مهدی معماریان، خبرنگار اعزامی صدا و سیما به دمشق در سال۶۲ در خاطرات خود نقل می کند:

زمستان سال ۶۲ به پیشنهاد آقای محتشمی پور بعد از بمباران بعلبک توسط اسرائیل من و سه نفر دیگر از دوستان برای تهیه گزارش به لبنان رفتیم. تقریبا برنامه ما تمام شده بود و باید می آمدیم از آقای محتشمی پور خداحافظی می کردیم. ساعت ۲ بعد از ظهر بود که جلوی سفارت رسیدیم. شاید حدود ۱۰ دقیقه بعد از انفجار بود. دیدم سفارت زیر و رو شده و تمام پنجره های سفارت پایین آمده است.

حدود ۴۰۰ متر آن طرف تر از سفارت بیمارستانی بود. وقتی جلوی بیمارستان رسیدیم دیدم مأموران امنیتی سوریه آنجا هستند و کارکنان سفارت گفتند برای آقای محتشمی پور یک بسته پستی ارسال کرده بودند که در دست او منفجر شد. ما خیلی ناراحت به سفارت برگشتیم. هنوز قسمت هایی از سفارت سالم بود. صدابردار ما یک ضبط صوت «ناگرا» داشت. من آن را برداشتم و گفتم هر جور شده یک مصاحبه از آقای محتشمی پور می گیرم. ضبط را روی دوشم انداختم و به بیمارستان آمدم دیدم مصطفی طلاس(وزیر دفاع سابق سوریه) با اضطراب و ناراحتی فراوان آنجا ایستاده، کارکنان سفارت هم بودند و خانواده آقای محتشمی پور هم آنجا گریه می کردند و منتظر بودند که از اتاق عمل بیرون بیاید.

به جلو رفتم به بچه های سفارت گفتم من اول باید حاج آقا را ببینم. گفتند طلاس دست راست حافظ اسد اینجا ایستاده و می گوید من فقط ببینم و حافظ اسد ایستاده تا من برای او خبر ببرم. خلاصه اینکه بعد از حدود یک ساعت از اتاق عمل بیرون آمد و ریکاوری را در اتاقی که باید بستری می شد انجام دادند. با خانواده توافق کردیم که با هم به داخل اتاق برویم. تا خانمش به بالای سرش رفت و پرسید چه شده و گفت چیزی نیست، من گفتم ما بچه های صدا و سیما هستیم و می دانید که اگر این خبر را اسرائیل بدهد ما بازنده این کار هستیم؛ باید این خبر را خودمان بدهیم و سلامتی شما را بدهیم.

من میکروفن را جلوی حاج آقا گرفتم و چند جمله کوتاه گفت که «من مثل هر روز صبح به دفترم آمدم، پاکت هایی که برای من می فرستند را خودم باز می کنم، یک پاکت هم از طرف عوامل اسرائیل به داخل آمده بود و تا کاردک را به آن کشیدم منفجر شد. خدا را شکر که چیزی نشده و من سرباز امام زمان(عج) و در خدمت امام خمینی(س) هستم. امام بداند من هرجا باشم در خدمت او هستم. اسرائیل ناتوان تر از این است که با این کارها بتواند به اهداف خودش برسد. ما سرباز امام زمان(عج) هستیم و هر قطره خون ما می تواند ده ها سرباز را جلوی اسرائیل قرار بدهد.

من صدا را گرفتم و حدود ساعت پنج بعد از ظهر گفتم هر جور شده باید با تهران تماس بگیریم. مسفانه آن موقع مثل الآن نبود که همه موبایل داشته باشند و راحت تماس بگیرند. تلفن ها به صورت مایکروویو بود. من و محمد ارشاد(صدابردار)، حسن یزدانی(فیلمبردار) و علی خامنه(خبرنگار) مرتب تماس می گرفتیم و تقریبا تا ساعت ۹ شب داشتیم این کار را انجام می دادیم که حدود ساعت ۱۰ شب تهران می شد. ما در نهایت موفق شدیم صدا و سیما را بگیریم ولی همه مدیران به خانه رفته بودند. از طریق خروجی تلفن و با کمترین افت کیفیت صدا آن را برای دفتر صدا و سیما فرستادیم.

آقای ایزدی، مدیر وقت خبر صدا و سیما، صدا را گوش می کند و می گوید اجازه بدهید من با دفتر امام تماس بگیرم. حاج احمد آقا(ره) می گوید صدای این نوار را به ما برسانید و صدا را پخش می کنند و دفتر امام آن را ضبط می کنند. حالا ساعت ۱۱ شب شده و آقای ایزدی گفت من جرأت نمی کنم برای پخش بفرستم؛ بگذاریم دفتر امام نظر بدهد. می گویند امام دارد استراحت می کند ولی در نهایت حاج احمد آقا می گوید محتشمی پور برای امام عزیز است و امام را بیدار می کند و می گوید در دمشق اتفاقی افتاده و آقای محتشمی پور زخمی شده است.

امام صدا را گوش می کند و می گوید همین ۱۲ شب این صدا را پخش کنید. این صدا پخش شد و تمام رادیوهای بیگانه و منطقه گفتند بمبی در سفارت ایران منفجر شد و محتشمی پور با صدای خودش از رادیو ایران سلامتی اش را اعلام کرد. یعنی خبر به نقل از رادیو ایران اعلام شد. ساعت ۶ صبح هم امام پیام معروفش را صادر کرد که شما مجاهدی نستوه هستید. پخش این صدا باعث خنثی شدن تمام آن توطئه ها شد و ما یک موج از اسرائیل جلو افتادیم.

. انتهای پیام /*