سخنرانی
حفظ نظام با قدرت ملت ـ وضع کشور در رژیم سابق و خدمات جمهوری اسلامی
سخنرانی در جمع مربیان امور تربیتی تهران (حفظ نظام با قدرت ملت)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 13 آب‍ان‌ ‭1358

زمان (قمری) : 13 ذی الحجه ‭1399

مکان: قم

شماره صفحه : 465

موضوع : حفظ نظام با قدرت ملت ـ وضع کشور در رژیم سابق و خدمات جمهوری اسلامی

زبان اثر : فارسی

حضار : مربیان امور تربیتی مناطق 19 گانه آموزش و پرورش تهران

سخنرانی در جمع مربیان امور تربیتی تهران (حفظ نظام با قدرت ملت)

سخنرانی

‏زمان: 13 آبان 1358 / 13 ذی الحجه 1399‏

‏مکان: قم ‏

‏موضوع: حفظ نظام با قدرت ملت ـ وضع کشور در رژیم سابق و خدمات جمهوری اسلامی‏

‏حضار: مربیان امور تربیتی مناطق 19 گانۀ آموزش و پرورش تهران‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

قیام ملت در راستای احقاق حقوق 

‏     شما برادرها و خواهرها چه فکر می کنید راجع به این انقلاب، و چه تزریقاتی به شماها‏‎ ‎‏می کنند راجع به این نهضت؟ من باید به شما عرض بکنم که نهضت ما با پیروزی آمده‏‎ ‎‏است و با پیروزی جلو می رود و هیچ نگران این معنا نباشید. برای اینکه یک ملتی وقتی‏‎ ‎‏که یک مطلبی را خواست، آن هم مطلبی که حق است، حق ملتهاست. این ملتی که تمام‏‎ ‎‏قشرهایش نهضت کرد و بپاخاست، و این قیام هم قیامی بود که حق خودش را مطالبه‏‎ ‎‏می کرد، آزادی را مطالبه می کرد، استقلال را مطالبه می کرد، و چون مسْلم است‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی را، یک همچو ملت، بپا خاسته برای مطالبۀ حق خودش، همین اسباب‏‎ ‎‏این شد که نتوانستند. این ابرقدرتها سالیان دراز این حق را از این ملت سلب کرده بودند و‏‎ ‎‏آزادی به هیچ وجه نبود. استقلال نبود. رژیم، رژیم غیر قانونی سلطنتی بود. نتوانستند که‏‎ ‎‏حفظ کنند آن رژیم را، و نتوانستند آن اختناقی که سابق بود و سابقه داشت در این‏‎ ‎‏مملکت، باز نگهش دارند، و نتوانستند وابستگی ما را به غیر حفظ کنند. ما الآن مستقلّیم.‏‎ ‎‏مملکت مال خود شماست. نه شرق، نه غرب، نه قدرتهای بزرگ، هیچ کدام تصرف در‏‎ ‎‏اینجا ندارند و نمی توانند داشته باشند. با همان قدرتی که شما بیرونشان کردید، با همان‏‎ ‎‏قدرت حفظ می کنید استقلال خودتان را، حفظ می کنید آزادی خودتان را، و حفظ‏‎ ‎‏می کنید رژیم حاضر که جمهوری اسلامی است. شماها هیچ نگرانی نداشته باشید. من به‏‎ ‎‏شما اطمینان می دهم که با این روحیه ای که در ملت ما پیدا شده است، و با این قیام‏

‏مردانه ای که ملت ما کرد، شکست داد قدرتهای بزرگ جهانی ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏. ‏

