ارتشبد قره باغی [رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران]:

روز بیست و یکم قرار بود در صبحگاه در پادگان دوشان تپه تیپ سوم گارد را بریم بازدید کنیم، که شبش اون اتفاقات افتاد که بیداد کردند. من تلفن کردم به سپهبد ربیعی صحبت کردم گفت: که اینها در تلویزیون آمدن [امام] خمینی را نشان دادند و چند نفر از افراد گارد شاهنشاهی که اینجا بودند اونها با افراد نیروی هوایی حرفشون شده. گفتم افراد گارد شاهنشاهی اونجا چیکار می کنند؟ معلوم شد که اینها به افراد خودشون اطمینان نداشتند، قبل از اینکه من بیام به ستاد، چند تا تانک از گارد شاهنشاهی بردند در نیروی هوایی گذاشتند و افراد گارد اونها هستند و در آسایشگاه که تماشا می کردند این فیلم آمدن [امام] خمینی را صلوات می فرستند اونها به افراد نیروی هوایی، همافرها اعتراض می کنند که چرا این کار رامی کنید و فلان با هم حرفشون می شه. گفتم: این چه طور شد آخه چرا اینو [فیلم] نشون می دید؟ گفت: معلوم شد که دستور خود نخست وزیر بوده که این فیلم را نشون بدهند. گفتم منظور؟ گفت: منظور این بود که ببینید مردم که [امام] خمینی که بعد از پانزده سال در هواپیما [خبرنگار از او می پرسد] می گویند چه احساسی دارید؟ می گوید هیچی (منظور تلقین این امر بود که این پاسخ حاکی از بی احساسی نسبت به مردم و خون های ریخته شده و.. بوده است و بدین وسیله اعتبار و جایگاه امام را زیر سؤال ببرند) من گفتم کسی [ به این حرف ها] گوش نمی کنه ایرانی، هیچی چیه!؟. این (بختیار) خیال می کرد اینجا فرانسه است اینجا نمی دونم کجاست اینها که گوش نمی کنند صلوات می فرستند اصلا کاری به هیچی نداره. گفتم هر چی بوده زیر سر همین هیچی شما بوده دستور شما بوده که این فیلم را نشون دادند، خلاصه اون شب من رفتم به تیپ دوشان تپه مراسم برگزار شد. خداحافظی کردیم، من سوار هلی کوپتر شدم که بیام دیدم شهر وضع غیرعادی داره خیابان ها و کوچه های شهر را که نگاه می کردم، مملو از جمعیت بود ...

(تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران؛ مجموعه برنامه داستان انقلاب از رادیو بی بی سی، نشر تفکر، ۱۳۷۳، ص ۴۴۴)


****

تیمسار ربیعی [فرمانده نیروی هوایی، پس از مسلح شدن همافران و شدت یافتن مبارزه با لشگر گارد با هلی کوپتر به پادگان دوشان تپه می رود]:

گفتم تمام افراد بروند مسلح شوند. اسلحه خانه های را باز کردند. تهرانچی بود، میر حسینی بود، الهی بود، چهارتا افسر دژبان بودند، ریختند اسلحه خانه ها را باز کردند ... اسلحه ها را برداشتند، همه رفتند پشت بام ... ۸۰۰۰ نفر پرسنل نیروی هوایی اسلحه ها را بردند به پشت بام ها و تیراندازی شروع شد.

(دهه ی سرنوشت ساز؛ داود قاسم پور، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۸، ص ۲۱۲)


****

شاپور بختیار [تشکیل جلسه شورای فرماندهان در ساعت شش بعدازظهر، ماجرای دستور بختیار مبنی بر بمباران منطقه ای از تهران و واکنش فرماندهان ارتش]:

