مجله کودک 83 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 83 صفحه 14

تصویر دوست قهرمان ، بزرگ مردِ کوچک بازنویسی متن : مژگان بابامرندی امیرمحمد لاجورد امروز قرار بود مسابقه فوتبال برگزار شود همه بچه ها قرار گذاشته بودند که بعدازظهر دور هم جمع شوند. قهرمان تا از مدرسه رسید تند تند مشق هایش را نوشت. مادر به او پول داد تا نان بخرد. قهرمان با دلخوری کفش هایش را پوشید. به مسابقه فوتبال فکر کرد و کمردرد مادر و مهمان هایی که قرار بود شب برایشان بیاید ... اما نانوایی بسیار دور بود. جاده ای طولانی پیش رویش بود. از صف طولانی نان خسته بود. نشست تا کمی استراحت کند. و به لحظات شیرین و هیجان آور بازیِ ساعتی بعد فکر کرد. نیرویی تازه فکرگرفت. و با عجله به راهش ادامه داد. هنوز به خانه نرسید بود که پروین خانم - همسایه شان - را از دور دید. تازه یادش آمد که از او نپرسیده بود به چه چیزی احتیاج دارد. پروین خانم تازه عروس محله شان بود. هنوز جایی را بلد نبود. احمدآقا -شوهرش - هر وقت قهرمان را می دید آرام به پشتش می زد و می گفت : «قهرمان بزرگ مرد کوچک محله مان است. تا او هست من تا وقتی سرکارم هیچ نگرانی ندارم.» پروین خانم جلو آمد. قهرمان تعارفش کرد. او با خوشحالی نان ها را گرفت و پولش را داد. قهرمان با سرعت به نانوایی برگشت. هنور فرصت کمی تا شروع مسابقه مانده بود. راه دور و صف طولانی نانوایی دوباره تمام شد. او در راه خانه بود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 83صفحه 14