ایستادگی ملت در مقابل قدرتهای بزرگ

‏     قضیه، قضیۀ محمدرضا تنها نبود. اگر قضیۀ او هم بود، مشکل بود برای اینکه با یک‏‎ ‎‏قدرت شیطانی زندگی می کرد، لکن قضیه قضیۀ محمدرضا نبود. قضیه، قضیۀ امریکا بود،‏‎ ‎‏شوروی بود، انگلستان بود. قضیۀ اینها هم نبود. قضیۀ همۀ ممالک و دولتهایی ‏‏[‏‏بود‏‏]‏‏ که‏‎ ‎‏یک روابطی با اینجا داشتند. همۀ دولتها مخالفت می کردند، منتها بعضیها بصراحت‏‎ ‎‏مخالفت می کردند و بعضیها هم به کنایه. در عین حال که شما یک طرف بودید، همۀ‏‎ ‎‏قدرتها یک طرف. و نباید به حَسَب حسابهایی که این حسابگرها می کنند، ما پیروز‏‎ ‎‏بشویم. نباید این سد را ما بشکنیم. برای اینکه ما چه دستمان بود؟ حالا چهار تا تفنگ‏‎ ‎‏شما می بینید دستتان است. اینها از غنایم جنگی است، شما قبل از آن که دستتان چیزی‏‎ ‎‏نبود. آنها تا دندان مسلح بودند. همه چیز داشتند و شما با دست خالی. لکن با قلب پر از‏‎ ‎‏ایمان. قلبهای نورانی پُر از ایمان و فریادهای الله اکبر، در مقابل فریاد الله اکبر نمی تواند‏‎ ‎‏کسی بایستد. یک ملت سر تا‏‏[‏‏سر‏‏]‏‏، یک بچه اینقدری که تازه زبان باز کرده، با سایر مردم‏‎ ‎‏همصدا، الله اکبر و مرگ بر شاه. این سیل خروشان خراب کرد همۀ سدهایی که در مقابل‏‎ ‎‏بسته بودند، و الآن شما پیروز هستید. منتها آنها حالا به دست و پا افتادند که ناراضی‏‎ ‎‏درست کنند. در صورتی که شما از این پیروزی خودتان راضی هستید. شما همانی را که‏‎ ‎‏می خواستید دستتان آمد. ‏

آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی 

‏     این فریادها چه بود؟! این بود؛ «آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی»، الآن دست‏‎ ‎‏شماست. چطور این خانه خرابها می گویند چیزی گیر ما نیامده. اینهایی که می خواهند‏‎ ‎‏شما را باز مأیوس کنند، سست کنند، اینها می گویند چیزی نشده، مگر ملت چه‏‎ ‎‏می خواست که بشود. شما هیچ وقت فریاد کردید که نان می خواهیم؟ فریاد کردید منزل‏‎ ‎‏می خواهیم؟ کِی همچو فریادی؟ همه تان با هم جمع شدید، زن و مرد، بچه و بزرگ فریاد‏

‏کردید: «آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی». همانی که ملت ما می خواست دستش‏‎ ‎‏آمد. چطور اینها می گویند که جمهوری اسلامی، انقلاب شد چیزی دست ما نیامد. مگر‏‎ ‎‏انقلاب برای چه شده بود؟ انقلاب برای این سه تا مقصد، سه تا مطلب بود که اساس‏‎ ‎‏مطالب است. آقا، شما آزادی را کم چیزی فرض می کنید؟ از بالاترین نعمتهایی که در‏‎ ‎‏عالَم هست؛ آزادی انسان است. انسان، حاضر است همه چیزش را فدای آزادی خودش‏‎ ‎‏بکند. این حبس سی و پنج میلیونی شکست و شما آزاد شدید. انقلاب شما کاری ازش‏‎ ‎‏نیامد؟ اینها این طور تحقیر می کنند ملت ما را. این نویسنده های ما این طور تحقیر می کنند‏‎ ‎‏ملت را که ملت انقلاب کرد چیزی گیرش نیامد. ملت هرچه خواست گیرش آمد. ملت‏‎ ‎‏گندم نمی خواست. آن هم گیرش می آید. اما هیچ کس فریاد کرد که ما گندم می خواهیم؟‏‎ ‎‏فریاد کرد که ما خانه می خواهیم؟ ما اجاره خانه می خواهیم؟ ما منفعت می خواهیم؟ اینها‏‎ ‎‏اصلاً مطرح نبود پیش ملت ما. ملت ما هر چیزی که خواست به تمام عیار، گیرش آمده،‏‎ ‎‏البته جمهوری اسلامی آمده است، لکن خوب، باید محتوایش هم بتدریج گیر بیاید. هیچ‏‎ ‎‏از این صحبتهایی که این گوینده ها می کنند، از این مقالاتی که این نویسنده ها می نویسند و‏‎ ‎‏از این شبنامه هایی که این چپیها منتشر می کنند، هر روز منتشر می شود. هفت، هشت‏‎ ‎‏تایش پیش من آمد. ‏

