شنیدن و مطالعه تاریخ از زبان و قلم تاریخ سازان چنان شیرینی و لذتی دارد که در انواع دیگر تاریخ نگاری ها کمتر می توان آن را تجربه کرد. پدیده انقلاب اسلامی که در دهه های چهل و پنجاه شمسی و به دست میلیون ها ایرانی و با رهبری امام خمینی(س) شکل گرفت و به پیروزی رسید، رخدادی منحصر به فرد در تاریخ سرزمین ماست که سازندگانش هزاران هزار خاطره از فراز و فرود آن به حافظه سپرد ه اند و چنانچه آن خاطرات از سینه ها به صحیفه ها منتقل گردد بخش بزرگی از تاریخ انقلاب اسلامی متولد شده است. تاریخی که شنیدنش لذت بخش است و آموزنده.

23 مهرماه سالروز ورود امام خمینی(س) به نجف اشرف است. حضرت امام خمینی در 23 مهر ماه سال 1344 در میان استقبال پرشور مردم وارد نجف شدند. آنچه در ادامه می خوانید گوشه ای از خاطرات نزدیکان حضرت امام از ورود ایشان به کشور عراق و حال و هوای شهر نجف است:


خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید هادی موسوی

علت تبعید امام به نجف

شاه برای این که در بین امام و مردم فاصله بیندازد و مردم را به سکوت بکشاند، شایعه انداخت که می خواهند آقای خمینی را به نجف بفرستند. در آن زمان رژیم قبل از انجام دادن کاری آن را به صورت شایعه پخش می کرد تا از افکار عمومی مطلع شود. شاه پس از پخش شایعه احساس کرد که افکار عمومی مساعد است و او می تواند مردم را به سمت خود کشانده و ما بین آن ها و امام فاصله ایجاد نماید. البته رژیم می دانست که هر گاه مرجعیت جهان تشیع از ایران به نجف منتقل شود، در ایران میدان ترک تازی برای دولتمردان باز خواهد شد. چنان که روزی صریحاً کندی به شاه گفته بود که وجود آیت الله بروجردی مزاحم کارهای ما است.

بنابر این حکومت پهلوی سریعاً تصمیم به تبعید امام به عراق گرفت. در آن دوره بعضی از آقایان روحانی چون مرحوم آیت الله شیخ نصرالله خلخالی که در دستگاه حاکمه ایران و عراق نفوذ داشتند، بیشترین حمایت را از امام نمودند. آقای خلخالی بعد از سپری شدن 10- 8 سال از اقامت امام در نجف، نقل می کردند که سفیر وقت ایران در عراق من را خواست و گفت: آماده باشید، می خواهیم آقای خمینی را به نجف بیاوریم. من گفتم: چطور شد این تصمیم را گرفتید؟ پاسخ داد: این تصمیم را شخص اعلیحضرت خود گرفته اند و شخصاً با من صحبت کرده و دستور دادند که مقدمات کار را فراهم کنم.

مشکلات امام در نجف

امام در نجف با مشکلات زیادی رو به رو بودند . اولاً علمای بزرگی چون آیت الله حکیم و آیت الله شاهرودی در آنجا بودند و طبیعتاً امام باید حرمت آن ها را نگه می داشت. مشکل دوم، جو حاکم بر حوزه نجف بود که کاملاً از مسائل سیاسی فاصله داشت. مشکل سوم، کشور عراق درگیر مشکلات دوران انتقال قدرت بود. چون عبدالسلام عارف علیه عبدالکریم قاسم کودتا کرده بود و پای حوزه نجف نیز به میان کشیده شده بود و علما بسیار ترسیده بودند و نمی خواستند در سیاست دخالتی داشته باشند. در جریان کودتا سر علمای نجف کلاه رفته بود، زیرا قبلاً آیت الله حکیم فتوا داده بود که کمونیست یک مکتب الحادی است. این فتوا در همه جای عراق پخش شده و حتی جملاتی از آن را بر روی دیوارها نوشته بودند. البته عبدالکریم قاسم فردی مسلمان و معتقد بود و در اصلاحات اجتماعی نظر به مکتب سوسیالیستی داشت و فتوای آیت الله حکیم در تضعیف او نقش به سزایی ایفا کرد . اما بعد از کودتا و ترور او، شیعیان فهمیدند که کلاه بزرگی بر سرشان رفته است.

