشق، طریقی عجب خطرناک است و هرکس را توان آن نیست که پای در آن وادی گذارد؟ اگر حافظ می‏ پنداشت که «عشق آسان نمود اول» و تحصیلِ عشق و رندی را آسان و سهل می‏ دانست، اما امام برخلاف وی و به مانند مولوی، عشق را از همان ابتدا سرکش و خونی می‏ یابد:
من از آغاز که روی تو بدیدم گفتم                در پی طلعت این حوروش انجامم نیست(، دیوان امام، ص 68)

عشق فطری است
نکتۀ جالب و قابل توجهی که امام بیان می ‏دارد این است که عشق، امری فطری است و همه ی موجودات، از آن برخوردارند. درواقع، عشق به کمال مطلق «در کانون جمیع سلسلۀ بشر از سعید و شقی و عالم و جاهل و عالی [و] دانی، مخمّر و مطبوع است. و اگر در تمام سلسلۀ بشر، انسان تفحص کند و گردش کند و جمیع طوایف متشتته و اقوام متفرقه در عالم را تفتیش کند، یک نفر را نیابد که به حسب اصل جبلت و فطرت، متوجه به کمال و عاشق خیر و سعادت نباشد.»(، شرح جنود عقل و جهل، ص 77)
اگر همه آدمیان مخمور جام عشقند و
ذرّات وجود عاشق روی ویند                       با فطرت خویشتن ثناجوی ویند(، دیوان اشعار، ص 212)
و اگر عشق او «سرشته گشته اندر گل ما»، پس سبب چیست که گوهر عشق نایاب است و اکثر انسان ها، از دست یابی به آن محروم‏ اند؟ به اعتقاد امام، در اثر حضور انسان در عالم طبیعت و توجه به دنیا، احتجابات و ظلمات و کدورات بر نفس وی چیره می‏ شوند و او را از فطرت اصلی خویش دور می‏ سازند.( شرح حدیث جنود عقل و جهل ص 78) باید توجه داشت که امام برای انسان، دو نوع فطرت اصلی و تبعی قائل است. فطرت اصلی عبارت است از عشق به کمال و فطرت تبعی عبارت است از تنفر و انزجار از نقص. امام خمینی، شرح جنود عقل و جهل، صص 76- 77)
معشوق امام خمینی
معشوق امام اما کیست؟ آیا او نیز در سلوک، به عشق مجازی معتقد است و بدان توصیه می ‏کند؟ حقیقت این است که عشق مجازی، با وجود آن که نقش مهم و اساسی در آثار صوفیه دارد، اما در احادیث اهل بیت، سخن چندانی از آن به میان نرفته است و در سلوک عارفانه ی آنان، ردپایی از آن به چشم نمی‏ آید. شاید هم بتوان بعضی از احادیث را در رد این عشق ذکر کرد. مثلا از امام علی (ع) نقل شده است که (ع) فرمود: «العشق مرض لیس فیه أجر و لاعوض»، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، مصر 1378 ه‍. ص 460)
امام نیز به عنوان فقیه و عارف شیعی خود را مجاز نمی‏ بیند که سخن از این معشوق به میان آورد. درواقع معشوق امام یکسره عرفانی است. عشق بدین معشوق البته قبله نماست:
برکن این خرقۀ آلوده و این بت بشکن           به در عشق فرود آی که آن قبله نماست(، دیوان اشعار، ص 49)
عشق به چنین معشوقی هستی عاشق را از بین می‏ برد:
بنده ی عشقِ مسیحا دم آن دلدارم                     که به یمن قدمش هستی من دود نمود(همان، ص 114)
عشق به معشوق، از چنان لذت والایی برخوردار است که دیگران را توان درک و فهم آن نیست. درواقع، غم و رنج عشق نیز زیبا و دلپذیر است:
لذت عشق تو را جز عاشق محزون نداند         رنج لذت بخش هجران را به جز مجنون نداند(همان، ص 98)
هر چه گوید عشق گوید

عاشق، آن هنگام که عنان و اختیار خویش را به دست معشوق سپرد و یکسره مفتون و شیفته او گردید، از خود اراده و اختیاری ندارد و این عشق است که او را فرمان‏روایی می‏ کند:
هرچه گوید عشق گوید، هرچه سازد عشق سازد    من چه گویم، من چه سازم، من که فرمانی ندارم(همان، ص 150)
اما به چه وسیله ‏ای می‏ توان عاقلان را با عشق آشنا کرد و آنان را به این وادی کشاند؟ حقیقت این است که با هیچ استدلالی و برهانی نمی‏ توان دیگران را به عشق دعوت کرد؛ چرا که عقلِ مصلحت جو و عاقبت اندیش نمی‏ تواند دلیری‏ ها و خطرهای راه عشق را بپذیرد. به همین دلیل است که امام بیان می‏
دارد:
عاشقم جز عشق تو در دست من چیزی نباشد                     عاشقم، جز عشق تو بر عشق برهانی ندارم(همان)
و به همین دلیل است که کسانی را که آمادگی جان بازی و فناشدن در راه معشوق را ندارند، از وارد شدن در عرصۀ عشق بر حذر می‏ دارد:
گر نداری سر عشاق و نداری ره عشق                        سر خود گیر و ره عشق به رهوار سپار(همان ص 124)
خوف در عرفان

خوف: در عرفان، خوف به معنای شرم از انجام گناه و منهیات شرعیه و اندوهناک بودن از ارتکاب آن هاست.( لغت نامه دهخدا، ج 6، دانشگاه تهران،  ص 8896.) و آن البته زائیده معرفت سالک به پروردگار است.
