سخنرانی
تحولات روحی و درونی توده ها در انقلاب اسلامی ـ آذربایجان و توطئه گسترده مفسده جویان
سخنرانی در جمع کارکنان جهاد سازندگی (تحولات روحی و درونی مردم)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 -1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 12 دی‌ ‭1358

زمان (قمری) : 13 ص‍ف‍ر ‭1400

مکان: قم

شماره صفحه : 531

موضوع : تحولات روحی و درونی توده ها در انقلاب اسلامی ـ آذربایجان و توطئه گسترده مفسده جویان

زبان اثر : فارسی

حضار : کارکنان جهاد سازندگی تبریز

سخنرانی در جمع کارکنان جهاد سازندگی (تحولات روحی و درونی مردم)

سخنرانی

‏زمان: صبح 12 دی 1358 / 13 صفر 1400 ‏

‏مکان: قم ‏

‏موضوع: تحولات روحی و درونی توده ها در انقلاب اسلامی ـ آذربایجان و توطئه گسترده‏‎ ‎‏مفسده جویان ‏

‏حضار: کارکنان جهاد سازندگی تبریز‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم ‏

اهمیت تحول درونی ملت ایران 

‏     این تحولی که در جوانهای ما، در انسانها، آنهایی که متعهد هستند پیدا شده است،‏‎ ‎‏اهمیتش بیشتر از آن تحولی است که در مملکت پیدا شده است. تحولی که در کشور پیدا‏‎ ‎‏شد این بود که با همت شما جوانها، همۀ قشرها، زن و مرد، بزرگ و کوچک این سد باطل‏‎ ‎‏را، سد شیطانی را شکستید و شیطانها را از حریم اسلام بیرون کردید. این تحولی است که‏‎ ‎‏در کشور پیدا شد و رژیم طاغوتی به رژیم اسلامی آن هم به همت همه برگشت. لکن این‏‎ ‎‏چیزی که بسیار مهم است و آن چیزی که اجانب روی آن بیشتر کار می کردند و کردند،‏‎ ‎‏آن انسانهاست. در سالهای طولانی که اخیراً پیوسته قوه پیدا کرد، اینها در صدد بودند که‏‎ ‎‏این انسانها را از آن حالی که به حسب طبع خودشان و فطرت اسلامی خودشان هست‏‎ ‎‏برگردانند به یک حال دیگر، و نگذارند نیروی انسانی این کشور، بلکه نیروی انسانی‏‎ ‎‏شرق پیش برود. با شیوه های مختلف، در هر جا به یک شیوۀ خاصی و طرح خاصی انجام‏‎ ‎‏این کار را می خواستند بدهند که جوانهای ما از آن قدرت فعاله که دارند برگردند به یک‏‎ ‎‏حال سستی و رخوت و بیتفاوتی. این همه مراکز فحشا که اینها درست کردند و دامن به‏‎ ‎‏آنها زدند، تبلیغات کردند، روزنامه ها و مجلاتشان، رادیو و تلویزیونشان دامن زد به این‏‎ ‎‏مراکز و به این فساد، اینها همچو نبود که بدون یک توطئه ای باشد. آنکه به نظر می رسد‏‎ ‎‏این بود که یک توطئه ای بود برای اینکه جوانها را وارد کنند به این مراکز، و از آن قدرت‏‎ ‎‏فعاله ای که دارند اینها را خلع سلاح کنند. شما می دانید که خوب، جوانها در آن غرور‏

‏جوانی که دارند زود به دام یک مراکز فساد کشیده می شوند. و باز با تجربه معلوم است که‏‎ ‎‏اشخاصی که عادت کردند به اینکه در این مراکز بروند و مشغول باشند. اینها دیگر‏‎ ‎‏نمی توانند آن قوه فعاله ای که باید، داشته باشند. هروئین و تریاک و مواد مخدر و‏‎ ‎‏مشروبات یک باب است که کسانی که عادی بشوند به اینها، دیگر از آنان کار نمی آید. ‏