از تنگناهای دیگر امام در نجف، مشکل با ایران بود حتی کار به جایی کشید که طرفداران امام هم ارتباط شان با ایران قطع شد. اما پس از سپری شدن یک سال و اندی کم کم مشکل ارتباط بر طرف گردید.

با توجه به آنچه گفته شد، امام در بدو ورود به عراق به مدت یک ماه در کاظمین و سامرا و کربلا اقامت کرده و در این مدت به مطالعه اوضاع و احوال حوز ه ها عراق و همچنین زیارت عتبات پرداختند. آن بزرگوار پس از سپری شدن یک ماه به نجف عزیمت فرمودند.

مشکلات مذکور موجب گردید که امام به مدت یک سال در مسائل سیاسی وارد نشوند و تنها به یک بحث اخلاقی با عنوان جهاد اکبر یا مبارزه با نفس اکتفاء فرمودند. از این فرصت حکومت شاه استفاده کرده و شایع نمود که آقای خمینی مأیوس و خسته شده و مبارزه را رها کرده است و اکنون معتقد است که تنها باید به درس پرداخت.

ما برای چاپ و نشر فرمایشات امام، در نجف مشکلات زیادی داشتیم. با توجه به این که رسوبات انگلیس و سرسپردگان ساواک چوب لای چرخ می گذاشتند و با جوسازی و شایعه پراکنی مانع همکاری با ما می شدند. آن ها حتی در آغاز ورود امام به نجف فیلم عکس های آیت الله حکیم و امام را از عکاس گرفته و از بین بردند و می گفتند که این ها برای آقای حکیم خطر دارد . در نجف ما به طرف هر کسی می رفتیم آن ها ته دل او را خالی می کردند. به طور کلی مردم نجف چه ایرانی و چه عرب با مسائل سیاسی و انقلابی بیگانه بودند و طلاب وابسته به استعمار و ساواک به چنین جوی دامن می زدند.

مشکل مهم دیگر کمبود مالی بود. با این که در حوزه خلیج فارس امکانات اقتصادی و مالی فراوانی وجود داشت ولی در اختیار ما نبود . امکانات مالی مسلمانان کویت نیز در اختیار سید محمد شیرازی قرار داشت . ایشان وابسته به سرمایه داران کویت بودند و ماهانه حدود چهل هزار دینار پول در اختیارش قرار می دادند که به اصطلاح کار فرهنگی کند. به هر صورت در آن تنگنای اقتصادی به همراه آقای سید حمید زیارتی [روحانی] به منزل ایشان در کربلا رفتیم و گفتیم که شما به افکار آقای خمینی علاقمند هستید، لطفاً برای چاپ و نشر بحث حکومت اسلامی آقا کمک مالی بفرمایید. ایشان بهانه آوردند و حاضر نشدند حتی دیناری کمک کنند. به هر حال با آقایان خامنه ای، رفسنجانی و کروبی در ایران مکاتبه کردیم و آن ها توانستند مقدار کمی از کمک های مالی مردم را جمع کرده و به نجف بفرستند. اینجانب به همراه آقایان محتشمی، فردوسی پور برای جلب کمک های مالی حوزه خلیج فارس به آن کشورها مسافرت کردیم و توانستیم وجوهات خوبی را جمع آوری کنیم. در این میان شهید دکتر چمران در لبنان از نظر چاپ و انتشار آثار حضرت امام کمک های شایانی می  نمودند. در سال 50 یا 51 با آمدن شهید محمد منتظری به عراق، دست ما باز شد، چون ایشان کانال هایی برای جذب کمک های مالی مسلمانان ایران و خارج داشتند. از آن تاریخ ما توانستیم به طور منظم اعلامیه ها و سخنرانی های امام را چاپ و تکثیر کرده و به کشورهای مختلف بفرستیم.

