مجله خردسال 44 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والا تبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 44 صفحه 19

گفت: «می­آیم.» گفت: «من هم می­آیم» همین­طور که می­خندید گفت: «پس راه بیفتیم و این درخت عجیب را ببینیم.» و و می­خواستند به طرف جنگل بروند که ناگهان صدای خش خشی را شنیدند. از ترس پرید و پشت یک سنگ پنهان شد و گفت: «آمد!» و و با چشمهای منتظر به سمتی که صدا می­آمد نگاه کردند. کمی بعد، یک کوچولو، با شاخهـای قشنگش از لابه­لای درختها بیرون آمد و گفت: «شما یک کوچولو را ندیده­اید؟ او می­خواست با من بازی کند! روی شاخهای من نشست، بعد پر زد و رفت. من نتوانستم او را پیدا کنم.» و و خندیدند. آرام از پشت سنگ بیرون آمد. گفت: «این درخت پادار! یـک شاخ­دار است جانم! نه خنده دارد و نه ترس!» این طوری شد که و و و با دوست شدند و همه با هم کنار دریاچه بازی کردند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 44صفحه 19