فرق ملاقات با امام و دیگر مراجع، از نگاه شیخ مجتبی قزوینی؛

فرق ملاقات با امام و دیگر مراجع، از نگاه شیخ مجتبی قزوینی؛

ماشین خاموش بود و با دنده خلاص حرکت می کرد البته با دست ماشین را هل می‏دادند تا به خانه امام رسیدیم. وارد منزل امام که شدیم آنجا مجلس خیلی جالبی شد برای اینکه بهترین مداحان مشهد مقدس آمده بودند و از آن جمله، من لازم است یاد کنم از مرحوم حاجی غنیان و همچنین آقای اکبرزاده که الآن حیات دارد. در اتاق امام که نشسته بودیم، از آن اتاق یک پنجره‏ای به حیاط باز می‏شد؛ امام جوری نشسته بودند که هم از حیاط و هم از سالن و هم اتاق دیده بشوند؛ یک طرف پنجره امام نشسته بودند و...

دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۲ - ۸:۵۸
چطور شادی این بی شرم ها رو تحمل کنیم؟!

شاید برای نخستین بار این خاطره را می خوانید!

چطور شادی این بی شرم ها رو تحمل کنیم؟!

در این فکر ها بودم که اسماعیل دستش را روی شانه ام گذاشت و مرا به خود آورد. پرسیدم: چه خبر؟ گفت:صبح سرگرد عراقی من رو خواست و گفت: کی از همه برات عزیز تره؟! گفتم پدر و مادرم! گفت : از اونها عزیز تر هم داری؟ گفتم: بله؛ یکی دیگه است که از همه برام عزیزتره

یکشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۲ - ۹:۱
ساقی که بود؟

ساقی که بود؟

یکی از شب ها یکی از زندانی هایی که بازداشت شده بود به نام معمار، خود را زده بود به دل درد، فکر می کرد با این شیوه او را آزاد می کنند. ساقی یک روانشناس بود و این تجربه را در طول سالهایی که زندانبان قزل قلعه بود بدست آورده بود. وقتی اطلاع پیدا کرد آمد در کریدور زندان، ما همه در انفرادی بودیم. با صدای بلند شروع کرد به آن زندانی که خودش را به دل درد زده بود نهیب زدن. به او گفت: تو که شجاعت و عرضه نداری غلط کردی وارد مبارزه شدی...

یکشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۲ - ۶:۰
زنهای عرب عبای امام را می‏بوسیدند

زنهای عرب عبای امام را می‏بوسیدند

امام به کفشداری که می‏رسید با اینکه آقای فرقانی که یکی از همراهان همیشگی امام بود اجازه نمی‏دادند که کفش ایشان را آقای فرقانی بردارد و به کفشداری بدهد، ایشان نعلین خودش را در می‏آورد و همانجا جلوی میز کفشداری می‏گذاشتند، بعد هم داخل ایوان حرم حضرت امیر(ع) می‏رفت...

شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۲ - ۱۳:۱۴
صفحه 6 از 6 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6