استقبال از امام در عراق

علمای بسیار برجسته و نامدار در حوز ه های کاظمین و سامرا حضور نداشتند و تنها اساتید سطح به تعلیم اشتغال داشتند. آقای سید اسماعیل صدر (برادر آیت الله سید محمدباقر صدر) در کاظمین شاخص تر از دیگران بود. ایشان استقبال شایسته ای از امام کرد. در آن ر وزگار مرحوم شیخ نصرالله خلخالی نماینده حقوقی مرحوم آیت الله بروجردی در عراق بوده و سرپرستی طلاب را بر عهده داشتند. ایشان فردی ثروتمند و تاجر بودند و حسینیه آیت الله بروجردی را در کربلا و کاظمین و سامرا سرپرستی می نمودند و پس از فوت آیت الله بروجردی، کارگزار مرحوم آیت الله سید عبدالهادی شیرازی گردیدند. ایشان در زمانی که امام وارد عراق شدند، در کاظمین و سامرا و کربلا برای آن بزرگوار خانه ای اجاره کردند. حضرت امام در سامرا و کربلا نماز جماعت برگز ار کردند که عده ای از طلاب و زائران در آن شرکت می نمودند. آن بزرگوار در آغاز ورود به کربلا در پشت بام حسینیه آیت الله بروجردی، اقامه نماز جماعت فرمودند. سپس با اصرار زیاد آقای [سید محمد] شیرازی  که از طلاب و وارث مرحوم آقای سید مهدی شیرازی بود به مدت یک هفته به جای ایشان در صحن بزرگ حضرت سیدالشهداء اقامه جماعت فرمودند. اما بعد از چند روز معلوم شد که آقای شیرازی قصد بهره برداری سیاسی دارد. این بود که آن حضرت نماز جماعت صحن بزرگ را تعطیل کرده و به جای او امامت نکردند. در مدت اقامت امام در کاظمین و سامرا و کربلا، علما و مردم کوچه و بازار به دیدار ایشان می آمدند و امام نیز به بازدید همه آن ها می رفتند.

به هنگام عزیمت امام به نجف، آیت الله حکیم دستور دادند که حدود 30 دستگاه اتوبوس و مینی بوس و سواری تهیه شود و طلاب تا خان نص به استقبال ایشان بروند. آقایان دیگر از جمله آیت الله شاهرودی، شیخ علی کاشف الغطاء، سید محمد حمامی، صدر، خویی و همچنین شیخی که اهل هند و نوه صاحب جواه ر بود و الآن اسم شان را به خاطر ندارم هیأت هایی را جهت استقبال از امام فرستادند. این بود که مجموعاً استقبال با شکوهی از آن حضرت شد که تا آن روزگار سابقه نداشته است.

حضرت امام وقتی که به خان نص وارد شدند نماز ظهر را در آنجا اقامه کردند. سپس یکی از طلاب به عنوان خیر مقدم سخنرانی کرده و اشعاری را در تجلیل از آن بزرگوار خواند. سپس آن بزرگوار از همه استقبال کنندگان تشکر فرمودند. آقای شیخ نصرالله خلخالی خانه ای را در حوالی شارع الرسول جهت اقامت امام اجاره کرده بودند. آن حضرت در بدو ورودشان به نجف به زیارت حرم مطهر حضرت امیر(ع) شتافته و سپس در آن خانه اقامت کردند. آن بزرگوار تا آخر مدت اقامت شان در نجف در همان منزل زندگی نمودند.

پس از استقرار امام، همه علما چه عرب و چه غیر عرب به دیدار ایشان آمدند و در روز اول و دوم آقایان حکیم، شاهرودی، خویی و صدر جهت خیر مقدم تشریف آوردند. پس از آن علما و فضلا و حتی طلبه ها با شور و شوق وصف ناپذیری به دیدار امام شتافتند. چنان که به مدت یک هفته حوزه تعطیل بود و مردم نیز به صورت گروهی برای عرض خیر مقدم به منزل آن بزرگوار می آمدند.

پس از اتمام دیدارها، بنا به رسم نجف امام بازدید آقایان را شروع کردند و یک شبی را جهت دیدار با طلاب مدرسه آیت الله بروجردی اختصاص دادند . این دیدار شروع نماز جماعت ایشان در آنجا بود. آن حضرت سپس هر شب به یکی از مدارس نجف برای بازدید طلاب می رفتند  و در بازدیدشان بین هیچ کس تفاوتی قایل نمی شدند. (خاطرات نجف، ج2، 169-174)

خاطرات آقای محمدتقی متقی

جو نجف و استقبال از امام خمینی

امام در 13 مهر سال 1344 از ترکیه وارد بغداد شده و از آنجا رهسپار کاظمین گردیدند.

