مجله کودک 455 صفحه 17
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 455 صفحه 17

دارد. تورج هی میگفت: من سانجیری! من سانجیری! یعنی من ساندویج بندری میخواهم! اگر هم جواب رد میشنید؛ گریه میکرد. مامان بزرگ هم بود. مامان بزرگ پول را حساب کرد. سر مامان بزرگ یکهو گیج رفت. فکر کنم نقطهی کورش بود که اذیتش میکرد! مامان بزرگ میگفت: وای فشارم! وای فشارم! توی کیفش را هی گشت و بعد گفت: وای قرصهای فشارم! وای قرصهای فشارم! رنگِ مامان بزرگ مثل لبو قرمز شده بود. دوباره گفت: خدایا خدایا چه کار باید بکنم! وای خدا یکی به دادم برسد! مامان بزرگ روی زمین نشست. نمیتوانست حرکت کند. نگاهی به تورج انداخت و یک خندهی زورکی کرد و گفت: نه نه بچهام برنداشته! خودم حواس ندارم. برداشتما! اما حالا یادم نیست کجا گذاشتم! در همین حال تورج کیفش را باز کرد و گفت: مامان بزرگ اسما‏رتیس اسمارتیس من دارم. حالت خوب میشود. بیا! او به قرصهای مادربزرگ میگفت اسمارتیس. مامان بزرگ نگاه کرد و گفت: وای Õ نام کشتی: فالکنور Õ کشور سازنده: انگلستان Õ نوع: ناوشکن Õ تعداد خدمه: 190 نفر Õ طول و عرض: 100 در 10 متر Õ سلاح اصلی: 6 توپ 102- 4 اژدرافکن

مجلات دوست کودکانمجله کودک 455صفحه 17