محسن وطنی
آسمانیها
جهانی که نمیشناسیمش
چند خطی دربارۀ جهان پس از مرگ
فرض کنید دارید با یک جنین که هنوز به دنیا نیامده است
گفتگو میکنید و قصد دارید او را از جهانی که قرار است پا به
آن بگذارد، آگاه کنید.
میخواهید غذاهایی را که در این جهان میخورید به او
معرّفی کنید امّا او هیچ تصوّری از کباب و پلو و مرغ و دیزی
ندارد.
میخواهید میوهها را برایش نام ببرید ولی او نمیتواند کیفیت
میوه را درک کند.
او از خون مادرش تغذیه میکند و شما برای توضیح خوراکیهای
این جهان تنها میتوانید این را به او بگویید که آنچه ما در این
جهان میخوریم بسیار خوشمزهتر از خون مادرت است.
تازه یک مشکل بزرگ هم وجود دارد. جنین اصلاً نمیداند که
آدمها از راه دهان غذا میخورند چون خودش از راه بند ناف از
خون مادر تغذیه میکند. به همین خاطر به هیچ وجه حرف شما را
درک نمیکند.
شما میخواهید وسعت و بزرگی این
جهان را برای او شرح دهید امّا او جایی
بزرگتر ازرحم مادر ندیده است. چگونه
ممکن است بتواند وسعت این جهان را
درک کند؟ چگونه ممکن است معنای
کوچه و خیابان و شهر را بفهمد؟
چگونه وسعت بیابانها را بفهمد؟
چگونه بفهمد که تمام زمین در بین
کهکشانهایبیکران، نقطۀ کوچکی بیشتر
نیست؟ نه! شما نمیتوانید این چیزها را
به او بفهمانید.او تا خودش این جهان را
نبیند، وسعت آن را باور نمیکند
شما میخواهید راجع به حرف زدن آدمها و ارتباط میان آنها مانند قهرها،آشتیها، مهربانیها ودشمنیها برای او حرف بزنید امّا او نمیفهمد.
حتّی اگرصدای شما را هم بشنود باز
هم معنای حرف شما را درک نخواهد
کرد چرا که او تا به حال تنها زیسته
است و نمیداند که انسانها از طریق
زبان میتوانند با هم حرف بزنند.
او نسبت به تواناییهای بالقّوۀ خود
آگاه نیست.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 165صفحه 20