مجله خردسال 116 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 116 صفحه 4

خواب­من­کو؟ سرور کتبی یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ­کس نبود. زنی بود­به اسم گل­بانو که با گربه و الاغش توی یک خانه­ی قشنگ زندگی می­کرد. یک شب، گل­بانو خوابیده بود که صدای درخانه آمد: «تق... تق... تق» الاغ از توی­حیاط داد زد: «کیه؟ کیه داره در می­زنه؟» صدایی­از پشت در گفت: «منم ... در و واکن!» الاغ در را باز کرد. یک لاک پشت خوشگل کوچولو پشت در بود. الاغ گفت: «سلام،این­جا چه­کار می­کنی؟» لاک­پشت­گفت: «من یک چیزی گم کرده­ام. شما آن را ندیده­اید؟» الاغ خندید و گفت: «یک چیزی گم کرده­ای؟ آخر چی گم کرده­ای؟» لاک پشت گفت: «من خوابم را گم کرده­ام. برای همین هم خوابم نمی­برد. خوابم گرم بود. نرم بود. پر از ستارههای رنگی بود. پرازابرهای­پشمکی... شما آن­را ندیده­اید؟» گربه به طرف در دوید وگفت: «میو... میو، پشمک! من پشمک خیلی دوست دارم. برای همین هم خوابت را پیدا می­کنم. بیا همه­جا را بگردیم.روی تاقچه، توی باغچه. روی درخت آلوچه...» گربه و الاغ شروع به گشتن کردند. الاغ تاقچه­را گشت و گربه روی درخت آلوچه را. الاغ قاب عکس روی تاقچه را برداشت و زیر و روی آن را خوب نگاه کرد. اما خواب لاک­پشت را پیدا نکرد.گربه از درخت آلوچه بالا رفت و دستش را لای برگها کرد. ناگهان دستش به لانه­ی یک پرنده خورد. گربه جوجهها را نمی­دید، اما آنها را لمس می­کرد. با خوش­حالی فریاد زد: «میو... میو!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 116صفحه 4