مجله کودک 333 صفحه 33

آخرین پدر بزرگ محمد حسن حسینی بعضی ها الکی الکی می میرند؛ مثل پدر بزرگ احمد. شب خوابید، صبح پا نشد. هیچ هم مریض نبود. از معلم دینی مان پرسیدم: «چرا بعضی ها یکدفعه و بی خبر می میرند؟» گفت: «عزرائیل به امر خدا می آید سر وقت آدمها. عمرشان که تمام شد، کاریش نمی شود کرد.» بعد داستان حضرت سلیمان را تعریف کرد و گفت: «سلیمان تکیه داده بود به عصا. بالای عمارت عظیمش قبض روح شد. حتی فرصت نکرد بیاید پایین. همان طور ایستاده، عزرائیل جانش را گرفت و بعد از مدتها یک موریانه عصا را خورد و سلیمان به زمین افتاد.» گفتم: «هیچ راهی ندارد آدم عمرش را زیاد کند؟» گفت: «با صدقه، صدقه بلا را دفع می کند؛ اما یادت باشد خیلی از مردنها بلا نیست.» وقتی رسیدم خانه، رفتم سر وقت قلکم. همۀ پولم نهصد تومان بود. یادم رفته بود از معلممان بپرسم باید چقدر صدقه بدهم. نـاچار، شب از بابا پرسیدم. بابا همان طور که دراز کشیده بود و روزنامه می خواند، گفت: «چیه؟ باز چی تو کله اته پسر؟» ـ هیچی به خدا، می خواهم کار خیر کنم، عیبی دارد؟ نام جنگنده: میراژ 5 F1EQ کشور سازنده: فرانسه تیپ: جنگنده چند منظوره موتور: SNECMA حداکثر سرعت: 2350 کیلومتر بر ساعت تجهیزات: ـ دو اسلحه DEFAـ موشک های هوا به هوا- راکت های «ماترا» و «آرمات» ضد تشعشع