ناتوانی جوانان آلوده به فساد 

‏     شما اگر توجه کرده باشید در همین جهاد سازندگی که شما جوانها خداوند حفظتان‏‎ ‎‏کند وارد شدید، اگر شخصی باشد که عادت به هروئین داشته باشد نمی تواند اینجا کار‏‎ ‎‏کند. آنهایی که می توانند فعالیت داشته باشند. آنهایی هستند که از این عادات برکنار‏‎ ‎‏باشند. آنهایی که عادت کردند به اینکه در این مراکزی که برای به خیال خودشان تفریح،‏‎ ‎‏به حسب واقع برای فاسد کردن جوانها درست کردند، آنهایی که عادت کردند به آن،‏‎ ‎‏نمی آیند دنبال این کارها. اینهایی که وارد شدند در جهاد سازندگی از همۀ قشرها، از‏‎ ‎‏دکترها، از مهندسین، از محصلین، از بازرگانان هستند. همه قسمها، کارگرها، همه آمدند.‏‎ ‎‏اینها غیر از آنهایی هستند که آن عادات را دارند. البته در این نهضت آن چیز مهمی که باز‏‎ ‎‏اسلام دریافت، این بود که جوانهای بسیاری از آن مراکز کشیده شدند به میدان مبارزه‏‎ ‎‏رها کردند آنها را. همین دیروز پریروز بود. یک کسی گفت که این خیابان کجا و کجا که‏‎ ‎‏یک مراکزی بود برای یک مسائلی، الآن هیچ در آن نیست. ‏

‏     این نهضت برای اینکه اسلامی بود و برای خدا بود، خدای تبارک و تعالی کمک کرد‏‎ ‎‏در همه مراحلش، کمک کرد در مراحل ابتدایی.‏

‏     راجع به شکست دشمنتان، این تأیید خدا بود، و الاّ ماها که اسلحه نداشتیم و اسلحه را‏‎ ‎‏بلد هم نبودیم چطور باید مثلاً ‏‏[‏‏استفاده‏‎ ‎‏]‏‏کرد. لکن یک تفنگ هم داشتیم، نمی توانستیم‏‎ ‎‏که تفنگ بیندازیم. ما تعلیمات نظامی نداشتیم، آنهایی که تعلیمات نظامی داشتند،‏‎ ‎‏خوب، ابتدائاً با آنها بودند. ملت ما بی تعلیمات نظامی و بی ساز و برگ، با قدرت ایمان به‏‎ ‎‏میدان رفت و در مرحله اولی آنها را شکست داد، و این نبود جز تأیید خدای تبارک و‏‎ ‎‏تعالی و قدرت اسلام. ‏


