مجله خردسال 47 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 47 صفحه 4

یک اتفاق مرجان کشاورزی آزاد یکی بود یکـی نبود. یک روز گرم و آفتابی، وقتی که آقای کوتاه توی باغ مشغول کار بود و خانم کوتاه هم سرگرم مرتب­کردن خانه، اتفاق­بدی افتاد.آقای­کوتاه بـالای نردبان رفته بود تا سیبهایی را که دستش به آنها نمی­رسید بچیند، اما پایش لیز خورد و از نردبان افتاد پایین ­و پایش خیلی دردگرفت.خانم کوتاه از همه جـا بی­خبر منتظر رسیدن میهمانها بود. چون قرار بود آن روز خانم وآقای بلند برای ناهار به خانه­شان بیایند. خانم کوتاه کنار پنجره نشست و به راهی­که­آقای کوتاه ازآن می­آمد نگاه کرد. هیچ خبری از آقای کوتاه نبود. خیلی­نگران­شدپیش­خودش گفت:«آقای کوتاه می­دانست قرار است میهمان بیاید. پس چرا دیر کرد؟» توی این فکر بود که زنگ در به صدا در آمـد. خـانم کوتـاه در را باز کرد، خانم و آقای­بلند پشت در بـودند. خانم کوتـاه بـا خوشحالی یک صندلی آورد. بـالای آن رفت و شد هم­قد خانم­بلند. بعد باهم روبوسی واحوالپرسی­کردند. آقای­بلند که منتظر بـود آقای کوتاه هم صندلی خودش را بیاورد و بالای آن برود دید خبری از آقای کوتاه و صندلی­اش نیسـت. با تعجب گفت: «پس آقـای کوتـاه کجاست؟» خانم کوتاه از صندلی پایین آمد و با ناراحتی گفت: «هنوز نیامده. نمی­دانم­چرا، خیلی نگران هستم.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 47صفحه 4