در نجف بعد از ماه مبارک رمضان یک روز پس از پایان درس به منزل امام آمدم و
به مشهدی نادعلی خادم بیرونی امام گفتم آقا تشریف دارند؟ گفت: بله، گفتم: خدمت
آقا سلام برسانید و بگویید سروش میگوید من یک عرضی دارم خدمت شما، اگر
اجازه بفرمایید خدمت شما برسم. مشهدی نادعلی آمد و گفت آقا فرمودند بفرمایید.
من به اتاق رفتم و آن روز خودم را آدم جسور و شجاعی دیدم و خدمتشان گفتم آقا من
استخارهای کردم و چون استخاره مساعد بود، آمدم خدمت جنابعالی که یک جملهای
را عرض کنم. فرمودند: «چیست؟» گفتم آقا شما یک پولی تهیه بکنید ولو اینکه هر ماه
هم امکانش نباشد یک شهریهای به طلبهها داده بشود. آقا فرمودند: «پول تهیه کردنی
نیست، بلکه اگر پول آمد انسان یک وظیفۀ شرعی پیدا میکند که به مصرف برساند.»
من عرض کردم اگر اوایلش تهیه بشود بعد دنبالش خواهد رسید. آقا فرمودند: «نخیر.»
من دوباره تکرار کردم. فرمودند: «خیر.»
بنده عرض کردم آقا مثل اینکه جنابعالی منزل
هستید و از بیرون خبری ندارید ـ با همین لحن هم گفتم ـ فرمودند: «چه خبری؟» گفتم
بعضیها تبلیغات مرجعیت را روی همین مسأله، معیار قرار میدهند. جملۀ بنده به
اینجا که رسید امام نگاهی کرد و فرمود: «آقای سروش من از شما توقع نداشتم. من اگر
چنین بودم از شما توقع داشتم که مرا نصیحت کنید. این حرفها چیست؟ ما همّمان بر
این است که حوزه علمیه قم اداره بشود. در حوزه علمیه قم اگر کسی پول تهیه کند
کسی دیگر هم درس میدهد.» و هنوز این جمله در گوش من طنینانداز است که چند
مرتبه فرمود: «من هم اگر چنین بودم باید شما مرا نصیحت میکردید». بنده باز هم
خواستم همین معنی را در قالبی دیگر تکرار بکنم. فرمودند آقای سروش اگر مطلب
دیگری دارید بفرمایید در غیر این صورت من خواهش میکنم از این موضوع صرفنظر
کنید. و بنده از محضر ایشان بیرون آمدم.
منبع: روزنامه جمهوری اسلامی ـ ویژه اربعین ارتحال امام.
.
انتهای پیام /*