تفاوت زندانی های رژیم سابق با دورۀ انقلاب 

‏     این خانه خرابها می گویند که حالا بدتر ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ زمان محمدرضا شد. برای اینکه الآن‏‎ ‎‏زندانیهای سیاسی بیشتر از آن وقت است! سر تا ته ایران بگردید، اگر یک زندانی سیاسی‏‎ ‎‏آدم پیدا کردید که توی حبس باشد. بله، زندانی سیاسی به آن معنا که می خواهد این‏‎ ‎‏مملکت را به عقب براند، هست در حبسهاشان از همان رژیم سابق، از همان رژیم باز هم‏‎ ‎‏هست. اما آنی که آن وقت بود، با اینی که حالاست مقایسه بکنید. آنی که آن وقت بود،‏‎ ‎‏بهترین فرزندهای اسلام و بهترین فرزندهای ایران زیر شکنجه بودند و زیر ظلم بودند و‏‎ ‎‏در حبس بودند، و حالا بدترین خیانتکارها آنجا هستند. اینها فکر نمی کنند، می دانند، اما‏

‏برای اینکه مردم را بازی بدهند، جوانهای ما را بازی بدهند، این را می نویسند که حالا هم‏‎ ‎‏با آن وقت فرقی نکرده. آن وقت زندانی سیاسی داشتیم، حالا هم زندانیهای سیاسی. اولاً‏‎ ‎‏دروغ می گویند که سرتاسر مملکت، پُر زندانی ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏. خوب، حالا ما می گوییم که‏‎ ‎‏صحیح، امّا کیها آن وقت زندان بودند، کیها حالا زندان هستند. آن وقت امثال طالقانی و‏‎ ‎‏امثال اینها زندان بودند، حالا امثال نصیری زندان است. حالا فرقی نکرده با آن وقت؟!‏‎ ‎‏حالایی که تمام آزادگان از زیر بند ستم بیرون آمدند و آزادند؛ الآن همه مان با هم‏‎ ‎‏آزادانه نشستیم صحبت می کنیم که پیشتر امکان نداشت برایمان. اینها آزاد، خائنها در‏‎ ‎‏حبس. آن وقت خادمهای به ملت، خادمهای به انسانیت، به اسلام در زندان بودند، خائنها‏‎ ‎‏بیرون بودند، اُشْتُلُم‏‎[1]‎‏ می کردند. حالا خادمهای ملت، دوستهای ملت، خدمتگزارهای به‏‎ ‎‏ملت بیرون هستند. خیانتکارها، آن هم یک مشتشان. خیانتکارها بیش از اینهاست،‏‎ ‎‏بسیارشان فرار کردند، بسیاریشان هم از زیرها گُم شدند و بسیاریشان هم خودشان را جا‏‎ ‎‏زدند که اینها باید بتدریج درست بشود، پس فرقی مابین آن وقت و حالا نیست؟! در نظر‏‎ ‎‏توی بی اطلاع از همه چی یا با اطلاع و خائن فرق نیست؟ تو فرقی مابین طالقانی و نصیری‏‎ ‎‏چون نمی گذاری، از این جهت نصیری‏‎[2]‎‏ در حبس باشد یا طالقانی‏‎[3]‎‏، پیشت فرقی‏‎ ‎‏نمی کند، بلکه بعکس است. تو می خواهی او آزاد باشد و او در حبس باشد. حالا که امثال‏‎ ‎‏اینها بیرون آمدند و دارند زندگی می کنند و دارند خدمت می کنند، و امثال آن‏‎ ‎‏خیانتکارها یا فرار کردند یا ‏‏[‏‏خود را مخفی‏‏]‏‏ کردند، می گویی فرقی نکرده است. البته‏‎ ‎‏جنابعالی و امثال شما و امثال شبنامه نویسها و امثال آنهایی که می خواهند باز رژیم سابق را‏‎ ‎‏یا امثال او را به میدان بیاورند، به این معنا می گویید فرقی نکرده، البته پیش شما هم باید‏‎ ‎‏فرق کرده باشد. اما متأسفید از اینکه این جمعیت خدمتگزار بیرون بیایند و آن جمعیت‏‎ ‎‏در حبس باشند. برای این حبسی حالا دارد فریاد می زند. ای حبسیهای ما چه، ای‏

