مجله کودک 333 صفحه 34
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 333 صفحه 34

گفت: «صدقه حد ندارد. کم و زیادش مهم نیست. مهم صدقه دادن است.» از باب جون پرسیدم. خندید و گفت: «صدقه باید از بهترین اموالت باشد.» حرف باب جون مرا یاد حرفهای مامان انداخت. مامان می گفت: «من که بچه بودم، یک شب تو ده، باب جونت تو برف و کولاک بدون پالتو از صحرا برگشت. خدا رحمت کند نن جون را، پرسید: پالتویت کو مرد؟ باب جون گفت: پالتو رفت. نن جون پرسید: کجا؟ باب جون جواب داد: گرگها به من حمله کردند. گرفتم جلوشان تکه تکه شد. اما پالتوی باب جون را گرگها پاره نکرده بودند.» پرسیدم: «پس چی شده بود؟» مامان گفت: «فردای آن روز نن جون پالتو را تن ممی دیده بود.» پرسیدم: «ممی؟» گفت: «آره. ممی گدا بود. عقب افتاده بود. پالتو را پوشیده بود. هر کس می دیدش، می گفت: «من مصطفی خان هستم.» پرسیدم: «پالتوی باب جون نو بود؟» مامان گفت: «آره پسرم. باب جونت پالتوی کهنه را خودش پوشید. نو را داد به ممی.» حالا می فهمیدم معنی بهتـرین امـوال چیست؛ اما راستش خیلی زورم می آمد. وقتی پولهایم را نگاه می کردم، دلم می سوخت. دلم نمی آمد اسکناسهای نو را صدقه بدهم. خودم را راضی کردم صدقه را از پول خُردها شـروع کنم. شـایـد با همان پول خُردها بلا دفع می شد و کار به خرج کردن اسکناسها نمی کشید. یک بار توی ذهنم هر جا را که می­شد صدقه داد، مرور کردم: صندوقهای خیابان... صندوق مسجد محل... گداهای خیابان... پیش خودم فکر کردم: خب همینها کافی اند. باید اول از صندوقها شروع می کردم. تعداد صندوقهای اطراف باب جون را حساب کردم. صندوقهای محل... مغازه ها... مسیر پارکی که باب جون می رفت... صندوقهای خود پارک.... دیدم خیلی می­شود. فقط خوبی­اش این بود که مقدار صدقه مهم نبود. نام جنگنده: میراژ B 2000 کشور سازنده: فرانسه تیپ: جنگنده دو نفره موتور: SNECMA حداکثر سرعت: 2338 کیلومتر بر ساعت تجهیزات: ـ 7 موشک سطح به سطح ـ راکت های ضد زرهی

مجلات دوست کودکانمجله کودک 333صفحه 34