نیروی غیبی در انقلاب ایران 

‏     یعنی آن تحولی که در ملت پیدا شد که از حال خوف برگشت به حال قدرت. از حال‏‎ ‎‏ضعف برگشت به حال قدرت. این تحول، تحول الهی بود. دست بشر امکان ندارد برایش‏‎ ‎‏که بتواند در یک ملتی این طور تحول ایجاد کند. هیچ امکان ندارد. اگر کسی بخواهد پای‏‎ ‎‏خودش حساب کند، آدم جاهلی است یا آدم خودخواهی است. این قدرت، قدرت خدا‏‎ ‎‏بود، که از بچۀ کوچک تا پیرمرد و جوانها، همه، زنها و مردها، همه با یک قدرتی، با یک‏‎ ‎‏قوه ای ریختند در خیابانها و با دست خالی دشمن را، با همه جهازی که داشت از صحنه‏‎ ‎‏بیرون کردند. و باز این قدرت الهی بود که آنها را یک رعبی در دلشان افکند که نتوانستند‏‎ ‎‏حتی این سلاحهایی که دارند به کار بیندازند. و باز با قدرت الهی بود که وقتی شماها به‏‎ ‎‏میدان رفتید، فوج فوج سربازها به شما متصل شدند. آنهایی که باید تحت فرمان آنها‏‎ ‎‏باشند نبردند فرمان آنها را، متصل شدند به شماها. این یک تحول روحی بوده از برای‏‎ ‎‏ملت ما، که فوق پیشبرد ما و فوق این پیروزی است که در ارواح شد. یعنی غلبه کرد هر‏‎ ‎‏انسانی بر آن حالات نفسانیه ای که داشت که خوف داشت، احتمال اینکه بشود مثلاً ما‏‎ ‎‏یک همچو قدرتی را از بین ببریم، اول نمی داد. بعد یکدفعه خدا خواست و متحول شد‏‎ ‎‏به یک موجودی که مصمم، و فریاد اینکه باید دیگر این جرثومه فساد نباشد. و یک‏‎ ‎‏تحول دیگری که امیدواری برای انسان می آورد، این حس تعاون که پیدا شده است در‏‎ ‎‏ملت. شما را یک قدرت غیبی وادار کرده است که بروید و مشغول بشوید به این کارهایی‏‎ ‎‏که برای ملتتان فایده دارد. یک قدرت غیبی، ملائکة الله ، آنها شما را وادار کردند که‏‎ ‎‏بروید و این کارها را انجام بدهید. شماها و همۀ جوانهای ما که در همۀ قطرهای ملت و‏‎ ‎‏کشور دارند زحمت می کشند، و گاهی از خارج می آیند در ایران و زحمت می کشند.‏‎ ‎‏اینها یک قدرت الهی است که اینها را وادار کرده به این کارها. این یک امر بسیار مهمی‏‎ ‎‏است که برای جوانهای ما حاصل شده. حس تعاون، همه احساس می کنند که یک وظیفۀ‏‎ ‎‏الهی است داریم انجام می دهیم. همه با محبت و عشق عمل می کنند. من گاهی وقتها در‏‎ ‎‏تلویزیون دیدم که این زنها، این مردها، این جوانها، این بچه ها، توی این بیابان مشغول‏

‏هستند و معلوم است با یک اشتیاقی مشغول اند. اینطور نیست که یک امری تحمیل به‏‎ ‎‏خودشان کرده باشند. یک امری است که نفسشان کانّه عاشق این مطالب هست.‏

بارقه الهی در دل توده ها

‏     و آن تحولی که پیدا شده است که جوانهای ما فریاد می زنند که ما مستعدیم برای‏‎ ‎‏شهادت، کفن می پوشند. اینها یک تحولاتی است که بشر نمی تواند این کارها را بکند.‏‎ ‎‏اینها کار خداست. من دیروز یک عقدی اینجا کردم بین یک جوانی و یک دختری. آن‏‎ ‎‏دختر بعد که می خواست برود یک کاغذ داد به من. کاغذ را که من خواندم دیدم که‏‎ ‎‏خوب، بعد از اینکه، شما دعا کنید که این جوانهای ما چه، چه، چه، آخرش نوشته «من‏‎ ‎‏عاشق شهادتم. یک دختری که تازه، دیروز من عقدش کردم می نویسد، من عاشق‏‎ ‎‏شهادتم. و از این قبیل زیادند. اینها یک تحول انسانی است که خدا ایجاد کرده در شما،‏‎ ‎‏قدرش را بدانید چیزی که از ناحیۀ خدا اهدا شده به شما.‏