خوف مبدأ درمان امراض روحی
به اعتقاد امام خمینی، خوف سرچشمه و مبدأ علاج و درمان همه امراض روحانی و منشأ بسیاری از فضایل نفسانی است.( شرح چهل حدیث، ص 481). بنابراین کارهایی از قبیل یاد عذاب ها و نقمات الهی، یاد عظمت و جلال و قهر پروردگار و یاد مرگ و قیامت را برای دوام حالت خوف بسیار توصیه می‌کند؛ چرا که از نظر وی، خوف زائیدۀ تقصیر و قصور به قیام به مقام عبودیت است.( ، آداب نماز، ص 349). در واقع، سالک هنگامی که نظر به نقصان ذاتی خویش می ‏نماید و درمی‏ یابد که یکسره در بحر امکان و فقر و احتیاج فرورفته و از خود چیزی ندارد، سرافکندگی و خوف و خجلت وی را فرا می‏ گیرد.
خوف ممدوح و خوف مذموم
به اعتقاد امام خوف بر دو نوع است: خوف ممدوح و خوف مذموم. خوف ممدوح حاصل شهود سالک از عظمت و جلال پروردگار است و ناشی از تجلّیات افعالی و صفاتی پروردگار بر بنده است. اما هنگامی که سالک به فنای ذاتی برسد، این خوف نیز زائل می‏ گردد؛(شرح جنود عقل و جهل، ص 330و 331) چرا که: «الا ان اولیاء الله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون».(یونس: 62)اما خوف مذموم، خوفی است که درحال احتجاب بر بنده روی می ‏دهد و آن ناشی از تصرفات نفس و ابلیس است. به اعتقاد امام، این خوف عین جرأت بر حق است زیرا «خوف از غیر حق برای غیر حق، حق نخواهد بود.»(همان)
مراتب خوف:
مراتب خوف: خوف نیز از نظر امام، به حسب اختلاف استعدادها و درجات سالکین، به مراتبی تقسیم می ‏گردد:
1ـ خوف عامه: که عبارت است از خوف از عقاب و عذاب الهی.(همان، ص 327)
2ـ خوف خاصه: در این مرحله سالک بیم آن دارد که مورد عقاب و بی‏ لطفی محبوب واقع گردد و در نتیجه، از ساحت مقدس وی دور شود. وی اینک از لذات حیوانی و شهوانی دور شده است و در پی کسب لذات معنوی است؛ اما چه می‏ توان کرد که: «تا این طلب برای خود هست، از رنگ نفسانیت و صبغۀ
شیطانی، خالص و خالی نیست».(، همان)
3ـ خوف اخص خواص: سالک در این مرحله، توجهی به عطایا و نعمات الهی ندارد و آن چه که برای وی مهم است، شوق حضور در بارگاه الهی است. درواقع، وی خوف از احتجاب دارد. این مرحله نیز، اگرچه برای هرکسی حاصل نمی‏ گردد و مخصوص خُلّص اولیاست، اما هنوز رگه‏ هایی از منیّت در آن مشاهده می‏ گردد، چه سالک اشتیاق مشاهده و حضور را برای خویش می‏ خواهد و این نشانۀ بقای نفسانیت و انانیت سالک است.(همان، ص 328)
4ـ خوف اولیاء: در این مرحله، از انانیت و نفسانیت سالک چیزی باقی نمانده است و وی کاملاً رنگ خدایی به خود می‌گیرد که: «و من احسن من الله صبغةً».(. بقره: 138) بر اثر جلوات جمال و جلالِ پروردگار بر قلب سالک، برای وی خوف حاصل می‏ گردد و «خوف حقیقی عبارت از همین درجۀ اخیره است که پای نفسانیت و انانیت در کار نیست».(همان)
حال رجاء:حسن ظن به کرم الهی
رجاء: رجاء به معنای امیدواری و حسن ظن به کرم و رحمت الهی است. به اعتقاد امام، سالک وقتی نظر به نعمات و رحمت های فراوان پروردگار، که بدون سابقۀ استعداد و قابلیت به بندگان ارزانی داشته است می‏ افکند، امیدوار به رحمت پروردگار می‏ گردد و لذا رجاء او قوت می‏ گیرد.(شرح چهل حدیث، ص 223). پس مبدأ حصول و رجاء حسن ظن به خداوند است.( ، شرح جنود عقل و جهل، ص 130). درواقع، عقل به نور فطرت و صفای خود در می‏ یابد که حق، کاملِ مطلق است و وی از هرگونه نقائص امکانی بری است. لازمۀ این معرفتِ عقل، رجاء واثق و امید کامل به پروردگار و رحمتش است.
