مجله خردسال 128 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 128 صفحه 4

کلاه گل گلی مهری ماهوتی یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. هوا سرد بود. علی دلش می­خواست توی حیاط برود. هم بازی باد بشود. ولی نمی­توانست. چرا؟ چون که کلاه قرمزش، همان که مامان شسته بود، حالا روی بند رخت نبود. این طرف را گشت. آن طرف را گشت، غمگین و ناراحت، رفت پای درخت. صدا زد: «آقا کلاغه، کلاغ سیاهه، زود باش بگو، کلاه من کو؟» کلاغه گفت: «قار و قار و قار و قار قار قاری کدام کلاه؟ کلاه کی؟» علی گفت: «کلاه خوشگل خودم. همان که شسته مادرم، قرمز و زرد و آبی بود. به شکل یک گلابی بود.» کلاغ گفت: «والله ندیدم، باالله ندیدم. این بالا بالاها که نیست. به روی شاخه­ها که نیست، شاید حالا گم شده، کلاه مردم شده.» علی زد زیر گریه. زار، زار، رفت و نشست کنار دیوار. زنبور زرد، توی باغچه گردش می­کرد. صدای گریه را شنید. خیلی ناراحت شد. آمد و پرسید: «علی جان! گل مامان! چرا این طوری پژمرده شدی؟ زمین خوردی؟» علی گفت: «نه جانم! کلاهم را گم کردم.» زنبـور گفت: «کدام کلاه؟ همـان که رنگ به رنگ بود؟ رنگ گل­هـای قشنگ بود؟ قرمز و زرد و آبی بود؟ به شکل یک گلابی بود؟»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 128صفحه 4