‏     و این حس تعاونی که شما الآن احساس می کنید که میل دارید بروید کار بکنید، و‏‎ ‎‏می دانید که کشور ما الآن محتاج به کار است. یعنی کشور ما با تبلیغات به اینجا رسیده. هی‏‎ ‎‏تبلیغ کردند، هرچه بوده صرف تبلیغ کردند. همه چیز ما را دادند به غیر، و همه نیروهای‏‎ ‎‏جوانی ما را از بین بردند، و همه جا را خراب کردند الاّ تبلیغات را. هی تبلیغ کردند به‏‎ ‎‏اینکه به «تمدن بزرگ» ما می خواهیم برسیم. بعد از مثلاً همین به این زودی ما در عرض‏‎ ‎‏ممالک پیشرفته، جلو رفته، چه شده، می رسیم! ما با ژاپن سال دیگر. مثلاً از این حرفهایی‏‎ ‎‏که اغفال می خواستند بکنند کشور ما و جوانهای ما را. و توجه نداشته باشند به اینکه دارد‏‎ ‎‏به سرشان چه می آید. من و شما باز اطلاع نداریم که به سر ما چه آمده. مسائلی بوده است‏‎ ‎‏که بین خود این شخص با اجانب، شاید این را بروز هم ندادند به کسی. قراردادهایی که‏‎ ‎‏این رژیم کرده است، رژیم فاسد کرده است، و همه چیز ما را داده است. وابستگیهایی که‏‎ ‎‏از همه جانبه پیدا کرده است که، ایران را وابسته کردند. از آن طرف بوق و کرنا، به اینکه‏‎ ‎‏مملکت چه و چه و چه، از این طرف همه چیزش را تهی کردند. و با تبلیغات انسانها را هم‏

‏تهی کردند از آن واقعیتی که باید داشته باشند. و خدا خواست که به داد این مملکت‏‎ ‎‏رسید، به داد این کشور رسید. اگر یک چند سال دیگر ادامه پیدا می کرد این خیانتها و‏‎ ‎‏جنایتها، دیگر معلوم نبود که بشود اصلاحش کرد. خدا خواست. یک بارقۀ الهی بود. این‏‎ ‎‏یک هدیۀ الهی بود این برای ملت ما که خواست که این ملت را برگرداند از آن حالهایی‏‎ ‎‏که داشت به یک حال دیگری، بیدارشان کرد. یکدفعه ما دیدیم سرتاسر کشور بیدار‏‎ ‎‏شدند، و همه هم، آنهایی که آن وقت از پاسبان می ترسیدند حالا از تانک نترسیدند.‏‎ ‎‏آنهایی که از باتوم می ترسیدند از مسلسل دیگر نترسیدند. اینها یک مسائل غیبی است،‏‎ ‎‏الهی است. دلهایتان را به آن مبدأ قدرت متصل کنید. گمان نکنید که ما خودمان چیزی‏‎ ‎‏هستیم. از این وابستگیهای دنیایی بیرون بروید و وابسته کنید خودتان را به آن مبدأ‏‎ ‎‏قدرت. قطره ها خودتان را به دریا برسانید. ماها قطره ایم، از قطره هم کمتر. اما اگر متصل‏‎ ‎‏بشویم به آن دریا، کار ازمان خیلی می آید. خدا با جماعتهاست. ایران باید همه مشغول‏‎ ‎‏کار بشوند تا نجات پیدا بکنند. کشور خودتان را نجات بدهید. ‏

آذربایجان، سنگر دلیرمردان 

‏     من متأسف می شوم از اینکه می بینم در محیط آذربایجان که محیطی بوده است که‏‎ ‎‏همیشه طرفدار اسلام، همیشه طرفدار استقلال کشور، یک اشخاصی پیدا بشوند، یک‏‎ ‎‏ریشه های فاسدی پیدا بشوند که بخواهند بدنام کنند آذربایجان را. این اهمیت داشته‏‎ ‎‏باشد پیشتان. شما سرفراز در ایران و در دنیا بودید. برای اینکه همه توطئه هایی که واقع‏‎ ‎‏می شد، می شکستید. شما در صف اول بودید در مشروطه، و در بعد از مشروطه در صف‏‎ ‎‏اول مجاهده بودید. شما مجاهدین خیلی دارید. شما خیابانی‏‎[1]‎‏ دارید و ستارخان‏‎[2]‎‎ ‎‏دارید و باقرخان‏‎[3]‎‏ دارید، و علما دارید. مرحوم آقامیرزا صادق آقا‏‎[4]‎‏ از مجاهدین بود و‏‎ ‎