من به همراه عده ای از طلبه های تهرانی، با شور و شوق فراوان به طرف کاظمین حرکت کردیم و جزو اولین کسانی بودیم که به خدمت آن بزرگوار رسیدیم. ایشان بعد از احوالپرسی فرمودند: الحمدلله، خدا به ما توفیق زیارت دوباره رفقا را داد. ما در آن دیدار سر از پا نمی شناختیم، فقط آن حضرت را نگاه کرده و گریه می نمودیم.

امام چند روزی را در کاظمین سپری کرده و سپس به سامرا مشرف شدند و از آنجا قصد کربلا فرمودند. آیت الله شیرازی برای استقبال تدارک دیدند و کربلا ی ی ها استقبال جانانه ای از آن بزرگوار کردند. ایشان حتی امامت نمازشان را که در صحن حضرت امام حسین (ع) بود به امام واگذار نمودند. آن حضرت نیز پس از سه روز اقامت نماز مغرب و عشاء در جایگاه آقای شیرازی  فرمودند: حق آقای شیرازی ضایع می شود. سپس امامت را نپذیرفته و به مدرسه بروجردی تشریف بردند.

مردم هر روز برای دیدار امام می شتافتند و کسانی در مدح ایشان شعر می سرودند.

حضرت امام پس از ده روز اقامت در کربلا به سوی نجف حرکت کردند. مردم کربلا ایشان را تا خان نُص همراهی نمودند، که بدرقه با شکوهی بود. جماعتی از نجف، که اکثراً از روحانیون پاکستانی، هندی و ایرانی بودند برای استقبال از امام، تا خان نص آمده بودند. کاروان استقبال حدود 30 - 40 ماشین می شد. در آنجا در کنار سکوهای گلی، مبلی تخت مانند گذاشته بودند. امام و حاج آقا مصطفی در کنار هم نشسته، با مستقبلین و بدرقه کنندگان مشغول مصافحه بودند. ما نیز چون دیگران در آنجا سعادت دست بوسی مجدد ایشان را یافتیم. در این لحظه با صدای بلندی گفته شد که: سید را حرکت بدهید، سید را اذیت می کنند. سپس امام و حاج آقا مصطفی را سوار ماشین کرده و با سرعتی شاید در حدود 160 کیلومتر از جمعیت دور شدند. این نشان می داد که کاسه ای زیر نیم کاسه است و ما نیز به سرعت به طرف نجف حرکت کردیم. این برنامه را ساواک با همکاری کنسولگری ایران در کربلا تدارک دیده بودند تا برنامه استقبال را بر هم بزنند.

چنان که یکی از اعضای کنسولگری در ماشین امام حضور داشته است . به هر حال آن حضرت متوجه کارشکنی آن ها شده و همین که به نجف می رسند، می فرمایند: می خواهم به زیارت حضرت امیر(ع) بروم، ماشین را در جلو صحن نگه دارید. آن ها مجبور به امتثال امر شده و ایشان از ماشین پیاده گردیده و مدت حدود 25 دقیقه در حرم مشغول زیارت می شوند. این توقف باعث گردید که ما و دیگر مستقبلین، خود را به آن حضرت برسانیم.

در شب اول اقامت امام در نجف، آیت الله خویی، آیت الله شاهرودی و بعضی از آقایان دیگر به دیدار ایشان آمدند. در آن شب عکاسی به نام آقای اسدی از مراسم دیدار عکسبرداری می کرد. در شب دوم آیت الله حکیم عازم دیدار امام گردید، اما هنگامی که در جلو صحن می خواست سوار ماشین بشود، یک شیخ ساختگی  که فقط یکبار دیده شد جلو آمده و به عربی می گوید: آقای خمینی به نماز رفته است. او می خواست آقای حکیم را از دیدار با امام باز دارد، که عده ای از دوستان می گویند: آقا، آقای خمینی که مسجد ندارد و نمازش را در خانه خوانده است. آقای حکیم یک دفعه متوجه توطئه شده و به سرعت در ماشین نشسته و به سوی منزل آن بزرگوار حرکت می نماید. ما هم دوان دوان خود را به خانه امام رساندیم.

