مجله نوجوان 147 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 147 صفحه 14

خدای من! افسر جانشین عوض شده بود و از قضایای ما هیچ خبری نداشت. دستشو گرفته بودم و به زور می­کشیدم. نظامی پیر، عصبانی شده بود و فحاشی می­کرد امّا من توجه نمی­کردم. تابلوی ایست را دادم به دستش و اونو کشیدم داخل خیابون. همین که استوار پیر اومد داخل خیابون از سر پیچ ،ماشین زرد اداره پست طلوع کرد. وقتی جلوی ماشین رو گرفت و راننده پیاده شد،به افسر جانشین گفتم: -بگو جیباشو خالی کنه! او دستور داد و راننده جیباشو خالی کرد. افسر جانشین گفت: -این پولا چیه؟ -حقوقمه. تازه گرفتم. افسر به من نگاه کرد کاغذ شماره پولها رو بیرون آوردم. افسر یک دویست تومنی برداشت و شماره اونو نگاه کرد، بعد بدون اینکه کلمه­ای بگه، یک سیلی محکم خوابوند توی صورت پیک، -مرتیکه! این شماره پولهای تورو از کجا می­دونه؟ و بعد همه پولارو کنترل کرد. بی انصاف یکی را هم داخل دخل نگذاشته بود. من رفتم دنبال شاهد و پیک در این حین اعتراف کرده بود به این دزدی و کلی دزدی دیگه. وقتی پیروزمندانه به آقای رئیس زنگ زدم، آقای رئیس گفت: -نمیشه نگهش دارن تاشنبه ؟ من کار دارم. از عصبانیت منفجر شدم و تلفن رو قطع کردم. چند روز بعد از اداره اخراج شد. البته من راضی به این کار نبودم اما بشنوید از روزنامه­های کثیرالانتشار: یکی از اونا توی صفحه حوادثش نوشته بود: «باتلاش مأموران آگاهی، بالاخره سارق اموال ادارۀ پست دستگیرشد.» و بعد یک فصل مفصل بلند در خلاقیت و تلاش مأموران آگاهی، از کمین و تحقیق و تفحص و... نوشته بود. این روزها دیگه هیچ کس این اطراف باور نمی­کنه من مآمور آگاهی نیستم. همه به جای پستچی بهم می­گن آقای کارآگاه.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 147صفحه 14