. . . در راه است
به شب های بی ستاره سوگند
و روزهای خالی از خورشید
پشت آسمان کسی پنهان است
کسی که دست هایش پر از ستاره است
و صورتش روشن تر از آفتاب و ماه
حالا هر چه قدر که می خواهید
خورشید را
از پشت عینک های دودی نگاه کنید
و ماه را
پشت میله های خواب ، زندانی
کسی
روشن تر از آفتاب و ماه
در راه است . . .
***
قطره قطره باد را
زمزمه می کنم
شاید توفانی اتفاق بیفتد
و گیسوان سیاه آسمان را پریشان کند
ماه که همیشه پشت ابر نمی ماند
من خواب بادهای توفان را دیده ام
توفانی اتفاق می افتد . . .
***
پایم را
بیشتر از گلیمم دراز می کنم
و تو را می خواهم
« سلیمان » هم اگر تو را می دید
قالیچه اش را به باد می داد
و زمین گیر می شد! . . .
****
شب ها را
به عشق دیدن آفتاب نگاه تو
صبح می کنم
و . . .
روزها را
*****
شیشه های بخار گرفته
نامت را بغض کرده اند
انگشت به حرف اول نامت می کشم
چشم هایت می گریند
شیرین حسینی
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 85صفحه 3