با تشریف فرمایی آقای حکیم، امام چند قدمی به پیشواز آمده و با هم مصافحه گرمی کردند. سپس آن دو بزرگوار بسیار صمیمانه به گفتگو پرداختند. عکاس نیز از این دیدار عکس های مختلفی می گرفت. پس از نیم ساعت آقای حکیم و همراهانش با بدرقه امام به سوی منزل خود حرکت کردند و هنوز پنجاه قدم دور نشده بودند که یک نفر از آن ها با عجله برگشت و به زبان عربی و با تندی به عکاس گفت: فیلم را بده. عکاس پاسخ داد: فیلم مال این ها است. او باز با تندی گفت: سید گفته است. در حالی که آقای حکیم چنین دستوری نداده بود. خلاصه آن ها فیلم را از عکاس گرفته و سوزاندند.

در نجف همیشه افرادی وابسته به حکومت شاه، در لباس روحانیت بودند و کارشکنی های فراوان می کردند. شاهد قضیه این که ما با یکی از دامادهای آقای حکیم دوست بودیم و همیشه در پیش او از امام تبلیغ می کردیم، اما او زیاد توجه نمی کرد و تحت تأثیر جو مسموم نجف بود. من به ایشان گفتم: در دور و بر شما افراد مرموزی هستند که سعی می کنند که شما را از آقای خمینی دور نگهدارند.

بعد از رفتن امام به فرانسه و فرار شاه از ایران، روزی همین داماد آقای حکیم به پیش من آمده و گفت: فلانی، الآن ما فهمیدیم!

گفتم: چه چیز را؟ پاسخ داد : بعد از رفتن شاه حقوق عد ه ای قطع شده و حالا صدای شان درآمده است. این ها با ساواک رابطه داشته اند.

این گونه افراد مانع تفاهم آقایان با امام بودند و ایشان در واقع غریب و تنها بودند. آن ها برنامه هایی را تدارک دیده بودند که در نجف از امام استقبال نشود. در رأس آن ها عده ای از روحانیون ایرانی الاصل و عرب بودند که بخصوص بعد از روز دوم ورود امام به نجف، شروع به تبلیغ و مسموم کردن اذهان مردم نمودند. آن ها شایع کردند که آقای خمینی فردی سیاسی، اهل منبر و روضه خوان بوده و سواد چندانی ندارد . او از جمال عبدالناصر پول گرفته تا ایران را شلوغ کند و اصلاً توده ای است.

در آن روزگار، جو نجف خشک بود و افراد با بینش در حوزه کم بودند. عده ای از آقایان معتقد بودند که شاه شیعه است و باید با او بسازیم. البته بعضی از آقایان بینش سیاسی داشتند و اوضاع را می فهمیدند اما نمی خواستند با شاه در بیفتند.

پس از چندی امام به بازدید آقای حکیم رفتند و به ایشان بسیار اصرار کردند که، شما قیام کنید و مردم پشت سر شما خواهند بود. آقای حکیم گفتند: دانشگاهیان به درد قیام نمی خورند. امام فرمودند: مردم متدین پشت سر ما هستند و دانشگاهیان نیز از ما حمایت می کنند. شما یک مسافرتی به ایران بکنید، تا اوضاع را از نزدیک ببینید. آقای حکیم پاسخ دادند: من سید حسنی هستم. با این پاسخ آقای حکیم جلسه تمام شد. از آن پس دیگر ملاقاتی رسمی مابین امام و ایشان واقع نشد، البته در مراسم و مجالس فاتحه، دیدار و تعارفاتی صورت می گرفت.