لزوم اعتدال میان خوف و رجاء
آن چه که از نظر امام مهم است و به آن تذکار می‏ دهد، این است که سالک، باید همواره در حدّ اعتدال خوف و رجاء باشد و هیچ یک از این دو حال بر دیگری برتری پیدا نکند؛ چرا که اسماء جلالیه و اسماء جمالیه نیز به یک اندازه و یکسان بر قلب سالک جلوه‏ گر می‏ شوند.(، شرح چهل حدیث، ص 230)
شوق چیست؟
شوق: شوق در لغت به معنای علاقه و آرزومندی است و در عرفان، به معنای هیجان قلبی و شور درونی برای وصول به محبوب است. بر اثر شوق است که عاشق خود را در برابر معشوق فنا می ‏نماید:
عاشق از شوق به دریای فنا غوطه ‏ور است                    بی‏ خبر آن که به ظلمتکدۀ ساحِل بود(دیوان امام، ص 104)
و به دلیل همین شوق است که سالک، طرۀ گیسوی دلدار را در هر کوی و دری جستجو می‏ کند:
طرۀ گیسوی دلدار به هر کوی و دری است       پس به هر کوی و در از شوق سفر باید کرد(همان، ص 79)
وقتی سالک انس پیدا می کند
انس:
در لغت به معنای خو گرفتن و آرامش است و در عرفان، به این معنا است که سالک به خاطر محبوب، از همه چیز دست بکشد و به مسرّت قلبی دست پیدا کند.
به اعتقاد امام، منشأ انس به حق، صبر در طاعات است.( شرح چهل حدیث، ص 262). سالکی که انس پیدا کرده، نه تنها دست از هر دو جهان می‏  کشد، که آن دو را دشمن می‏ پندارد؛ چرا که وی نجوا سر داده است:
مده از جنت و از حور و قصورم خبری           جز رخ دوست نظر سوی کسی نیست مرا(دیوان امام، ص 41)
او فردوس و جنّت را، ارزانی دیگران نموده و خود طالب دیدار یار و غم و اندوه ناشی از هجران وی است:
ـ فردوس و هرچه هست در آن، قسمت رقیب   رنج و غمی که می‏ رسد از او از آن ماست
ـ بـا مـدعـی بـگـو کـه تـو و جنت النعیم       دیـدار یـار، حـاصـل سـر نـهان ماست(همان، ص 55.)
به همین دلیل است که انس و عشرت با معشوق، ملامت ‏آور نیست و سالک را طالب ذکرهای کثیر و سجده‏ های طولانی می‏ کند(، شرح جنود عقل و جهل، ص 127)
اعتماد به خداوند نتیجه ایمان کامل است
اطمینان (طمأنینه):
اطمینان، عبارت است از اعتماد دل به خداوند، که خود نتیجۀ ایمانِ کامل به پروردگار و صفات کمالیه ‏اش است.
