مجله خردسال 83 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 83 صفحه 5

بزغاله­ای که ازگله جـا مانده بود، مع مع کنـان دور خودش می­چرخید. شیر گفت: «به به! چه لقمـه­ی نرم و تازه­ای! تا حالا بزغاله­ای به این شیرینی ندیده بودم. بیا...بیا جلو لـذیذ من!» امـا به جای بزغــاله، بوی خوب جلو آمدو روی دماغ شیر نشست. شیر هوا را بو کرد و گفت: «اوم م م ... باز هم این بو! این بو از بوی نان و مرغ وبزغاله هم بهتر است. نباید خودم را سیر کنم. باید بروم و این غذای خیلی خوشمزه­را پیداکنم و بخورم.» و بدون این که به بزغاله نگاه کند، دنبال بوی تازه دوید. شیر، گرسنه بود و بوی غذا، گرسنه­ترش می­کرد. هرچه جلوتر می­رفت، بو زیاد و زیادتر می­شد. توی یک دره، بو آن قدر زیاد شد که شیر دور خودش چرخید و گفت: غررر.. همین­جاست. بو از همین جا می­آید. غذا باید توی همین دره باشد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 83صفحه 5