فصل سوم: اهداف و مأموریتها
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۳:۳۶
فصل سوم: اهداف و مأموریتها
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۳:۳۳
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۳:۳۰
فصل دوم: ارتش جمهوری اسلامی
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۹
فصل دوم: ارتش جمهوری اسلامی
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۵
فصل دوم: ارتش جمهوری اسلامی
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۲
فصل دوم: ارتش جمهوری اسلامی
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۰
فصل دوم: ارتش جمهوری اسلامی
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۳:۶
فصل دوم: ارتش جمهوری اسلامی
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۳:۴
فصل دوم: ارتش جمهوری اسلامی
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۹
فصل دوم: ارتش جمهوری اسلامی
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۶
فصل دوم: ارتش جمهوری اسلامی
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۳
فصل دوم: ارتش جمهوری اسلامی
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۹
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۶
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۳
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۹
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۶
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۳
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۲۹
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۲۶
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۲۳
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۲۰
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۶
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۴
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۲
بمناسبت سوم اسفند؛
صلوات و سلام خدا و رسول خدا بر ارواح طیبه شهیدان خصوصاً شهدای عزیز حوزه ها و روحانیت. درود بر حاملان امانت وحی و رسالت پاسداران شهیدی که ارکان عظمت و افتخار انقلاب اسلامی را بر دوش تعهد سرخ و خونین خویش حمل نموده اند.
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۱
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۹
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۷
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۴
.jpg)
سخنرانی در جمع مسئولین نظام (مقصد معرفی حق تعالی با تمام صفاتش)
انبیا و تشکیل حکومت اسلامی
خیال می کنند که حضرت عیسی فقط یک معنویاتی می گفته است، ایشان هم همین طور بوده؛ از اول بنا بوده بر این که معارضه کند. آن وقتی که متولد شده، تازه متولد شده است، می گوید که من کتاب آوردم. قرآن این را نقل می کند که تازه متولد شده بود، وقتی که مادرش به واسطۀ آن تهمتهایی که می زدند ـ یهود بَرِش می زدند ـ ناراحت بود؛ همچو که متولد شد، گفت که نه، غصه نخور اگر کسی آمد پیشت باهات صحبت بکند، تو بگو که من صایمم ـ و صایم بوده لابد ـ و بروید از آن بچه بپرسید. اینها آمدند، حضرت تازه متولد شده بود. آمدند بنا کردند به حضرت مریم حرفهای نامربوط زدن. حضرت مریم هم اشاره کرد به او که بروید آنجا. گفتند: ما چه جور با این [بچه] تکلم کنیم؟ بعد ایشان شروع کرد که خدا به من کتاب داده است. ببینید چی می گوید! این مسئله کتاب دادن معلوم می شود یک مسائلی قبل از این است که ایشان متولد بشود. «کتاب بِهِم داده، به من توصیه کرده چه بکنم، چه بکنم»؛ همان مسائل را می گوید. یک همچو حضرت عیسایی نمی نشیند تو خانه و مسئله بگوید تا چه بشود. اگر مسئله می خواست بگوید و مسئله گو بود، دیگر چرا دارش می کشیدند؟! دیگر چرا اذیتش می کردند؟!
صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۴۱۱
چهارشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۱:۰