مجله کودک 444 صفحه 3

خاطرات تابستانی پدرم یک دفترچه خاطرات به من هدیه داده است. تصمیم دارم امسال تابستان در آن خاطره بنویسم. از آنچه که در سر دارم و آنچه که انجام می دهم. از همین حالا آرزو می کنم خاطرات شیرینی باشد. برای تابستان برنامه ها دارم. دوست دارم یک ورزش را دنبال کنم. دوچرخهای در ته انبار خانهمان خاک می خورد. آن را برمی دارم، رو به راه میکنم و این تابستان، البته ساعتهایی که خنکتر است، دوچرخهسواری خواهم کرد. دوست دارم در کنار دوچرخه، یک موسیقی را هم آموزش ببینم. هنوز انتخاب نکردهام، اما فکرش هستم. با بزرگترها هم مشورت میکنم. سر زدن به دوستانم را هم فراموش نخواهم کرد. سعی میکنم تابستان خوبی را سپری کنم و خاطرات شیرینی بیافرینم. فرهاد قربانیپور، 13 ساله از تهران لطیفه مادر: پسرچون، بیا اسفناج بخور. آهن داره. پسر: آخه مادرجون، همین الان آب خوردم، می‏ترسم زنگ بزنم!! * * * بچهای از دوستش میپرسه: تو کجا به دنیا اومدی؟ دوستش می گه: تو بیمارستان. بچه میگه: آخی! مریض بودی؟! * * * پیرمردی می ره سمعک بخره، فروشنده میگه: همه جورشو داریم از 1000 تومان گرفته تا... پیرمرد می پرسه: خب همین 1000 تومنیاش چه جوری کار می کنه؟ فروشنده میگه: این اصلاً کار نمیکنه. فقط چیزی که هست وقتی مردم اینو میبینن، بلندتر حرف میزنن! * * * معلم: چرا «رفته هستم» غلط است؟ شاگرد: آقا! اجازه، برای اینکه شما هنوز نرفته هستید. امیرعلی امجدی، 12 ساله از کرج لطیفه معلم به شاگرد میگه: 5 تا حیوان درنده نام ببر. شاگرد میگه: 2 تا ببر- 3 تا شیر! * * * یه نفر مهم می شه، زیرش خط می کشن، تو امتحان میآد! * * * یک نفر دو تا چراغ قرمز رو رد می کنه، پلیس نگهش می داره و ازش می پرسد. چرا پشت چراغ قرمز نمی ایستی؟ مرد می گه: من از یه نفر آدرس پرسیدم گفت: چراغ اولو رد میکنی! چراغ دومو را رد می کنی! رسیدی چراغ سوم، می پیچی دست راست! * * * معلم: بگو به غیر از اکسیژن چه چیزهایی در هوا وجود داره؟ شاگرد: آقا اجازه! کلاغ، مگس، پشه!! ژوبین سلیمانیفر، 10 ساله از تهران لطیفه به یک پاندا می گن: بزرگترین آرزویی که داری چیه؟ می گه: عکس رنگی بگیرم!! * * * یک روز یه نفر می ره ماهی بگیره، تو ر رو می‏‏‏اندازه تو دریا، هر چی می کشه، درنمیآید. میره زیر آب می بینه ماهی ها تور را بستن دارن والیبال بازی می کنن! * * * معلم: بگو ببینم، اصفهان چند پل بزرگ تاریخی دارد؟ دانش آموز: 35 تا. معلم: عجب، بشمارببینم!. دانشآموز: پل خواجو، پل فلزی و سی و سه پل!! مریم ایمانپور، 12 ساله از یزد مقدمه بدترین مجازات برای انسان، محروم کردن او از برقراری «ارتباط» با انسانهای دیگر است. به این دلیل، زندان مجازات بزرگی برای انسان به حساب میآید. آدمی بدون ارتباطات و رد و بدل کردن فرهنگ خود با همنوعان خود، موجودی مرده به حساب میآید. کتاب در مجله این هفته، میخواهد شما را بهطور خلاصه با دنیای ارتباطات و مخابرات آشنا کند.