اگر آقای حکیم جرأت امام را داشت یقیناً موفقیت های بزرگی نصیب مسلمین می گردید زیرا 82 % مردم عراق شیعه هستند و اهل جماعت در اقلیت می باشند. متأسفانه عده ای از آقایان و دوروبری ها مانع بودند. حتی بعضی از آ نها الآن در ایران هستند که در آن زمان می گفتند: اگر سید (حکیم) قیام کند یک عده از شیعیان کشته خواهند شد، در آن صورت خون ها به گردن چه کسی است!!؟

جالب این که بعضی از آن آقایان بعد از انقلاب در جریان غایله خرمشهر باز همان حرف ها را تکرار کردند . اما این بار امام به آن ها پیغام داد که: این جا دیگر نجف نیست، بر سر جای خود بنشینید، شما با همین حرف ها آقای حکیم را بیچاره کردید.

در عراق بیشتر سربازان شیعه بودند و حکومت بعث برای سرکوب مردم از آن ها نمی توانست استفاده کند . من یادم است که روزی در نجف مردم با بعثی ها در افتادند و حکومت برای سرکوب آن ها از کرکوک و موصل سربازان ناصبی را آورد. آقایان نجف از چنین جوی استفاده نکردند. آقای حکیم قدرت داشت و می توانست قیام بکند ولی عده ای او را تخدیر کردند.

به هر حال از روز دوم ورود امام به نجف تبلیغات علیه ایشان شروع شد. چنان که حاج حسین نامی ایرانی به امام علاقه داشت و عکس ایشان را در دکانش زده بود؛ یک روز صبح از منزل بیرون آمدم و دیدم یکی از آقایان که طرفدار مراجع دیگر بود سیلی محکمی بر صورت حاج حسین زد. به سرعت خود را به مغازه رساندم و پرسیدم: حاج حسین چه شده است؟ ! گفت: فلانی بود، جهت خرید به مغازه آمد و تا عکس آقای خمینی را دید یک فحشی داده و زد تو گوشم و گفت که با اجازه چه کسی این عکس را در این جا زده ای؟! به ایشان عرض کردم : حاجی تو در این جا غریب هستی، عکس را بردار تا این جماعت خبیث مانع کسب و کارت نشوند.

در چنین جوی امام به همراه حاج آقا مصطفی وارد عراق شدند. (133- 137)

 خاطرات حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا ناصری

دلایل انتخاب نجف

نجف دریای علم بود . در این شهر مراجع مهمی چون آیات عظام حکیم و شاهرودی و خویی حضور داشتند و حوزه علمی ه اش نیز از قدرت و استحکام خاصی برخوردار بود. از طرفی نفوذ و سلطه شاه نیز بیشتر بود. به همین سبب فکر می کردند که اگر امام را به نجف بفرستند ایشان از نظر علمی تحت الشعاع مراجع دیگر قرار خواهند گرفت و دسترسی شان به ایران نیز کمتر خواهد شد و نتیجتاً  چون یاری نخواهند داشت کم کم فراموش خواهند شد، این نظریه همان صدرالاشراف بود.

امام خمینی در نجف

حوزه علمیه نجف چند ویژگی داشت. درس های حوزه همیشه یک ربع، بیست دقیقه تا سه ربع دیرتر از وقت مقرر تشکیل می شد. درس ها دارای مطالب تکراری بود، شهریه طلاب کم بود و به همه طلاب مثلاً افغانی ها  هم نمی دادند، از درس ها هم امتحان گرفته نمی شد.

امام که وارد نجف شدند، ابتدا یک دید و بازدیدی با علما و مراجع داشتند و طی آن احترام افراد را متناسب با شأن آنان به شدت رعایت می کردند . ورود ایشان چند حسن داشت. ایشان تمام ویژگی های نجف را تحت الشعاع قرار داد . نظم و ا نضباط، کیفیت دروس و نحوه تدریس آن ها، امور اخلاقی و مذهبی، مشکلات مادی طلاب، را متحول کرد. وقتی تدریس امام آغاز شده بود، ایشان دو سه روز درس را با تأخیر به علت دیر رسیدن طلاب شروع کرده بودند، پس از آن گفته بودند که آقایان اگر درس می خواهند بایستی منضبط باشند، باید سر وقت بیایند. ما اگر پنج دقیقه دیر می رسیدیم امام بالای منبر رفته بود و ما خجالت می کشیدیم وارد شویم زیرا ایشان اعتراض می کرد که چرا بی نظمی است و دیر آمدی؟ البته آن چنان هم دیر نشده بود و تازه امام بسم الله الرحمن الرحیم را گفته بود . ایشان بی انضباطی را تا این حد هم تحمل نمی کرد و نمی پسندید. در نتیجه درس ها سر ساعت برگ زار شد، تعطیلی های بی خودی لغو شد و کارها روی نظم و انضباط قرار گرفت. سبک تدریس دروس عوض شد، بخش های زاید و تکراری حذف گردید و اساتید از جمله مرحوم آقای صدر  مجبور شدند سبک های جدیدی را بیابند و کار کنند. امام در طی یکی از جلسات، هنگام اشکال یکی از نجفی ها، فرموده بودند که من تا کی این حرف ها را از کله شما در بیاورم؟

