مجله نوجوان 211 صفحه 26
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 211 صفحه 26

بازیکنان محبوب دبیرستان بودم. من الان از آن دوران چیز زیادی خاطرم نیست. خاطرۀ دیگری که الان به ذهنم رسید به گیوه‏­های یکی از دوستان مربوط می­شود. من و بعضی دیگر از دوستان چون کفش ورزشی نداشتیم و با کفشهای معمولی هم نمی­‏شد بازی کنیم مرتباً گیوه‏­های یکی از دوستان دیگرمان را از او می‏­گرفتیم. از بس که گیوه­هایش را قرض کرده بودیم، بر روی گیوه­هایش نوشته بود: ممنوع! هر وقت ما به او می­‏گفتیم گیوه­هایت را برای بازی به ما قرض بده فقط با دستش به نوشتۀ «ممنوع!­» روی آنها اشاره می­‏کرد. بیچاره بیشتر اوقات بچّه‏­ها گیوه­هایش را قرض می­‏کردند و فقط هنگام رفتن به منزل گیوه­هایش مال خودش بود و آنها را می‏­پوشید. رفته رفته رشته‏­های ورزشی دیگری مانند کشتی، ژیمناستیک و شنا را هم امتحان کردم. شهر قم آن موقع استخر شنا نداشت. در فصل تابستان که به اتفاق خانواده به تهران می‏­آمدیم بیشتر اوقات فراغت خودم را در زمینهای شمارۀ 1 و 2 ورزشگاه شهید شیرودی (امجدیه) و شماره سه شهباز و استخر شنای ورزشگاههای مختلف در نقاط مختلف سپری می­‏کردم و مرتب گوش به زنگ بودم که در کجا تیم ملی فوتبال و باشگاههای تهران تمرین دارند، فوراً خودم را به آنجا می‏­رساندم. مواقعی هم که در سایر فصول سال در قم بودیم، با دوستان دیگر پولهایمان را جمع می­کردیم تا کرایه ماشین داشته باشیم و از قم راهی تهران می‏­شدیم. کرایۀ ماشین قم تا تهران 3 تومان بود ولی ما آن قدر با شوفرها چانه می‏­زدیم که به 25 ریال راضی بشوند. حتی در سرمای زمستان از روی علاقه­‏ای که به ورزش داشتیم از گاراژ ایستگاه ماشینهای مسافربری قم تا امجدیه راگاهی پیاده با دوستان می‏­رفتیم و شب هم به قم برمی‏گشتیم. بازی تمام تیمها را تعقیب می­‏کردیم. تمام بازیکنان تمیهای باشگاهی و ملی کشورمان را می‏­شناختیم. کیفیت بازی تیمها و تکنیکهای فردی و تیمی را حلاجی می‏­کردیم و با دوستان بحث و گفتگو می‏­کردیم. روزی من با مسؤلان ورزش فوتبال قم اختلاف نظر پیدا کردم و رفتم در مسابقات دو و میدانی در رشتۀ 1500 متر شرکت کردم. در دور اول با فاصله صد و پنجاه متر نفر دوم را که نفر اول این رشته در قم بود جا گذاشتم و اول شدم. دورۀ بعدی علی­الظّاهر مسابقات در شهرستان زنجان بود در این دوره دوم شدم علی رغم این که هیچ تجربه­‏ای در این مسابقات نداشتم ولی تا حدود 30 متر آخر اول بودم ولی در سی متر مانده به خط پایان احتمالاً دونده‏­ای از کرج مثل یک اتومبیل سواری که از بغل یک کامیون سبقت بگیرد و بگذرد تند و تیز از کنار من رد شد و مسابقه را برد. یک موقع من در کنار زمین شمارۀ 3 بودم. مربی تیم شاهین آن زمان که مرا می­‏شناخت و اطلاع داشت که خوب بازی می‏­کنم به من گفت: آماده باش و برو توی زمین بازی کن. من مات و مبهوت مانده بودم، چون در تیم دستۀ دوم بازی می­‏کردم، به او گفتم که من الان در دستۀ دوم بازی می­‏کنم. او گفت: «پس نمی­‏توانی بازی کنی.» از این ماجرا خیلی تأسف خوردم. واقعاً برای بچّه­‏ای مثل من در آن موقع خیلی مشکل بود که موقعیت و فرصت بازی در باشگاههای دسته اول را از دست بدهد. به طور کلی در زمینۀ ورزش و بخصوص کشتی من طرفدار ورزشکاران سمج و جنگنده بودم. مرحوم تختی را از نظر خصایل

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 211صفحه 26