مجله نوجوان 143 صفحه 13
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 143 صفحه 13

و این طوری شد که من نامه­خون و نامه نویس ننه منتظر شدم. سه سال با همون ده تومن. اوایل، نامه رو براش می­خوندم بعد اون جوابشو می­گفت و من می­نوشتم. همیشه هم ناله از یک چیزایی و درخواست برگشتن بود. پسرش رفته بود امریکا برای تحصیل، اون جا ازدواج کرده بود و یک پسر داشت که اسمشو گذاشته بود رضا، می­گفت به عشق امام رضا علیه السلام و حالا ننه منتظر حرف و حدیثش رضا بود، دایم می­گفت: - بنویس، ننه من که دق کردم، پس کی رضامو می­بینم؟. .. پسرم! بیا دیگه من دارم می­میرم. حرف و حدیث ننه منتظر همیشه خدا همین بود، کم کم از روی خط و انشا، ما با هم ­آشنا شدیم و توی نامه­ها بیشتر حرف و حدیثهای ما بود، تا درد و دلهای ننه منتظر. نامه که از آمریکا می­اومد، جوابشو می­نوشتم از قول ننه منتظر، حرف و حدیث همیشگی و از قول خودم جواب حرفها و درد و دلهای اون آدم شرقی. بعد نامه رو پست می­کردم امریکا و اگه گذارم به روستای بیلدر می­افتاد به ننه منتظر می­گفتم: - اون این جوری نوشته. .. من این جوری جوابشو دادم. و پیر زن ده تومن منو می­داد و میومدم. این ده تومن مشکلی از من حل نمی­کرد امَا مثل یک عادت اونو می­گرفتم. زانوهام یخ زده بود، امروز صبح نامه­ای اومد با یک عکس، از پسری که توی اون لباسهای عجیب و غریب، بیشتر به یک بچَه غربی لوس می­مانست تا رضا و پشت عکس نوشته بود «رضا پسرم» کمی دقت کردم امَا به راحتی می­شد تشخیص داد قبلاً چیز دیگه­ای نوشته بوده، مثل «جیم» یا «جک». من انگلیسی­ام زیاد خوب نیست امَا می­دونم اسم اون بچه رضا نبود. *** لعنتی! لعنتی! موتور زنجیر انداخت، گرفتم کنار جاده، اول روستای بیلدر بود. از موتور پیاده شدم، موتور را همونجا گذاشتم و خور جین نامه­ها رو برداشتم، عکس رضا؛ از خورجین افتاد بیرون ولی نه، خیلی لبخندش شرقی بود. به طرف خونه پیرزن به راه افتادم، برف از لای شکستگی کف پوتین به زیر پام رفت، آب می­شد و یخ می­زد، برف تا زیر زانوها می­اومد.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 143صفحه 13