در امور اخلاقی، امام اصرار داشتند بسیاری از حرف ها و سخنرانی ها در درس اخلاق گفته شود. در نجف، مراجع شهریه های محدودی از نیم تا دو دینار می دادند. امام شهریه های طلاب را بالا برد و هنگامی که شروع به پرداخت شهریه کرد از 2 دینار 10،6،15 و 20 دینار هم رسید و هر دینار آن موقع برابر 20 تومان بود. با ، شروع و به 4 این اقدام، وضع مالی طلبه ها بهتر شد و علمای دیگر نیز مجبور شدند که شهریه هایشان را بالا ببرند.

از میزان وجوهات که به دست امام می رسید ما خبر نداشتیم. این وجوهات دست آقا شیخ نصرالله خلخالی بود، ولی امام به همه طلاب بدون در نظر گرفتن ملیت شان یکسان شهریه می داد و میزان آن بستگی به نمره امتحان داشت، در صورتی که همان گونه که عرض کردم در نجف امتحان گرفتن از دروس رسم نبود، ولی بعدها با این عمل امام رایج شد.

شاگردان امام در نجف گروهی قمی بودند و گروهی هم قبلاً در نجف بودند. من و مرحوم شیخ غلامرضا سلطانی که در هواپیمای شهید محلاتی در اول اسفند سال 1364 با حمله صدامیان شهید شد آقای محتشمی، حاج محسن زندیه که در شط کوفه غرق شد آقا شیخ عبدالعلی قرهی، آقایان قدیری، خاتمی و رضوانی بودند.

کم کم طلاب دیگر نجف هم جذب درس امام شدند. ایشان درس بیع و مکاسب را آغاز کرده بود که من هم درسم را آغاز کردم. ما می خواستیم درس ها را ضبط کنیم ولی پولی نداشتیم تا ضبط صوتی بخریم و ایشان هم برای این امور پولی پرداخت نمی کردند، اگرچه شاگردان ایشان حدود 50 نفر بودند. امام سعی داشت که تدریس و کارشان با مراجع دیگر برخوردی نداشته باشد اما گاهی بحث هایی که می کردند ان قلت از جاهای مختلف شنیده می شد.

در بهمن 1348، ایشان درس ولایت فقیه را شروع کردند و گفتند که ضبط صوتی تهیه شود. ما مطالب را ضبط می کردیم و از شب تا صبح مطالب را پیاده می کردیم و صبح آن را  پس از رؤیت امام تکثیر می کردیم که دوازده جزوه شد و بعدها تغییر و تحولی پیدا کرد.

درس ولایت فقیه بخشی از مکاسب است که شروع شد در ادامه بحث مکاسب ایشان بود و در نجف سر و صدایی راه افتاد. این درس دو قسمت داشت و امام در مقدمه بحث های علمی و سپس بحث های اجرایی آن را مطرح می کردند . اولش درس طلبگی بود. امام روایات را می خواندند و بعد متناسب با موضوع مثال هایی را مطرح می کردند و مضرات عدم حضور ولایت فقیه را عنوان می کردند. بعضی افراد برای درک مطالب درس مشکل داشتند و ما مطالب درس را چاپ و پخش م ی کردیم و محدوده پخش هم فقط حوزه نجف نبود، بلکه عراق و خارج از آن  از جمله تهران را نیز در بر می گرفت. (199-201)

. انتهای پیام /*