‏مرحوم انگجی‏‎[5]‎‏ که اینها را از تبریز در زمان ما بود، که شاید شماها خیلیهایتان یادتان‏‎ ‎‏بیاید، این دیگر در زمان ما بود که اینها را گرفتند آوردند، تبعید کردند در یکی از‏‎ ‎‏شهرستانها و بعد هم مرحوم «آقامیرزا صادق آقا» آمد قم، و دیگر نرفت به تبریز. تا همین‏‎ ‎‏جا فوت شد و قبرشان هم همین جاست. شما مردها داشتید. مردهای بزرگ داشتید از‏‎ ‎‏همه طبقه. نگذارید شما را آلوده کنند. و این نشان الهی که در پیشانیهای‏‎ ‎‏آذربایجانیهاست اینها بکنند و به جای او یک چیز دیگر بچسبانند. ‏

‏     الآن این مفسدین، این فاسدها در صدد این اند که هر جا یک بساطی درست کنند. در‏‎ ‎‏آذربایجان هم مشغول اند به اسم اسلام، به اسم اینکه ما مسلمانیم، به اسم اینکه ما چطور‏‎ ‎‏هستیم، حمله می کنند به معبد مسلمانها. جماعت مسلمانها را به کتک می گیرند. این با‏‎ ‎‏اسلام می سازد؟ این جز این است که در خارج گمان بکنند که یک دسته ای از‏‎ ‎‏آذربایجانیین دارند این کار را می کنند؟ در صورتی که معلوم نیست این طور باشد. یک‏‎ ‎‏دسته فاسد هستند. یک دسته هم اغفال کردند. یک دسته اشخاص فاسد اغفال کردند‏‎ ‎‏یک دسته جوانهای ما را. اینها را از این غفلت بیرون بیاورید. بسازید این جوانهای‏‎ ‎‏خودتان را برای اسلام باشد. آبروی آذربایجان را حفظ بکنید شماها. و خداوند‏‎ ‎‏ان شاءالله شماها را حفظ کند و این جهاد سازندگی شما ان شاءالله ایران را حفظ کند، ایران‏‎ ‎‏را خودکفا کند. با کار خودمان، با دسترنج خودمان مملکت خودمان را از گیر اجانب، از‏‎ ‎‏چنگال اجانب بیرون بیاوریم. خودمان اداره کنیم کشور خودمان را. خداوند همه تان را‏‎ ‎‏حفظ کند و مؤید باشید.‏

‎ ‎

  • - شیخ محمد خیابانی از روحانیون مبارز در عهد مشروطیت. او سرانجام همراه عدۀ دیگری از روحانیون مبارز توسط مستبدین به شهادت رسید.
  • - ستارخان سردار ملی مبارز مشهور در عهد مشروطیت. او سرانجام به دست منورالفکرهای فراماسونری مجروح و زمین گیر شد.
  • - باقرخان سالار ملی مبارز مشهور در عهد مشروطیت. او سرانجام به دست روشنفکرانی که می خواستند نهضت مشروطه را به بیراهه بکشانند به شهادت رسید.
  • - آیت اللّه آقامیرزا صادق آقا، فقیه بزرگ و مرجع تقلید مردم آذربایجان در تبریز سکونت داشت. او به دستور رضاخان به قم تبعید شد و تا پایان عمر در این شهر به سر برد. وی به اتفاق عدۀ دیگری از روحانیون تبریز علیه خودکامگیهای رضاخان به مبارزه برخاست.
  • - حاج میرزا ابوالحسن انگجی 1282 ـ 1357 ه . ق. از فقها و مراجع تقلید تبریز. وی به خاطر مخالفت با برنامه های استبدادی رضاخان در سال 1353 ه . ق. دستگیر و به سنندج و سپس به قم تبعید شد. وی در تبریز درگذشت.