مجله نوجوان 149 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 149 صفحه 19

کدخدای ده پایین که دیدفایده­ای ندارد،رفت وبه مردم گفت که چطوری دنبال آب بگردند،فقط یک جوردیگه گفت... آقابیااین نون خشک هاروبگیر جایش نمک بده! بدوبدو.... توی !این آبادی ما چندتاگنج باحال توفاصله 10000متری زیرزمین وجود داره...بریم دنبالش یانگومم شروع نشده ای بابا...اون که خیلی وقته تموم شده. وبالاخره چندتاقنات آب زدند همورا... بنزین.. دیگه کارت سوخت بی کارت سوخت چاه بنزین خورده به تورمون حالشو می بریم... ومردم ده بالافکرکرده دیدندکه مردم ده پایین چندتاچاه بزرگ آب زدندودیدندآب به بالای کوه نمی رسه ومقصداین اتفاق راپیداکردندو جهت معذرت خواهی به طرف ده پایین به راه افتادند. غلط شد بیا که همه آتیشها ازگورتوبلندمی شه! بابامردیم ازتشنگی بدوبیا... دیگه خسته شدیم بابا...حالتومی گیریم مردک بی عرضه ومردم همه قانع شدندومشغول کندوکاوشدند. دامادچی کارملس گنج یابه! آخ جون گنج... گنج پیدا کردم! ولی یک اتفاق افتادوآن اینکه آب ده بالا قطع شد ای بابا چی شد؟! مردم ده بالابه پیش کدخدای پایین ده رفتندوهرچه التماس کردندفایده­ای نداشت،وکدخدامی گفت:من که گفتم هرچندکوه به کوه نمی رسه،ولی آدم به آدم می­رسه. آقابده ما هم پاچه ات رو بخارونیم! همونجاروبیشتر بخارون...من که گفتم کوه به کوه نمی رسه ولی آدم به آدم می­رسه... آقا توروخدا بی خیال شو...

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 149صفحه 19