مجله خردسال 45 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 45 صفحه 18

منتظر می­نشست تا یکی بیاید و را باز کند آن وقت و با هم حرف می­زدند و حرف می­زدند یک روز گفت: «روی پر از پرنده است. تو چرا پرواز نمی­کنی تا پیش بقیه­ی پرنده­ها بروی؟» آهی کشید: «مگر نمی­بینی در قفس بسته است؟ من چه­طوری پرواز کنم؟» گفت: «غصه نخور من در قفس را باز می­کنم.» جستی زد و نزدیک­تر آمد. امـا در قفس خیلی محکم بود و خیلی کوچک. هرکاری کرد نتوانست آن را باز کند. گفت: «خودت را خسته نکن در این قفس باز نمی­شود.» کمی فـکر کرد و گفت: «ولی بــاید بازشود! و جسـت­زنــان از بیرون پرید. منتظر برگشتن نشست. کمی بعد سرو کله­ی پیدا شد. خیلی ترسید. میومیو کرد و گفت: «من در قفس را باز می­کنم.» گفت: «نه، نه این کار را نکن!» جستی زد و پرید بالای ­ و گفت: «نترس جان! خیلی مهربان است. او می­خواهد به تو کمک کند.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 45صفحه 18