دو جا من کاغذم به رئیس ستاد ارتش [ موجود] است که بزنید، من نوشتم در شورای امنیت انداختم جلوی ربیعی گفتم شما دستور می دید برای اینکه این اسلحه سازی و این چیزهایی که اونجا داریم و این همافر بازی که راه انداختید به یک جای بدی نرسه شما بگویید که اینجا منطقه نظامی است و با تراکت و با بلندگو به مردم یک ساعت فرصت باید بدید که اگر از اونجا دور نشدند این منطقه مسلسل سازی را بمباران کنید هر کی هم مرد با منه جوابش. [اما] نکرد! ( تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران؛ مجموعه برنامه داستان انقلاب از رادیو بی بی سی، نشر تفکر، ۱۳۷۳، ص ۴۴۹) [بختیار این موضوع را در کتاب سی و هفت روز پس از سی و هفت سال با اختلاف اندکی اینگونه نقل می کند]: دستور آخری که من دادم کتبی بود و دستور بمباران منطقه تسلیحات در مسلسل سازی بود. در این منطقه همافران و یک عده ای آخوند و یک عده ای رجّاله جمع شده بودند و روز به روز و ساعت به ساعت تعداد اینها اضافه می شد. من این خطر را که دیدم به ربیعی گفتم آیا می شود اینها را از آنجا رد کرد یا نه. او جواب داد بله می شود. ولی دستور باید بدهید. من به ایشان دستور دادم، برای اینکه این سلاح ها مخصوصاً سلاح های سبک به دست این قبیل مردم نیفتد، که متأسفانه افتاد. من می گفتم اینجا باید بمباران بشود ... این را رسماً توی صورتجلسه نوشتیم. یک سرهنگ صورتجلسه ها را در آنجا تنظیم می کرد. و بعد دستور دادم در شورای امنیت ملی، به آقای بدره ای، که فرمانده نیروی زمینی بود. که نیروی زمینی یک تعدادی تانک و افراد بفرستد در حول و حوش این محوطه، یک ساعت هم وقت بدهند به افراد اعم از همافر و غیر همافر که در آنجا هستند، به وسیله اعلامیه و به وسیله بلندگو که آنجا را ترک کنند و هر کس ترک نکرد بزنند.

(سی و هفت روز پس از سی وهفت سال؛ چند گفتگو با دکتر شاپور بختیار درباره دوران زمامداریش، چاپ پنجم، بهمن ۱۳۶۲)


****

خبرنگار بی بی سی:

تمام شهر در حال عصیان و قیام است و مردم نمی گذارند که مقامات حکومت نظامی مقررات منع عبور و مرور را در شهر که بعد از ظهر قرار بود اجرا شود، اعمال نمایند. تقریباً در تمام نقاط شهر به فاصله هر چند صد متر، سنگرهایی برپا شده است ... هوا مملو از دود تایرهای. اتومبیل ها و زباله هایی است که می سوزند. صدای انفجارهای شدید را می توان هر از چندگاه یک بار شنید.

(انقلاب ایران به روایت رادیو بی بی سی؛ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸، ص ۳۸۴ )


****

ارتشبد قره باغی [رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران]:

... بعد از مدتی گزارش رسید که دارند در شهر اسلحه تقسیم می کنند کجا؟ خوب یادمه گفتند در چند تا مسجد و در جلوی پپسی کولا کامیون ایستاده در جلو پپسی کولا داره اسلحه تقسیم می کنه تلفن کردم به رحیمی گفتم آقای رحیمی می گویند دارند در شهر اسلحه تقسیم می کنند شما چیکار می کنید؟ گفت که آخه می دونید تیمسار من که اجازه ندارم ... ما که حق نداریم وارد مساجد بشویم. گفتم پس اجازه می دید به این طریق که اسلحه تقسیم بشود در شهر آخه پس چه جور فرمانداری نظامی است! اینجا گفت تیمسار من چیکار کنم من به نخست وزیر گفتم... [من گفتم دو مرتبه به نخست وزیر بفرمایید] که آقای نخست وزیر الان می گویند که در شهر اسلحه تقسیم می کنند تمام نقاط شهر آشوب و تظاهرات می کنند گفت من فکر کردم عصر شورای امنیت تشکیل بشه ... [بعد از مدت کمی] رحیمی تلفن کرد که نخست وزیر گفتند که حکومت نظامی [را] ساعت چهار بکنند. بعدها خوندیم که وقتی می روند به [امام] خمینی می گویند که دولت ساعت حکومت نظامی را کشیده به ساعت چهار، می گوید که بگویید مردم بریزند تو کوچه و گوش نکنند. که از این طرف ریختند توی کوچه و ماندند که تا روز بیست و دوم و شب را هم نرفتند.
(تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران؛ مجموعه برنامه داستان انقلاب از رادیو بی بی سی، نشر تفکر، ۱۳۷۳، ص ۴۴۷)

****

. انتهای پیام /*