مجله نوجوان 227 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 227 صفحه 14

داستان دوست هدیه ای برای مینای کوچک کیف طلای رنگش را پیش رویش باز کرده بود و محتویات آن را یکی یکی بیرون می آورد و با دقت نگاه می کرد . این کیف گنجینة مینا بود . اول عکس پدر؛ مینا مدتی آن را خیره خیره نگاه کرد ، سپس ، صورت پدر را بوسید و عکس را درون کیف گذاشت . بعد یک آیینة کوچک؛ مینا آن را جلوی صورتش گرفت و پدر را دید که کوچک و ظریف شده است . . . . مادر از بیرون آمد . چادرش را از سر برداشت ، نشست و به پشتی تکیه داد . نگاهی به مینا انداخت و گفت : « سلام عزیزم ، دوباره گنجت را بیرون ریخته­ی ؟ » مادربزرگ کجاست ؟ » مینا خندید . دندان های سفید و مرتبش نمایان شدند ، گفت : « مامان بزرگ سرش درد می کرد ، رفت خوابید . » صدای مادربزرگ از اتاق دیگر بلند شد . دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 15 پیاپی 227 / 3 مرداد 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 227صفحه 14