‏حبسیهای ما چه. حبسیهایی که الآن هستند، این آقای نویسنده ای که با یک گروهی‏‎ ‎‏هستند، نمی دانم چه گروهی، زهرماری هستند، این اظهار تأسف می کند بر اینهایی که‏‎ ‎‏حالا در زندان هستند، مثل اظهار تأسف امریکا به قتل نصیری و هویدا و امثال اینها، البته‏‎ ‎‏همه از این سنخ هستند، همه شان با هم اند. برادرها، با هم باشید. جوانها، خواهرها،‏‎ ‎‏عزیزان من، همه تان با هم باشید. این حرفهایی که اینها می زنند درست تأمل کنید در آن‏‎ ‎‏که اساس چه است می گویند چیزی نشده است. می گویند آنجا هم حالا حبسی هست.‏‎ ‎‏این اساس مطلب درد اینها را ببینید چه است. نمی فهمند اینها که آنی که ملت می خواهد،‏‎ ‎‏شد. نشد یعنی چه؟ یعنی حالا باز رژیم سلطنتی است؟ حالا باز امریکا در اینجا حکومت‏‎ ‎‏می کند؟ حالا باز مستشارهای امریکا در اینجا حکومت می کنند؟ حالا باز ما در توی‏‎ ‎‏حبس و تبعید هستیم؟ حالا مملکت ما مال خودمان نیست؟ دیگران می برند؟ حالا آن‏‎ ‎‏ظالمهایی که آن قدر ستم به ما می کردند، باز مشغول همان کارها هستند؟ اینها نیست در‏‎ ‎‏کار. همه چیز تحقق پیدا کرد؛ یعنی آنی که ملت می خواست. ما خواست ملت را از‏‎ ‎‏فریادش باید بفهمیم. خواست ملت ـ یعنی همۀ ملت ـ خواستشان همان بود که داد‏‎ ‎‏می زدند. خواستشان این بود که می نوشتند یا می گفتند. فریاد می زدند روز و شب بر‏‎ ‎‏پشت بامها و در توی خیابانها به فریاد می نشستند و فریاد می کردند. سر تا ته فریادشان‏‎ ‎‏هرچه بپرسید جز این سه تا کلمه نبود. ما در هیچیک از فریادها نشنیدیم که خانۀ ما مثلاً‏‎ ‎‏خانۀ خوبی نیست، حتی این زاغه نشینها به فکر این نبودند که توی زاغه نشستند. تمام نظر،‏‎ ‎‏تمام خواست، این سه تا مطلب بود. و این سه تا مطلب تمامش حاصل است.‏

خدمات جمهوری اسلامی 

‏     چطور جمهوری، انقلاب واقع شد و هیچ چیز نشد؟ انقلاب برای آن که واقع شد،‏‎ ‎‏شد. انقلاب برای چیزهای دیگر نبود. برای این بود. بله، جمهوری اسلامی شده است،‏‎ ‎‏اما محتوایش الآن محتاج به یک زمانی است که اسلامی بشود. شما توقع دارید که‏‎ ‎‏دوهزار و پانصد سال تعلیمات غلط، حالا ما از آن دوهزار و پانصد سال و اینها را‏

‏گذاشتیم، پنجاه سال در مَرئی و منظرِ ماها بود. شما توقع دارید که یک جمعیتی که پنجاه‏‎ ‎‏سال جوانهایش با این تبلیغات بزرگ شدند، بچه ها از سن کوچکی که چشمشان را باز‏‎ ‎‏کردند تا وقتی که به دانشگاه رفتند تا وقتی که به بازار رفتند تا وقتی که به کارگری رفتند، به‏‎ ‎‏دهقانی رفتند، هِی درِ گوششان خواندند که «تمدن بزرگ» و آریامهر کذا، و یک رژیمی‏‎ ‎‏که تمام اداراتش اداراتی بود که برخلاف مصالح کشور بود، از همه اش، حتی هر جایش‏‎ ‎‏بگردید، مصالح کشور مطرح نبود. مصالح خود آنها یا مثلاً فرض کنید که اربابها. اگر‏‎ ‎‏می خواستند دانش به ما به جوانهای ما بیاموزند، یک دانش استعماری آموختند، اگر‏‎ ‎‏تعلیم و تربیت بود، تعلیم و تربیتی بود که به نفع آنها باشد. تعلیم و تربیتی که به نفع خود‏‎ ‎‏کشور باشد، در کار نبود. شما حالا توقع دارید که اینها که پنجاه سال در این اداره کار‏‎ ‎‏خلاف کردند، فوراً متبدل بشود یک شیطان به یک ملائکه؟ امکان ندارد. تدریج لازم‏‎ ‎‏دارد. بخواهند اینها را، ادارات را خالی کنند از این جمعیتی که اینقدر تربیت شدند.‏‎ ‎‏خوب، اداره نمی شود مملکت. این باید بتدریج، هِی فرد خوب پیدا بشود جای این‏‎ ‎‏بگذارند و فرد بد را بگذارند کنار، باید بشود، هیچ چاره ندارد. ‏