به اعتقاد امام، اطمینان مرتبۀ والا و کامل ایمان است.(، آداب نماز، ص 12) وی برای اثبات این مدّعا، به گفتگوی ابراهیم(ع) با خداوند اشاره می‏ فرماید: «اَوَلَمْ تُوْمِنْ؟ قالَ بَلی ولکن لیطمئنَّ قَلْبِی»(. بقره: 260) البته وی میان این اطمینان و اطمینان فقهی تفاوتی قائل است؛ چرا که اطمینان در معنای اخیر به این معناست که سالک عبادت را از روی سکونت قلب و اطمینان خاطر به جا آورد.(. آداب نماز، ص 16)
انواع مشاهده
مشاهده: در لغت به معنای دیدن است، اما در اصطلاح عرفان به این معنی است که سالک بتواند با چشم دل و قلب به مشاهده ی جمال خداوندی نائل گردد. امام خمینی مشاهده را نوری الهی و تجلّی‏ ای رحمانی می ‏داند که  به تبع تجلّیات اسمائیه و صفاتیه، در سرِّ سالک ظهور می‏ کند و قلب وی را منوّر می‏ نماید.( همان، ص 12). مشاهده البته دارای انواعی است:
الف) مشاهده غیبیه: در این نوع مشاهده، چشم، نفس و عقل نقشی ندارند بلکه این قلب است که به انوار الهی منور می‏ گردد.(، تفسیر سورۀ حمد، ، ص 141)
مشاهدات شیطانی
ب) مشاهدات شیطانی: نفس سالک بر اثر ریاضات و کسب صفای باطنی، مانند آیینه‏ ای صیقل داده شده می‏ گردد؛ لذا سالک ممکن است عین ثابت نفس خویش را در آینة وجودیش مشاهده نماید و گمان برد که صورت کسی است که خود را در آئینة وجود او دیده است و آن صورت را متعلّق به خود نداند. امام برای بیان این مفهوم به ذکر مثالی می‏ پردازد: «نظیر مشاهدۀ شیعیان به صورت خنزیر توسط بعضی از مرتاضین اهل سنت که گمان کرده‏ اند صورت واقعی شیعیان می‏ باشد حال آن که بواسطۀ صفای آینه وجود شیعیان، مرتاض صورت خود را به شکل خنزیر بوده در آینه او مشاهده نموده و گمان کرده که آن صورت واقعی بوده حال آن که او فقط صورت خود را دیده است.»( تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الأنس ص221)
اهل یقین چه کسانی اند؟
یقین: در لغت به معنای علمی است که در آن شکی نیست و در اصطلاح عرفان عبارت است از «رؤیت عیان به قوت ایمان نه به حجت و برهان».( مقدمه ‏ای بر مبانی عرفان و تصوف، ص 47).
به اعتقاد امام، اهل یقین کسانی هستند که دل هایشان را از کدورات زدوده‏ اند و از خواب غفلت بیدار شده‏ اند. آنان خود را جاویدان نمی‏ پندارند و لذا دنیا را به منزلة کشتزاری برای آخرت می‏ دانند.(‌ شرح دعای سحر، ص 211). درواقع، یقین در نظر امام به این معنی است که سالک ایمان داشته باشد که جز حق در دنیا و آخرت مؤثر و مالکی نیست.(شرح چهل حدیث، ص 560) وی برای یقین کامل دو نشانه ذکر می‏ کند: 1ـ سالک سخط و غضب حق را به رضای مردم نفروشد 2ـ مردم را به آن چه خداوند به آن ها نداده ملامت ننماید.(همان، ص 560.)به اعتقاد امام، پروردگار روح و راحت آدمی را در یقین و رضا قرار داده است.(همان، ص 563). از آن جا که صاحب یقین به حق و تقدیرات او ایمان کامل دارد و می‏ داند که وی دارای رحمت کاملۀ مطلقه و رحیم مطلق و جواد مطلق است. لذا همه سختی‏ ها و مصیبت ها بر وی آسان می‏ گردد.(همان، ص 564)
ادامه دارد...
_________________________________________________
منابع و ماخذ:
امام خمینی، دیوان امام، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، چاپ ششم، زمستان 1374
امام خمینی، شرح چهل حدیث، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ هفتم، پاییز1375
. محمد بن یعقوب کلینی، الاصول من الکافی، ج 2، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1388ه‍. ق
امام خمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، پاسدار اسلام، الطبعة الثانی: 1410 ه‍ .ق
. ابن عربی، الفتوحات المکیه، ج 2، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 1418 ق
فاطمه طباطبایی، سخن عشق، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، پائیز 1380
. امام خمینی، مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ سوم، 1372
امام خمینی، سرالصلوة، مؤسسه تنظیم و نشر  آثار امام خمینی، تهران، چاپ ششم، تابستان 1378
»، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، مصر 1378
علی اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج 6، دانشگاه تهران، چاپ اول، از دورة جدید بهار 1373
. امام خمینی، آداب نماز
. امام خمینی، تفسیر سورة حمد، مؤسسه‌تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، چاپ دوم، پاییز1375
شرح دعای سحر، فیض کاشانی،ترجمه سید احمد فهری،تهران،چاپ دوم،1380

. انتهای پیام /*