استقلال کشور در گرو استقلال فرهنگی  

‏     اگر مملکت بخواهید یک مملکت مستقل برای خودتان باشد، باید این تحولات‏‎ ‎‏حاصل بشود. یک فرهنگ استعماری برگردد به یک فرهنگ استقلال، مستقل. همه چیز‏‎ ‎‏باید عوض بشود. مغزهای استعماری برگردد به یک مغزهای مستقل. تا این نشود، ما‏‎ ‎‏نمی توانیم به آن پیروزی نهایی برسیم. به این پیروزی رسیدیم، به این پیروزی؛ یعنی آنی‏‎ ‎‏که ملت خواست اولش بود و از دلش فریاد می کرد، به او رسید، خدا به او داد. لکن‏‎ ‎‏خوب، تتمه دارد. ‏

خواست ملت تحقق همه جانبۀ اسلام

‏     حالا خواستهای ثانی هست. خواستهای ثانی این است که همۀ ادارات ما اسلامی‏‎ ‎‏بشود، بازار ما یک بازار اسلامی باشد. در کشاورزی که می رویم، ببینیم که اسلامی است.‏

‏در ادارات می رویم، در کارخانه ها می رویم، هر جا برویم ببینیم که قدم اسلام در‏‎ ‎‏آنجاست. این خواست دوم هر مسلمانی است ولو نگوید، صحبتش را هم نکند،‏‎ ‎‏خواست اوست. هر مسلمانی می خواهد که اسلام ـ که یک مذهب مترقی است، و‏‎ ‎‏ابعادش تمام اینجاها را می گیرد ـ به همان تربیت و تعلیم اسلامی که اگر با آن تربیت و‏‎ ‎‏تعلیم اسلامی یک جوانهایی رشد بکنند، یک ملتی رشد بکند به آن ترتیب تمام‏‎ ‎‏چیزهایش درست می شود. دیگر از استعمار بویی پیدا نخواهد شد. از استثمار بویی‏‎ ‎‏نخواهد بود. از این اشتباهاتی که می شود و از این غلط اندازیهایی که می شود و از این‏‎ ‎‏کاغذبازیهایی که می شود و از این رفتن توی عدلیه، در این گیروبندیهای عدلیه، از اینها‏‎ ‎‏هیچ اسمی نخواهد بود. این خواست ماست، خواست ملت است، لکن خواست دومی‏‎ ‎‏است که اولش حاصل شد. آنی که ایستاد و گفت می خواهم، او شد. بیخود اینها می گویند‏‎ ‎‏که انقلاب شد و چیزی نشد، می دانند هم. بعضی از اینها شیاطین اند، می دانند، لکن‏‎ ‎‏می خواهند این طوری بگویند برای اینکه شماها را، مردم را سست کنند. جوانهای ما باید‏‎ ‎‏متوجه این معنا باشند که این شیاطین را بشناسند. و این وسوسه ها، وسوسه های خَنّاس‏‎[4]‎‎ ‎‏است. اینها را بشناسند و به خدا پناه ببرند از وسواس خَنّاس، که در رأسشان امریکاست و‏‎ ‎‏اَذناب‏‎[5]‎‏ او، تا برسد به آنهایی که در بین قشرهای ما هم از اَذنابشان موجود است. ‏

‏    ‏‏خداوند همۀ شما را ان شاءالله حفظ کند، موفق باشید، مؤید باشید و همه با هم باشید. و‏‎ ‎‏من را هم به خدمتگزاری قبول کنید که من خدمتگزار هستم و تا آخر خدمتگزارم. ‏

‎ ‎

  • ـ سخن درشت و ناسزا.
  • ـ نعمت اللّه نصیری رئیس ساواک.
  • ـ آقای سید محمود طالقانی.
  • ـ وسوسه گر نهانی.
  • ـ جمع ذَنَب: دُم، دنباله.